بخش دوم: زمینهی ساختاری
گفتار دوم: جایگاه زنان
هشتم: همآغوشی و جنسیت زنانه
انگارهی تن زنانه ـ یکی دیگر از نمودهایی که جایگاه زنان را در یک جامعه نشان میدهد، درجهی به رسمیت شمرده شدنِ بدنِ زنانه و میل جنسی زنان است. جوامعی که زنان را به حاشیه میرانند و ایشان را از اقتدار سیاسی و دینی محروم میکنند، اغلب بر مبنای بافتی زهدگرایانه و با تأکید بر گناهآمیز بودنِ شهوت و وسوسهآمیز بودنِ حضور زنانه به این شکل از ستم میدان میدهند. دستکم در قلمرو میانی، که ایرانزمین هستهی تمدنیاش محسوب میشود، این شکل از طرد زنان از دیرباز رواج داشته است. چنان که دیدیم در ادبیات فقهی زرتشتی نمودهایی از این عقیده بازتاب یافته است و شکلی تشدیدشده و افراطی از آن در سراسر قرون وسطا در اروپا غلبهی کامل داشته است.
نشانههایی از زهد و پرهیز جنسی از دیرباز در برخی از متنهای زرتشتی وجود داشته، اما چنین مینماید که در عصر ساسانی چندان مورد توجه نبوده باشد. در این دوران این گرایش در منابع مسیحی و مانوی به متن مسلط بدل میگردد. در نوشتارهای زرتشتی متأخر و به خصوص در ویراستهای بعدیشان در قرون نخست هجری نشانههایی روشنتر از این زنستیزی زاهدانه دیده میشود که احتمالاً از این دو دین وامگیری شدهاند. مثلاً در «ارداویرافنامه» میخوانیم که آرایش صورت و استفاده از کلاهگیس برای زنان برای گمراهی و اغوای مردان ناپسند دانسته شده است.[1]
اگر از این چند نقل قول انگشتشمار فقهی که معمولاً به پیش و پس از دوران ساسانی مربوط میشوند درگذریم، عصر ساسانی را دورانی آکنده از شادخواری و کامرانی خواهیم یافت که میل جنسی و حضور کالبد زنانه در آن ارج و رسمیتی تمام داشته است. چنانکه دیدیم این نکته در قوانین ازدواج و اصول حاکم بر آمیزش جنسی رسمی زناشویی بازتاب داشته است. اما گذشته از این فضای حقوقی و بافت ازدواج هم اشارههای فراوانی میبینیم که به آزاد بودن بدن زنانه و محترم شمرده شدنِ نمودهایش دلالت دارد. ناگفته نماند که این قاعده پس از فروپاشی ساسانیان نیز همچنان به قوت خود باقی میماند و طرد بدن زنانه، که در سپهر فرهنگ مسیحی اروپایی یا فرهنگ اسلامی شمال غربی آفریقا دیده میشود، تا پیش از فروپاشی صفویان و انحطاط سیاست ایرانشهری بر ایرانزمین مستولی نگشت.
یکی از نمودهای این رسمیت داشتنِ کالبد زنانه، ارجاعها و اشارههای فراوان و پیاپی به آن در متنهای گوناگون دینی و ادبی و علمی است. چندان که حتا متنهای زهدگرایانه و زنستیز متأخری مانند «ارداویرافنامه» نیز از اشاره به کالبد زنانه گریزی نداشتهاند و تابوی زاهدانهی رایج در اروپای عصر مسیحی را در این مورد رعایت نمیکردهاند. نمونهاش آنکه شکل آرمانی زیبایی زنان، چنان که در روایتی پهلوی ثبت شده، چنین است: «بالای مَیانچیگ اوش وَر پهن اود سر اود کون اود گردن هَمبَست اوش پای کوتاه اود مَیان باریگ اود اود اَزیر ای پای ویاشدَگ اود انگوستان دِرنگ اوش هَندام نرم اود ساد اود آگَند اود وِهیگ پستان اوش هَماگ تن تا ناخون ای ای وَفرین اوش گونَگ اَنارگون اوش چشم وادامآیین اود لب وَسَّدین اود بروگ تاگ اود گاز سْپید اود تَرّوگ اود خْوَشاب اود چیسوگ سیا اود روشْن اود دْراز»[2] (بالای او میانه، و سینهی او پهن و سر و سُرین و گردن او خوش ترکیب، و پاهایش کوتاه و میانش باریک و کف پاها گشاده و انگشتانش بلند و اندامهایش نرم و لطیف و گوشتی و پستانش همچون به و همهی تن تا ناخن پای به سپیدی برف و گونهها انارگون و چشمانش بادامی و لبها سرخ و ابروها کمانی و دندانها سپید و سالم و براق، و گیسوان سیاه و روشن و دراز).
بهترین زن کسی بود که در اندیشهاش مردِ خود را دوست بدارد (پَد مَنیشْن مرد ـ دوست) و در بستر به او سخنان خوب بگوید، اما در حدی که به بیشرمی نکشد! (پَد وَستَرَگ ای مرد هو ـ سَخوَن اود نی اَشَرمیها گووید).[3] این توصیف کمابیش همان است که در متنهای دوران اسلامی نیز به فراوانی در داستانهای منظوم میبینیم. چنان که توصیفی کمابیش همسان در مثنوی «یوسف و زلیخا»ی جامی هنگام تجسم پیکر زلیخا به زیبایی به رشتهی نظم کشیده شده است.
اخلاق کامجویی ـ یکی دیگر از نشانههایی که رهایی میل جنسی زنانه و رسمیت داشتن کالبد زنانه را نشان میدهد، تفکیک کامجویی جنسی از باروری و فرزندآوری است. در دوران پیشامدرن به دلیل پایین بودنِ سطح بهداشت باروری به شکلی نامتقارن برای زن خطرناک و برای مرد دلخواه بوده است. از این رو، پیشگیری از بارداری و فنون سقط جنین امری زنانه محسوب میشده است. گذشته از رومِ عصر امپراتوری که سقط جنین در آن رواج و مشروعیت داشته، معمولاً این کار در جوامع باستانی ممنوع بوده و منع آن هم ماهیتی مردسالارانه داشته و در گفتمانی دینی بیان میشده است. اما به خاطر سمی بودن داروهای ابتداییِ سقط جنین و خطرناک بودنِ استفاده از آنها، اشاره به این موضوع همواره جستهوگریخته بوده و مانند امروز موضوعی مهم و محوری قلمداد نمیشده است. اصولاً اشارههای فراوان به حرمت یک کار تا حدودی نشانگر رواج آن کار است. در ایرانزمین عصر ساسانی به شکلی متمایز از چین و روم اشارههای فراوانی به این سقط جنین میبینیم. از همین جا روشن میشود که این فنون در ایران رواج و کارآیی داشتهاند و باز از همینجا تمایز یافتن تدریجی همآغوشی و بچهدار شدن را میتوان نتیجه گرفت.
پس رواج استفاده از داروهای ضدبارداری یکی از شاخصهای تفکیک لذت جنسی از آمیزشِ منتهی به باروری محسوب میشود. این را میدانیم که داروهای سقط جنین و ضد بارداری در ایران عصر ساسانی شناختهشده و رایج بوده است و نام برخی از آنها (بنگه، ثئت، غنان و فرسپات) را در دست داریم. هر چند در قوانین دینی زرتشتیان استفاده از آنها سخت نکوهش شده است. این نکوهش در همان باوری ریشه داشته که جنین را از لحظهی بسته شدن نطفه یک انسان صاحب حقوق فرض میکرده و از این رو نابود کردن او را جرم میدانسته است. با این همه سقط جنین رواجی چشمگیر داشته و در منابعِ همزمان رومی این نکته بسیار تکرار شده که داروهای مربوط به سقط جنین از شرق و به خصوص ایران وارد میشدهاند و پزشکان و خودِ زنان شرقی در این زمینه ماهر و حاذق قلمداد میشدهاند.
با وجود اهمیت و رسمیت کالبد زنانه در ایرانِ عصر ساسانی و آزادی چشمگیر جنسی، که زن و مرد از آن برخوردار بودهاند، نشانههایی نمایان از یک اخلاق جنسی پیچیده و فراگیر را میتوان در متنهای این دوران تشخیص داد. زنان و مردان به خاطر زیبایی بدنشان و باروریشان ستوده میشدهاند و بدنشان و میلهای وابسته بدان اعتبار و مشروعیت داشته است. با این همه، سامانی اخلاقی بر این بستر حاکم بوده است. به عنوان مثال خویشتنداری و ادب نفسِ مرد و شرم و آزرمِ زن را بسیار میستودهاند. در حدی که دو شرط مهم برای انتخاب همسر آن بوده که زن جوان و شرمگین باشد.[4]
همچنین میدانیم که رسم عصر ساسانی زیادهروی در همآغوشی را نکوهش میکرده و آن را مایهی تباهی تن و روان میدانسته است. بازتابی از این باور را در بیتهایی از شاهنامه میبینیم در که در آن به پرهیز از زیادهروی در آمیزش با زنان سفارش شده است. این بیتها در ادامهی توصیف حرمسرای پرجمعیت بهرام گور و اشتیاق او برای درآمیختن با زنان گوناگون آمده است:[5]
تبه گردد از خفتوخیز زنان به زودی شود سست چون بیتنان
کند دیده تاریک و رخساره زرد به تن سست گردد به لب لاژورد
ز بوی زنان موی گردد سپید سپیدی کند زین جهان ناامید
جوان را شود گوژ بالای راست ز کار زنان چند گونه بلاست
به یک ماه یک بار آمیختن گر افزون بود خون بود ریختن
همین مایه از بهر فرزند را بباید جوان خردمند را
چو افزون کنی کاهش افزون کند ز سستی تن مرد بیخون کند
- ارداویرافنامه، 45، 2 ـ 4. ↑
- خسرو قبادان ریدگی، 96. ↑
- خسرو قبادان ریدگی، 96. ↑
- اندرز انوشگروان آذرباد مهراسپندان، 50 و 111. ↑
- شاهنامهی خالقیمطلق، 1388، ج.6: 488. ↑
ادامه مطلب: بخش دوم: زمینهی ساختاری – گفتار دوم: جایگاه زنان – نهم: منع همجنسگرایی