پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش سی و پنجم: برگردان و زند فصل سی و پنجم

بخش سی و پنجم: برگردان و زند فصل سی و پنجم

گفتار نخست: برگردان فصل سی و پنجم

執大象,天下往。

往而不害,安平大。

樂與餌,過客止。

道之出口,淡乎其無味,視之不足見,聽之不足聞,用之不足既。

۳۵.۱: نگهبان شکل (فیل) بزرگ باش

هرچه زیر آسمان است به آنسو می‌‌‌‌رود

۳۵.۲: به آنسو می‌‌‌‌روند، اما آسیبی نمی‌‌‌‌بینند،

با رضایت و صلحی بزرگ (به آنسو می‌‌‌‌روند)

۳۵.۳: موسیقی و خوراکهای گزیده

مسافران رهگذر (برای اینهاست که) پا سست می‌‌‌‌کنند

۳۵.۴: راه، آنطوری که از (میانه‌‌‌‌ی) درگاه جلوه می‌‌‌‌کند (راه، اینطوری از دهانمان در می‌‌‌‌رود)

۳۵.۵: بی‌‌‌‌مزه است، هیچ مزه‌‌‌‌ای در آن نیست         نگاهش کن، (چیز) زیادی برای تماشا ندارد

به آن گوش بده، (چیز) زیادی برای شنیدن ندارد         به کارش بگیر، (چیز) زیادی بالفعل نمی‌‌‌‌شود

فصل سی و پنجم از چهار بند به نسبت کوتاه تشکیل شده است. نخستین بند، دو جمله‌‌‌‌ی سه کلمه‌‌‌‌ای دارد:

執 (ژی: نگه داشتن، حفاظت) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 象 (شیانگ: شکل، فیل، عاج)

天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 往 (وآنگ: رفتن، به سوی، گذشته)

جمله‌‌‌‌ی نخست را بسته به تعبیرمان از «شیانگ» (象) می‌‌‌‌شود دو جور ترجمه کرد. تقریبا همه‌‌‌‌ی مفسران این را «شکلِ بزرگ را حفاظت کن» فهمیده‌‌‌‌اند. هرچند «نگهبانِ فیل بزرگ باش» هم ترجمه‌‌‌‌ی دقیق و درستی از آن است.

ابهام از اینجا برخاسته که «شکل بزرگ» (دا شیانگ: 大象) معنای روشنی ندارد و در «دائو دِه جینگ» فقط یک بار دیگر در فصل ۴۱ آمده است. این کلمه در اصل «فیل، عاج فیل» معنی می‌‌‌‌داده و با توجه به این که مسیر ارتباطی میان چین و هند با رشته کوه هندوکش مسدود بوده، به طور مشخص به اشیای تجملی و آثار هنری‌‌‌‌ای اشاره می‌‌‌‌کرده که توسط بازرگانان ایرانی‌‌‌‌تبار از غرب می‌‌‌‌آمده و با عاج فیل ساخته می‌‌‌‌شده و گاه شکل فیل را بازمی‌‌‌‌نموده است. این نشانه بعدتر به معنای شکل و تمثال هم به کار گرفته شد و این تعمیمی از همین کارکرد باستانی مفهوم عاج فیل در فرهنگ چینی بوده است.

اغلب مترجمان به این نکته توجه نکرده‌‌‌‌اند که فیل در قلمرو خاوری و سرزمین چین بومی نیست و چینی‌‌‌‌ها تا هزاره‌‌‌‌ای بعد از تدوین این کتاب، هرگز فیل ندیده بوده‌‌‌‌اند. همچنین تصوری خام در اروپا وجود دارد مبنی بر این که هندیان و چینیان ارتباط مستقیمی با هم داشته‌‌‌‌اند، و این نیز نادرست است. ارتباطهایی که در این رده برشمرده می‌‌‌‌شوند گاهی (مثلا درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دین بودایی) اصلا ربطی به هندوستان ندارند و برآمده از ایران شرقی هستند. در آن مواردی هم که خاستگاهی هندی در کار است (مثلا درباره‌‌‌‌ی مواد خامی مثل عاج یا گیاهان دارویی) تقریبا همیشه با واسطه‌‌‌‌ی بازرگانان ایرانی تبار سغدی و خوارزمی انجام می‌‌‌‌پذیرفته است و اصولا راه تجاری ای میان شبه قاره‌‌‌‌ی هند و قلمرو خاوری و چین وجود نداشته است. راهی که حدود هزار سال بعدتر، طی دوران ساسانی شکل می‌‌‌‌گیرد هم جنوبی است و نه شمالی و شبه‌‌‌‌قاره را به هندوچین متصل می‌‌‌‌کند، و نه سرزمین اصلی چین.

بنابراین عاج فیل و شکل فیل برای چینی‌‌‌‌ها، چیزی گرانبها و خیال‌‌‌‌انگیز بوده، درباره‌‌‌‌ی جانوری دوردست که هرگز آن را ندیده بوده‌‌‌‌اند. اما در ضمن این جانور به غول‌‌‌‌پیکر بودن، شکلِ غیرعادی و ارزش نمادین‌‌‌‌اش نزد آریایی‌‌‌‌های غربی شهره بوده است. به همین خاطر است که نماد مربوط به این جانور به مفهوم «شکل» تعمیم پیدا می‌‌‌‌کند. در «دائو دِه جینگ» مترجمان این کلمه را در همه‌‌‌‌ی موارد به «شکل» برگردانده‌‌‌‌اند. این تعبیر در بیشتر موارد درست هم هست. اما باید در یاد داشت که به هر صورت دلالت اصلی این نماد فیل/ عاج بوده است.

با این مقدمه، در این جا دقیقا منظور متن معلوم نیست. احتیاط حکم می‌‌‌‌کند معنای عامتر «شکل» را بپذیریم و چنین ترجمه کنیم که «نگهبان شکل بزرگ باش/ هرچه زیر آسمان است به آن سو می‌‌‌‌رود». با این حال باید در نظر داشت که شاید آن شکل بزرگ، فیل بزرگ باشد، با همه‌‌‌‌ی دلالتهای نمادین و اساطیری‌‌‌‌اش در فرهنگ چینی قدیم.

بند دوم هم به همین ترتیب دو جمله‌‌‌‌ی کوتاه دارد:

往 (وآنگ: رفتن، به سوی، گذشته) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 不 (بو: نه) 害 (هَی: زخمی کردن، باعث شدن، کشتن، خطرناک)

安 (آن: رام، آسوده، راضی، مناسب، کجا؟ چی؟) 平 (پینگ: مسطح، معمولی، صلح) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر)

یعنی: «به آنسو می‌‌‌‌روند، اما آسیبی نمی‌‌‌‌بینند،/ با رضایت و صلحی بزرگ (به آنسو می‌‌‌‌روند)»

بند سوم نیز در کوتاهی و ساختار شبیه بند نخست است:

樂 (یوئِه: موسیقی، نواختن، ساز) 與 (یو: دادن، کمک، پیروی، جنگیدن، برگزیدن) 餌 (اِر: خوراک، دارو، طعمه)

過 (گوئُو: عبور، جلو زدن، وقت گذراندن، خطا) 客 (کِه: مهمان، مشتری، مسافر، فرعی، شخص) 止 (ژی: پا، توقف، ختم کردن)

یعنی: « موسیقی و خوراکهای گزیده/ مسافران رهگذر (برای اینهاست که) پا سست می‌‌‌‌کنند».

آخرین بند فصل ۳۴ شعری است دوبیتی که یک جمله‌‌‌‌ی چهار کلمه‌‌‌‌ای (道之出口) در ابتدایش آمده است. آن جمله چنین کلماتی دارد:

道 (دائو: راه) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 出 (چو: رفتن، ترک کردن، رخ نمودن) 口 (کائو: دهان، درگاه، سوراخ، دولت)

این جمله را اغلب چنین برگردانده‌‌‌‌اند که «راه، وقتی درباره‌‌‌‌اش حرف می‌‌‌‌زنیم…». اگر «کائو» (口) را با دهان برابر بگیریم، برگردان دقیقترش چنین می‌‌‌‌شود که «راه، اینطوری از دهانمان در می‌‌‌‌رود»، با اشاره به اصطلاح «در رفتن چیزی از دهان» به معنی فاش کردن و لو دادن چیزی، که در چینی هم تقریبا به همین شکل وجود دارد. ترجمه‌‌‌‌ی دیگر که قدری خارج از بافت متن است و انتزاعی، چنین می‌‌‌‌شود: «راه به این شکل در زبان جلوه می‌‌‌‌کند». ولی این را هم باید در نظر داشت که «کائو» به هر رخنه و روزنه و سوراخی اشاره می‌‌‌‌کند و تنها معنایش دهان نیست. معنای دیگرش که اینجا هم خوش می‌‌‌‌نشیند، درگاه و روزنه‌‌‌‌ی در است. این یکی به نظرم با مفهوم راه ارتباط بهتری برقرار می‌‌‌‌کند و بنابراین دقیقتر است اینطور بخوانیم: «راه، آنطوری که از (میانه‌‌‌‌ی) درگاه جلوه می‌‌‌‌کند». ناگفته نماند که ساخت دستوری این جمله در نسخه‌‌‌‌های قدیمی ما وانگ توئی تفاوتی مهم دارد و آن هم آمدن «کُو» (بنابراین) در ابتدای جمله است و «یوئِه» (می‌‌‌‌گوییم) در پایان آن.[1] اما این ترکیب در نسخه‌‌‌‌های بعدی حفظ نشده و من در اینجا به روایت کلاسیک بسنده کرده‌‌‌‌ام.

روشن است که این جمله برای چسباندن شعر پایانی به باقی متن در اینجا افزوده شده است. بنابراین درست‌‌‌‌تر است اگر آن را بندی جدا در نظر بگیریم، و چهار جمله‌‌‌‌ی آخری را بندی مستقل بدانیم. چون شعری کامل و دو بیتی را برمی‌‌‌‌سازند:

淡乎其無味,       視之不足見,

聽之不足聞,        用之不足既。

کلمات این دوبیتی چنین‌‌‌‌اند:

淡 (دَن: بی‌‌‌‌مزه، کمرنگ، لاغر، بی‌‌‌‌احساس، مهمل) 乎 (هو: در، بر) 其 (چی: او، آن) 無 (وو: نه، هیچ) 味 (وِئی: مزه، بو، ذوق، غذا)

視 (شی: دیدن، نظارت، ملاقات، منظره) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 不 (بو: نه) 足 (زو: پا، رفتن، راضی کردن، فراوان، توقف، کاملا) 見 (جیِه: دیدن، ملاقات)

聽 (تینگ: شنیدن، اطاعت کردن، اجازه) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 不 (بو: نه) 足 (زو: پا، رفتن، راضی کردن، فراوان، توقف، کاملا) 聞 (وِن: شنیدن، بو کشیدن، انتقال یافتن، خبر، مشهور)

用 (یُونگ: استفاده کردن، به کار گرفتن، خوردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 不 (بو: نه) 足 (زو: پا، رفتن، راضی کردن، فراوان، توقف، کاملا) 既 (جی: تا حالا، همچنین، هردو، بالفعل)

یعنی:‌‌‌‌ «بی‌‌‌‌مزه است، هیچ مزه‌‌‌‌ای در آن نیست/ نگاهش کن، (چیز) زیادی برای تماشا ندارد/ به آن گوش بده، (چیز) زیادی برای شنیدن ندارد/ به کارش بگیر، (چیز) زیادی بالفعل نمی‌‌‌‌شود».

گره‌‌‌‌ی اصلی در ترجمه‌‌‌‌ی این بخش، آخرین کلمه (既) است که چندین معنا دارد، اما در اصل به چیزی که تا به حال رخ داده و آنچه همین حالا هست اشاره می‌‌‌‌کند. به همین خاطر آن را به «بالفعل» برگردانده‌‌‌‌ام. هرچند این کلمه از نظر سطح انتزاع و پیچیدگی مفهومی فراتر از بافت «دائو دِه جینگ» است. تقریبا همه‌‌‌‌ی مترجمان این کلمه را در ترکیب با واژه‌‌‌‌ی قبلی (زو: 足) به «تمام شدن، پایان یافتن، خسته شدن» برگردانده‌‌‌‌اند که ترجمه‌‌‌‌ی دقیقی نیست. به ویژه چون «زو» در متن همچون قافیه‌‌‌‌ای درونی به کار گرفته شده و در جملات پیشین هم معنایی متفاوت دارد. البته معنای خود «زو» هم جای بحث دارد. این را اغلب «کافی، بسنده» ترجمه کرده‌‌‌‌اند که درست است. با توجه به ساختار جمله آن را به «(چیز) زیادی برای…» برگردانده‌‌‌‌ام.

گفتار دوم: زند فصل سی و پنجم

این فصل مضمونی پرابهام و بحث برانگیز دارد. روشن است که با توصیفی از «راه» سر و کار داریم، اما این توصیف با عناصری درآمیخته که مفسران سنتی تا حدودی سطحی‌‌‌‌انگارانه از کنار آن گذشته‌‌‌‌اند. مهمترین نکته‌‌‌‌ای که باید در خواندن و فهم این فصل به یاد داشته باشیم، تمایز میان فرهنگ چینی‌‌‌‌های هان در شرق و آریایی‌‌‌‌‌‌‌‌ها در غرب است، و توجه به این که متن مورد نظرمان بر مرز تماس این دو پدید آمده است. به همین خاطر عناصری مثل «فیل/ عاج» و «مسافران رهگذر» دلالتی متمایز پیدا می‌‌‌‌کنند. چون بازرگانانی که سفر کردن حرفه‌‌‌‌شان باشد، در آن دوران همگی ایرانی‌‌‌‌تبار بوده‌‌‌‌اند و نماد فیل نیز به ایشان اشاره می‌‌‌‌کند.

تقریبا همه‌‌‌‌ی مفسران با هو شانگ کونگ هم نظر هستند که در ابتدای متن «شکل/ فیل بزرگ» به «راه» اشاره می‌‌‌‌کند. به همین خاطر این فصل را ادامه‌‌‌‌ی فصل چهاردهم دانسته‌‌‌‌اند که در آن نیز راه با اشاره به «شکل» توصیف شده است.[2] این که چرا دائو را با این کلمه‌‌‌‌ی غیرعادی برچسب‌‌‌‌ زده‌‌‌‌اند، جای کنکاش دارد. شاید به این دلیل که رهگذران و مسافران اغلب آریایی‌‌‌‌های بازرگان بوده‌‌‌‌اند، که در ضمن کالاهایی از جنس عاج یا به شکل فیل را همراه داشته‌‌‌‌اند. به هر حال عبارت بند اول و دوم به همان «دائو»ی مقدس اشاره می‌‌‌‌کند، و با چنین تعبیری (دا شیانگ: 大象) وصفش می‌‌‌‌کند:

۳۵.۱: نگهبان شکل (فیل) بزرگ باش

هرچه زیر آسمان است به آنسو می‌‌‌‌رود

۳۵.۲: به آنسو می‌‌‌‌روند، اما آسیبی نمی‌‌‌‌بینند،

با رضایت و صلحی بزرگ (به آنسو می‌‌‌‌روند)

در بند سوم چنین می‌‌‌‌نماید که چیزی متضاد با راه موضوع بحث باشد. در بندهای بعدی می‌‌‌‌بینیم که راه بی‌‌‌‌مزه و بی‌‌‌‌صدا و بی‌‌‌‌جلوه است. اما در بند سوم چنین می‌‌‌‌خوانیم:

۳۵.۳: موسیقی و خوراکهای گزیده

مسافران رهگذر (برای اینهاست که) پا سست می‌‌‌‌کنند

این بند را تقریبا همه با عزل نظر از مفهوم سفر کردن در فرهنگ چینی تفسیر کرده‌‌‌‌اند. متن به روشنی به مسافرانی که رهگذرند (گوئو گِه: 過客) اشاره کرده، و نه رهگذران عادی، یعنی کسانی که راهی را می‌‌‌‌پیمایند. این عبارت در ضمن به معنای «مهمانِ رهگذر» یا «مهمانی که جایی وقت می‌‌‌‌گذراند» هم هست. ارجاع آغازین به خوراکهای رنگین و موسیقی نشان می‌‌‌‌دهد که متن نه به مردم عادیِ عابر، بلکه به مسافرانی اشاره می‌‌‌‌کند که ثروتمند هستند و جایی مهمان می‌‌‌‌شوند و به شادخواری و خوشگذرانی می‌‌‌‌پردازند.

اما این تعبیر گویا درست فهم نشده و اغلب مفسران کوشیده‌‌‌‌اند آن را به مضمونی در فرهنگ چینی بازگردانند. در حدی که چو تْیو چی کلمه‌‌‌‌ی اولی را در نسخه‌‌‌‌ی پیشتاز ما وانگ توئی به صورت «کُو» خوانده که «درست و شایسته» معنا می‌‌‌‌دهد. به این ترتیب از شر کلمه‌‌‌‌ی مزاحم «مسافر» خلاص شده است. در چنین خوانشی این جمله را باید چنین ترجمه کرد: «وقتی موسیقی و خوراک گوارا از حد شایسته درگذشت، باید ایستاد».[3] که جز سفارشی زاهدانه و پرابهام چندان معنایی ندارد. این جمله از سوی دیگر با بافت «دائو دِه جینگ» همخوانی ندارد. چون مثلا در فصل سوم و دوازدهم لذتهای ساده و پیش پا افتاده‌‌‌‌ای مثل خوردن بسیار ستوده شده است. بنابراین آنچه در اینجا مورد حمله قرار گرفته، «مسافران» است که به همین شکل در اغلب نسخه‌‌‌‌ها دیده می‌‌‌‌شود و در روایت کلاسیک هم چنین است.

این توصیف بر خلاف برداشت مرسوم، به خودِ چینی‌‌‌‌ها اشاره نمی‌‌‌‌کند، بلکه به بازرگانان ارجاع می‌‌‌‌دهد. این را باید در یاد داشت که سفر کردن اصولا در فرهنگ چینی کاری رایج و پسندیده نیست و در تاریخ سه هزار و پانصد ساله‌‌‌‌ی چین، تا همین صد سال پیش سفر کردن کاری ویژه‌‌‌‌ی دیوانسالاران و ماموران، یا سپاهیان بوده است. توده‌‌‌‌ی مردم چین که رعیت کشاورز بوده‌‌‌‌اند، تقریبا هیچگاه در عمر خود به سفری دوردست نمی‌‌‌‌رفته‌‌‌‌اند و بازرگانان بومی هم در این سرزمین وجود نداشته‌‌‌‌اند و طبقه‌‌‌‌ی بازرگان چینی تا قرن دوازدهم میلادی یکپارچه ایرانی‌‌‌‌تبار بوده است. بنابراین آن مسافران رهگذری که خواهان موسیقی و خوراک رنگین هستند، احتمالا بازرگانان ایرانی‌‌‌‌تبار بوده‌‌‌‌اند، و این با اشاره‌‌‌‌ی اولیه‌‌‌‌ی متن هم سازگار است که راه را به شکلی دور از ذهن، با علامت فیل/ عاج نشان داده است.

پس بند سوم به پادگفتمانی اشاره می‌‌‌‌کند که متن در مقابله با آن شکل گرفته است. بندهای بعدی به خوبی این تضاد درونی متن را نشان می‌‌‌‌دهد. دیدیم که بند پایانی را به دو بخش شکستیم. نخست، عبارتی منثور است و مقدماتی که شکل بزرگ و مسافران رهگذر را با توصیفی تازه از راه جمع می‌‌‌‌بندد:

۳۵.۴: راه، آنطوری که از (میانه‌‌‌‌ی) درگاه جلوه می‌‌‌‌کند،… (راه، اینطوری از دهانمان در می‌‌‌‌رود،…)

یعنی آنچه در پی خواهد آمد، توصیف راستین راه است، و این چیزی است که در سخن یا از میانه‌‌‌‌ی درگاهِ مشرف بر راه جلوه‌‌‌‌گر می‌‌‌‌شود:

۳۵.۵: بی‌‌‌‌مزه است، هیچ مزه‌‌‌‌ای در آن نیست         نگاهش کن، (چیز) زیادی برای تماشا ندارد

به آن گوش بده، (چیز) زیادی برای شنیدن ندارد         به کارش بگیر، (چیز) زیادی بالفعل نمی‌‌‌‌شود

این دقیقا واژگونه‌‌‌‌ی بند سوم را نشان می‌‌‌‌دهد. آن مسافرانی که خواهان خوراک رنگین و موسیقی هستند، این را نمی‌‌‌‌دانند که راه در اصل بی‌‌‌‌مزه است و بی‌‌‌‌منظره و تهی از نواهای خوشایند. این اشاره احتمالا به خودِ فرایند پیمودن راه مربوط می‌‌‌‌شود، که به واقع هم از این چیزها در آن خبری نیست.

این را باید دریافت که مفهوم راه هم در مقام نمادی دینی و هم به عنوان دستاوردی فناورانه برای نخستین بار در ایران زمین تکامل یافته است. در زمانی که «دائو دِه جینگ» نوشته می‌‌‌‌شد، چینی‌‌‌‌ها کوره‌‌‌‌راه‌‌‌‌هایی داشتند و به تازگی دست‌‌‌‌اندرکار ساخت راههایی بسیار ابتدایی بودند که تنها برای عبور سپاهیان و به شکل موقت کاربرد داشت. راه در تمدن چینی امری بیرونی و بیگانه است، که به طور عمده با شاخه دواندن مسیرهای تجاری از سمت ایران زمین شکل گرفته است. به همین خاطر مفهوم راه (دین) در ایران زمین پیش از زرتشت هم وجود داشته و نمادی دیرینه بوده است. در حالی که هنوز هشتصد سال بعد تعبیر «دائو» در عصر هخامنشی برای چینی‌‌‌‌ها استعاره‌‌‌‌ای نو و تازه به حساب می‌‌‌‌آمده است. در قیاس این دو فرهنگ روشن است که بازرگانان سغدی و خوارزمی و سکایی و تخاری بوده‌‌‌‌اند که مدعی فرمانروایی بر راهها بوده‌‌‌‌اند. اینها در ضمن مردمی بودند که سبک زندگی کوچگردی هم داشتند و به معنای دقیق کلمه –حتا فارغ از مزایای بازرگانی- مدام در حال سفر و گردش در طبیعت بوده‌‌‌‌اند.

متن دارد می‌‌‌‌گوید راه، آن است که چینی‌‌‌‌ها می‌‌‌‌گویند، و نه آن که آریایی‌‌‌‌های مغرور ادعا می‌‌‌‌کنند. راه فروپایه، ساده است و بی‌‌‌‌منظره و بی‌‌‌‌مزه و بی‌‌‌‌‌‌‌‌آهنگ. پیمودن راه یک روند طبیعی و تهی و خالی از شور و لذت است. همچنان که همه‌‌‌‌ی چیزها در طبیعت راه خود را می‌‌‌‌پیمایند. این در مقابل مفهوم راه ایرانی قرار می‌‌‌‌گیرد، که اتفاقا نقطه‌‌‌‌ی مقابل این چیزها را ادعا می‌‌‌‌کند. اصولا پیمودن مسیر کمال شخصی در ایران زمین با سیر آفاق و انفس پیوند خورده و این بدان معناست که مردمان بخشی از زندگی‌‌‌‌شان را به سفر و گردش در افقهای گوناگون می‌‌‌‌گذرانده‌‌‌‌اند و خویشتن را در این حین رصد می‌‌‌‌کرده‌‌‌‌اند. این که همه‌‌‌‌ی عارفان و تقریبا همه‌‌‌‌ی نامداران تاریخ ایران مدام در حال سفر بوده‌‌‌‌اند، از اینجا بر می‌‌‌‌خیزد. سفر در عین حال روشی برای کسب سود و دستاوردهای مادی بوده برای بازرگانان، و منبعی برای دستیابی به شناخت عمیق‌‌‌‌تر درباره‌‌‌‌ی خود، و لذتِ دیدن چیزهای نو و شگفت‌‌‌‌انگیز. بند پایانی فصل ۳۵ دقیقا همین‌‌‌‌ها را آماج حمله قرار داده و ادعا می‌‌‌‌کند که راه (دائو) از همه‌‌‌‌ی اینها تهی است.

 

 

  1. Henricks, 1989: 1056-1057.
  2. Chen, 1989: 140.
  3. Henricks, 1989: 1055-1056.

 

 

ادامه مطلب: بخش سی و ششم: برگردان و زند فصل سی و ششم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب