بخش دوم: پژوهش
گفتار نخست: ماده و روش
پرسشهاى اصلى
زبان فارسى نيز مانند هر زبان ديگرى ساختارها و قواعد خاص خود را براى ساخت جوك پرورده است، و جامعهى ايرانى نيز الگوهاى ويژهى خويش را براى خنديدن بدان ساماندهى كرده است. اين زمينه نيز مانند بسيارى از حوزههاى ديگرِ جامعهشناسانه، تا به حال به طور شايسته مورد وارسى قرار نگرفته است، و متون بسيار كمى در مورد آن در دست داريم كه بيشتر از زمرهى تك نگارى و گردآورى است.
زمينهى نظرىِ پژوهشى كه در اين بخش ارائه خواهد شد، مدلى سيستمى از پويايى فرهنگ است كه به اعتبارِ نامِ عناصر فرهنگىِ تعريف شده در آن، نظريهى منشها خوانده مىشود. در اين مدل، فرهنگ به عنوان شبكهاى خود زاينده و خودارجاع از عناصر همانندساز[1] اطلاعاتى (منشها) مورد تحليل واقع مىشود. كليات اين نظريه در نوشتار ديگرى آورده شده است و بازگويى آن در اين مختصر نمىگنجد. آنچه كه در اينجا اهميت دارد، استخوانبندى مفهومى مشتركى است كه در ميان مدلهاى نظرىِ مربوط به جوك و نظريهى منشها مورد توافق است. از يك سو، چنان كه ديديم، دادههاى نقل شده در بخش دوم، با وجود آن كه توسط سرمشقهاى نظرى متفاوت و ديدگاههاى گوناگونى توليد شده بودند، در سطحى نهادين با هم سازگارى داشتند و تصويرى منسجم و يگانه از جوكها و كاركردهايشان را به دست مىدادند. از سوى ديگر، اين تصوير زيربنايى و پايه از جوك با نظريهى منشها همخوانى دارد و مىتواند در زمينهى آن كاربرد پيدا كند.
مىتوان جوكها را منشهايى كوچك و عاميانه دانست كه به دليل ساخت معنايى خاصشان با سيستم پاداش/لذت پيوند خوردهاند و از اين رو به عنوان واحدهاى انتقال لذت در مجارى ارتباطى عمل مىكنند. كاركردهاى جامعهشناختى جوكها را مىتوان در مقام پيامد اين ساخت معنايى ويژه و پيوندِ خاص فهميد.
در نظريهى منشها، هر عنصر فرهنگى )منش( به عنوان سيستمى اطلاعاتى در نظر گرفته مىشود كه به صورت يك همانندسازِ يكپارچه و واحد در جريان كنش ارتباطى و در قالب نظامهاى نشانگانى/معنايى تكثير مىشود. بر مبناى مدلى كه از اين عناصر اطلاعاتى در دست داريم، مىتوان منشهاى گوناگونِ متعلق به يك حوزهى فرهنگى خاص را به كمك شاخصهايى رسيدگىپذير و تجربى ردهبندى كرد، و با تحليل زيرواحدهاى نشانگانى و معنايىِ موجود در هريك، برداشتى دقيق و ساختارشناسانه در مورد آن پيدا كرد. بر مبناى اين تحليلها، دستيابى به پيشبينىهايى در مورد الگوى پويايى منش در سپهر فرهنگى ممكن مىشود، و مىتوان قواعد رفتار منش در زمينهى اجتماعىاش را بر اساس قوانين حاكم بر سيستمهاى پيچيدهى خودزاينده[2]، استنتاج نمود.
منش، و برآيند رفتار منشها -يعنى فرهنگ- نظامى پيچيده است كه رفتارى بسيار بغرنج را از خود نشان مىدهد. براى دستيابى به قواعدى تحليلى در زمينهى فرهنگ، و محك زدن ارزش نظريهى منشها به عنوان ديدگاهى نو، به منشهايى كوچك و ساده، با ساختارهايى تحليلپذير نيازمنديم، كه در عين حال به شكلى گسترده رواج داشته باشند و پويايىشان را بتوان در لايههاى چهارگانهى فراز[3] رديابى كرد. منشهايى كه براى وارسى تجربىِ نظريهى منشها مورد نيازند، بايد كوچكترين واحدهاى تكثيرپذير در سپهر فرهنگى باشند، و مستقل از منشهاى ديگر تكثير شوند.
كوچكترين منشهايى كه مىشناسيم، عبارتند از شايعهها، جوكها، و نامههاى زنجيرهاى.[4]
شايعه به دليل سوار شدنش بر منشهاى خبرىِ ديگر، و وابستگىاش به اطلاعات زمينهاى، براى بررسى مورد نظر ما مناسب نيست. با اين وجود، دادههايى كه در مورد بررسى جامعهشناسانه و روانشناسانهى شايعه وجود دارد[5] پيشبينىهاى ما را در نظريهى منشها تأييد مىكند.
نامههاى زنجيرهاى با وجود ساخت جالب توجهشان، به دليل وابستگىشان به متن نوشتارى، در كنش متقابل روياروى بين افراد -كه شكل پايهى انتقال منشهاست- حضور ندارند. به همين سبب هم براى محك زدن كارآيى نظريهى منشها در گستردهترين سطح، از شمول كافى برخوردار نيستند. با اين وجود در پيوست نخست، نتايج پژوهشى دربارهى ساختار و پويايى نامههاى زنجيرهاى گزارش شده است، كه از سويى كارآيى نظريهى ما را در تحليلهاى فرهنگى نشان مىدهد، و از سوى ديگر به شباهت ساختار جوكها و اين نامهها دلالت دارد.
جوكها، به دليل گره خوردنشان با كنش متقابل نمادين، فراگير بودنشان در بخش عمدهى فضاهاى تبادل فرهنگى، و پيوند مستقيمشان با سيستم لذت/پاداش، بهترين نامزد براى وارسى تجربىِ نظريهى منشها هستند.
در پژوهش كنونى، با دو پرسش كليدى به بررسى جوكهاى فارسى پرداختيم:
نخست: كاربردهاى نظريهى منشها در تحليل ساختار، ردهبندى و بررسى پويايى جوكها كدام است؟ و چگونه مىتوان از اين تحليل براى تعيين ساختار كمينهى يك منش بهره برد؟
دوم: قواعد حاكم بر ساخت معنايى و ارجاعات زبانىِ رايج در جوكهاى فارسى چيست؟ و كارآيى نظريهى منشها در تفسير ارتباطات درونى ميان عناصر معنايى يك جوك چقدر است؟
پرسش نخست، ما را به تشريح ساختار جوكها وا مىدارد، و پرسش دوم ارتباط عناصر درونى جوكها را با عواملى مانند تابوهاى اجتماعى، مفاهيم تنشزا، قوميت و نقش اجتماعى مورد توجه قرار مىدهد.
شرح كليدواژگان
چنان كه گفتيم، عنصر مشترك در تمام جوكها، وجود ساخت معنايى چندلايه، و كليدى مفهومى بود كه گذار از يكى از اين لايهها به ديگرى را ممكن مىساخت. ساختار معنايى تك تك جوكهاى گردآورى شده مورد وارسى قرار گرفت و معناى هنجار، عادى، و پيشپا افتادهى متن جوك -كه ابتدا به ذهن مخاطب خطور مىكرد- با عنوان معناى پايه در نظر گرفته شد. معناهاى ممكنِ ديگرى كه به كمك كليد درك مىشد و رسيدن بدان باعث بروز خنده مىشد، با نام معناى هدف خوانده شد و در مواردى كه بيش از يك معناى هدف وجود داشت، با شمارهاى در كنار عبارتِ هدف مشخص شدند. به اين ترتيب هر جوك از متنى يكتا تشكيل شده بود كه دست كم دو معناى پايه و هدف از آن استنتاج مىشد.
متن جوك، از مجموعهاى از نشانههاى حامل معنا تشكيل مىيافت كه مىتوانست زبانى (واژگان، گزارهها، و…) يا پيرازبانى (حركات بدن، شكلك در چهره و…) باشد. واژه، گزاره يا اشارهاى پيرازبانى كه مخاطب را از معناى پايه به هدف راهنمايى مىكرد، به عنوان كليد در نظر گرفته شد. اين راهها براى تشخيص كليد از ساير عناصر جوك به كار گرفته شد:
الف) كليد، بخشى از جوك بود كه خنده بلافاصله پس از ارائه شدنش بروز مىكرد.
ب) كليد، آن بخشى است كه اگر نا به جا -خيلى زود يا خيلى دير- ارائه شود، از بروز خنده جلوگيرى مىكند.
پ) كليد، آن بخشى است كه با حذف شدنش جوك به متنى عادى تبديل مىشود.
ت) كليد، آن بخشى است كه اگر -به دليل بيانِ نامناسب يا بىتوجهى شنونده- فهميده نشود، جوك بىمعنا جلوه خواهد كرد. در صورتى كه اين بخش با عبارتى ديگر به مخاطب ارائه شود، و اين امر به فهميده شدن كليد كمك كند، ممكن است خندهى به تعويق افتاده آزاد شود.
اگر جوك در خنداندن شنونده كامياب مىشد و رسيدن از متن پايه به هدف را با شرايط برانگيزانندهى رفتار خنده همراه مىكرد، آن را موفق در نظر مىگيريم و در غير اين صورت آن را ناموفق مىخوانيم.
در يك جوك موفق، به هنگام برخورد با كليد، تغيير حالتى ذهنى در شنونده ايجاد مىشود كه باعث مىشود تا معناى پايه را رها كند و معناى هدف را درك كند. اين پديده را گذار معنايى خوانديم.
شيوههاى گوناگونى از ساماندهى معنا در يك جوك مىتوانست گذار معنايى را پديد آورد. هريك از اين راهبردها، به عنوان نوعى از جوك در نظر گرفته شدند. چنان كه از نتايج آمارى برآمد، هريك از اين انواع ساختارى ويژه و منحصر به فرد دارند.
حوزههاى مشاهداتى
براى پاسخگويى به پرسشهاى ياد شده، در دو سطح به بررسى جوكها پرداخته شد. نخست، مجموعهاى از جوكها رايج در زبان فارسى گردآورى شد، و خودِ جوكها به عنوان منشهايى تحليلپذير مورد وارسى قرار گرفتند. دوم آن كه رابطهى جوكها با افراد حامل و تكثير كنندهشان به كمك پرسشنامههايى سنجيده شد و پيشبينىهاى برآمده از نظريهى منشها به اين ترتيب به محك تجربه گذاشته شد.
براى گردآورى دادههاى مورد نيازِ نخستين بخشِ كار، از اين منابع استفاده شد:
الف) مجموعهاى از جوكهاى فارسى كه از ابتداى سال 1375تا انتهاى سال 1380در تهران رايج بودند، به شيوهى مشاهدهى مشاركتى گردآورى و طبقه بندى شدند. يعنى نگارنده با افراد گوناگون -از طبقات و سنين مختلف- وارد كنش جوكگويى مىشد و در حلقههاى دوستانهى متنوعى، جوكها را گردآورى و ثبت مىكرد. موقعيت سنى و نقش اجتماعى نگارنده در طى اين سالها به گونهاى بود كه دسترسى به طيف وسيعى از اين حلقههاى دوستانه را ممكن مىساخت. فضاهايى كه نگارنده به آنها دسترسى يافت، عبارت بودند از:
محيطهاى دانشجويى، حلقههاى دوستانهى جوانان (شهرنشين و معمولا متعلق به طبقهى متوسط به بالا)، گروههاى دوستانهى دانشآموزى، محيطهاى دوستانهى چند-خانوادهاى و فضاهاى دوستانهى ميان كارمندان يقه سفيد. چند محيط متفاوت نمونه (حلقههاى دوستانهى جوانان خلافكار، گروههاى منسوب به طبقهى پايين، فضاهاى كارگرى) هم براى اطمينان از همزور و همگن بودن نوع جوكها مورد بررسى مورد قرار گرفت.
ب) رسانههاى رسمىِ توليد و توزيع فرهنگ (راديو و تلويزيون، مجلات، كتابهاى جوك) هم در اين فاصله مورد مشاهده قرار گرفتند و جوكهاى رايج در آنها نيز ثبت و طبقهبندى شدند. بديهى است كه به دليل قدرت تابوهاى فرهنگى، جوكهاى رايج در اين لايه از نظر اشاره به تابوها پاكيزهتر از منبع قبلى بودند و در ميان حلقههاى دوستانه رواج زيادى نداشتند. رسانههاى رسمى بسته به نوع مخاطبشان انواع خاصى از جوكها را تكثير مىكردند و معمولا محصولاتشان خارج از آن حوزه برد چندانى نداشت.
پ) رسانههاى غيررسمى انباشت و توزيع جوك (سايتهاى اينترنتى) نيز مورد بررسى قرار گرفتند و جوكهاى ثبت شده بر آنها هم گردآورى شد. اين سايتها با كاربرانى با سن، موقعيت اجتماعى، و سطح دانايىِ خاص مرتبط بودند. با توجه به توزيع اطلاعات مربوط به استفاده از رايانه در جامعه، مىتوان حدس زد كه بيشتر كاربران را جوانان شهرنشينِ متعلق به طبقهى متوسط به بالا تشكيل مىدادهاند.
ت) منابع غيرفارسى، كه مجلات، كتابها و سايتهاى اينترنتى را شامل مىشدند. به ويژه سايتهاى اينترنتىِ ويژهى جوك زياد مورد وارسى قرار گرفتند و مجموعهى بزرگى از جوكهاى رايج در زبانهاى انگليسى و فرانسوى گردآورى شدند. از آنجا كه جوكهاى انگليسى رواج بيشترى داشتند و از جوكهاى فاقدِ ايهام زبانى -كه جوك را به زبان خاصى وابسته مىكرد،- نسخههاى انگليسى هم وجود داشت، نمونههاى گردآورى شده براى تحليلمان را به متون انگليسى منحصر كرديم.
در بسيارى از موارد، چندين نسخهى مشابه از يك جوك رواج داشت. در چنين مواردى تنها به ثبت يكى از آنها بسنده شد و تنها زمانى نسخههاى ديگر هم ثبت گرديد، كه ساخت معنايى و نقاط ارجاع جوك با هم تفاوت معنادارى داشته باشد. علاوه بر اين، در پانزده مورد جوكهاى فارسى ترجمهاى از جوكهاى انگليسى بود كه در اين موارد تنها نسخههاى انگليسى ثبت شد. در شش مورد، جوكهاى رايج در زبان فارسى عناصر زبانى انگليسى را در خود داشت و در سه مورد اين عناصر به زبان تركى مربوط مىشد. در حالت اول جوكها با وجود ناشناخته بودن ريشهى انگليسىشان، به دستهى انگليسىزبانها منسوب شدند.
براى وارسى درجهى دقت در فرآيند گردآورى، درجهى كامل بودن مجموعهى جوكها در برخود با هر جوك جديدىِ مورد بررسى قرار مىگرفت. يعنى در برخورد با جوكهاى نوظهورِ دستهى الف، زمانِ شنيده شدنِ جوك از گوينده پرسيده مىشد. در صورتى كه جوك بيشتر از يك ماه عمر داشت و در خزانهى دادههاى گردآورى شده وجود نداشت، امتيازى منفى براى دقت گردآورى محسوب مىشد. فرآيند گردآورى آنقدر انجام شد كه اين امتياز به صفر ميل كرد. يعنى در سه ماه پايانى سال 1380تمام جوكهايى كه براى بار نخست شنيده مىشدند و به مجموعه افزوده مىگشتند، كمتر از يك ماه عمر داشتند. با توجه به اين شاخص، چنين مىنمايد كه كل جوكهاى رايج در تهران در سالهاى 1375-80تمامشمارى شده باشند.
جوكهاى دستهى (ب) و (پ) كاملا وابسته به دستهى (الف) بودند. رسانههاى عمومى به طور كلى از نظر توليد جوكها برجسته نبودند و بيشتر جوكهاى رايج در سطح جامعه را در شكل اصلى (پ) يا تابوزدايى شدهشان (ب) بازتوليد مىكردند. به اين ترتيب چنين مىنمايد كه ادعاى تمام شمارى جوكهاى رايج در تهران در اين سالها، به رسانههاى عمومى فارسى زبان هم قابل تعميم باشد.
در مقابل، تمام شمارىِ جوكهاى دستهى (ت) ناممكن بود. تنها دو هزار و صد سايتِ حاوى جوك به زبان انگليسى بر روى اينترنت وجود داشت كه وارسى تمامشان اصولا ناممكن بود. بنابراين در ردهى (ت) به گزينش تصادفى جوكها اكتفا كرديم. از ميان سايتهاى موجود بر شبكه، دهتايى كه بيشترين بازديد كننده را داشتند انتخاب شدند و جوكهاى موجود بر آنها تمام شمارى شد. از اين ميان 130جوك به طور تصادفى انتخاب شد و مورد تحليلهاى آمارى قرار گرفت و با جوكهاى فارسى مقايسه شد. در كل، 717جوك گردآورى شد كه 587تايشان (%۸۱/۹) فارسى و 130تا (%1۸/۱) انگليسى بودند.
طبقهبندى دادهها
جوكها بر مبناى اين شاخصها ردهبندى شدند:
الف) اندازه یا محتوای اطلاعاتی[6]
در صد نمونه از جوكها كه به صورت تصادفى انتخاب شده بودند، تعداد واژگان و حروفِ تشكيل دهندهى متن شمارش شد. روايتى عاميانه، خودمانى، و محاورهاى از جوك كه در حالت عادى در مكالمات بين افراد رد و بدل مىشد به عنوان متنِ معيار در نظر گرفته شد. پس از شمارش، نشان داده شد كه هر واژهى به كار گرفته شده در جوك به طور متوسط از چهار حرف تشكيل شده است. پس از اين برآورد، شمارش تعداد واژگان به طور تصادفى آنقدر ادامه يافت تا از هر نوع جوك پنجاه نمونه شمارش شود. در اين مرحله تعداد كل جوكهاى داراى تعداد واژگان معلوم به 411 تا بالغ شده بود. بر مبناى اين عدد، بررسى محتواى اطلاعاتى جوكها انجام گرفت.
با توجه به اين كه زبان فارسى از 32حرف الفبا تشكيل شده است، و25 = 32 بر مبناى معادلهى شانون محتواى اطلاعاتى هر حرف الفبا برابر با 5 بيت محاسبه مىشود.[7] در مورد زبان انگليسى هم به همين ترتيب عمل شد. با كه در اين حالت محتواى اطلاعاتى آن رخداد nبيت خواهد شد. ناگفته پيداست كه تعميم اين فرض به ساختهاى زبانى بسيارى ساده انگارانه است و در اينجا فقط براى سادگى محاسباتمان مورد پذيرش قرار گرفته است. در واقع، عواملى مانند حشو و نوفه و اطلاعات زمينهاى بايد در اين معادله وارد شوند، كه پرداختن به آنها از بحث ما خارج است.
توجه به كمتر بودن تعداد حروف در زبان انگليسى، و نوشته شدن مصوتهاى كوتاه در اين زبان، مىتوان با تخمين خوبى محتواى اطلاعاتى هر واژه از زبان انگليسى عاميانه را با يك واژهى عاميانهى فارسى برابر گرفت.
توضيح آنكه در اينجا هم مانند جوكهاى فارسى از سادهترين روشِ تعيين محتواى اطلاعاتى يك دستگاه نشانگانى -يعنى تجزيهى آن به دنبالهاى از انتخابهاى دوارزشى- استفاده شده است. يكى از 26حرف زبان انگليسى را -مانند يكى از 32حرف فارسى- با پنج انتخاب دودويى مىتوان مشخص كرد. با توجه به اين كه محتواى هر حرف انگليسى به اين ترتيب كمى كمتر از پنج بيت مىشود، و اندازهى هر واژهى اين زبان هم كمى )يك حرف( بزرگتر از واژگان فارسى مىشود، مىتوان برابر دانستن محتواى اطلاعاتى يك واژهى فارسى و انگليسى را به عنوان تخمينى نادقيق ولى كاربردى پذيرفت. به اين شكل محتواى اطلاعاتى تقريبى هر واژه در متنِ جوك، 20 بيت مىشد. با اين فرض، محتواى اطلاعاتى 411 جوك محاسبه شد و محتواى اطلاعاتى آن در پردازش آمارى شركت داده شد.
خوشهبندى دادهها در نرمافزار SPSS نشان داد كه به طور كلى جوكها در دو دستهى بلند و كوتاه جاى مىگيرند. جوكهاى بلند، ساختارى داستانگونه دارند و معناى پايه و هدفشان شرايطى منسجم و يكپارچه را در بر مىگيرد كه از نوعى سازگارى معنايىِ درونى برخوردار است.
در مقابل، جوكهاى كوتاه تنها از چند گزاره تشكيل مىشوند، ساختار داستان گونه ندارند و بيشتر به توصيف مختصرِ شرايطى منحصر مىشوند كه رخدادِ مربوط به كليد در آن تجربه مىشود. ساخت معنايى هدف در اين جوكها آشفته، متعارض و داراى ناسازگارى درونى است و معمولا باطلنمايى[8] را در خود دارند.
ب) نوع
هر جوك، ساختارى زبانى است كه به دليل چندپهلو بودن و حضور كليد، نوعى نوسان معناشناختى بين معانى پايه و هدف را ممكن مىسازد. در كل پنج الگوى اصلى در اين ساختار تشخيص داده شد. هر الگو، شيوهى خاصى از نوسان معنايى ياد شده را پديد مىآورد. بنابراين مهمترين شاخصى كه مىتوانست براى دسته بندى جوكها مورد استفاده قرار گيرد، چگونگى تبديل معناى پايه به هدف بود. اين پنج الگو عبارت بودند از:
نخست) بازآرايى: عامترين و رايجترين شيوهى تبديل معناى پايه به هدف، اين بود كه اطلاعات داده شده در متن به كمك كليد به شكلى جديد با هم مفصل شوند و كليتى نوظهور را پديد آورند. اين بازآرايى در شرايطى رخ مىداد كه عناصر سازندهى جوك تغيير معنا نمىدادند و تنها تركيبشان بود كه به شكلى جديد بازتفسير مىشد. تمايز معناى هدف و پايه به خوبى در اين جوكها ديده مىشد، به طورى كه تفسيرِ هنجار، عقلانى، معمولى، و آشنا )پايه( به عنوان زمينهاى براى رسيدن به برداشتى ناهنجار، نامعقول، ناممكن و غريبه )هدف( طرح مىشد و تضاد بين اين دو با شدت خندهى توليد شده، نسبت مستقيم داشت. معناى هدف معمولا به تابوهاى اجتماعى مربوط مىشد، شرايطى غيرعقلانى و ناممكن را توصيف مىكرد، و در بسيارى از موارد به شكلى اغراقآميز بر صفت خاصِ قهرمان -كه معمولا به قوميت وى مربوط مىشد- تأكيد مىكرد.
مثال: توى يك كنفرانس علمى، يك دانشمندِ … رفت بالاى ميز خطابه و گفت: تحقيقات ما بر مبناى آزمايش سادهاى انجام شده كه مىخوايم جلوى روى خودتون تكرارش كنيم. اين مگس رو مىبينيد؟ (خطاب به مگس) مگس جان، بپر. خوب ديدين كه مىپره. حالا يكى از بالهاش رو مىكنيم. (باز خطاب به مگس) مگس جان، بپر. مىبينين؟ با يك بال هم سعى مىكند بپرد. حالا اون يكى بالش رو هم مىكنيم. (باز هم خطاب به مگس) مگس، بپر. مىبينين. ديگر نمىپره. پس نتيجه مىگيريم. مگسها با بالشون حرف ما رو مىشنوند.
دوم) قياس[9]: در جوكهاى اين دسته، تعميمِ معناى يكى از عناصر موجود در متن به كليد، گذار از معناى پايه به هدف را ممكن مىكرد. اين تعميم مىتوانست به عناصر آوايى موجود در متن، يا ساخت مفهومى آنها ارجاع شود. در اين جوكها، شباهت بين يك عنصرِ خاص از شرايط توصيف شده در معناى پايه و هدف، به گذار معنايى مىانجاميد. ساخت منطقى اين جوكها از حالت پيشين پيچيدهتر است و معمولا تعميمها و استنتاجهايى را در درون متن شامل مىشود. در تمام موارد، اين تعميمها به پيوند خوردن دو موضوعِ بىربط منتهى مىشوند.
بيشترين تفاوت ميان سازگارى معناى پايه و هدف را در اين جوكها مىتوان يافت. در اين دسته جوكهايى وجود داشتند كه معناى هدفشان تعميمى از معناى پايه در شرايط غيرعادى بود، و جوكهاى ديگرى هم بودند كه معناى هدفشان هيچ ارتباط معنادارى با معناى پايه نداشت. معمولا اين انطباق زياد و كم بين معناى پايه و هدف، به ترتيب در جوكهاى بلند و كوتاه ديده مىشد.
مثال: يك روز تلفن پادگان زنگ زد و پيرمردى از اون طرف خط گفت: آقا، جعفر اونجاست؟
گروهبان گفت: بله اينجاست.
پيرمرده گفت: باباى جعفر تصادف كرده، مرده. بىزحمت يك جورى بهش بگيد كه هول نكنه.
گروهبان وارد محوطهى پادگان شد و فرمان داد: افراد، به صف.
همه به صف شدند.
فرمان داد: هركى پدرش مرده يك قدم بياد جلو.
همه رفتند جز جعفر. گروهبان گفت: جعفر تو هم بيا. جعفر شروع كرد به گريه و زارى براى پدر از دست رفتهاش.
فرداش دوباره همون پيرمرده تماس گرفت و گفت: آقا اين دفعه مادر جعفر رفته زير ماشين مرده، لطفا يكجورى بگيد غش و ضعف نكنه.
باز گروهبانه همه رو به صف كرد و فرمان داد: هركى باباش مرده يك قدم بياد جلو.
همه رفتند و جعفر هم رفت.
بعد گفت: هركى مادرش هم مرده يك قدم بياد جلو.
همه يك قدم ديگه جلو رفتند جز جعفر.
گروهبان گفت: جعفر تو هم بيا جلو.
جعفر باز بر سر و سينه زد و براى مرگ مادرش عزادارى كرد.
فرداش دوباره تلفن زنگ زد و همون پيرمرده گفت: زلزله اومده همه كس و كار جعفر مردهاند، يكجورى بگيد هول نكنه.
گروهبان باز همه رو به خط كرد و دستور داد: بىپدر مادرها دو قدم به جلو، جعفر، بدو دور پادگان.
بعضى از جوكهاى اين رده صرفا بر مبناى شباهتى ريختى يا آوايى ساخته شده بودند و بنابراين خيلى كوتاه بودند، و معناى هدف در آنها حالتى تكه پاره و ناممكن داشت.
مثال :يك بابايى داشت با كليد گوشش رو مىخاروند، كلهاش قفل شد!
مثال :2دو نفر مىخواستن پشت بوم بخوابن، سرِ اين كه كى وسط بخوابه دعواشون شد.
چنان كه مىبينيد، شباهت ساختارى بين سوراخ گوش و سوراخ كليد و تعميمِ وسط خوابيدن به شرايطى كه در آن چنين چيزى امكان ندارد، باعث توليد معناى هدفى ناممكن و داراى باطلنما شده است.
سوم) ايهام: در اين دسته از جوكها، عنصرى زبانى با دو يا چند معنا به كار گرفته مىشد و كليد تبديل معناى پايه به هدف نيز همين عنصر بود. عنصرِ داراى ايهام مىتوانست واژه، صوت، گزاره، يا (به ندرت) مجموعهاى از گزارهها باشد. در اين مجموعه هم هر دو دسته از جوكهاى بلند و كوتاه وجود داشتند.
مثال: يك بابايى تازه از مسافرت آفريقا برگشته بود و داشت براى دوستاش خاطراتش رو تعريف مىكرد.
گفت: ما هر روز توى آفريقا شكار مىكرديم. روز اول سه تا شير شكار كرديم، دو تا آهو، سيزده تا دونتشوت. روز دوم دو تا فيل زديم و سه تا دونتشوت. روز آخر كارمون عالى بود. چون سه تا ببر زديم و دو تا گاوميش و نوزده تا دونتشوت.
يكى از شنوندهها پرسيد: دونتشوت ديگه چيه؟
مسافر آفريقا گفت: راستش منم تا به حال نديده بودمشون. يك جانور سياهى بود با دو تا پا كه وقتى تفنگ رو طرفش مىگرفتى بالا و پايين مىپريد و مىگفت دونت شوت (!Dont shoot)
چهارم) باطلنما: جوكهاى داراى باطلنماى منطقى بر مبناى تأكيد بر عنصرى خاص از متن شكل مىگيرند. در اين جوكها معناى پايه و هدف واگرايى چندانى را از خود نشان نمىدهند و با هم همخوان و در هم تنيده هستند. معناى هدف، در واقع دنباله و مشتقى خاص از معناى پايه است، كه باطلنمايى را در خود حمل مىكند. معمولا اين باطلنما با تأكيد بر يكى از مفاهيم متن پديد مىآيد و همين مفهوم را مىتوان به عنوان كليد در نظر گرفت.
مثال: يك نفر يك نون زد زير بغلش و رفت روى ريل راه آهن خوابيد. بهش گفتن چرا اينجورى مىكنى؟ گفت: مىخوام خودكشى كنم. گفتن نون رو براى چى مىخواى؟ گفت: اومديم و قطار نيومد، مىخواى از گرسنگى بميرم؟
پنجم) تسلسل منطقى: اين جوكها از نظر تعداد كمترين و از نظر پيچيدگى جالبترين گروه را تشكيل مىدادند. مهمترين نكته در موردشان، آن بود كه واگشايىشان كارى دشوار بود و از عهدهى همهكس بر نمىآمد. به همين دليل هم اين جوكها چندان رايج نبودند و تنها در گروههاى خاصى از قشر داراى تحصيلات بالا شيوع داشتند.
ساخت اين جوكها، يك حلقهى خودارجاعِ معنايى را در بر مىگيرد. يعنى در اين جوكها ادعا يا مفهومى طرح مىشود (معناى پايه) و پس از آن در جريان يك حلقهى بستهى استنتاجى، توسط استناد به خودش تأييد مىگردد. نكتهى جالب در مورد اين جوكها آن است كه كليدِ مشخصى ندارد. يعنى واپسين جملهى آن به تنهايى نمىتوان به عنوان كليد در نظر گرفته شود. چرا كه اين جملهى آخر معمولا تكرار بخشهاى آغازين جوك است.
مثال: يك نفر توى اتوبوس نشسته بود و صفحات كتابى را پاره مىكرد و از پنجره بيرون مىريخت. بغل دستيش پرسى: آقا چرا اينجورى مىكنى؟
مرد گفت: براى اين كه ببرها و شيرها به اتوبوس حمله نكنند.
بغل دستيش گفت: آه اينجا كه شير و ببرى نيست.
مرد گفت: خوب براى اين كه من از صبح تا حالا دارم كتاب پاره مىكنم.
گوشزد: ايهام و قياس را مىتوان به عنوان نوعى تخصص يافته از بازآرايى در نظر گرفت. به عبارت ديگر، اين دو دسته، زيرواحدهايى ويژه از بازآرايى هستند. چرا كه ساختار تك محورىِ اتصال معناى پايه به هدف -يعنى كليدى مشخص- را دارا هستند. جوكهاى داراى تسلسل منطقى و باطلنما را هم مىتوان به عنوان نوعى جوكِ داراى بازنمايى مورد توجه قرار داد، اما علت بروز خنده در اين موارد، بيش از گذار معنايى، ساخت منطقى جوك است.
پس مىتوان الگوى بازآرايى را عامترين و رايجترين شكل از گذار معنايى در نظر گرفت. ايهام و قياس دو شكل تخصص يافته -ولى سازگار- از اين الگو هستند. تسلسل و باطلنما هم مىتوانند به عنوان مشتقاتى از الگوى بازآرايى در نظر گرفته شوند، اما در اين جوكها ساخت معنايى جوك به قدرى تخصصى شده است كه چيزى علاوه بر گذار معنايى پديد آمده است، كه ساختار متناقض يا “زيادى” همسازگارِ معناى جوك است.
يكى از ويژگيهايى كه از ديرباز در تحليل جوكها محوريت داشته است، ارجاعات بىپرده و صريحشان به تابوهاى اجتماعى است. بر اين مبنا، تابوى مورد ارجاع در جوكها به اين دستهها تقسيم شدند:
نخست: تابوهاى جنسى: اين رده از تابوها بيش از بقيه در جوكها مورد اشاره قرار مىگرفتند. در اين جوكها شكلى از ارجاع به دستگاه تناسلى وجود داشت. تمام اشكالِ رابطهى جنسى و حالات اغراقآميز يا غيرطبيعىِ مربوط به اين موضوع در اين جوكها وجود داشت.
دوم: تابوهاى مربوط به دستگاه گوارش: در اين دسته از جوكها، كاركردهاى زيستىِ مربوط به دفع ادرار و مدفوع مورد اشاره واقع مىشد.
سوم: تابوهاى دينى: در اين تابوها مفاهيم مربوط به نمادهاى مقدس، محرمات دينى، يا مناسك مذهبى مورد اشاره قرار مىگرفت.
چهارم: تابوهاى سياسى: در اين جوكها به شخصيتهاى سياسى، رخدادهاى اجتماعى/سياسى، يا نمادهاى حكومتى اشاره مىشد.
ت) ارجاع به مفهوم تنشزا
در بخش عمدهى جوكها، محور متصل كنندهى معناى پايه به هدف، و كليد جوك به مفهومى تنشزا اشاره مىكردند. ناگفته پيداست كه به دليل پيوند خوردن مفاهيم تنشزا با تابوهاى اجتماعى، بخش مهمى از اين جوكها به تابوهاى مربوط به آن مفهوم تنشزا هم ارجاع مىكردند. در واقع، نقطهى اصلىارجاع جوك مفهومى تنشزا بود. اما به اين دليل كه اين مفاهيم در نهادهاى هنجارساز اجتماعى سانسور مىشوند و در قالب تابوهايى از فضاى مجاز انديشه خارج مىشوند، اشاره بدانها خود به خود تابوهاى مربوط به آنها را نيز خدشهدار مىكرد. مفاهيم تنشزا، توسط نهادهاى قدرت در جامعه سركوب و بىاثر مىشوند و به صورت تابوهايى در پيكرهى اطلاعاتىِ ساختهاى قدرت رسوب مىكنند. جوكها به عنوان منشهايى كه محورشان مفاهيم تنشزاست، خواه ناخواه به اين تابوها و آن نهادهاى قدرت نيز گوشه و كنايه هايى مىزدند.
بر مبناى نوع اين ارجاعات، هشت نوع مفهوم تنشزا در ميان جوكها تشخيص داده شد، كه به ترتيبِ فراوانى عبارت بود از:
جنسيت، اختلال در كنش متقابل هنجار، خشونت، مرگ، گناه/جرم، بيمارى، عقلانيت، و تغذيه.
ث) قوميت قهرمان
قوميت قهرمان جوك، در بيشتر موارد مورد اشاره قرار مىگرفت. چنين مىنمايد كه اشاره به قوميتى خاص و جوك ساختن براى مردمِ اهلِ شهرى ويژه، نوعى واكنش ناخودآگاهانهى مردمِ جامعهاى باشد كه با خرده فرهنگِ متمايزِ مهاجرانى از آن قوميت روبرو شده است. رواج جوكهاى مربوط به رشتىها، قزوينىها، ارمنىها، تركها در تهران و عربها و آبادانيها در شيراز، نمودى از اين پديده است. حضور اقليتى از يك قوميت خاص در شهرى ميزبان، به معناى به نمايش گذارده شدنِ منشهايى بيگانه و ناآشناست كه به سرعت به پيدايش مرزبندى ميان ما/ديگران مىانجامد. يكى از ملايمترين نمودهاى بروز اين واكنش ايمنىِ فرهنگ ميزبان، توليد جوكهايى است كه اين منشهاى بيگانه را مورد تمسخر قرار دهد، و به شكلى دوستانه ناهمخوانى با آن را بىاثر سازد. چنين چيزى به روشنى در جوكهاى رايج در تهران ديده مىشد.
هشت قوميت اصلى در جوكهاى گردآورى شده تشخيص داده شد كه به ترتيبِ فراوانى عبارت بودند از:
ترك، رشتى، قزوينى، عرب، اصفهانى، آبادانى، سرخپوست، ارمنى.
ج) نقش اجتماعى قهرمان
معيار ديگرى كه مىتوانست براى دسته بندى قهرمانان جوكها مورد استفاده قرار گيرد، جايگاه اجتماعى و نقش جامعهشناختىِ ايشان بود. بر اين مبنا سى و دو جايگاه اجتماعى متفاوت در ميان قهرمانان تشخيص داده شد كه عبارت بودند از:
ورزشكار، دزد، خريدار، فروشنده، عاشق/معشوق (دوست پسر/دختر يا زن/شوهر)، خواستگار، زائو، زن خانهدار، مرد خانهنشين، پيرزن، كودك، ديوانه/ناقص العضو، بيمار، پاسخگو )در برابر پرسشگرى فرضى(، ديندار، متخصص فنى، دانشمندِ سخنگو يا سخنران، پزشك، مسافر، مسئول دادگاه/متهم، دانشآموز/دانشجو، روستايى، دروغگو، استفاده كننده از توالت، چاقوكش/هفتتيركش، پيشخدمتِ رستوران، راننده/خلبان، شكارچى، كارگر، مقامات دولتى، نظامى، جانور يا موجود غيرانسان.
نكتهى جالب در اين سى و دو مورد آن است كه در آنها برخى به موقعيتهاى شغلى (پزشك، شكارچى)، بعضى به ساخت بدنى (كودك، بيمار، پيرزن)، تعدادى به شكل كنش متقابل (عاشق/ معشوق، دروغگو) و برخى از كارويژهى تخصصى ويژهاى (استفاده از توالت يا خواستگارى رفتن) تعلق داشتند. به عبارت ديگر برشهايى كه از نقش اجتماعى افراد گرفته شده بود، تنها در سطح شغلشان نبود و تا لايههاى جزئىترى در زندگى روزانهشان هم پيش مىرفت. همهى اعضاى يك جامعه، مستقل از شغلشان، به هنگام رفتن به دستشويى يا هنگامى كه در خانه تنها هستند الگوى ويژهاى از رفتار و انضباط بدن را به نمايش مىگذارند، و جوكها آنقدر ريزبينانه طراحى شدهاند كه اين الگوها را هم مىبينند و به عنوان دستمايهى خنده مورد استفاده قرار مىدهند.
چ) وابستگى به زمينه
برخى از جوكها به حوادث خاص اجتماعى، اتفاقات مشهور، يا وقايع زودگذر و محلى وابسته بودند. به عنوان مثال، بعد از بسيارى از رخدادهاى سياسىِ مهم، مجموعهاى از جوكها براى دولتمردان درگير ساخته مىشود كه تنها با دانستن آن رخداد و در زمينهى اطلاعاتىِ آن معنا مىيابد. يك نمونهى ديگرى از اتفاقاتى كه منجر به ساختن جوكهاى زيادى شد، واقعهى بيستم شهريور (يازده سپتامبر) سال گذشته بود. در بسيارى از مواقع، يك فيلم يا سريال محبوب هم مىتواند به عنوان محملى براى توليد جوك عمل كند. به عنوان مثال پس از پخش سريال امام على و نمايش فيلم تايتانيك جوكهاى زيادى در مورد رخدادهاى مربوط به اين نمايشها ساخته شد. در اين موارد، جوك منشى است كه بر زمينهى معنايىِ منشهايى بزرگتر و موفقتر سوار مىشود و به همراه آنها خود را تكثير مىكند.
در كل، جوكها را بر مبناى وابسته بودن يا نبودنشان به زمينههاى خاص، مىتوان به دو گروه وابسته به زمينه و مستقل از آن تقسيم كرد.
ح) اشارهى پيرازبانى
فهم برخى از جوكها به اشارههايى پيرازبانى وابسته است. معمولترين نشانههاى به كار گرفته شده در جوكها، شكلك و تغيير حالت چهره است، اما مواردى كه به شيوهى راه رفتن، حركات بدن، و اشارات دست مربوط باشند هم وجود دارند. جوكها را بر مبناى حضور يا عدم حضور اين عناصر پيرازبانى مىتوان به دو رده تقسيم كرد.
خ) وابستگى به اشارهى پيرازبانى
در ميان جوكهاى داراى اشارهى پيرازبانى، دو گروه عمده را مىتوان تشخيص داد. نخست، آنهايى كه اشاره به عنوان مكمل بيان مطلب به كار گرفته مىشود، و معناى حمل شده توسط اشاره براى بروز رفتار خنده كافى نيست (هرچند شايد كافى باشد). موارد ديگرى هم وجود دارند كه اشاره در آنها نقشى لازم و كافى را بر عهده دارد و براى آزاد شدن رفتار خنده اجراى درستشان ضرورت دارد. اين جوكها آنهايى هستند كه اشارهى پيرازبانى بخشى از كليدشان است. در برخى موارد كل كليد به چنين اشارهاى منحصر مىشد.
د) وابستگى به اندركنش با مخاطب
برخى از جوكها با گزارهاى پرسشى شروع مىشد و پس از پاسخِ قابل پيشبينىِ شنونده ادامهى جوك ارائه مىشد. جوكهاى داراى اين ساختار، نبايد با گزارهى رايجِ “جوك اون يارو…. رو شنيدى كه….؟” اشتباه گرفته شود. اين گزارهى اخير در ابتداى بسيارى از ارتباطهاى جوكگويى مىآيد، اما هدف از پرسيدنش آن است كه گوينده در مورد خندهدار بودن جوكى كه مىگويد، اطمينان خاطر پيدا كند. در اين موارد اگر اين گزاره حذف شود، لطمهاى به جوك وارد نمىشود. ولى در جوكهاى داراى اندركنش واقعى، جملهى پرسشىِ آغازين بخشى از محتواى معنايى جوك را حمل مىكند و حذف آن اثر جوك را از بين مىبرد.
- replicator ↑
- autopoietic ↑
- كوتاه شدهى سطوح مشاهداتى چهارگانهى زيستى، روانى، جامعهشناختى، و فرهنگى است كه در نظريهى منشها به عنوان مقياسهاى اصلى مشاهده و تحليل سيستمىِ رخدادهاى تجربى در نظر گرفته مىشوند. ↑
- chain letters ↑
- آلپورت و پستمن، 1372. ↑
- information content ↑
- اين محاسبه بر مبناى سادهانگارانهترين برداشت از معادلات شانون استوار است. يعنى تعداد انتخابهاى دودويىِ لازم براى رسيدن به يك رخداد از ميان nگزينهى ممكن، 2n فرض شده است ↑
- paradox ↑
- syllogism ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: نتايج
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب