بخش سوم: لایهبندی متن عهد عتیق
گفتار نخست: متنهای الوهیم-یهوه
بنا به نظریهی متنی بخش نخست تورات در زمانی تدوین شده كه درگیریها میان دولت اسرائیل و یهودیه به اوج خود رسیده بود. در سِفر پیدایش و در سایر اسفار تورات، با برخی از داستانهای دوتایی روبرو هستیم كه نزد متخصصان كتاب مقدس به نام «دوگانهها[1]» شهرت یافتهاند. اولین پژوهشگری كه دوگانهها را كشف كرد، هِنینگ بِرنهارد ویتِر نام داشت كه در سال ۵۰۹۰ تاریخی (۱۰۹۰خ/ ۱۷۱۱.م) در دستگاه حقوقی دولت آلمان مقامی داشت.
دوگانهها عبارتند از دو روایت متضاد كه به یك موضوع یا یك رخداد دینی یا تاریخی اشاره میكنند. به عنوان مثال در باب اول سِفر پیدایش میخوانیم كه ترتیب آفرینش چیزها به این ترتیب بود: در ابتدای كار خداوند گیاهان، سپس جانوران، آنگاه مرد و آنگاه زن را آفرید و این نسخهای است كه در روایت E یعنی در متنی كه در آن واژه اِلوهیم برای اشاره به خداوند به كار رفته، دیده میشود. در باب دوم سِفر پیدایش درباره همین موضوع ترتیبی یكسره متفاوت را میبینیم. در این باب كه جزو متون Jیعنی متون اشاره كننده به نام یهُوَه محسوب میشود، خداوند ابتدا مرد را میآفریند، آنگاه به ترتیب گیاهان، جانوران و زن آفریده میشوند.
به همین ترتیب در مورد داستان نوح، در نسخه J میخوانیم كه باران چهل روز طول كشید و در این روایت توصیف رنگین و خیالانگیزی در مورد گناهان مردمان و خشم یهُوَه در دست داریم؛ در حالی كه در نسخه P میخوانیم بارانی كه طوفان نوح را پدید آورد، ۳۷۰ روز طول كشید و بیشتر توصیفها در این مورد به جانوران و ابعاد كشتی اختصاص یافته است. در نسخه J كبوتری است كه فرونشستن طوفان را به نوح اطلاع میدهد؛ اما در روایت P این یك كلاغ است كه برای یافتن خشكی فرستاده میشود.
با بررسی نسخههای متفات كتاب مقدس آشكار میشود كه هر كدام از این روایتها، مراجع و نكات تاكید خاصی را شامل میشوند. به عنوان مثال نسخه P در سن و تاریخها و عناصر مربوط به سنجش زمان و ابعاد وسواس دارد و شمار زیادی از اعداد، مقیاسها و واحدهای زمانی و مكانی در آن به كار گرفته شده است. این در حالی است كه در نسخه J چنین تاكیدی دیده نمیشود و اشارههای بسیار نادری به اعداد و ارقام در این متن میبینیم. از سوی دیگر در متن J خداوند با نام یهُوَه مورد اشاره قرار گرفته و موجودی انسانریخت تلقی شده است. به عنوان مثال به این نكته اشاره شده كه یهُوَه از بوی قربانیای كه برای او بر آتش مینهند لذت میبرد؛ همچنین یهُوَه پس از طوفان نوح و نابود كردن همه جانوران از عمل خود پشیمان میشود و این ها همه او را به موجودی انسانریخت و آدموار تبدیل میكند. در نسخه E كه خداوند با نام عام اِلوهیم مورد اشاره قرار گرفته، چنین تاكیدی دیده نمیشود و خداوند به مفهومی انتزاعی و دور از دسترس و غیر انسانریخت میماند. در مورد این كه هر یك از این نسخهها در چه شرایط و در چه سرزمینی تدوین شدهاند، حدسهای خوبی میتوان زد.
میدانیم كه متن J در سرزمین یهودیه یعنی در دولت جنوبی تدوین شده است. در این متن میخوانیم كه ابراهیم از شهر حِبرون یعنی از شهر مقدس سنتی قبیله یهودا برخاسته است. زمانی كه خداوند پیمان آغازین را با ابراهیم میبندد، به او اعلام میكند كه قلمرو سرزمین وی از مرز مصر تا فرات ادامه دارد و این مرزهای اساطیری سرزمین اسرائیل در زمان داود محسوب میشود. در مقابل در متن E كه به احتمال زیاد در قلمرو دولت اسرائیل نوشته شده است، مكانی كه یعقوب در آن با خداوند كُشتی میگیرد در پِنیاِل[2] قرار گرفته كه شهری است در قلمرو شمالی و توسط یروبوآم ساخته شد.
در متن E مدام به ناحیه شمالی و ده قبیله كوچكتر یهودی اشاره شده است. این قبایل عبارتند از: دان، نَفتالی، جاد، آشِر، ایساخار، زبولون، اَفراییم، مَنِسَه و بنیامین كه همگی به قلمرو شمالی یا دولت اسرائیل تعلق دارند. در مقابل در متن Jتنها به چهار قبیله روبین، شمعون، لاوی و یهودا اشاره شده است. شایان ذكر است كه از میان این چهار قبیله، تنها قبیله یهودا است كه قلمرو جغرافیایی مشخصی را در اختیار دارد كه سراسر دولت یهودیه در ناحیه جنوبی را در بر میگیرد. قبایل روبین، شمعون و لاوی در واقع قلمرو جغرافیایی مشخصی نداشتند و به تدریج در درون قبیله یهودا ادغام شدند و به صورت زیرشاخههایی از آن درآمدند.
در متن J كه احتمالا در یهودیه نوشته شده، صحنه مرگ یعقوب به این ترتیب ترسیم شده كه این بنیانگذار قبایل یهودی، حق و میراث خود را به قبیله یهودا میسپارد اما در متن E چنین اتفاقی نمیافتد؛ یعنی یعقوب در بستر مرگ تمام فرزندان خود را فرا میخواند و به فرزندان یوسف میگوید كه اِفرائیم و مَنِسَه كه بزرگترین پسران او بودند، میراثبر او خواهند شد. برمبنای این متن، یعقوب در بستر مرگ دست راست خود را ابتدا بر سر مَنِسَه نهاد، اما بعد نظر خود را تغییر داد و اِفرائیم را كه برادر بزرگتر بود به عنوان وارث خود برگزید. ناگفته نماند كه یروبوآم یعنی بنیانگذار دولت اسرائیل در ناحیه شمالی، خود به قبیله اِفرائیم تعلق داشت و نام دیگر دولت اسرائیل در میان یهودیان آن دوران، اِفرائیم بود.
باز به همین ترتیب میبینیم كه در داستان یوسف در متن E روبین كه بنیانگذار قبیله روبین است، همان كسی است كه یوسف را از چنگ برادرانش نجات میدهد و بنیانگذار قبیلهای است كه در سرزمین اسرائیل زندگی میكردند. در مقابل در متن J میبینیم كه یهودا چنین نقشی را بر عهده دارد و جالب است كه در این متن تمام اسم مكانها و نقاط و شهرهایی كه روایتها در آن اجرا میشود به منطقه جنوبی و دولت یهودیه وابسته هستند. در متن E یعقوب به یوسف میگوید كه من به تو یك بهره بیش از برادرانت میدهم و این در حالی است كه در متن J یهودا سهمبر كل میراث یعقوب تلقی میشود.
شاید در میان این دو متن آنچه بهتر از هر عنصر دیگری كشمكش میان قبایل شمالی و جنوبی را نمایش دهد و به نشت كردن این اختلاف به درون متن كتاب مقدس دلالت كند، ماجرای شهر شِكِم[3] است. بر مبنای متن J شهر شِكِم توسط شاهزادهای از همین قبیله ساخته شد و این شاهزاده با دیناه[4] دختر یعقوب ازدواج كرد. برادران دیناه كه پسران یعقوب و برادران یوسف بودند این ازدواج را مجاز ندانستند. از آن رو كه مردم قبیله شِكِم و به همین ترتیب شاهزاده مذكور كه حالا شوهر خواهر ایشان محسوب میشد، تبار یهودی نداشتند و ختنه نشده بودند. شاهزاده شِكِم و پدرش هامور[5] كه حاکم شِكِم محسوب میشد برای آنكه نظر مساعد برادران یوسف را به دست آورد، هم خود ختنه كرد و هم همه مردم قبیله خود را وادار به این كار نمود.
آنگاه این روایت غیرعادی را در دست داریم كه دو تن از پسران یعقوب یعنی شمعون و لاوی در زمانی كه مردم شهر شِكِم به دلیل ختنه شدن رنجور و زخمی بودند، به ایشان حمله كردند و همهی مردان را كشتار نمودند و خواهرشان را به قبیله خود بازآوردند. سخن ایشان این بود كه كردار مردان شهر شِكِم و شاهزاده این قبیله با خواهرشان به رفتار مردی با زنی روسپی شبیه بود و احترام خواهر ایشان را نگه نداشته بودند. اگر به سلسله مراتب سنی پسران یعقوب بنگریم درمییابیم كه این فرزندانی كه به این كشتار غیرعادی دست مییازند همان كسانی هستند كه در قلمرو یهودیه زندگی میكنند. بزرگترین فرزند یعقوب روبین و پس از او شمعون و لاوی و پس از آنها یهودا قرار میگیرد.
طبق آنچه در متن J نوشته شده است روبین به دلیل آنكه با زنی از صیغههای پدرش آمیزش جنسی كرد از حق پسری ارشد محروم شد و پس از او شمعون و لاوی به دلیل آنكه مردان شِكِم را كشتند مبتلا به نفرین شدند به این دلیل از حق ارث محروم ماندند. آشكار است كه روایت یاد شده برای توجیه بیسرزمین بودن این سه قبیله در قلمرو یهودیه ابداع شده است. یعنی كسانی كه این متن را مینوشتند گذشته از اینكه در سرزمین یهودیه زندگی میكردند، با این تفسیرها ساختار قبیلهای این منطقه را نیز توجیه میكردند. از دید ایشان قبایل روبین، شمعون و لاوی به این دلیل صاحب قلمرویی مستقل نیستند و ناچارند در سرزمین یهودیه زندگی كنند كه حق پسری ارشد را به دلیل گناهان گوناگون از دست دادهاند. جالب است كه در متن E چگونگی دست یافتن یهودیان به شهر شِكِم با روایتی یكسره متفاوت و بسیار متمدنانهتر بازگو شده است. در این متن میخوانیم كه یهودیان سرزمین شِكِم را از صاحبان اصلیشان خریدند. در این روایت یعقوب بخشی از مزارع خود را به هامور پادشاه شِكِم بخشید و این منطقه را از وی دریافت كرد. آشكار است كه این روایتِ دیگر كه از تب و تاب و روایتهای خونین متن J بیبهره مانده در شرایطی نوشته شده كه دلیلی برای توجیه محروم ماندن شمعون و لاوی از میراثشان وجود نداشته است.
شهر شِكِم كه در این دو متن J و E واگرایی آشكار و شدیدی را در میان روایتهای منسوب بدان میبینیم، از این نظر اهمیت دارد كه یكی از شهرهای مهم و مقدس در قلمرو شمالی یعنی اسرائیل محسوب میشده است. در متن E میخوانیم كه یعقوب در بستر مرگ به یوسف میگوید كه من به تو یك بهره بیش از برادرانت میبخشم و به این ترتیب ارثیهی یوسف از برادرانش بیشتر میشود. واژهای كه در زبان عبری برای اشاره به این بهره و سهم به كار گرفته شده «شِكِم» است كه دقیقاً نام همان سرزمینی است كه مورد معارضه متن J و E محسوب میشود. در واقع متن را میتوان چنین ترجمه كرد كه یعقوب به یوسف میگوید كه علاوه بر میراثی كه به طور مساوی میان او و برادرانش تقسیم شده است، شِكِم را به طور خاص به یوسف بخشیده است.
در متن Eاین روایت وجود دارد كه یوسف در سرزمین مصر درگذشت اما وصیت كرد كه در نهایت استخوانها و جسد وی در سرزمین زادگاه او یعنی اسرائیل دفن شود. آنگاه این روایت را میبینیم كه در زمان خروج قوم یهود از سرزمین مصر، یهودیان به راهنمایی موسی تابوت یوسف را یافتند و آن را همراه خود به سرزمین آسورستان بردند. برای مدتها تلقی یهودیان بر این بود كه گور یوسف در شهر شِكِم در اسرائیل یعنی در نیمه شمالی قلمرو یهودینشین قرار دارد. از سوی دیگر متن J چنین روایتی را ندارد. چرا كه شهر شِكِم برای یهودیانی كه در نیمه جنوبی این قلمرو میزیستند، تقدس و اهمیتی نداشته است.
برای كسانی كه این متن را نگاشتهاند پادشاهان یهودیه مهم تلقی میشدند؛ چنان كه به عنوان مثال در متن J شِش بار بُن «رَخَب یا رَهَب» به كار گرفته شده كه معنای آن توسعه ارضی و گسترش كشور است. نام رَهوبوآم نخستین شاه یهودیه نیز از همین ریشه مشتق شده است اما در متن E هیچ اشارهای به واژهای با این بُن نمیبینیم.
به همین ترتیب تمایزهای دیگری كه میان متن J و متن E وجود دارند، نشانگر آن هستند كه خاستگاه این دو متن قلمرو اسرائیل و یهودیه بوده است. در كتاب نخست پادشاهان میخوانیم كه سلیمان با دختر فرعون مصر ازدواج كرد و این دختر به سوگلی حرمسرای او تبدیل شد. البته چنین روایتی از نظر تاریخی نادرست است چرا كه چنین امری در تاریخ مصر سابقه ندارد و فراعنه مصر دختران به پادشاهان سرزمینهای غریبه نمیدادند.
با این حال برونهمسری سلیمان كه در كتاب اول پادشاهان مورد تاكید است، نشان میدهد كه در دورانی كه اسرائیل و یهودیه یکپارچه بودهاند، نفوذ سرزمینهای همسایه و اقوام غیریهودی در میان ایشان تا چه پایه زیاد بوده است. در متن E میخوانیم كه صادقترین و وفادارترین یاور موسی شخصی است به نام یوشِع.[6] یوشِع همان كسی است كه در زمان گمراه شدن یهودیان از مشارکت در مراسم گوسالهپرستی خودداری كرد و به یكتاپرستی سرسختانهی موسی وفادار باقی ماند. همچنین یوشِع نگهبان چادر خداوند است و در زمان نبرد یهودیان با عَمالیق[7] رییس سپاه یهودی نیز محسوب میشود. یوشِع به قبیله افرائیم تعلق داشت كه در قلمرو اسرائیل میزیستند. گورش هم در همین قلمرو و در شهر شِكِم قرار دارد و هنوز در این شهر هر سال مراسم مشهوری برایش برگذار میشود.
متن J از هر نوع اشارهای به یوشِع و داستانهای او تهی است. اما در این متن میبینیم زمانی كه موسی برای شناسایی سرزمین موعود[8] جاسوسانی را به این قلمرو گسیل كرد، این جاسوسان تنها به شهرها و مناطقی نگریستند و از جاهایی خبر آوردند كه در قلمرو یهودیه قرار داشته است. قلمرو مورد نظر ایشان كه سرزمین موعود از منظر متن J را تشكیل میدهد، مناطق جنوبی آسورستان تا شهر حِبرون بوده که در این زمان هنوز در دست بومیان كنعانی قرار داشته و یهودینشین نشده بود.
بر مبنای این روایت تمام جاسوسانی كه به این سرزمین گسیل شده بودند، هراسیدند و ماموریت خود را نیمهكاره رها کردند. در این میان تنها یك نفر كه مردی دلیر و شجاع به نام كالِب[9] بود موفق شد ماموریت را به انجام برساند و به دیگران دل دهد. این كالِب موسس قبیله كالِبی[10] محسوب میشود كه یكی از قبایل مقیم یهودیه بودند و در نزدیكی شهر حِبرون میزیستند. بنا بر شواهد تاریخی شهر حِبرون را باید مقر این قبیله كالِبی دانست.
به همین ترتیب در مورد روایتهای مربوط به ابراهیم نیز نسخههای متفاوتی در متون J و E دیده میشود. در متن J میخوانیم كه ابراهیم پسری را به نام اسحاق[11] داشت كه با دختری به نام ربكا[12] ازدواج كرد. ربكا با الهامی دریافت كه پسر كوچكتر او بر پسر بزرگتر چیره خواهد شد و این بدان معنا بود كه وصیت یعقوب در مورد فرزندانش خطا نبوده است. دلیل این كه ربكا –یعنی یك شخصیت حاشیهای تورات- ناگهان با سروش الهی مربوط شده و پیامی از طرف خداوند دریافت میكند آن است كه متن J تمایل دارد حق بزرگزادگی را غیرقطعی و مشکوک بداند. چون یهودا فرزند مهتر یعقوب نبوده و موقعیتش در مقام بزرگترین قبیلهی بنیاسرائیل با اساطیر بنیانگذارانش سازگاری نداشته است.
از دید متن J پادشاهی داود كه دولتی نوپا و نوظهور محسوب میشد حق و مشروعیتی بیش از دولت كهنتر اِدون[13] دارد كه در همسایگی آن میزیست. یعنی وقتی ربكا در مورد چیرگی پسر کهترش بر مهترش الهام دریافت كرد، بر مشروعیت الاهی پادشاهی داود و برتریاش بر پادشاه ادون گواهی داد. چنان كه میدانیم اسحاق و ربكا با یكدیگر ازدواج كردند و دو فرزند از ایشان زاده شد كه یكی از آنان عیسو[14] نام داشت و دیگری یعقوب.
عیسو كه فرزند بزرگتر و پسر ارشد اسحاق محسوب میشد در نهایت با نیرنگی ناگزیر شد حق نخستزادگی خویش را به برادر كهتر واگذار كند. بر اساس یكی از روایتها یعقوب عدسی قرمز رنگی پخت ولی خوردن عیسو از آن را بدان مشروط دانست كه در مقابل حق بزرگزادگی خود را به یعقوب واگذار كند. عیسو این شرط را نپذیرفت ولی در نهایت با ترفند و مكر دیگری این حق را از كف داد. این نكته شایان توجه است كه عدسیای كه یعقوب برای خانواده خود میپزد و از آن برای غصب حق نخستزادگی عیسو استفاده میكند، با رنگ قرمز مورد اشاره واقع شده است. لقب عیسو در عبری اِدون بوده كه یعنی قرمز و عیسو در واقع نیای قبایل اِدونی محسوب میشود.
یهودیان و اِدونیها مردمی خویشاوند بودند كه از نظر زبانی و قومی تفاوت چندانی با هم نداشتند. اما طبق گزارش تورات یكتاپرستی سرسختانهي یهودیان در میان مردم ادون دیده نمیشود. در وافع اِدونیها یكی از قبایل كنعانی سامینژادی بودند كه از نظر زبان، مراسم و تبار با یهودیان یكسان بودند اما از نظر دینی به آیین چندخدایی كهنسالتر كنعانیان پایبند مانده بودند. به این ترتیب كشمكش میان یهودیان كه پادشاه ایشان داود به تازگی به قدرت دست یافته بود و اِدونیها كه دولتی كهنتر و جاافتادهتر را داشتند در درون متن تورات به كشمكش میان عیسو و یعقوب تعبیر شده است. این نكته نیز باید مورد توجه قرار گیرد كه یهودیان نیز به خویشاوندی خود با اِدون اذعان داشتند و ایشان را از فلسطینیها و یا مصریها كه مردمی غریبه قلمداد میشدند، متمایز میدانستند.
در نهایت عیسو و یعقوب برای دریافت حق نخستزادگی به رقابت پرداختند و یعقوب با پوشیدن پوستینی، خود را به جای عیسو به پدر خویش وانمود و به این ترتیب اسحاق دعای خیر اصلی خود را برای یعقوب انجام داد. اما وقتی كه معلوم شد یعقوب به مكر روی آورده و حق عیسو را غصب كرده است پدرشان برای عیسو دعای دیگری كرد و این بودكه در نهایت فرزندان عیسو از یوغ سلطه فرزندان یعقوب رها خواهند شد. این اشاره متن J نیز به استقلال مجدد اِدونیها در زمان شاهی یهورام[15] بازمیگردد.
به گزارش تورات زمان حکومت یهورام بر یهودیه بین سالهای ۲۶۴۲ تا ۲۶۴۸ (۸۴۲ تا ۸۴۸ پ.م) قرار میگیرد. در این دوران بود که مردم اِدونی بار دیگر مستقل شدند و از زیر یوغ سلطه یهودیان رهایی یافتند. این سلطه از دوران داود یعنی حدود دو نسل پیش بر این مردم اعمال شده بود. چنان كه از این تاریخ كوتاه میبینیم تنها سرزمین یهودیه است كه با مردم اِدونی مرز مشترك دارد و هر از چندی بر سرزمینهای ایشان استیلا مییابد. در متن E هیچ اشارهای به كشمكش میان عیسو و یعقوب دیده نمیشود و بحثی در مورد غصب شدن حق نخستزادگی عیسو یا كشمكش میان اِدونیها و یهودیها وجود ندارد. یكی از دلایل این ماجرا آن است كه اصولاً دولت اسرائیل مرزی با اِدونیها نداشته و بنابراین سرنوشت مردم و دعوی سیاسی ایشان در مقابل یهودیه برای دولت شمالی اسرائیل، جذاب یا تعیینكننده نبوده است.
روایت دیگری كه تنها در یكی از این دو نسخه میبینیم داستان گوسالهپرستی یهودیان است كه به منابع اسلامی نیز راه یافته است. در متن E میخوانیم كه موسی و یوشِع برای دریافت پیام یهُوَه به كوهی رفتند. در این گزارش یوشِع همراه با موسی یكی از قهرمانان بزرگ و برجسته محسوب میشود. در غیاب موسی، هارون برادر او رهبری قوم یهود را بر عهده گرفت و در این هنگام بود كه بدعتی بزرگ رخ داد و یهودیان بار دیگر به بتپرستی روی آوردند. مردم یهودی به رهبری یك سامِری گوسالهای زرین[16] ساختند و از یكتاپرستی موسی سر برتافتند. موسی پس از بازگشت بسیار خشمگین شد و با همدستی قبیلهی لاوی مرتدان را كشتار كرد. اما با میانجیگری یهُوَه بقیه قوم یهود از خشم و كین موسی نجات یافتند.
جالب آن كه در این روایت، هارون یكی از كسانی است كه به گناه بتپرستی آلوده شده و در واقع رییس بدعتگذاران و گوسالهپرستان قلمداد میشود. موسی پس از بازگشت به هارون صدمهای نرساند و شاید این از آن روی بوده باشد كه هارون نیای كاهنان قبیله لاوی محسوب میشد و به ویژه در قلمرو یهودیه به عنوان بنیانگذار نظام كهانت یهودیان اعتبار و رسمیت داشت. از آنسو در روایت E از داستان گوسالهپرستی میخوانیم كه هارون پس از ساخته شدن گوساله این جمله غریب را میگوید: «این خدایان شماست كه از مصر رهاندتان. از این روی فردا برای یهُوَه جشن بگیرید» و در واقع همین یك روز گوسالهپرستی منجر به گمراهی قوم یهود میشود.
داستان گوسالهپرستی كه كشمكش میان موسی و هارون را شرح میدهد، از دیرباز به عنوان یكی از گرهها و نكات تاریك و مرموز تورات مورد تحلیل قرار گرفته است. به راستی چرا یهودیان روایتی چنین غیرعادی در مورد گمراهی نیاكان خود پرداخته بودند. به ویژه چرا هارون که مؤسس نظام كهانت یهودی است، چنین منفی تصویر شده و کاهنی بتپرست و گمراهكننده پنداشته شده است؟ كلید ماجرا در جملهای است كه هارون پس از ساختن گوساله میگوید. این عبارت كه این خدایان شما هستند كه از مصر رهاییتان دادهاند، عین جملهای است كه در كتاب نخست پادشاهان به یروبوآم منسوب شده است.
چنان كه گفتیم یروبوآم برای رقابت با شهر اورشلیم و كروبیان ابوالهولگونهی ساخته شده در آن، دو معبد در شمال و جنوب قلمرو خود تاسیس كرد و بر در هر یك از آنان، گوسالهای زرین نهاد. در زمانی كه یروبوآم گوسالههای زرین این معابد را به یهودیان معرفی میكرد دقیقاً عین همین جمله را بر زبان آورد. بنابراین آشكار است كه داستان گوسالهپرستی در متن E توسط كاهنی نوشته شده كه با سیاست یهودیه مخالف بوده و به این ترتیب با نظام كهانت منسوب به هارون سر سازگاری نداشته است. او در ضمن با جنبش دینی یروبوآم كه در سرزمین اسرائیل رایج بود، مخالفت دشته است.
به احتمال زیاد این كاهن که به تیرهی لاوی تعلق داشته، از نسل هارون نبوده و بنابراین میبایست از نسل موسی بوده باشد. به این ترتیب میتوان فرض كردن كه داستان گوسالهپرستی در متن E توسط یكی از كاهنان نواده موسی كه در شهر شیلوه میزیسته، نوشته است. چون این را میدانیم كه شهر شیلوه مركز كاهنان نواده موسی بوده كه با نوادگان هارون در یهودیه و شهر حِبرون رقابتی دیرپا داشتهاند.
از سوی دیگر راوی این داستان با آن كه در سرزمین اسرائیل میزیسته، انگار با جریانهای دینی و سیاسی این قلمرو سر سازگاری نداشته است. یروبوآم تلاش كرد تا یهُوَه و اِل خدای كهن كنعانیان را یكسان قلمداد كند و به همین ترتیب نماد اِل یعنی گوساله را برای رمزگذاری مكان مقدس یهُوَه نیز به كار گرفت. به این ترتیب بسیاری از كاهنان اِل كه بومی بودند و طبقهای نوظهور را در میان كاهنان پادشاهی اسرائیل تشكیل میدادند در مراكز قدرت نفوذ كردند و كاهنان قدیمی شهر شیلوه را از مسند قدرت بركنار كردند.
در این فضا و زمینه است كه در متن E میخوانیم موسی پس از بازگشت از كوه و دیدن بدعتی كه هارون نهاده است، با خشم الواح دارای ده فرمان[17] را شكست. شكسته شدن این الواح در واقع بدان معنا است كه ادعای معبد اورشلیم مبنی بر آن كه الواح مقدس به همراه صندوق عهد در معبد اورشلیم نهاده شدهاند، از پایه دروغ است. بنابراین در متن E یك داستان بسیار پیچیده را میبینیم كه از سویی به مقاومت كاهنان سنتی و قدیمی یهودی در برابر نوآوریهای دینی یروبوآم اشاره میكند و از سوی دیگر كشمكش دینی و طرد مشروعیت قلمرو یهودیه و شهر اورشلیم را نشان میدهد.
از سوی دیگر در متن J پاتكی نسبت به این داستان را میبینیم. در متن ده فرمان چنین آمده كه: «تو نباید صورت خدای خود را با ریختهگری بسازی». این نكته بسیار مهم است كه چرا فرآیند بتسازی در متن J تنها با تاكید بر ریختهگری مشخص شده است. واژهای كه در این فرمان به كار گرفته شده به ریختن فلز مذاب در قالب مربوط میشود و آشكارا به ساخته شدن گوسالههای زرین در قلمرو شمالی اشاره میكند و این واژه به ساختن ابوالهولهای چوبی درون معبد اورشلیم قابل تعمیم نیست؛ هرچند این ابوالهولها پوششی زرین داشتند.
بنابراین آشكار است كه متن ده فرمان به شكلی كه در نسخه J دیده میشود در كشور یهودیه و در زمانی نوشته شده كه معبد اورشلیم رواج و اعتباری داشته است. همچنین در این ده فرمان میخوانیم كه تو نباید صورتی یا مجسمهای از جنس طلا یا نقره بسازی. این كه چرا ساخته شدن مجسمه به طور خاص از طلا یا نقره، مورد انكار واقع شده بار دیگر میتواند به گوسالههای زرین قلمرو شمالی اشاره كند؛ هرچند یكی از نویسندگان مورخ تورات فرض كرده كه احتمالاً این اشاره به كشمكشی درونی در درون قلمرو یهودیه نیز مربوط میشود؛ یعنی این عبارت را به روكش زرین كروبیان معبد اورشلیم نیز میتوان تعمیم داد.
در متن J مرتباً بر اهمیت و مشروعیت صندوق عهد كه در هیكل اورشلیم نهاده شده، تاكید شده است. این صندوق عهد است كه هنگام سرگردانی قوم یهود در بیایان، ایشان را تغذیه میكند و در زمان جنگ با اقوام همسایه این صندوق عهد است كه پیروزی قوم یهود را تضمین مینماید. هنگامی كه یهودیان در بیابان سرگردان شدند به كمك این شیء راه خود را پیدا كردند و میدانیم مقدسترین چیزی كه در معبد اورشلیم نهاده شده بود و محیط اطراف خود را با نام قدسالاقداس تطهیر میكرد، همین صندوق عهد بوده است. صندوقی كه اگر در شرایطی شكسته شدن الواح در متن E را بپذیریم، اصولاً خالی از هر شیء مقدس و دیرینه دانسته میشود.
پس صندوق عهد یادگاری از دوران رمهداری قوم یهود بوده و به زمان پیش از استقرار كشاورزانه ایشان بازمیگردد. قاعدتاً در چنین شرایطی محل مقدس و كانون نگهداری اشیای مقدس یهودی خیمه یا چادری بوده است مانند سایر خیمههای مردم یهود كه در آن زندگی میكردند. در متن E میبینیم كه اشارههای فراوانی به خیمهی پرستش وجود دارد و چنین آمده كه یهُوَه در این خیمه بر بندگانش ظاهر میشود و كنش متقابل وی و نبیان در آن انجام میپذیرد. به عبارت دیگر در كتاب شموئیل[18] و كتاب پادشاهان كه در ردهی متن E میگنجند، اشارههای منظم و فراوانی به خیمهپرستی میبینیم. یعنی چنین مینماید كه این جایگاه همچون مكان مقدسی در رقابت با هیكل سلیمان شکل گرفته باشد.
در متن J حتی یك اشاره به خیمه پرستش دیده نمیشود و در جاهایی كه انتظار رویارویی با مكان مقدس را داریم تنها به معبد مقدس شهر اورشلیم یا همان هیكل سلیمان اشاره شده است. بنابراین آشكار است كه یكی از این منابع یعنی متن E به سنت كهنتر شهر شیلوه و خیمه پرستشی كه اشیاء مقدس یهودی در آن نهاده شده بودند، اشاره میكند در حالی كه دیگری یعنی متن J به سنتی جنوبیتر بازمیگردد كه وامدار روش كهن دربار پادشاهان یهودیه برای بزرگداشت اورشلیم است.
به همین ترتیب در متن E هیچ اشارهای به فرشتگان آسمانی بالدار یا كروبیان دیده نمیشود. در حالی كه متن J كروبیان را موجوداتی مقدس و فرازین در نظر میگیرد كه در بهشت ساكن هستند. در سِفر پیدایش در بخشی كه به J مربوط میشود همین كروبیان نگهبانان درخت زندگی در باغ عَدَن دانسته شدهاند. این در حالی است كه میدانیم كروبیان یاد شده تندیسهایی در شهر اورشلیم بودهاند و به دلیل تقدس این تندیسها نزد قبیله یهودا است كه در متن J چنین برجسته ظاهر شدهاند.
داستان دیگری كه كشمكش میان كاهنان شمالی و جنوبی را نشان میدهد، به روایت غیرعادی و تقریباً گمنامی مربوط میشود كه در نسخه J میتوان آن را یافت. بر مبنای این داستان، موسی با زنی كوشی[19] ازدواج میكند و به این خاطر مخالفت و بدگویی خواهرش مریم[20] و برادرش هارون را به جان میخرد. مریم و هارون كه از وصلت موسی با زنی غیریهودی و بیگانه ناخرسند بودند، دربارهاش بدگویی كردند. در این میان هارون سخنی كفرآمیز بر زبان آورد و گفت: «از كجا معلوم كه خداوند تنها با موسی سخن میگوید و نه با ما» و این نشان دهنده آن است كه دست كم در یكی از سنن كهن یهودی هارون نیز طرف مكالمه با یهُوَه محسوب میشده است. پس از آن خدا هر سه نفر را در درون خیمه وحی صدا زد و بر ایشان ظاهر شد و تاكید كرد كه تنها با موسی است كه روبرو و دهان به دهان سخن میگوید. احتمالا تاکید بر این که موسی به هنگام دیدار با خداوند بر کوه طور تنها به آنجا رفت نیز به همین موضوع مربوط باشد. عبارت «كلیم الله» كه به موسی در سنت اسلامی منسوب شده است، از این انحصار گفتگو با خداوند برخاسته که در اختیار موسی بوده است.
در اینجا باز میبینیم كه از میان دو كسی كه بدگویی كردند و با موسی مخالفت نمودند هارون كه گوینده اصلی سخن كفرآمیز محسوب میشود، آسیب چندانی ندید اما خواهر او مریم از ترس دچار بیماری بَرَص شد و پس از مدت كوتاهی به دلیل سپیدی بیمارگونه پوستش، به سفیدبرفی شهرت یافت. سفیدبرفی كه در روزگار ما با واسطهی كارتون والتدیسنی[21] به داستانی عامیانه و یكسره متفاوت تبدیل شده، از همینجا سرچشمه گرفته و دیرزمانی تنها برای اشاره به مریم خواهر موسی كاربرد داشت. طبق این داستان پس از هفت روز مریم با شفاعت موسی كه برای سلامت خواهر خویش دعاكرده بود، شفا یافت و از این بیماری خلاص شد.
در مورد این كه این داستان بر مبنای چه رخدادی ساخته شده، تحلیلها و نقدهای گوناگونی وجود دارد. این نكته آشكار است كه نسخهی E تمام عناصر این روایت را در خود جمع كرده است. از یك سو موسی شخصیتی عزیز و كاملاً برتر از هارون و خواهرش پنداشته شده و از سوی دیگر بیمار شدن خواهر موسی و شفا یافتن مجدد او تنها با وساطت موسی ممكن شده است. این كه در این میان هارون صدمهای ندید -با توجه به سنت كهانتی كه هارون را در راس خود فرض میكرد- چندان غیرعادی نیست. با این همه میبینیم كه همچنان به خیمهی وحی اشاره رفته و گفتگوی رویاروی خداوند با موسی مورد تاكید است.
در مورد مفهوم سفیدبرفی میتوان این حدس را زد كه احتمالاً زن نوعروس موسی سیاهپوست بوده است. در مورد این زن موسی چند نكته را میتوان دریافت. در یك بند دیگر از تورات میبینیم كه موسی با زنی به نام زیپوراه (دِبورا) ازدواج میكند و این زنی بیگانه و غیریهودی است. احتمالاً كسی كه در این داستان مطرح شده، همین زیپوراه باشد. همچنین در مورد لقب كوشی كه برای او به كار رفته، احتمال دارد كه به سرزمین كوشان[22] كه جایی در منطقهی میدیان[23] فلسطین واقع بوده اشاره كند؛ اما حدس نیرومندتر این است كه اشاره كوشی به نام باستانی كشور اتیوپی[24] مربوط شود. در چنین شرایطی زن تازهی موسی سیاهپوست بوده و مریم خواهر موسی به این دلیل که به او زخم زبان زده، به حالت واژگونهاش یعنی سپیدی بیش از حد پوست مبتلا شده است.
البته خوانش دیگری هم از متن میتوان داشت و آن هم این که کوشی را با کاشی برابر بگیریم. اشتباه گرفته شدن این دو کلمه در جهان باستان باب بوده و هم هرودوت و هم متون عبرانی گاه سرزمین کوشی (که در جنوب مصر واقع شده و با اتیوپی برابر است) را با قلمرو کاشی بابل (که در اختیار قوم آریایی کاشی/ کاسی قرار داشته) اشتباه میگیرند. این را میدانیم که در منابع میانرودانی کلمهی کاشی/ کاسی اغلب با سفیدپوست و بور بودن مترادف شمرده میشده است و هنوز هم در زبان مازنی و گیلکی چنین تعبیری باقی مانده است. از این رو احتمالا کاسیها –که چه بسا همان نوادگان مردم باستانی منطقهی کاشان- قزوین بودهاند- آمیخته با آریاییها و سپیدرو بودهاند و در میانرودان به این خاطر شهرتی داشتهاند. یعنی خوانش واژگونهای از داستان هم میتوان کرد و زخم زبان مریم به زن موسی را به سپید بودناش مربوط دانست که وی را نیز به شکلی وخیمتر از همین سپیدی مبتلا میکند. احتمال این که موسی در فلسطین از کاسیها زنی گرفته باشد هم بیشتر است تا آن که کسی از سرزمین دوردست اتیوپی را برای وصلت یافته باشد.
به هر روی این داستان نشان میدهد كه سنن J و E تصاویری متفاوت از موسی را ترسیم میكنند. متن E همواره تصویری پیچیدهتر و باشكوهتر از موسی را پیش چشم مخاطبان نمایان میسازد. موسی در این متن شخصیتپردازی پیچیدهتر و كنش متقابل صمیمانهتری با خداوند دارد؛ در حالی كه در متن J چنین تاكیدی دیده نمیشود. در متن E میبینیم كه خروج قوم بنیاسرائیل از مصر و رهایی ایشان از ستم فرعون، تنها با راهبری و درایت موسی ممكن شده است. همچنین تاكید شده كه تنها موسی است كه با یهُوَه پیمان بسته. اما در متن J میبینیم كه مرجع اصلی خروج و رهایی قوم بنیاسرائیل خود یهُوَه دانسته شده و ابراهیم نیز با یهُوَه پیمان دارد.
چنان كه گفتیم متن J هرگز برای اشاره به خداوند از عبارتهای عمومی اِلوهیم یا اِل استفاده نمیكند و این آشكارا بدان معنا است كه این متن میكوشد تا خداوند یگانهی مورد نظر یهودیان را از خدای بزرگ كنعانیان كه آن هم اِل یا اِلوهیم نامیده میشده، متمایز كند. جالب است كه در نسخه E با آن كه همواره از خداوند با نام اِل یا اِلوهیم یاد شده، اما در دو جا اشاره به نام یهُوَه را هم میبینیم. این دو اشاره به اولین ارتباط مستقیم موسی و خداوند مربوط میشوند. در زمانی كه موسی در بیابان صدای یهُوَه را شنید و او از ورای بُتهای سوزان مشاهدهاش كرد، از خداوند پرسید اسم تو چیست و خداوند به این ترتیب به او پاسخ داد كه: «منم آن كه منم.» یا به عبارت دیگر «من هستم آن كه هستم» و بعد گفت «به من بگو یهُوَه كه اسم همیشگی من است.»
بنابراین مشخص میشود كه در متن E وسواسی برای همتا پنداشتن یهُوَه خدای كهن قبیلهی یهودا با اِل خدای بزرگ كنعانیان وجود دارد. این وسواس بدان معنا است كه یهودیان مستقر در سرزمین اسرائیل كه جمعیت بزرگی از مردم كنعانی پرستندهی اِل را در خود جای میداد، نیاز به آن داشتند تا یهُوَه و اِل را موجوداتی یكسان و نامهایشان را مترادف قلمداد كنند. چنین كاری با ارجاع مدام به اِلوهیم یا اِل در تورات E و تاكید در اولین ارتباط موسی و خداوند انجام شده است.
در مورد متون J و E چند نكته آشكار و روشن است. با توجه به اشاراتی كه در این دو متن وجود دارد میتوان اطلاعاتی را در مورد نویسندگان این دو روایت دینی و زمان و مكان زندگی ایشان به دست آورد. چنان كه تا اینجای كار نشان دادیم، تردیدی وجود ندارد كه متن J در بافت قبیلهی یهودا و متن E در قلمرو دولت اسرائیل نوشته شده است. با این حال روایت الوهیم متنی دولتی و رسمی نیست و مخالفتهایش با سیاست پادشاهان اسرائیل نشان میدهد كه نویسندهاش كاهنی لاوی بوده است. به عبارت دیگر، مردی از قبیله لاوی كه نگاهی مردسالارانه نیز داشته است در دولت اسرائیل میزیسته و متن E را به تنهایی یا به كمك دستیارانی تهیه كرده است. لحن متون E و J یكدست و یكنواخت است، بنابراین بعید نیست كه هر یك از آنها را یك نفر به تنهایی نوشته باشد. اغلب فرض کردهاند که متن J در «دربار دولت یهودیه» نوشته شده است. اگر چنین باشد، تدوین این متن به دوران هخامنشی بازمیگردد. چون تا پیش از آن دولتی مستقر و نهادی درباری در میان قبیلهی یهودا وجود نداشته است.
علایمی كه درباری بودن متن J را نشان میدهد عبارت است از اشارههای بسیار بیشتر آن به زنان و اشارههایی که به لوازم زندگی شهری دارد. در متن J توجه و شرح زیادی درباره زنان پادشاهان و زنان پیامبران به چشم میخورد نقش اجتماعی زنان نیز از آن چه كه در متن E میبینیم، بیشتر است. به عبارت دیگر متن E را كسی در حال و هوای رمهداری و زندگی قبیلهای نگاشته است اما متن J متنی درباری و شهرنشینانه است. این در حالی است که متن J به قبیلهی کوچگرد یهودا و متن E به قلمرو یکجانشین اسرائیل تعلق دارد. در نتیجه متن J نمیتواند پیش از دوران تبعید پدید آمده باشد. تنها بعد از عصر تبعید است که اشراف یهودا در بافتی شهری قرار میگیرند و با ساختارهای درباری آشنا میشوند.
متون E و J با آن كه سبك، دیدگاه و موضعگیری متمایزی دارند اما در شرح نكات اصلی و استخوانبندی عقیدنی آیین یهود یكدست و منسجم مینمایند. بافت زبانی و ساختار بیانی و روایی این دو متن یكسان هستند و آشكار است كه یك شخص واحد آن را ویراسته و بازنویسی كرده است؛ هرچند شكل اصلی اشاره به نام خداوند یعنی یهُوَه و الوهیم را دست نخورده باقی گذاشته و روایتهای متعارض مربوط به دو نسخه را نیز همچنان حفظ كرده است. در مورد شباهت میان متن J و E چند نظر متفاوت وجود دارد.
بیشتر پژوهندگان امروزین بر این باورند كه متن J نسخهی كهنتر و سرمشق اولیه این متون بوده است. این امر از فرضی همانگویانه برخاسته است. یعنی تاریخ ظهور دولت یهود و پیدایش نخستین معبد در شهر اورشلیم را بر اساس روایت تورات پذیرفتهاند و بر مبنای آن فرض کردهاند که متن پدید آمده در میان طایفهی یهودا نیز باید کهنتر بوده باشد.
اما پیشتر گفتیم که این روایت نادرست است و سازمانیافتگی عصر هخامنشی قبیلهی یهودا را به گذشتههای دور منعکس میکند. داود و سلیمان به احتمال زیاد رهبران قبیلهای مهاجمی بیش نبودهاند و شواهد باستانشناسانه و اسناد برونمتنی با قاطعیت نشان میدهند که قبیلهی یهودا تا پیش از عصر هخامنشی از سازمان دولتی برخوردار نبوده، نویسایی گسترده را تجربه نکرده، و اورشلیم هم شهرکی کوچک بیش نبوده است.
بر اساس دادههای موجود در دوران کوروش تا داریوش بود که شهر اورشلیم گسترش پیدا کرد و به عنوان پایتخت ناحیهی یهودیه مركزیتی یافت. در همین دوران بود که برای نخستین بار معبدی از جنس سنگ برای خدای یهُوَه در آن ساخته شد، و پیش از آن شاهدی در کار نیست که وجود هیکل اول را نشان دهد.[25] بنابراین متن J روایتی است برای تثبیت مشروعیت اورشلیم و معبد نوخاسته، و متمایز ساختن هویت قومی و دینی یهودیان از سایر مردم کنعان. بیشک این روایت بر اساطیر گذشته و روایتهای قومی کهنتر متکی شده است. اما به نظرم روشن است که تدوین و پیکربندیاش به شکلی که امروز میبینیم، در ابتدای عصر هخامنشی تحقق یافته است.
با توجه به زنجیرهی واگراییهای متنی که فهرست کردیم، تا حدودی میتوان تشخیص داد که هریک از داستانهای یاد شده در چه حدود زمانی پدید آمده است. در متن J یه كوچ قبیلههای لاوی و شمعون به شمال اشاره شده و این باید پیش از هجوم آشوریان در سال ۲۶۵۸ (۷۲۲ پ.م) بوده باشد. اشارهی متن به صندوق عهد و منع پرستش خدای فلزی هم باید به دورانی مربوط باشد كه معبدی محلی در اورشلیم با معابد دوگانهی قلمرو اسرائیل رقابت میكرده است. پس زمان این متن باید پس از شکلگیری دولت اسرائیل (یا به روایت توراتی، جدایی اسرائیل از یهودیه) قرار بگیرد، كه در سال ۲۵۳۲ (۸۴۸ پ.م) رخ داد.
اشاره به چیرگی یعقوب بر برادر مهترش عیسو هم داستانی است برای توجیه جدایی مردم اِدون از یهودیه، كه در همین سال ۲۵۳۲ (۸۴۸ پ.م) رخ داده و بنابراین به همین لایهی زمانی از روایتها مربوط است. نتیجه آن که بر اساس رخدادهای زمانمند و مشخص، میتوان گفت قدیمیترین لایهی روایتهای نقل شده در متن J بین سالهای ۲۵۳۲ تا ۲۶۵۸ تاریخی (۸۴۸ تا ۷۲۲ پ.م) شکل گرفته و با زمینهی اجتماعی قبیلهی یهودا پیوند داشته است. توجه به این نکته لازم است که این تاریخ ظهور روایتهای J است، و نه زمان تدوین و نوشته شدن این بخش از متن. یعنی داستانهای مزبور در این برش زمانی شکل گرفتهاند. اما چنان که دربارهی متون جهان باستان مرسوم است، وقفهای زمانی میان پیدایش روایت و تثبیتاش در قالب نوشتار در کار بوده است. زمان تدوین و پیدایش متن J به شکل امروزین چنان که گفتیم، احتمالا در فاصلهی دوران کوروش و داریوش انجام پذیرفته است.
آنان که روایت تورات از اقتدار دولت فراگیر داود و سلیمان را جدی میگیرند، بر این باورند که متن E بر مبنای سرمشق متن J و پس از جدا شدن دولت اسرائیل از یهودیه نگاشته شده است. یعنی E از J جدیدتر میدانند. چنان که دیدیم، تاریخگذاری E با توجه به پیوندش با دولت اسرائیل به نسبت سادهتر است. با توجه به درآمیختگی دو لایهی متن و این حقیقت که هردو ماجراهای مشابهی را روایت میکنند، بخشی از داستانها همانهایی هستند که در متن J میبینیم و بنابراین خاستگاه تاریخیشان یکسان است.
دربارهی تاریخ تدوین و نوشته شدن متن E حدسهای دقیقتری میتوان زد. این امر نمیتواند پیشتر از سال ۲۵۵۸ تاریخی (۸۲۲ پ.م) رخ داده باشد. چرا كه در این تاریخ آشوریان به شمال آسورستان حمله كردند و دولت محلی اسرائیل از میان رفت. در این تاریخ بود كه شمار زیادی از مردم یهودی به مناطق جنوبی كوچیدند و اورشلیم كه میزبان این فراریان بود، از روستایی کوچک به شهرکی کوچک تبدیل شد. قاعدتاً در میان این كوچندگان، لاویانی هم بودهاند كه حامل نسخهای شمالی از داستانهای مورد نظرمان محسوب میشدند. برداشت فریمان در کتاب «چه کسی کتاب مقدس را نوشت؟» آن است که متن J و E در همین مقطع زمانی نوشته شدهاند. از دید او شمار و نیروی این وزنه جمعیتی نوظهور چندان بوده كه وقتی كاهنان رسمی دولت یهودیه تصمیم به ویرایش و بازنویسی متن J گرفتند، ناگزیر شدند متن E را نیز در كنار آن بگنجانند.
این برداشت البته سه پیشفرض بحثبرانگیز دارد. نخست آن که فرض میکند در یهودیه دولتی مستقر وجود داشته که طبقهی متشکلی از کاهنان داشته است. دوم آن که فرض میکند لاویان گریزان از شمال هم نسخهی مدون و درباریای از این داستانها داشتهاند. سوم آن که فرض میکند این ترکیب و ویرایش متنی در یهودیه انجام پذیرفته و بنابراین یهودیه را قلمروی نویسا میداند. چنان که پیشتر شرح دادیم، هرسه پیشفرض نادرست است.
بازسازی پیشنهادیام در این مورد چنین است که قبایل و طایفههای کنعانی که عبریان بخشی تمایز نایافته از آن بودند، مجموعهای از داستانها و روایتهای محلی را پدید آورده بودند که مرزبندی میان قبایل را شرح میداده یا داستانهای اساطیری ایزدان و پیامبرشان را از چشماندازهایی گوناگون شرح میداده است. این ایده که مفهوم «پیامبر» در این هنگام وجود داشته و موسی پیامبر یهوه – و نه رئیس قبیلهای خاص- دانسته میشده، اهمیتی چشمگیر دارد و نشان میدهد که سرمشق معنایی حاکم بر این روایتها زرتشتی بوده است. نکتهای که پژوهشگران به کلی نادیده گرفتهاند آن است که مفهوم «پیامبر» خاستگاهی زرتشتی دارد و در این دوران تنها نسخهی رایج از آن از همینجا سرچشمه میگرفته است. زرتشت اولین کسی بود که خود را در مقام شخص و «من»ای مشخص حامل پیام راستگویانهی خداوندی یکتا دانست. چنین الگویی نه در میانرودان و ایلام باستان سابقه داشته و نه در مصر مشابهش را میبینیم. موسی دقیقا در چنین چارچوبی میگنجد و بنابراین بدنهی داستانش نمیتواند خاستگاهی مصری یا کنعانی داشته باشد.
کنعانیها بیتردید در زمان حکمرانی آشوریان با عناصری از آرای ایران شرقی آشنا شده بودند. با این حال روایت موسی و ضدیت او با مصر و نقش هویتبخشی که دربارهی یهودیان ایفا میکند، تنها در بافت سیاست عصر کوروش به بعد معنا پیدا میکند. یعنی روایت E و J هرچند به رخدادهایی با پیشینهی چند قرنی اشاره میکردهاند و دو نقطهی عطف تاریخی (حملهی آشور به اسرائیل و بابل به یهودیه) هم داشتهاند، اما احتمالا در شکل اولیهشان مفهوم «پیامبر خداوندی یکتا» را فاقد بودهاند. کشمکش هارون و موسی در این دو متن بنابراین به سادگی در شکل آغازینش رقابت بین دو خاندان از کاهنان بوده است. همچنان که رقابت میان معبد معبد اورشلیم (که بنای باشکوه هیکل سلیمان نبوده) و معبدهای محلی شمالی، در ردهی رقابتهای عادی دولتشهرهای باستانی میگنجیده است.
ترکیبی که فریمن بدان اشاره کرده و به دوران پس از فروپاشی دولت اسرائیل مربوط دانسته، تا پیش از تبعید و تماس نزدیک یهودیان با سرمشق زرتشتی نمیتوانسته پدید آمده باشد. بنابراین حدسم آن است که رخدادهایی با زمانبندیای که گفتیم در تاریخ رخ داده، و داستانهایی بر مبنای آن ساخته شده که برای پیروان معبدها یا اعضای قبایل و اقوام کنعانی هویتبخش و مهم بوده است. با این حال درهم گره خوردن این روایتها و تبدیل شدنشان به یک متن مقدس در زمان هخامنشیان انجام پذیرفته و زیر سیطرهی کامل برنامهی کوروش و کمبوجیه برای فتح مصر و همچنین انقلاب نویسایی هخامنشی قرار داشته است.
فریمن به درستی حدس زده که متن كنونی عهد عتیق كه J و E را در كنار هم و به شكلی درآمیخته در بر میگیرد، باید زمانی تدوین شده باشد كه دولت اسرائیل از بین رفته و متون E و J توسط یك مركز تقدس یگانه با یكدیگر تركیب شدهاند. همچنین به درستی میگوید ادغام این دو متن از آن رو ضرورت داشت كه مردم اسرائیلی یعنی قبایل ده گانهی شمالی روایت E را مهم میدانستهاند. خطای او در آنجاست که فرض کرده تورات پیش از دوران هخامنشی در اورشلیم توسط کاهنانی در دربار یهودیه نوشته شده است. در حالی که بنا به شواهدی فراوان که در خود تورات هم انعکاس یافته، احتمالا این تدوین در بابل انجام پذیرفته و اورشلیمِ عصر هخامنشی در پیوند با فرهنگ بابلی و سیاست هخامنشیان چنین ترکیبی را به دست داده است.
فریمن فرض کرده که فرار قبایل شمالی به جنوب که پیامد فروپاشی دولت اسرائیل بوده، باعث شده ایشان در قلمرو یهودیه وزنه جمعیتی مهمی تشكیل دهند. در نتیجه كسی كه دو متن E و J را كنار هم نهاده و آن را به شكلی آمیخته بازنویسی و تثبیت كرده، میكوشیده تا در قالب یک روایت مقدس دوپارگی جمعیتی قلمرو یهود در فاصلهی سالهای حملهی آشوریان به اسرائیل تا حملهی بابلیها به یهودیه را از یادها بزداید. یعنی فریمن فرض کرده که چیزی یکپارچه به اسم قوم یهود پیشاپیش وجود داشته که دوپاره شده و متن تورات تلاشی بوده برای اتحاد مجدد قبایل یهودی در قلمرو متن و روایت.
اما نکته در اینجاست که اصولا قومیت یهودی انگار در زمان کوروش بزرگ پدید آمده و با سایر اقوام کنعانی مرزبندی روشنی پیدا کرده باشد. پیش از آن هم بیشک عبرانیانی وجود داشتهاند. اما چنان که دیدیم قبایل موسوم به بنیاسرائیل شبکهای گسترده از طایفههای ناهمگن را در بر میگرفتهاند، که از چشمانداز قبیلهی یهودا نگریسته میشدهاند.
فریمن از این نظر درست میگوید که پس از فروپاشی دولت اسرائیل (که متن E را پشتیبانی میکرد) گرانیگاه روابط و هویت به جنوب چرخید و یهودیه و قبیلهی یهودا در این میان اهمیت یافت. اما نکته اینجاست که اینها دو واحد جغرافیایی و دو ماهیت قومی مجزا بودند و اصولا دوپارگیای در کار نبوده که بخواهد ترمیم شود. دو روایت E و J در اصل دو نسخه از داستانهای مربوط به خدایان و نیاکان در قلمرو جنوب کنعان هستند که برخیشان (J) به قبیلهی یهودا مربوط میشوند و برخی دیگر (E) برآیند گفتمان هویتبخش در میان قبایل شمالی و دولت اسرائیل هستند.
این نکته را باید در نظر داشت که پس از نابودی دولت اسرائیل به دست آشوریها، تازه یهودیه در اسناد تاریخی نمایان میشود و اهمیت پیدا میکند. این واژگونهی روایت تاریخی مرسوم است که یهودیه را دولتی مقتدر و مقدم بر اسرائیل در نظر میگیرد. در واقع چنین مینماید که دوران کوتاه و زودگذر پادشاهی متحد یهود در دوران داود و سلیمان، شکلی اساطیری شده از دوران حکمرانی رهبرانی قبیلهای و کوچگرد باشد که به سمت شمال تاختوتازهایی موفق انجام میدادهاند، بی آن که دولتی پایدار تشکیل دهند. در واقع انگارهی سلیمان بازتابی مستقیم از تصویر کوروش است و چنین مینماید که قبیلهی یهودا پس از رهایی از تبعید و بازسازی اورشلیم با حمایت کوروش، سیمای او را بر رهبران قبیلهای قدیمی خویش منعکس کرده و نظم اداری دوران هخامنشی را به گذشتههای دور تعمیم داده باشند.
در این فضا بوده که روایت قبیلهی یهودا در بابل (J) که کوچندگان به اورشلیم حملش میکردند، میبایست با روایت بومیان مستقر در آن ناحیه (E) ترکیب شود. بنابراین ترکیب این دو روایت و تدوین نسخهی کنونی در دوران کوروش و کمبوجیه انجام پذیرفته است. هرچند روایتهایی دیرینه را همچون خشتهای معناییاش به کار میگرفته، و وضعیت کنونی آن مقطع را به گذشتههای دور تعمیم میداده است.
- Doublet ↑
- با املاي پِنيئِل Peniel به معني «من يك امر مقدس را چهره به چهره ديدهام و هنوز زندگيام را حفظ كردهام» و يا پِنوئِل Penuel يا فانوئِل Phanuel به معني «چهره خدا» نيز شهرت دارد و به كُشتيگيري يعقوب با يَهُوَه اشاره ميكند. ↑
- شِكِم يا شكيم (Shechem) (به معني شانه و كتف) يكي از شهرهاي كنعاني است كه در نامههاي العمرنه بدان اشاره شده است. اين شهر به سبط منسه تعلق داشته و نخستين پايتخت پادشاهي اسرائيل بوده است. ↑
- دينه يا ديناه Dinah از شخصیت های اساطیری عبرانی است که نامش در عهد عتیق کتاب مقدس آمده است. او دختر یعقوب از همسر نخستش لیه بود. ↑
- Hamor ↑
- یوشع Joshua (به معني يَهُوَه رستگار است) از شخصیتهای تنخ است. بنا به کتاب مقدس وی از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین موسی بود. عبور بنی اسرائیل از رود اردن تحت فرماندهی وی انجام گردید. صحیفه یوشع نیز منسوب به اوست. او از نسل افرایم فرزند یوسف بود و جزء ۱۲ نفری بود که موسی برای بازرسی سرزمین موعود فرستاد و پس از بازگشت به همراه کالیبCaleb تنها کسانی در میان بنی اسرائیل بودند که آماده جنگ برای فتح سرزمین موعود بودند. ولی چون قوم از جنگ برای خدا ترسیدند و از دستور خدا سر باز زدند و قصد سنگسار آنها و موسی را کردند خدا آنها را چهل سال در صحرا سرگردان کرد و پس از آن از میان ۶۰۰ هزار مرد بالای بیست سال بنی اسرائیل، کالیب و یوشع، تنها کسانی بودند که به کنعان وارد شدند. ↑
- عَمالیق (Amalekites)، نام تباری از کنعانیان و اَموریان بوده است. نام ایشان در سفر تثنیه (۳:۱۱) از کتاب مقدس آمده است: مانند غولها بلند و دراز هستند، در خاور و باختر رود اردن میزیند. ↑
- سرزمین اسرائیل که کنعان، سرزمین موعود و یا سرزمین مقدس نیز خوانده شدهاست، ناحیهای تاریخی در شرق دریای مدیترانه است. این سرزمین بنا به اعتقاد یهودیان و چنانکه از کتب مقدس آنان برمیآید، نقشی سرنوشت ساز در زندگی و اعتقاد قوم اسرائیل داشتهاست. ابراهیم به قصد رسیدن این سرزمین که خداوند آنرا موعود خویش قرار داده، زادگاه خود را ترک میکند. سرزمین اسرائیل بهشتی است برای آنانکه از بردگی مصریان نجات یافته و به قصد آن عزیمت نمودهاند و امیدی است برای تبعیدیان در بابل. از واژه سرزمین مقدس یا سرزمین موعود به غیر از عهد عتیق و عهد جدید، در قرآن نیز به کرات استفاده شدهاست. مسیحیان این سرزمین را مقدس میخوانند و گفته میشود منظور آنان یادآوری روزگاری است که عیسی در آنجا میزیستهاست. ↑
- Caleb ↑
- Calebites ↑
- اسحاق (Isaac) به معنی خندان تنها فرزند ابراهیم از سارا و همچنین برادر اسماعیل است که بر اساس کتاب پیدایش تورات، هنگامی که ابراهیم ۱۰۰ ساله و سارا ۹۰ ساله بود به دنیا آمد. اسحاق به دستور پدرش ابراهیم و با همراهی خدمتکار او به میانرودان (که در آن زمان از بازماندگان طوفان نوح بودند) رفت و با ربهکا ازدواج کرد. پسران او یعقوب و عیسو بودند. در قرآن، از اسحاق بهعنوان «نبی» (پیامبر) و امام یاد شدهاست. همچنین خدا وعده نیل تا فرات را به عنوان سرزمین موعود در تورات به فرزندان ابراهیم، یعنی بنی اسماعیل (عربها) و بنی اسحاق (بنی اسرائیل و یهود) داده است: «در آن روز، خداوند با ابراهیم عهد بست و گفت: اين زمين را از نهر مصر (نیل) تا به نهر عظيم، يعنی نهر فرات، به نسل تو بخشيدهام.» ↑
- ربهکا (Rebecca) در عبری امروزی یا ربقاه یا رفقه در عهد عتیق نام همسر اسحاق و عروس ابراهیم، نوه ناحور برادر ابراهیم و خواهر لابان بود. ابراهیم العاذر را برای خواستگاری از او فرستاد و رفقه عروس ابراهیم شد. رفقه مادر یعقوب و عیسو بود. ↑
- Edon ↑
- عیسو Esau (به معنی مودار) پسر بزرگ اسحاق و ربکا و برادر یعقوب است. او نخستزادگی خود را به آش سرخ فروخت و از آنجا به ادوم (به معنی سرخ) معروف گردید. او به شکار اسب و غزال بسیار علاقهمند بود. هنگامی که برای شکار رفت تا برگشته غذایی برای پدرش بپزد تا پدرش اسحاق او را برکت دهد، یعقوب آمده و به فریب از اسحاق برکت گرفت. فرزندان عیسو در کوه سعیر زندگی میکردند و جامه سرخ بر تن میکردند. در عهد عتیق به دشمنی ادومیان با بنیاسرائیل اشاره رفته است. ↑
- Jehoram ↑
- گوسالهی سامری تندیسی از طلا بوده است که سامری (به روایت قرآن) یا هارون (به روایت تورات) آنگاه که موسی به کوه طور رفته بود از زر ساخت و بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد. ↑
- ده فرمان (Decalogue) فهرستی از دستورات مذهبی است که طبق کتب پیدایش و تثنیه از جانب خدا، بر موسی در محلی به نام کوه سینا وحی شد. به باور یهودیان و مسیحیان، این احکام بر دو لوح سنگی حک شدند و موسی آنها را برای قوم بنی اسرائیل خواند. این فرمانها محور شریعت یهودند و تمام احکام شریعت در همین فرمانها ریشه دارد. قوم اسرائیل با پذیرفتنِ این فرمانها با خدا هم پیمان می شود. در قرآن نیز به «الواح» اشاره شده است (سوره اعراف، آیه ۱۴۵) که اشاره است به دو لوح ده فرمان. ده فرمان مذكور عبارتند از: ۱- من خداوند خالق تو هستم که تو را از اسارت و بندگی مصر آزاد ساختم. ۲- تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان و یا بر روی زمین و یا در آب است، نساز و آنها را پرستش ننما. ۳- نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نیاور (از آن سوءاستفاده نکن). ۴- روز شنبه را به یاد داشته باش تا آن را مقدس بداری. ۵- پدر و مادرت را احترام بگذار. ۶- قتل نکن و به مردم ظلم نکن. کودکان را نکشید. ۷- زنا نکن. ۸- دزدی نکن. ۹- در مورد همنوعت شهادت دروغ نده. ۱۰- چشم طمع به مال و ناموس دیگران نداشته باش. ↑
- The book of Samuel (I & II) ↑
- Cushite ↑
- میریام (Miriam) معروف به مریم یاغی یا مریم تندخو نام یکی از شخصیتهای نامبرده در انجیل، کتاب مقدس مسیحیان است. مریم یاغی خواهر موسی و هارون، دو تن از پیامبران نامبرده در کتابهای دینی سامی بود. مریم از موسی بزرگتر و از هارون کوچکتر بود. مریم در قادش مرد و در همانجا مدفون گشت. ↑
- Walt Disney ↑
- The Kushans ↑
- در داستانهای قرآن، ميديان شهری است که شعیب پیامبر به آنجا از طرف خدا مبعوث گشت. مردم شعیب ظلم ستم میکردند، گران فروش بودند و نیز کم فروشی میکردند. شعیب آنان را نصیحت میکرد اما فقط تعداد اندکی از مردم به او و خدایش ایمان آورده و دست از کارهای خویش برداشتند. سرانجام بارانی از آتش از آسمان بر سرشان بارید و گناهکاران هلاک شدند. ↑
- Ethiopia ↑
- Langmead and Garnaut, 2001. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: تواریخ تثنیه
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب