پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش سوم: خطهای قلمرو تمدن مصر – گفتار نخست: خط تصویری مصری

بخش سوم: خطهای قلمرو تمدن مصر

گفتار نخست: خط هیروگلیف مصری

قلمرو: مصر

زبان: مصری باستان(خانواده‌‌ی آفرو-آسیایی)

دوره‌‌ی رواج: ۲۰۰- ۳۸۰۰ تاریخی(۳۲۰۰ پ.م- ۴۰۰م.)

دولت‌‌ پشتیبان: مصر

مصر و ایران کهن‌‌ترین تمدن‌‌های تاریخ محسوب می‌‌شوند و هردو در حدود ۵۴۰۰ سال پیش به دوران تاریخی وارد شدند. با این حال مصر از برخی جنبه‌‌ها دیرآیندتر از ایران است و بدنه‌‌ی الزامات مربوط به زندگی یکجانشینانه را از ایران وامگیری کرده است. چرا که عناصر اصلی دامداری و کشاورزی از جمله بز و گوسفند و گندم و جو از جنوب غربی ایران به شمال شرقی مصر انتقال یافته‌‌اند.

گذارهای پیچیدگی به سمت یکجانشینی در مصر قدری دیرتر از ایران رخ داده است. در ۱۲-۱۳ هزاره پیش گذار به روستاهای اولیه را در ایران غربی می‌‌بینیم، درحالی که این تحول حدود شش هزار سال دیرتر در مصر رخ می‌‌دهد. اگر معیارهایی عینی‌‌تر و علمی‌‌تر مثل رژیم غذایی را مبنا بگیریم و تحول در ساختار دندان و تندرستی (بر اساس ویژگی‌‌های استخوان) را به حساب بیاوریم، به تاریخی به نسبت دیرآیند می‌‌رسیم، یعنی چرخش از سبک زندگی گردآوری-شکار به کشاورزی-دامداری در مصر در حدود ۴۰۰۰ پ.م تحقق می‌‌یابد.[1]

تاریخ آغازین مصر را به چهار دوره تقسیم کرده‌‌اند و این دورانی است که نویسایی با گام‌‌هایی پیاپی در این قلمرو شکل می‌‌گیرد. این دوره‌‌ها و فرعون‌‌هایی که در آن سلطنت کردند عبارتند از:[2]

الف) پیشادودمانی (سال ۳۰۰-۴۰۰ تاریخی/ ۳۰۵۰-۳۰۰۰ پ.م): رو/ایری، کا، عقرب

ب) آغاز دودمان نخست (۳۸۰-۵۳۰/ ۳۰۰۰-۲۸۵۰ پ.م): نارمر، آها، جِر، جِت

پ) پایان پسین دودمان نخست (۵۳۰-۶۳۰/ ۲۸۵۰-۲۷۵۰ پ.م): دِن، آنه‌‌جیب، سمرخت، قَع

ت) دودمان دوم (۶۳۰-۷۱۰/ ۲۷۵۰-۲۶۷۰ پ.م): که با پِریب‌‌سِن و خاسخم‌‌وی پایان می‌‌یابد.

عصر پیشادودمانی و دوران دودمان نخست پیامد دوره‌‌ای از وامگیری‌‌های فشرده و گسترده از فرهنگ سومری-ایلامی است که در قالب هنر، رمزپردازی‌‌های اساطیری و به ویژه فناوری کشاورزی و رمه‌‌داری تبلور پیدا می‌‌کند. در حدی که حتا لول‌‌ها را هم در ابتدای دوران تاریخی در مصر می‌‌بینیم و این ابداعی یکسره ایرانی بوده که در قلمرو ایلام و سومر تحول یافته است.

نخستین نشانه‌‌ها از خط در مصر در دوران زمامداری کا و در عصر پیشادودمانی نمایان می‌‌شود. در این دوران در سومر و ایلام و جیرفت خط‌‌هایی به نسبت پیچیده ابداع شده بود که تراکنش‌‌های مالی را با دقت ثبت می‌‌کرد. در مصر از پیشینه‌‌ی مشابه و سیر تکاملی پیچیده شونده‌‌ی رمزپردازی‌‌ها خبری نیست. یعنی در اواخر شش هزاره‌‌ پیش ناگهان خطی را می‌‌بینیم که آواهایی با یک یا دو واکه‌‌ را در قالب اندیشه‌‌نگارهایی ساده شده ثبت می‌‌کند.

این خط ابتدایی اغلب با مرکب بر خمره‌‌های اهدایی نویسانده می‌‌شده و قدیمی‌‌ترین نشانه‌‌هایش عبارتند از: «ایپ» که یعنی پیشکش شده از مصر بالا (شماو) و «خمن» که یعنی اهدایی از مصر پایین (مخو). نوشتارهای مشابهی از دوران آها نیز پیدا شده که در آنها به جای «ایپ» نشانه‌‌ی «اینو» را می‌‌بینیم و به جای «خمن» علامت «ایوت» را.[3] معنای هیچ یک از این علایم دانسته نیست، اما روشن است که چیزی گرانبها و احتمالا خوراکی را نشان می‌‌داده که در کوزه‌‌ها انباشته شده و به معبد-کاخی اهدا می‌‌شده‌‌اند. از همین هنگام این استانده شکل می‌‌گیرد که صورت نمادها به سمت راست چرخیده‌‌اند و سطرها اغلب از راست به چپ خوانده می‌‌شوند.

پس ظهور خط در مصر حدود چهار قرن دیرتر از ایران زمین آغاز شد و نخستین نشانه‌‌هایش را در سال ۳۳۰ (۳۱۵۰ پ.م) می‌‌بینیم. تفاوت مهمی که در میان این دو وجود دارد، گذشته از تقدم زمانی خط پیشاسومری-پیشاایلامی، در اینجاست که نویسایی در مصر پیامد وحدت سیاسی و گذار از عصر پیشادودمانی به دوران فراعنه بود. در حالی که در ایران زمین این جریان واژگونه بود و نخست خط به وجود آمد و بعد دولتشهرها و پادشاهی‌‌ها شکل گرفتند.

خط مصری باستان را هیروگلیف می‌‌نامند و این واژه‌‌ایست که در پارسی هم از دیرزمانی پیش جای خود را باز کرده است. جالب آن که این واژه با آن که یونانی‌‌ست، خاستگاهی مصری دارد و اولین بار کلمنت اسکندرانی در اسکندریه آن را برای توصیف خط کهن مصری به کار گرفت، که یعنی «نگاره‌‌ی مقدس». پیش از او هرودوت نیز در این مورد نوشته بود، اما او در «تواریخ» خط مصری را «نویسه‌‌ی مقدس» (تا هیِرا گْرامّاتا:) نامیده بود. همه‌‌ی این نام‌‌ها ترجمه‌‌ای از «مدو-نتر» هستند که اسم مصری برای این نویسه است و می‌‌شود آن را به صورت «کلام خدایان» ترجمه کرد.[4] بنابراین هیروگلیف یونانی در اصل گرته‌‌برداری از عبارتی مصری است.

کهن‌‌ترین نمونه‌‌های متن به خط هیروگلیف که از تعداد کمی کلمه فراتر می‌‌روند، در قالب متون اهرام ثبت شده‌‌اند و زبان مصری باستان را در شکلی ثبت کرده‌‌اند که در فاصله‌‌ی سال‌‌های ۸۰۰ تا ۱۳۰۰ (حدود ۲۶۰۰-۲۱۰۰ پ.م) میان مردم مصر رواج داشته است. این صورت کهن پس از آن به زبان مصری میانه دگردیسی یافت که در فاصله‌‌ی سال‌‌های ۱۳۰۰ تا ۱۸۰۰ (حدود ۲۱۰۰- ۱۶۰۰پ.م) رایج بود و متون کلاسیک مصری بدان نوشته شده است.

هرچند زبان مصری میانه در حدود سال ۱۸۰۰ (۱۶۰۰ پ.م) منسوخ شد، اما پس از انقراض همچنان در متون نوشتاری به کار گرفته می‌‌شد. به شکلی که تا یک و نیم هزاره بعد همچنان متون هیروگلیفی به زبان مصری میانه نگاشته می‌‌شد، هرچند که صورت گفتاری و زنده‌‌ی این زبان دیگر وجود نداشت.[5] از این نظر خط هیروگلیف به سومری شباهتی دارد، که مدت‌‌ها پس از انقراض در شکل گفتاری همچنان برای ثبت نوشتاری مطالب به کار گرفته می‌‌شدند.

زبان مصری باستان که خط هیروگلیف آن را ثبت کرده، به خانواده‌‌ی زبان‌‌های آفرو-آسیایی تعلق دارد و با زبان‌‌های سامی مثل عربی و اکدی و عبری خویشاوند است. در تکامل یافته‌‌ترین صورت آوانگارانه‌‌ی خط مصری که در نیمه‌‌ی دوم عمر این تمدن تحول یافت، تنها همخوان‌‌ها نوشته می‌‌شده‌‌اند. بنابراین به خاطر ثبت نشدن واکه‌‌ها ما واقعا نمی‌‌دانیم «صدای» این زبان و شیوه‌‌ی تلفظ کلمات چگونه بوده است. با این حال نشانه‌‌هایی به جا مانده که حدس‌‌هایی را ممکن می‌‌سازد. مثلا ثبت نام‌‌های خاص مصری در زبان‌‌های اکدی و پارسی باستان و یونانی و لاتین را داریم.

همچنین قبطی امروزین که در قالبی دینی کاربرد دارد، بازمانده‌‌ی زبان مصری نو است. زبان قبطی در قرن ۵۱ (ق ۱۷ م.) در مقام زبانی گفتاری منسوخ شد، اما هنوز به صورت آیینی در مراسم کلیسای قبطی مصر به کار برده می‌‌شود. بر مبنای این داده‌‌ها می‌‌توان تا حدودی ساخت واکه‌‌ها در زبان مصری باستان را بازسازی کرد، هرچند این بازسازی بسیار تخیلی است. چون واکه‌‌ها پویاترین و پرنوسان‌‌ترین بخش از زبان هستند و در گذر زمان سریع تحول پیدا می‌‌کنند و در گویش‌‌های محلی هم آسان دستخوش واگرایی می‌‌شوند. به همین خاطر در میان مصرشناسانه قراردادهایی برای خواندن متون شکل گرفته که بیشتر بر مبنای سادگی استوار است، تا بازسازی شکل باستانی تلفظها.

ساده‌‌ترین قرارداد آن است که بین همخوان‌‌ها واکه‌‌ی زیر بگذارند. بنابراین «نفرت» (زن زیبا) اغلب به صورت «نِفِرِف/ نِفِرْت» خوانده می‌‌شود، هرچند احتمالا تلفظ کهنش «*نَفْرَت» بوده است. واکه‌‌های بلند را هم به همین ترتیب همچون مابه‌‌ازایی برای همخوان معادل‌‌شان به کلمات افزوده‌‌اند. چنان که «ک-ع» (روح) را «کا» می‌‌خوانند و «ی-ب» (قلب) و «ن-و-ت» (آسمان) به صورت «ایب» و «نوت» تلفظ می‌‌شوند. این واکه‌‌های بلند (ا-ی-و) در بسیاری از زبان‌‌ها از جمله پارسی و عربی در مرز واکه و همخوان نوسان می‌‌کنند و اغلب همچون همخوان‌‌ها نوشته می‌‌شوند.[6]

خط هیروگلیف در شکل اصلی‌‌اش اندیشه‌‌نگار بوده و برای ثبت هجاها و واج‌‌ها کاربرد نداشته است. این نویسه در نهایت خزانه‌‌ای مشتمل بر هفتصد نشانه را پدید آورده که در هر برش زمانی حدود پانصدتایش رایج بوده و به کار گرفته می‌‌شده است.[7] در کنار این ثبت اندیشه‌‌نگارانه، مصریان هم مانند سومریان به این نکته پی بردند که صدای یک واژه را می‌‌توان از مفهوم آن جدا کرد و علامت نشانگرش را همچون بخشی از واژه‌‌ای دیگر به کار گرفت. این قاعده‌‌ی مصورسازی کلمات[8] در هر دو زبان نشانه‌‌های اندیشه‌‌نگار را به سوی تکواژنگاری و هجانگاری سوق داد. اما ساختار زبان سومری و مصری باستان متفاوت بود و بنابراین این قاعده دو جلوه‌‌ی متفاوت پیدا کرد.

در سومری چون زبان انباشتی بود و هر حرف آوای مربوط به بنِ واژه را نشان می‌‌داد، آن هجای مرکزی خود معنادار بود و کلمه‌‌ای مستقل محسوب می‌‌شد. مصری کهن اما به خانواده‌‌ی آفرو-آسیایی تعلق داشت و مثل زبان‌‌های سامی بنی سه حرفی داشت. در نتیجه چون زبان صرفی بود، اغلب هجاها به تنهایی بی‌‌معنا بود. در ضمن در زبان مصری مثل زبان اکدی هجاها به تنهایی اهمیت نداشتند. چون بنی سه حرفی هنگام صرف شدن هجاهای گوناگونی به دست می‌‌داد که آن سه همخوان مرکزی‌‌اش اهمیت داشت و نه شیوه‌‌ای که با واکه‌‌ها ترکیب می‌‌شد. بعدها هر نماد می‌‌توانست یک یا دو یا سه واج را بازنمایی کند. هرچند واک‌‌های کوتاه به کلی نانوشته باقی می‌‌ماندند. نمونه‌‌هایی از این نمادها که یک واج را نشان دهند را از همان ابتدای کار و دوران نارمر در اسناد می‌‌بینیم. هرچند بسامد و کاربردشان تا چند قرن بعد بسیار اندک است و مشتق‌‌ها و انحراف‌‌هایی هم از آن دیده می‌‌شود.

در نتیجه در زبان مصری به جای آن که اندیشه‌‌نگارها کم کم هجاها را بازنمایی کنند، همخوان‌‌های ریشه‌‌ی کلمات را نمایش دادند و این به حدود هفتاد حرف منتهی شد که بر اساس قاعده‌‌ی تصویرسازی کلمات، با نشانه‌‌های اندیشه‌‌نگار هم‌‌آوایشان بازنموده می‌‌شدند، که سه همخوان را در بر می‌‌گرفت. مثلا علامت سوسک سرگین‌‌غلتان که «خپر» خوانده می‌‌شد، برای نمایش سه همخوان در ریشه‌‌ی کلمه‌‌ی «خ-پ-ر» هم به کار گرفته می‌‌شد.

در میان پژوهشگران معاصر فیشر بر اساس این ویژگی خط مصری گمان برده که این نویسه از حدود سال ۲۰۰ تاریخی (۲۲۰۰ پ.م) خصلت الفبایی داشته است.[9] این برداشت از آنجا شکل گرفته که توانایی یک نویسه برای بازنمایی همخوان‌‌ها در مصر باستان همچون خصلتی مستقل و مجزا از سایر بازنمایی‌‌ها در نظر گرفته شده است و این خطاست. چون در خط مصری نشانه‌‌ها در چندین لایه‌‌ی به نسبت آشفته معناها و واج‌‌ها و ترکیب‌‌های آوایی را بازنمایی می‌‌کرده‌‌اند و پیوند میان نشانه و واج همیشه وضعیتی حاشیه‌‌ای و کم‌‌بسامد در کناره‌‌ی اندیشه‌‌نگاری داشته است.[10]

گذشته از این، شواهدی که فیشر برای تقویت موضع خود ذکر کرده اصولا به خط مصریان تعلق نداشته است. نمونه‌‌هایی که به واقع الفبایی هستند و در مصر کشف شده‌‌اند، به نوشتارهای استثنایی‌‌ای محدود هستند که به خط سینایی-کنعانی نوشته شده‌‌اند و این خطی بوده که در ایران غربی تحول یافته و تنها در چند نسخه‌‌ی خاص در درون قلمرو مصر نیز متونی بدان نویسانده شده است.[11]

علاوه بر این‌‌ها ریشه‌‌ی برخی از کلمات مصری دو همخوان داشت و اینها هم با حدود هفتاد علامت بازنموده می‌‌شدند. مثلا نمای یک خانه (پِر) برای نمایش بن واژه «پ-ر» هم به کار گرفته می‌‌شد. در کنار این بدنه‌‌ی حروف، ۲۵ نشانه هم بود که تنها یک همخوان را نمایش می‌‌داد و به همین خاطر «نمادهای الفبایی» نامیده می‌‌شود. اما این برچسب درستی نیست و خط مصری هرگز به سمت الفبا تحول پیدا نکرد. چون این علایم بخشی کوچک از یک نظام نمادین تصویری و کمابیش اندیشه‌‌نگار بودند. نمونه‌‌ای از این نشانه‌‌های همخوانی تک، نماد افعی شاخدار که «فی» خوانده می‌‌شد، در ضمن «ف» را هم می‌‌رساند. اما این ابداع که اگر تنها می‌‌بود بر ظهور الفبا دلالت می‌‌کرد، در کنار رمزگذاری‌‌های دیگر آوایی صرفا یکی از نمودهای انتزاعی شدن خطی اندیشه‌‌نگار را نشان می‌‌دهد.

رده‌‌ی دیگری از نشانه‌‌ها که تعدادشان به هشتادتا بالغ می‌‌شد، دو همخوان جفت را نمایش می‌‌دادند. این نشانه‌‌ها اغلب همچون توضیحی آوایی بعد از نشانه‌‌های دیگر می‌‌آمدند و شیوه‌‌ی خواندن‌‌شان را تصریح می‌‌کردند. خط هیروگلیف مرسوم مجموعه‌‌ای از هفتاد علامت دیگر هم داشته که سه همخوان کنار هم را نشان می‌‌داده است. از آنجا که ریشه‌‌ی کلمات مصری سه همخوان را شامل می‌‌شود، این نشانه‌‌ها در عمل اندیشه‌‌‌‌نگار هم بوده‌‌اند.

این علایم در اصل برای تاکید بر یکی از آواهای نهفته در نشانه‌‌ای دیگر به کار گرفته می‌‌شدند. مثلا علامت دهان که «ر» را نشان می‌‌داد، وقتی بعد از مستطیل «پر» می‌‌آمد، نشان می‌‌داد که آن نماد به معنای خانه نیست و «پ-ر» را مثلا در اسمی خاص می‌‌رساند. در این معنا نمادهای مربوط به همخوان‌‌های منفرد در هیروگلیف نه تنها الفبایی نبودند، که حتا خوانده هم نمی‌‌شدند و تنها همچون مکمل و راهنمایی برای خواندن باقی نشانه‌‌ها کاربرد داشتند. این در ضمن بدان معنا بود که یک کلمه را می‌‌شد به شکل‌‌هایی گوناگون و با افزودن تعدادی کم یا زیاد از این حرف‌‌های تک‌‌همخوانی نمایش داد. این از سویی خواندن تک کلمه را آسان می‌‌کرد و از سوی دیگر به خاطر چندریختی شدن ثبت کلمات مانع استانده شدن کل خط می‌‌شد.

به همین خاطر نگارش خط مصری هرگز ترتیبی موازی با زبان گفتاری پیدا نکرد. یعنی ترتیب نوشته شدن حروف برسازنده‌‌ی یک کلمه از معیارهای زیبایی‌‌شناسی و سلیقه‌‌ای پیروی می‌‌کرد، و ترتیب ثبت همخوان‌‌ها در کلمه یا حتا کلمات در جمله را نشان نمی‌‌داد. حتا جهت نوشته شدن‌‌شان هم هرگز استانده نشد و ممکن بود از بالا به پایین، از چپ به راست یا از راست به چپ نوشته شوند. اما در کل از راست به چپ رایج‌‌ترین جهت بود. سمتی که چهره‌‌ی انسان یا جانوران در نشانه‌‌های تصویری قرار می‌‌گرفت، نشانگر جهت خوانش هم بود. طوری که موقع خواندن متون مصری فرد مدام با چهره‌‌ و جلوی بدن جانداران برخورد می‌‌کند و نه با پشت‌‌شان.

در ضمن جهت نوشتن بر اساس تصویرهای دیگر تعیین می‌‌شده است. یعنی اگر متن در میانه‌‌اش تصویری یا مجسمه‌‌ای داشت، ستون هر دو طرف در جهت آن تصویر نوشته می‌‌شده و بنابراین در یکی از راست به چپ و در دیگری از چپ به راست نوشته می‌‌شده است. در مواقعی که تصویر یا مجسمه‌‌ی انسانی یا خدایی در کار بوده، نام وی نیز بدون شناسه نوشته می‌‌شده است. چون فرض بوده که همان نگاره‌‌ی بزرگ کار شناسه را می‌‌کند. در کل اما می‌‌توان این تمایز را بین هیروگلیف و خطهای میخی ایران غربی قایل شد که در هیروگلیف شناسه بعد از واژه می‌‌آید و در خطهای میخی سومری و اکدی و هیتی و هوری قبل از واژه.

پس تفاوت اصلی نویسایی در تمدن ایرانی و مصری آن است که در ایران خیلی زود در قرن چهارم تاریخی (ابتدای هزاره‌‌ی سوم پ.م) خط و زبان با هم پیوند خورد و ارتباط خط با هنر و نقاشی گسسته شد. در حالی که در مصر پیوند اولی هرگز به بلوغ نرسید و ارتباط دومی هرگز قطع نشد. این ارتباط دوسویه بود. یعنی همانطور که خط مصری را بی‌‌توجه به کارکرد زیبایی‌‌شناسانه‌‌اش نمی‌‌توان خواند، هنر مصری را نیز بی‌‌توجه به دلالت نشانه‌‌ها در نوشتار نمی‌‌توان فهمید.

یک دلیل دشوار بودن یادگیری خط هیروگلیف همین است که در اصل نوعی از هنر قلمداد می‌‌شده و پیوند خود را با جادوگری و مناسک حفظ می‌‌کرده است. یعنی خط به معنای دقیق کلمه –رمزگذاری زبان به قصد ثبت اطلاعات- در مصر تحول پیدا نکرد. خط و نویسایی در ایران زمین ابزاری محسوب می‌‌شد برای ثبت اطلاعات گذشته و انتقالشان به آینده‌‌. به همین خاطر متن می‌‌بایست ساده و انتزاعی و قراردادی باشد. چون قرار بوده که بعدتر توسط کسی ناشناس بازخوانده شود. در مصر اما چنین دغدغه‌‌ی خاطری وجود نداشت. خط اغلب در گورها و معبدهایی ثبت می‌‌شد که چشمی جز خدایان و مردگان پیرامونش وجود نداشت. ثبت متن در مصر بیشتر کرداری جادویی بود که با تثبیت معنا در اکنون پیوند داشت، و نه انتقالش به آینده.

یک نمونه از این ماجرا را در دیوارنگاره‌‌ی مقبره‌‌ها و مضمون مشهور آزمون پس از مرگ می‌‌بینیم، که در آن قلب متوفی بر ترازویی با پری سنجیده می‌‌شود. این که چرا پر در اینجا برجستگی پیدا کرده، در نگاه نخست شاید به سبکی این جسم حمل شود، اما نکته آنجاست که پر در نوشتار هیروگلیف «مآت» خوانده می‌‌شده که نام ایزدبانوی عدالت و داوری است. یعنی احتمالا این نقاشی اصولا وزن کردن قلب در برابر پر را نشان نمی‌‌داده، بلکه تعادل میان روح فرد (قلب) و قانون ایزدبانوی مآت (پر) را بیان می‌‌کرده است.

گذشته از این تعمیم مفهومی از نشانه‌‌ به معنایی انتزاعی، در خط هیروگلیف برخی از نشانه‌‌ها شناسه‌‌هایی هستند که نوشته می‌‌شوند و ویژگی علامت بعد از خود را تدقیق می‌‌کنند، اما خوانده نمی‌‌شوند. مثلا مستطیل درازی که علامت تومار است، به مفاهیم مجرد و امور مربوط به خواندن و نوشتن اشاره می‌‌کند. یا علامت گنجشک نشان می‌‌دهد که کلمه‌‌ی بعدش در رده‌‌ی چیزهای کوچک و ضعیف و گاه پلید می‌‌گنجد. در عین حال برخی از این علامت‌‌ها بسیار تخصصی هستند. مثلا مثلث به هرم‌‌ها ارجاع می‌‌دهد و چون شهرها اغلب به محل تجمع کارگران سازنده‌‌ی هرم‌‌ها مربوط می‌‌شدند. پیش از اسم شهرها هم این شناسه را می‌‌آوردند.

نوآوری‌‌های فنی و اجتماعی هم به ظهور شناسه‌‌های تازه منتهی می‌‌شدند. چنان که بعد از ورود اسب به مصر در دوران پادشاهی نو، شناسه‌‌ی اسب هم به کلمات مربوط به جنگ و ارتش افزوده شد. به این ترتیب کلمه‌‌هایی متفاوت که در خوانش تفاوتی با هم نداشتند (مثلا «مادر» و «ایزدبانوی مادران») با آمدن شناسه‌‌ای (مثل زن یا ایزد) قبل از کلمه‌‌ دلالت آن را تصریح می‌‌کردند. چنین کاری در گفتار لزوم نداشت چون بافت بیان و زمینه‌‌ی سخن خود به خود این میدان معنایی را روشن می‌‌ساخت.

خط مصری مثل باقی زیرسیستم‌‌های فرهنگیِ این تمدن به شدت ایستا و محافظه‌‌کار بوده است. شاید بخشی از شیفتگی مصریان به ثبات و ایستایی از اقلیم‌‌شان ناشی ‌‌شود. چون بر خلاف قلمرو ایران زمین که با دگرگونی دایمی آب و هوا و دوره‌‌های پیاپی پرآبی و خشکسالی پیوند خورده، افق تجربه‌‌ی زیسته‌‌ی مصریان دره‌‌ای سرسبز و بارور است که به طور خودکار سالانه با نیل آبیاری می‌‌شود و پیرامونش را بیابانی برهوت و تغییر ناپذیر احاطه کرده است. نیل هم همواره در آن میانه هست، گو آن که گاه سطحی فراز و فرود می‌‌رود. در بالای سر هم آسمانی پاکیزه و همیشه تهی از ابر و باران و توفان است.

این ایستایی اقلیمی بستری بوده که تکرار سرمشق‌‌های قدیمی و پرهیز از تغییر را نزد مصریان مطلوب جلوه داده است. به همین خاطر نویسایی مصریان نیز در گذار از هزاره‌‌ها تغییراتی بسیار اندک را تجربه کرده و عملا در سراسر تاریخش دست نخورده باقی مانده است. بدوی بودن مفهوم خط در مصر را از اینجا می‌‌توان دریافت که خط اندیشه‌‌نگار در آن عملا تا پایان دوران تمدن مصری دوام آورد و کارکرد آن همچنان بر اسکلتی از باورهای جادویی سوار بود.

چهار نمونه از خط هیروگلیف اولیه بر مُهرهای آبیدوس، دودمان نخست فراعنه، حدود سال ۴۰۰ (۳۰۰۰ پ.م)

کنده شدن خط از تصویر و ظهور نمادهایی که آواها یا واج‌‌ها را نمایش دهد، در پایان نخستین هزاره‌‌ی تاریخی (میانه‌‌ی هزاره‌‌ی سوم پ.م) در ایران زمین به انجام رسید و از آن به بعد با اشکالی متفاوت از رمزگذاری زبان در قالب نمادهای انتزاعی سر و کار داریم، که با سرعت تا هزار سال بعد به ظهور خط الفبایی فنیقی منتهی می‌‌شود. در مقابل در مصر باستان پیوند میان آواها و تصویرهای بینایی تا پایان باقی ماند و حتا حرکت از اندیشه‌‌نگار خام اولیه به شکلی از آوانگاری نیز همچنان با واسطه‌‌ی نمادهایی صورت می‌‌گرفت که تصویری بود و به این ترتیب بر اساس شباهت میان نام «چیزی بازنموده شده» و نه «نمادی قراردادی» حضور آوایی را به مخاطب اعلام می‌‌کرد.

به همین دلیل نوشتن خطی و سطری و ساخت منطقی خط که در میانرودان و ایلام باستان شش هفت قرن پس از ظهور خط شکل گرفت و تثبیت شد، در مصر هرگز تحقق نیافت و حتا نوشتن یک واژه‌‌ی منفرد هم با همنشینی نمادهایی تصویری ممکن می‌‌شد که گاه بنا به دلایل زیبایی‌‌شناسانه یا محدودیت فضای ترسیم، با ترتیب‌‌ها و نسبت‌‌های متفاوتی کنار هم قرار می‌‌گرفتند.

اما مهم‌‌تر از این ویژگی‌‌های ریختی، کارکرد خط است. خط در ایران زمین از همان ابتدای کار همچون نوعی ابزار کمکی حافظه عمل می‌‌کرد و به همین خاطر حجم عظیمی از لوح‌‌های یافت شده از ایران غربی به اموری پیش پا افتاده مثل اسناد حسابداری و مدارک خرید و فروش و اموری از این دست مربوط می‌‌شد. در مصر اما کارکرد خط یکسره در انحصار دربار و معبد قرار داشت و بدنه‌‌ی آنچه که در قالب نوشتار تجسم می‌‌یافت به آیین‌‌های جادویی یا مناسک دینی مربوط می‌‌شد. در واقع بدنه‌‌ی ادبیات نوشته شده‌‌ی مصری عبارتند از متون اهرام و متون تابوت و کتاب مردگان که در توالی منطقی‌‌ای دنبال هم قرار می‌‌گیرند و کارکرد خط به عنوان ابزاری جادویی برای احیای مردگان را نشان می‌‌دهند. خط در این معنا نه مخاطبی در میان آدمیان زنده داشته و نه قرار بوده پس از نوشته شدن توسط چشمی جز دیدگان ایزدان و مردگان لمس شود.

در واقع در مصر باستان ارتباط به ویژه ارتباط نوشتاری به سمت موجوداتی موهوم سوگیری شده بود که تنها در ذهن مردمان وجود داشتند و در دنیای ملموس و مادی غایب بودند. مخاطب اصلی نوشته‌‌هایی که در نیمه‌‌ی نخست تمدن مصری تولید شده، مردگان بوده‌‌اند. یعنی در سراسر هزار و پانصد سال آغازینِ عمر خط مصری، اغلب نوشتارها بر دیوار آرامگاه‌‌هایی نقش می‌‌شده که کاملا دور از چشم مردم قرار داشته و فرض می‌‌شده که تنها روان مردگان و ایزدان آن را خواهند خواند.[12] نوشتار در این معنا در مصر باستان نوعی شیوه‌‌ی احضار روح بوده است. روشی برای ارتباط با موجوداتی غایب که دو تنش بنیادین زندگانی – یعنی مرگ و قانونمندی گیتی- را با پاسخی سرراست و اساطیری منحل می‌‌ساختند. مرگ با زایش مجدد فرعون – و بعدتر به علاوه‌‌ی دولتمردان بلندپایه‌‌اش- رام و مطیع می‌‌شد و نظم گیتی با حضور خدایانی که پاسبان و نگهبان‌‌شان بودند برآورده می‌‌شد. واسطه‌‌ی اصلی ارتباط با این نیروها نوشتار بود که از همان ابتدا بخشی مهم و مرکزی از آیین‌‌های دینی مصری محسوب می‌‌شد، اما به همین خاطر به دنیای تخیلی مردگان و خدایان قلاب می‌‌شد و از زیست جهان مردم عادی بیرون رانده می‌‌شد.

به همین خاطر از مصر دوران پادشاهی کهن و پادشاهی میانه متون بسیار اندکی باقی مانده است. احتمالا یک دلیل این ماجرا آن است که این متون بر موادی مانند چوب و پاپیروس نوشته می‌‌شده‌‌اند و به همین خاطر از میان رفته‌‌اند. اما در هر حال باید به این نکته توجه داشت که حجم نوشتارهای کهن مصری با توجه به عظمت دولت و پیچیدگی دیوانسالاری این تمدن بسیار اندک است و با انبوه متون بازمانده از تمدن ایرانی قابل‌‌مقایسه نیست. به ویژه که متون بازمانده از ایران غربی یعنی زیرسیستم‌‌های فرهنگی ایلام و میانرودان و آناتولی انبوهی از متون دیوانی و به ویژه اسناد مالی و نوشتارهای روزمره به زبان‌‌های متنوع (متون ایلامی، سومری، اکدی، هوری، هیتی، میتانی، لوویایی) را در بر می‌‌گرفته است که نوشتارهای مصری هم از نظر حجم و هم از نظر تنوع بسیار از آن فروپایه‌‌تر هستند.

باور به تاثیر جادویی خط هم در مصر نیرومندتر بوده است. کارکرد اصلی خط در مصر در واقع به اجرای مناسکی جادویی مربوط می‌‌شده است. فرعون مصر نام و نشان دشمنانش را با خطی تصویری بر کف دمپایی‌‌اش نقش می‌‌کرده تا با هر قدمی که بر زمین می‌‌گذارد آنها را بفشارد و خُرد سازد، و انبوهی از کاسه‌‌ها و آوندهای آیینی یافت شده که نام شخصی یا شهری که دشمن فرعون بوده بر آن نویسانده شده و بعد آن را طی مراسمی شکسته‌‌اند، با این تصور که دارنده‌‌ی آن اسم هم به این ترتیب درهم خواهد شکست. این مراسم شباهتی چشمگیر به جادوی وودو داشته و در واقع شکلی روشنفکرانه‌‌تر و بسیار کهن‌‌تر از همان بوده که عروسک مومی سوزن خورده را با کاسه‌‌ی شکسته‌‌ی منقش به نام جایگزین می‌‌کرده است.

نام فرعون نینِت‌‌جِر، دودمان دوم، حدود ۶۴۰ (۲۷۴۰ پ.م)

پلاک فرعون دِن، دودمان نخست، حدود سال ۴۰۰ (۳۰۰۰ پ.م)

گذشته از حجم چشمگیر متون جادویی که برای لعن و نفرین و نابود کردن دشمنان فرعون تولید می‌‌شده، هراسی از اثرات ناشناخته‌‌ی خط هم در میان بوده که باعث می‌‌شده متون اهرام ناقص تصویر شوند، چرا که گمان می‌‌شده ترسیم نقش کامل آدمیان و جانوران در هیروگلیف مصری باعث می‌‌شود نیرویی رام ناشدنی به دست بیاورند و در خلوت آرامگاه‌‌ها به فرعون درگذشته آسیب بزنند. بر همین مبناست که در سفر خروج وقتی قرار می‌‌شود آماری از قوم یهود گرفته شود، ثبت شدن نام‌‌ها در سیاهه امری خطرناک قلمداد می‌‌شود و یهوه امر می‌‌کند که پس از ثبت اسامی فدیه‌‌ای گذاشته شود تا نام‌‌های نوشته شده از گزند طاعون در امان بمانند،[13] و این تاثیر فرهنگ مصری بر متن تورات را نشان می‌‌دهد.

این شیفتگی مصریان به زبان و خط به ویژه درباره‌‌ی نام‌‌های شخصی افراد نمودی افراطی پیدا می‌‌کرده است. به خاطر همین تصویر جادویی از کلام و نوشتار بوده که فرعون‌‌ها چندین نام داشته‌‌اند و هریک را در مقطعی از زندگی خویش دریافت می‌‌کردند و شکل نوشته شده‌‌اش را مدام بر آوندها و اشیا نقش می‌‌کردند. حتا تنها فرعون یاغی و نوآور مصر نیز انقلاب دینی خود را با تغییر نام اولیه‌‌ی خویش از «خوشنود کننده‌‌ی آمون» (آمِن‌‌حوتپ) به «اثربخش برای آتون» (آخن‌‌آتون) تغییر داد. این همان برگه‌‌ایست که نشان می‌‌دهد سنت توراتیِ تقدیس نام یهوه و خطرناک شمردن‌‌اش احتمالا خاستگاه مصری دارد. چون یهوه در کتاب مقدس وسواسی درباره‌‌ی اسم خود دارد و تابویی را بر آن حاکم می‌‌سازد. چرا که فرض بر آن است که دانستن نام فرد و به کار گرفتن‌‌اش می‌‌تواند بر سرنوشت و بخت او تاثیر بگذارد و از نیرویش بکاهد.[14] وقتی می‌‌خواهد نیای قوم برگزیده‌‌اش را در پناه خود بگیرد نام او را از «اَبرام» (پدرِ متعالی) به «ابراهیم» (پدر فرزندان بسیار) دگرگون می‌‌سازد.[15]

جادوگرانه بودن نویسایی باعث شده که خط در مصر بیش از آن که با زندگی و تجارت و حسابداری پیوند برقرار کند، در غلافی از آیین‌‌ها و مناسک دینی محصور گردد. تمرکز شدید متون نوشتاری مصری بر جادوی جاودانگی امری شناخته شده و مشهور است. این البته بدان معنا نیست که تنها متون تولید شده در این تمدن به مرگ و تدفین و احیای مردگان مربوط می‌‌شده است. اما می‌‌توان گفت که بخش عمده‌‌ی متن‌‌ها وقفِ این موضوع بوده است، با نسبتی که مشابهش را در هیچ تمدن دیگری نمی‌‌بینیم.

با این حال مصریان برای امور دیوانی و کشورداری نیز خواه ناخواه خط را به کار می‌‌گرفتند و چون کانون‌‌های ثبت این نوشتارها در مناطق کشاورز و به نسبت مرطوب بوده، نسبت به دیوارنویس‌‌ مقبره‌‌های پنهان در بیابان‌‌های خشک آثار کمتری از آن به جا مانده است. با این همه بر اساس آنچه که باقی مانده می‌‌توان تصویری روشن و دقیق از نویسایی زندگی‌‌مدار مصریان به دست آورد، که در نهایت حاشیه‌‌ای بر نوشتارهای مرگ‌‌محور بوده‌‌اند.

اهمیت سویه‌‌ی آیینی و مناسک‌‌آمیز خط در مصر را از اینجا می‌‌توان دریافت که گام‌‌های اصلی تحول کارکرد خط بیش از هرجا در آداب تدفین نمود داشته است. انتقال نوشتار از دیوارنگاره‌‌ها بر کاغذ/ لوح و برکنده شدن خط از معماری و چفت شدن‌‌اش به رسانه‌‌ای مستقل و تخصصی در مصر به کلی متفاوت با ایران جریان یافت. در ایران زمین خط اصولا در عرصه‌‌ی زندگی روزمره و در پیوند با حسابداری و تجارت شکل گرفت و بعدتر به عنصری معمارانه بدل شد. در مصر اما این مسیر واژگونه طی شد. یعنی اولین نوشتارها جنبه‌‌ی سیاسی و درباری داشت و مالکیت فرعون بر چیزها را نشان می‌‌داد، و به همین خاطر به سرعت هم با معماری پیوند خورد و به آرایه‌‌ای برای دیوارها بدل شد.

در مصر باستان همزمان با تحول نویسایی به تدریج نوشتن متن‌‌های جادویی بر گور فرعون‌‌ها رواج یافت. این نوشتارها را متون هرم می‌‌نامیدند که اولین نمونه‌‌هایشان را در مقبره‌‌ی اوناس از فرعون‌‌های سلسله‌‌ی پنجم می‌‌توان یافت. متون اهرام بر سطح داخلی دیوار اهرام نقش می‌‌شده‌‌اند و تاریخ رواجشان بین سال‌‌های ۱۰۰۰ تا ۱۱۰۰ (۲۴۰۰ تا ۲۳۰۰ پ.م) قرار می‌‌گیرد. این متن‌‌ها را هیچکس نمی‌‌دیده و بلافاصله پیش از مسدود شدن درگاه اهرام در اندرون تاریک و دور از دسترس گورها ترسیم می‌‌شده است.

متن تدفینی وِپِم‌‌نوفْرِت پسر خوفو، دودمان چهارم، حدود سال ۸۱۰ (۲۵۷۰ پ.م)

متون اهرام برای خوانده شدن نوشته نمی‌‌شده و کارکردی جادویی داشته و همچون طلسمی عمل می‌‌کرده که قرار بوده به فرعون کمک کند تا به جهان خدایان راه یابد و ارزش و اهمیت خود را به خدای نیرومند رع اثبات کند. به همین خاطر هم در متون اهرام خط هیروگلیف غیرعادی‌‌ای –بدون نقاشی مستقل- به کار گرفته می‌‌شده که نشانه‌‌ی بارزش ناتمام ماندن تصویر آدمیان و جانوران بوده است. گویی هراسی وجود داشته که مبادا تصویر کامل جان بگیرد و آسیبی به فرعونِ درگذشته برساند.

بعد از عصر فترت اول و آغاز دوران پادشاهی میانه (حدود سال ۱۴۰۰/ ۲۰۰۰ پ.م) ‌‌متون اهرام به متون تابوت دگردیسی یافت. این بار هم با متن‌‌هایی جادویی سر و کار داریم که از چشم مردم پنهان بوده و تنها برای حفاظت مردگان در سفر آخرت‌‌شان مورد استفاده قرار می‌‌گرفته‌‌اند. اما این بار متن‌‌ها از دیوارها کنده شده و بر بدنه‌‌ی تابوت‌‌ها نقش می‌‌شده‌‌اند. البته همچنان نوشتن این متون بر دیوارها یا ستون‌‌های سنگی و مجسمه‌‌ها رایج بوده، اما رسانه‌‌ی اصلی متن تابوت بوده است و از این رو علاوه بر فرعون و اعضای خانواده‌‌اش دولتمردان بلندپایه‌‌ی مصری هم می‌‌توانسته‌‌اند این متون را بر تابوت خود بنگارند و از مواهب ملکوتی‌‌اش برخوردار شوند.

به همین خاطر برخی از پژوهشگران ظهور متون تابوت را نشانه‌‌ی دموکراتیک شدن بقای روح و دسترسی به آخرت در مصر دانسته‌‌اند.[16] تعبیری که به نظرم نادرست است. چون سخن بر سر تعمیم فنی و مناسکی دینی است از حدود ۱-۲ درصد جمعیت، به حدود ۵-۱۰ درصد، که همگی‌‌شان هم در نهایت به طبقه‌‌ی اشراف تعلق دارند. امروز ۱۱۸۵ طلسم از این رده از نوشتارها باقی مانده است که شباهتی با متون اهرام دارد، اما سبک ادبی متفاوتی را نشان می‌‌دهد و همچنان مخاطبش خدایان و مردگان هستند.

در نهایت حدود پنج قرن دیرتر متونی بر صحنه ظاهر شدند که به زیست‌‌جهان عادی مردم مربوط می‌‌شوند. متونی مثل اندرزنامه‌‌ها، که اندرزهای پتاح‌‌حوتپ نمونه‌‌ای باستانی از آن است و مدت‌‌ها به دوران سلسله‌‌ی پنجم منسوب می‌‌شد، هرچند امروز می‌‌دانیم که احتمالا در ابتدای دوران پادشاهی میانه (حدود ۱۴۰۰ تاریخی/ ۲۰۰۰ پ.م) نوشته شده است. این سبک ادبی شاید زیر تاثیر فرهنگ ایرانی شکل گرفته باشند. چون پیشاهنگ درونزادی در مصر ندارند. تقریبا همه‌‌ی متون کهن‌‌تر مصری کارکردی جادویی دارند و بیشتر باید آنها را بخشی از مناسکی جادویی شمن‌‌ها در نظر گرفت، تا عنصری در زنجیره‌‌ی سنت نوشتاری کاهنان.

در حدود سال ۱۷۰۰ (۱۷۰۰ پ.م) یک گام دیگر در این روند برداشته شد و متون تابوت به پاپیروس انتقال یافتند و به این ترتیب کتاب مردگان شکل گرفت. خاستگاه کتاب مردگان شهر تب در جنوب مصر بود و قدیمی‌‌ترین نمونه‌‌اش را در مقبره‌‌ی ملکه‌‌ای از سلسله‌‌ی سیزدهم به نام مِنتوحوتپ می‌‌بینیم. با این حال استفاده از این رسانه قدیمی‌‌تر است و کهن‌‌ترین نمونه‌‌های نوشتار پاپیروسی که سراغ داریم به سلسله‌‌ی پنجم فراعنه (۹۰۰- ۱۰۵۰ تاریخی/ ۲۵۰۰-۲۳۵۰ پ.م) مربوط می‌‌شود و در معبد ابوسیر و جبلین (در شمال شهر تب) کشف شده است.[17] هرچند در این دوران هنوز نوشتن بر این ماده رواج چندانی نداشت.

کتاب مردگان تا سلسله‌‌ی هفدهم (حدود ۱۸۳۰ تاریخی/ ۱۵۵۰ پ.م) گسترش چشمگیر پیدا کرد و یک گام دیگر در گسترش دسترسی مردمی به دنیای باقی را تحقق بخشید. مضمون‌‌های مشهوری مانند داوری درباره‌‌ی مردگان و وزن کردن قلب فرد درگذشته در قرن نوزدهم تاریخی (ق ۱۵ پ.م) برای نخستین بار در کتاب مردگان نمایان شدند. جالب است که در تمام این قدم‌‌ها نوشتار همچنان مخاطبی انسانی و زنده نداشت و برای فرعون‌‌های نیمه‌‌خدای درگذشته یا ایزدان نوشته می‌‌شد.

خط هیروگلیف ساختاری چندان دشوار بود که صرف دانستن‌‌اش برای تفکیک طبقه‌‌ی اشراف از رعیت کافی می‌‌نمود. به همین خاطر بین توده‌‌ی مردم مصر که بی‌‌سواد بودند و قشر نازکی از اشراف که به درجه‌‌های متفاوتی بر فن خواندن و نوشتن تسلط داشتند، شکافی عمیق و گذرناپذیر دهان گشوده بود. درباره‌‌ی شمار باسوادان مصری برخی تا ۱۰٪ مصریان را باسواد دانسته‌‌اند، که اغراق‌‌آمیز می‌‌نماید و روش‌‌شناسی مشخص و صحیحی هم برای استخراج این عدد به دست نمی‌‌دهد.[18]

چنین تخمین‌‌هایی به نسبت باسوادان در مراکز دیوانی مربوط می‌‌شود که در واقع شهرک‌‌هایی برای اقامت دیوانسالاران باسواد بوده‌‌اند، و در آنها نسبت باسوادان را در مراکزی مثل لاهون تا حدود ۱۵٪ تخمین زده‌‌اند،[19] که تا حدودی پذیرفتنی‌‌ است، اما نسبت جمعیت در یک سازمان نویسا را نشان می‌‌دهد و نه در یک منطقه‌‌ی جمعیتی را، و بی‌‌شک به کل جمعیت قابل‌‌تعمیم نیست و به تراکمی ویژه از کارگزاران نویسا در منطقه‌‌ای خاص اشاره می‌‌کند. کسانی که این عدد را به کل جمعیت مصر تعمیم داده‌‌اند، از این منطق نادرست پیروی کرده‌‌اند که مثلا اگر در دانشکده‌‌ی مصرشناسی دانشگاه آکسفورد ۲۰٪ از افراد قادر به خواندن خط هیروگلیف باشند، پس در نتیجه یک پنجم مردم انگلستان با این خط مطالب خود را می‌‌نویسند. چنین تعمیمی آشکارا غلط است.

تخمین‌‌های موجود درباره‌‌ی نسبت باسوادها در جامعه‌‌ی مصر باستان بر اساس ارجاع‌‌های اسنادی و مدل‌‌سازی ابعاد طبقه‌‌ی دیوانسالار نشان می‌‌دهد که در نخستین هزاره‌‌ی تاریخی (هزاره‌‌ی سوم پ.م) حدود یک درصد جمعیت مصر نویسا بوده‌‌اند.[20] این تخمین دست کم در ابتدای کار به سومر و ایران‌‌ زمین هم تعمیم‌‌پذیر است. یعنی احتمالا در سپیده‌‌دم ظهور نویسایی شمار باسوادان در سومر و ایلام باستان هم مثل مصر حدود یک درصد جمعیت بوده است.[21] اما این عدد در مصر تا هزار سال بعد کمابیش بی‌‌تغییر باقی می‌‌ماند، در حالی که در سومر (با حدود ۵٪ باسواد) رشدی نمایان را نشان می‌‌دهد.

در دوران‌‌های بعدی رواج نویسایی در مصر افزایش یافته و بین ۱ تا ۵٪ جمعیت نوسان می‌‌کرده است.[22] به شکلی که در دوران‌‌های فترت شمار باسوادان پایین می‌‌آمده و در دوران‌‌های تمرکز سیاسی و ثبات دودمانی افزایش می‌‌یافته است.[23] این عدد در پایان عصر هخامنشی (در قرن سی‌‌ام/ ق ۴ پ.م) که خط و نویسایی دستخوش انقلابی چشمگیر شده بود، تا ۷٪ جمعیت افزایش می‌‌یابد.[24] بنابراین مصرِ دوران هخامنشی به لحاظ درجه‌‌ی باسواد بودن مردم، نقطه‌‌ی اوج نویسایی تمدن کهن مصری است.

این را هم باید در نظر داشت که «باسواد/ بی‌‌سواد بودن» مفهومی دودویی نیست و پیوستاری است که هرکس بر آن در نقطه‌‌ای جای می‌‌گیرد، و به ویژه درباره‌‌ی خطی دشوار مثل هیروگلیف و هیراتیک بی‌‌شک با درجه‌‌های متفاوتی از نویسایی در میان دیوانسالاران سر و کار داریم، و نه دو وضعیت متمایزِ یکدست. در میان همان نسبت اندکی (۱-۵٪) ‌‌از مصریان که باسواد بوده‌‌اند هم سطوحی متفاوت از تسلط بر مهارت خواندن و نوشتن را می‌‌بینیم.

گواه جالبی که نیمه‌‌باسواد بودن بخشی از جمعیت دیوانی مصر را نشان می‌‌دهد، به اصلاحات دینی آخن‌‌آتون فرعون یکتاپرست قرن بیستم (ق ۱۴ پ.م) مربوط می‌‌شود. به فرمان او نام آمون (به مصری: ی‌‌م‌‌ن) را از روی بسیاری از یادمان‌‌ها و اسناد نوشتاری تراشیدند و حک کردند، در حدی که این کار را با نام پدرش -آمن‌‌حوتپ سوم- هم انجام دادند. اما جالب است که در بسیاری از موارد کسی که این کار را انجام داده – و قاعدتا از دبیران دیوان فرعون بوده و می‌‌بایست باسواد باشد- نشانه‌‌های دیگری را با «آمون» اشتباه گرفته و آنها را هم حک کرده است.[25]

دعای ستایش آتون،سروده‌‌ی آخن‌‌‌‌آتون،فرعون دودمان هجدهم،

متن سرود آتون

یکی از نشانه‌‌هایی که فراگیرتر بودن نویسایی در تمدن ایرانی را نسبت به مصر نشان می‌‌دهد، آن است که شأن اجتماعی دبیران و کاتبان در مصر باستان بسیار بیشتر از میانرودان بوده، و این به پایین‌‌تر بودن سطح نویسایی و ابتدایی‌‌تر بودن خط مصری باز می‌‌گردد. سوادآموزی در خط مصری نیازمند یادگیری دست کم هفتصد علامت بوده که تنها با صرف سال‌‌هایی طولانی از آموزش و ممارست ممکن می‌‌شده است. از این رو دبیران شماری بسیار کمتر داشته و طبقه‌‌ای بسته و مجزا تشکیل می‌‌داده‌‌اند. برای کودکانی که در خارج از این طبقه‌‌ی اشرافی زاده می‌‌شدند، صرف هزینه و زمان لازم برای سوادآموزی ممکن نبوده است. از این رو سوادآموزی در مصر خصلتی ارثی و محدود به طبقه‌‌ای کوچک محسوب می‌‌شده است.

بر همین مبنا تعداد افراد باسواد در مصر باستان بسیار کمتر از ایران بوده و همه‌‌شان هم در دستگاه سیاسی فرعون نقش‌‌هایی کلیدی ایفا می‌‌کرده‌‌اند و برای نوشتن یک نویسه‌‌ی نقاشی‌‌گونه مهارت داشته‌‌اند. یعنی خط و نویسایی در مصر باستان زیرسیستمی از دستگاه دولت بوده و تخصصی سیاسی محسوب می‌‌شده است. در حالی که در ایران زمین با شمار فراوان خطهایش و تداخل زبا‌‌ن‌‌های گوناگونش، جمعیتی بزرگتر به سوادآموزی دسترسی داشته‌‌اند و ضرورتی هم نداشته که نقشی سیاسی بر عهده بگیرند.

به همین خاطر افراد باسواد در میانرودان طبقه‌‌ای از نخبگان فرهنگی را پدید می‌‌آوردند که نسبت به نظام سیاسی استقلال کارکردی داشتند و به همین دلیل طیفی وسیع از شغل‌‌ها را پدید می‌‌آوردند. فرد باسواد مصری لزوما کاهن، مقام بلندپایه‌‌ی حکومتی و عضوی از دیوانسالاری فرعون بود. در ایران زمین فرد باسواد ممکن بود کاهن یا مقامی دیوانی باشد، اما در ضمن امکان هم داشت که معلم، عریضه‌‌نویس-حقوقدان، حسابدارِ زمین‌‌داران کشاورز یا نماینده‌‌ی مالی بازرگانان باشد. به ویژه در سومین هزاره‌‌ی تاریخی (هزاره‌‌ی اول پ.م) که خط الفبایی در ایران زمین پدید آمده بود، توانایی مقدماتی نوشتن به سطح سربازان ساده و صنعتگران عادی نیز تعمیم یافته بود.

تحولی که خط مصری با رواج رسانه‌‌ای تازه تجربه کرد، از زوایای گوناگون جای تحلیل دارد. بسیاری از پژوهشگران خطها را بر اساس رسانه‌‌ای که بر آن ثبت ‌‌شده‌‌اند، به سه رده تقسیم کرده‌‌اند.[26] برخی از خطها بیشتر در قالب «برنگاشت»[27] ثبت شده و اینها نویسه‌‌های بازمانده بر سطوحی سخت و ماندگار مثل آوندهای فلزی و سنگی و صخره‌‌نوشته‌‌ها و سکه‌‌نویسی‌‌ها هستند. خط پارسی باستان و هیروگلیف مصری اولیه نمونه‌‌هایی از آن هستند.

برخی دیگر «آجرنوشت»[28] هستند و بر لوح ثبت شده‌‌اند، که پس از پخته شدن به بافتی همسان با سنگ بدل می‌‌شود و بسیار پایدار و فسادناپذیر است. بخش عمده‌‌ی متون بازمانده به خط سومری و ایلامی و اکدی به این رده مربوط می‌‌شوند که بزرگترین بایگانی نوشتاری جهان باستان را بر می‌‌سازند. علاوه بر این‌‌ها «کهن‌‌نوشته»[29] هم داریم که بر موادی فسادپذیر مثل کاغذ و پارچه و پاپیروس نوشته می‌‌شده و طی هزار سال گذشته شکل غالب ثبت نوشتار در تمدن‌‌های گوناگون بوده است.

در این بین شاید بتوان رده‌‌ای تازه را در نظر گرفت که امروز دیوارنوشت نامیده می‌‌شود. نمونه‌‌ی بارز آن هم خط هیروگلیف است که تا پایان عمر تمدن مصری پیوند خود را با مفهوم دیوار و دیواره حفظ کرد. در واقع می‌‌توان مصر را خاستگاه دیوارنوشته‌‌ دانست. در ایران زمین مکانِ معمارانه اغلب ماهیتی متمایز و مستقل از نوشتار داشته و متن همچون افزوده‌‌ای به آن الصاق می‌‌شده است. این اتصال متن به سازه‌‌ی معمارانه درجه‌‌هایی متفاوت از شدت و پیوستگی را نشان می‌‌دهد. مثلا در کتیبه‌‌ی بیستون که بر فراز پرستشگاهی قرار داشته، تقدم متن بر بنا را می‌‌بینیم. طوری که متن با دقت و پایداری بیشتری از سازه‌‌ی معمارانه برافراشته شده و تا به امروز دست نخورده باقی مانده است. در دیوارنگارانه‌‌های هیتی بغازکوی هم درهم فرورفتگی متن و نگاره‌‌های صخره‌‌ای را می‌‌بینیم، که مشابهش را در اولین صخره‌‌نگاره‌‌ی تاریخ یعنی نقش آنوبانینی در سرپل‌‌ذهاب هم می‌‌بینیم. در مقابل در سازه‌‌ی عظیمی مثل زیگورات چغازنبیل متن به شکلی مجزا بر آجرهایی نوشته شده و در داخل بنا تعبیه شده است. در بسیاری از موارد هم متن در قالب خشتی یا منشوری در پی بنا دفن می‌‌شده که نبشته‌‌ی حقوق بشر کوروش نمونه‌‌ای از آن است.

در مقابل این نمونه‌‌های ارتباط سنجیده و بیرونیِ متن و سازه، در مصر با نوعی لایه‌‌گذاری متن بر سطوح بنا سر و کار داریم. مصریان متن را به شکل «چیزی» جدا به سازه اضافه نمی‌‌کردند یا در آن نمی‌‌گنجاندند. بلکه نخست سازه را می‌‌ساختند و بعد متن را روی آن اضافه می‌‌کردند. یعنی سطوح سازه همچون بستری برای نوشتن عمل می‌‌کرد. این الگو را البته در ایران زمین هم داشته و داریم. چنان که دیوارنگاره‌‌های قصرهای آشوری همه متن دارند و از آنجا تا تزئین دیوارهای قصرها و مسجدها با خوشنویسی سنتی دیرپا و پیوسته را داریم که با شیوه‌‌ی دیوارنگاره‌‌ی مصری همتا و موازی است. اما مصریان آن سنت افزودن متن به سازه را که در ایران می‌‌بینیم، نداشته‌‌اند.

دیوارنوشته‌‌های مصری را به شکل‌‌های گوناگون رده‌‌بندی کرده‌‌اند و توافقی وجود دارد که در این تمدن نوشتن و دیوارنویسی یک پدیدار یکپارچه بوده‌‌ است. از صخره‌‌نوشته‌‌هایی که در جریان سفرهای استعمارگرانه‌‌ی دسته‌‌های مصری بر کوه‌‌های صحرای سینا نقش می‌‌شده، تا نوشته‌‌های کوتاهی که کاهنان برای جلب نظر خدایان یا سپاسگزاری از ایشان با مرکب بر دیوار معبدها می‌‌نوشته‌‌اند، نمونه‌‌هایی را داریم که بیشتر با کارکرد سیاسی و جادویی خط پیوند خورده است، تا آن که بخواهد کارکردی حافظه‌‌مدارانه داشته باشد و خبری را ثبت یا اعلام کند.

در میان اینها دیوارنوشت‌‌هایی که بر صخره‌‌های بیابان‌‌ها به جا مانده قدیمی‌‌ترین و رایج‌‌ترین نمونه در این زمینه است. این نوشته‌‌ها در جریان سفرهای توسعه‌‌طلبانه‌‌ی گروه‌‌هایی مصری به یادگار گذاشته می‌‌شده‌‌اند، که از سوی فرعون برای شناسایی و بهره‌‌برداری از مناطق پیرامونی قلمروش گسیل می‌‌شده‌‌اند. این دیوارنوشت‌‌ها بر کوه‌‌هایی مشرف بر راه‌‌ها و معدن‌‌ها حک می‌‌شده و هم کارکرد علامتی داشته و هم نوعی جادوی اعلام حضور بوده است. در کنار این نمونه‌‌ها دیوارنوشته‌‌هایی بر معبدها را هم داریم که دیرآیندتر است و از حدود سال ۲۲۰۰ (۱۲۰۰ پ.م) نگارش‌‌شان باب می‌‌شود.[30]

پیوند نزدیک هیروگلیف با دیوار، یادآور آرای جولیت فلمینگ در کتاب «دیوارنوشت و هنرهای نوشتاری در انگلستان عصر مدرن آغازین» است. او در این کتاب نشان داده که نوشته‌‌های برون-کاغذی که بر بدن خالکوبی شده یا بر دیوارها و اجسام و آوندها نوشته می‌‌شده‌‌اند، بر خلاف تصور مرسوم حاشیه‌‌ای نامهم و فرعی در دنیای نویسایی نیستند و بخشی مهم از فرایند گسترش سواد در جامعه محسوب می‌‌شوند.[31] البته تمرکز فلمینگ بر فرهنگ عصر نوزایی اروپاست و نشان می‌‌دهد که نوشته‌‌های کوتاه بر جاهایی مثل سردرها و پنجره‌‌ها یا روزی میزها دلالت‌‌های مهم و تعیین کننده‌‌ی فرهنگی داشته و نه تنها به خاطر ساختار زبانی‌‌اش، بلکه به ویژه در پیوند با زمینه‌‌ای که بر آن نوشته می‌‌شده و شکل بیرونی‌‌اش در بافتی عینی و مادی معنای خود را کسب می‌‌کرده است.[32]

آنچه در تاریخ خط تحقق یافته، چیرگی کامل و تام و تمام نویسه‌‌های ایرانی بر مصری و منقرض شدن خط تصویری‌‌ای بوده که بستر اصلی‌‌اش دیوار سنگی بوده است. به همین خاطر برچسب «دیوارنوشت»[33] امروز بیشتر برای هنر شهری و نقاشی‌‌هایی که جوانان بر دیوارها می‌‌کشند به کار گرفته می‌‌شود، و نه سطح تابوت‌‌ها یا فضای درونی آرامگاه‌‌های مصری.

خاستگاه این واژه‌‌ی «دیوارنوشت» در متون علمی امروزین به نسبت جدید است و برای نخستین بار برای توصیف آثار نوشتاری یافت شده بر ویرانه‌‌های پمپی به کار گرفته شد. کشف نوشتارهای کوتاه دیگر بر آثا باستانی یونانی و رومی در قرن ۵۳ (ق ۱۹ م.) به پیدایش پیش‌‌داشت‌‌هایی زمان‌‌پریشانه دامن زد که از تعمیم تجربه‌‌های آن روزگار اروپاییان به دوران باستان ناشی می‌‌شد. مثلا این که این دیوارنوشته‌‌ها فرعی و غیرمهم و غیررسمی بوده، و این که طبقات فرودست آن را می‌‌نوشته‌‌اند، یا این که ارتباطی بی‌‌واسطه و شخصی با نویسندگان‌‌شان داشته‌‌اند.[34] یعنی دیوارنوشته همچون نوعی متن نابه‌‌جا در نظر گرفته می‌‌شد. همچون نوشتاری که جایی نامناسب نوشته شده و در نقطه‌‌ای ظهور کرده که قرار نبوده آنجا باشد.[35] در حالی که می‌‌شود به این متن‌‌ها همچون نوعی کردار و شیوه‌‌ای از اجرای آیین‌‌ها و رسوم و شیوه‌‌ای برای یادسپاری نیز نگاه کرد، که اتفاقا در جایی درست و شایسته جای گرفته‌‌اند.[36]

دیوارنوشته‌‌های مدرن امروزین که به همه‌‌گیر شدن تعبیر «گرافیتی» دامن‌‌ زده‌‌اند، زودتر از آمریکا از دهه‌‌ی ۵۳۳۰ (۱۳۳۰خ/ ۱۹۵۰م.) آغاز شد و در جریان ملی شدن صنعت نفت رواجی کامل داشت. این ابزار رسانه‌‌ای در دهه‌‌ها‌‌ی ۵۳۴۰ و۵۳۵۰ (۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خ/ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰م.) مربوط می‌‌شوند و خیابان‌‌های نیویورک و فیلادلفیا، که در آن جوانان رنگین پوست آفریقایی‌‌تبار یا مکزیکی با نقاشی یا نوشتن بر دیوارها می‌‌کوشیدند مالکیت‌‌شان بر محله‌‌های خود را در برابر اقتدار پلیس سفیدپوست تثبیت کنند. این جنبش با جریان پادفرهنگ هیپی‌‌ها و به ویزه موزیک هیپ‌‌هاپ و تا حدودی رپ پیوند داشت.

در همان مقطع زمانی در شهرهای ایران دیوارنوشته‌‌ها کاربردی کاملا سیاسی داشت و توسط جوانان انقلابی مارکسیست یا مذهبی پدید می‌‌آمد که نخست مخالفت‌‌شان بر رژیم شاهنشاهی را ابراز می‌‌کردند و بعد پیروزی بر آن را بزرگ می‌‌داشتند. همین جریان در دهه‌‌ی ۵۳۸۰ (۱۳۸۰خ) با بالغ شدن جوانان زاده‌‌ی دهه‌‌ی ۵۳۶۰ (۱۳۶۰خ) چرخشی کامل پیدا کرد و به مضمون و محتوای گرافیتی‌‌های آمریکایی نزدیک شد. یعنی با موسیقی و رقص پیوند خورد و دلالتی ضد نیروی انتظامی پیدا کرد. با این تفاوت که در ایران موزیک متال بیشتر اهمیت داشت و رپ و هیپ‌‌هاپ فقط بعدتر به شکلی حاشیه‌‌ای مورد توجه قرار گرفت.

مقایسه‌‌ی این شیوه‌‌های جدید از اتصال دیوار و خط با آنچه که در آغازگاه باستانی‌‌اش در مصر باستان رایج بوده، از این رو روشنگر است که پیکربندی‌‌های به کلی متفاوتِ چیده شدن متن بر فضا را نشان می‌‌دهد و جریان یافتن متمایزِ مدارهای قدرت در جوامعی بسیار متفاوت را نمایش می‌‌دهد.

در مقام مقایسه می‌‌توان گفت نوشتار در مصر باستان بیشتر با گرافیتی‌‌های امروزین شبیه بوده، تا کتاب‌‌های امروزین. یعنی بیشتر برای اعلام چیزی و ایجاد تاثیری ترسیم می‌‌شده تا آن که بایگانی‌‌ای از اطلاعات به دست دهد. با این تفاوت که مخاطب این دیوارنگاره‌‌ها در عصر کنونی آدمیان هستند و در مصر باستان خدایان و مردگان بوده‌‌اند.

 

 

  1. Miller, 2008: 53.
  2. Fischer, 1991: 61.
  3. Fischer, 1991: 62.
  4. Daniels and Bright, 1996: 73.
  5. Gnanadesikan, 2009: 45.
  6. Gnanadesikan, 2009: 42.
  7. Gnanadesikan, 2009: 43.
  8. Rebus principle
  9. Fischer, 2001: 84.
  10. Gardiner, 1915: 67.
  11. Simons, 2011: 24-25.
  12. Goody, 1986: 26-27.
  13. سفر خروج، باب ۳۰، آیات ۱۱-۱۶.
  14. سفر پیدایش، باب ۳۵، آیه‌ی ۱۸.
  15. سفر پیدایش، باب ۱۷، آیه‌ی ۵.
  16. D’Auria et al., 1989: 187.
  17. Goody, 1986: 28.
  18. Te Velde, 1986: 253–63.
  19. Zinn, 2013.
  20. Zinn, 2013.
  21. Schniedewind, 2005: 25.
  22. Baines, 2007: 67, 94.
  23. Baines, 2007: 68.
  24. Zinn, 2013.
  25. Der Manuelian, 1999: 285–287.
  26. Daniels and Bright, 1996: 90.
  27. epigraph
  28. Argillograph
  29. paleograph
  30. Ragazzoli, 2018: 24.
  31. Fleming, 2001.
  32. Fleming, 2001: 13.
  33. Graffiti
  34. Baird and Taylor, 2011: 2.
  35. Baird and Taylor, 2011: 4.
  36. Baird and Taylor, 2011: 6-8.

 

 

ادامه مطلب: گفتار دوم: خط کاهنانه‌ی مصری

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب