بخش ششم: اسطورهی معجزهی فرهنگی یونان
گفتار نخست: داستان اخلاق یونانی
سخن نخست: قصهی آزادگی یونانی
یونانی حق دارد بر بربر فرمان براند، چون بربر ذاتاً برده است[1].
آنچه در متنهاي باستانی یونانی بسیار مورد تأكيد است، پافشاری بر آزادگی یونانیان و بردگی مردمان آسیایی و شرقی است. این تصور تا جایی ادامه مییابد که ارسطو آزادی را خصلت یونانیان و بردگی را خوی مردمان بربر میداند. باور به آزادگی یونانیان یکی از بخشهای کلیدی و مهم اسطورهی معجزهی یونانی است. این باور، بخشهای زیر را در بر میگیرد:
نخست – یونانیان مفهومی از آزادی را در ذهن داشتهاند که با مفهوم لیبرالیستی کنونی همخوانی دارد؛
دوم – یونانیان به معنای عام کلمه از مصادیق چنین مفهومی برخوردار بودهاند و خود را بدان سبب بر سایر قومها ممتاز میشمردهاند؛
سوم – باور به این مفهوم از آزادی، زمینهساز ظهور مفهوم دموکراسی در یونان باستان بوده است. چنان که در تاریخ عصر روشنگری این ماجرا به همین شکل تکرار شد.
نخست باید ببینیم تصویری که یونانیان از آزادی و آزادگی داشتهاند چه بوده است؟
در فرهنگ یونانی، آزادی (اِلوتریا: ) مفهومی است که همواره در تقابل با بردگی قرار می گیرد. به بیان دیگر، آزادی و بردگی در یونان باستان – مانند امروز – مفاهیمی جفت و متضاد محسوب می شده اند. از این رو، برای درک ماهیت آزادی در یونان باستان، باید نخست به معنای بردگی در این نظام فرهنگی پرداخت. در زبان یونانی، دو واژه برای اشاره به برده وجود دارد: یکی «دولون» () است که به بردگانی اطلاق میشده که از پدر و مادر برده زاده شده باشند؛ دیگری «تو آندروپودون» () است که از نظر لغوی «جانور دو پا»، یا «جانوری که پاهایش شبیه مردم است» معنا می دهد. این عبارت به بردگانی اطلاق میشده که در جریان آدم ربایی یا اسیر گرفتن در جنگ ها به صورت برده درمیآمدند. بردگان بر اساس موقعیت اربابان شان بر دو نوع بوده اند: برده های شخصی که نقش خدمت کار را بر عهده داشتند و بسته به زن یا مرد بودن شان به ترتیب «تِراپاینا» () یا «تراپون» () نامیده می شدند، و برده های خانگی که «اویکِتِس» () نام داشتند.
این را میدانیم که یونان در عصر کلاسیک سرزمین بردگان بوده است. همر در ایلیاد اشارههای بسیار اندکی به بردگان و کنش متقابل ایشان با اربابهایشان دارد. اما در ادیسه، که متنی جدیدتر است، نمونههای جالبی از این ارتباط را پرورانده است. این متن به ویژه از این نظر اهمیت دارد که توسط کودکان یونانی حفظ میشده و به عنوان مبنای رفتار مشروع در میان عامهی مردم اعتبار داشته است.
در ادیسه بردگان هم مانند شخصیتهای اصلی داستان دو وضعیت خوب و بد مطلق دارند، یعنی به لحاظ اخلاقی یا سپید هستند و یا سیاه. بردهی خوبِ این داستان، اومائیوس است که بیشترین شخصیتپردازی در موردش انجام شده است. او نگهبان تجملیترین دارایی یونانیان – یعنی گلهای مشتمل بر بیست غاز – است و از بچگی محبوب اربابش بوده. در برابر او مِلانتیوس قرار دارد که نامش به معنای «سیاه» است و مسؤول حفظ گلهای بز – نمادی از جانوران ارزان – است. او به همراه خواهرش، بعد از برگشت پنهانی اولیس به خانه، به دلیل آن که اربابش را نشناخت و به او بیاحترامی کرد کشته شد.
از مرور ادیسه روشن میشود که در فاصلهی احتمالاً یک قرنهای که ایلیاد را از ادیسه جدا میکند، تحولی در سبک زندگی یونانیان رخ داده و ایشان را از مرتبهی جامعهای اشرافی و مبتنی بر روابط اشراف و رعیتی، به جامعهای بردهدار با ارتباطات جاافتادهی میان ارباب و برده دگرگون ساخته است. دگرگونی تفسیرهایی که از داستانهای همری شده است، و بازتابهایی که مفهوم برده در آثار جدیدتر یونان باستان پیدا کرده، برگهاي است که میتواند سیر تحول بردگی در یونان را برایمان آشکار کند. شاید بهترین شیوه برای صورتبندي کردنِ خلاصهی این تحول، مقایسهی تفسیر دو نویسندهی نامدار یونان باستان از یک گزاره دربارهی بردگان باشد.
همر در ادیسه جملهی مشهوری با این مضمون دارد: «زئوس پرآوازه در روزی که شخصی را به برده تبدیل میکند، نیمی از فضیلت او را میستاند» و افلاطونِِ هوادار بردگی در کتاب قوانین این جمله را از همر – که او را خردمندترینِ یونانیان میداند – نقل میکند تا لزوم مرزبندی میان اربابان و بردگان را نشان دهد. اما هنگام بازگو کردن این بیت دچار چند لغزش زبانی جالب توجه میشود. تحلیل این لغزشها میتواند برایمان گرهگشا باشد. جملهای را که در قوانین وجود دارد میتوان چنین ترجمه کرد: «زئوس پرآوازه نیمی از سهم ادراک مردمان را در آن روزی که بردگیشان فرا میرسد، باز میستاند».
این عبارت چند تفاوت با اصل متن همری دارد که میتواند تغییرات دیدگاه آتنیان به بردگی را در طول چند سده فاصلهی میان این دو نویسنده نشان دهد:
1) همر از «نیمی از فصیلت» (آرِتِه: ) سخن می گوید و افلاطون از «نیمی از سهم ادراک» (نوس: ). به این ترتیب افلاطون تمایز میان برده و آزاد را پر رنگ کرده است. چرا که فضیلت در یونان باستان تمایز میان نیکوکار و بدکار، و اشرافی و پست را تعیین میکرده است، اما ادراک به گواهی افلاطون مرز میان انسان و حیوان است.
2) همر از «شخصی/ مردی» سخن می گوید و افلاطون از «مردمان». یعنی از دید همر یک برده ی خاص نیمی از فضیلت خود را از دست می دهد، اما از دید افلاطون قضیه عمومیت دارد و نیمی از ادراک همه ی بردگان را شامل میشود.
3) همر از «برداشتن، و ستاندن» (آپومِیرِتای: ) می گوید و افلاطون از «سهم را بازستاندن/ محروم کردن از سهم» (آپتاینِتای:). به سخن ديگر، همر بردگی را همچون بدبختیای میداند که به طور تصادفی و در اثر بدشانسی فرد را گرفتار کرده است، اما افلاطون معنایی عام را از آن بر میگیرد که محرومیتی فراگیر و ذاتی را میرساند. در معنای افلاطونی، بردگی بر مبنای قانونی الاهی اعمال شده و امری تصادفی نیست.
4) همر از روزی سخن میگوید که فرد به برده تبدیل میشود، اما افلاطون روزی را مراد میکند که بردگی فرد «فرا میرسد». در فارسی ترجمهی تمایز معنایی میان قیدهای زمانیای که همر و افلاطون به کار گرفتهاند کار دشواری است. همین قدر میتوان گفت که مفهوم همری به یک مقطع زمانی اشاره میکند و افلاطون در مقابل به امری مستمر و پیوسته اشاره دارد.
به این ترتیب آشکار است که جایگاه بردگان در فاصلهی میان سدهي هشتم و پنجم پ.م.، که همر را از افلاطون جدا میکند، تا چه پایه فرو کاسته شده است. این تحول در مفهوم بردهداری، نتیجهی دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی مهمی بود که در فاصلهی این سه سده رخ داد و نظام تولیدی دولتشهرهای یونانی را از جامعههايی قبیلهای با شهرنشینی نوپا به شهرهایی با یک طبقهی متمایز بردهدار تبدیل کرد. در آتنِ عصر کلاسیک، که نمونهی غایی دولتشهرهای یونانی در چشم تاريخنويسان پنداشته میشود، تقريباً تمام شهروندان برده داشتهاند. با مرور متنهاي یونانی کهن میبینیم که در تمام نمايشنامهها، مجموعههای اشعار و تاریخها، بردگان حضور دارند و محرومیتشان از آزادی به عنوان امری بدیهی پیشفرض گرفته میشود. این امر نتیجهی فراگیر بودن بردهداری در میان شهروندان یونانی بوده است. دموستنس یکی از خطابههایش را در دادگاه آتن با این جمله شروع میکند: «همهی شما مانند من برده دارید و بنابراین درستی سخنان مرا درک میکنید…».
این بردهدار بودنِ همهی مخاطبان وی، از اينجا روشن میشود که نداشتن برده در یونان باستان نشانهی فقر باورنکردنی تلقی میشده است. کسنوفانسِ فیلسوف در اشعارش خود را بسیار فقیر میداند، چون از مال دنیا تنها دو برده برایش باقی مانده است. همچنين از یک دعوای حقوقی در آتن خبر داریم که در آن زنی ماما به عنوان شاهدی بر این که بسیار فقیر است در دادگاه اعلام کرد که برده ندارد!
در مورد شمار بردگان در یونان باستان تخمینهای متفاوتی در دست است. دوسانتا کروا بر مبنای دگمی مارکسیستی اعتقاد دارد که در تمام جامعهها همواره حجم کار انجامشده توسط نیروی کار آزاد بیش از نیروی کار غیرآزاد بوده است[2]. این اصل موضوعه كه شواهد تأييدکنندهای – به ویژه در اروپای سدهي شانزدهم به بعد – دارد، نمونههای نقضکنندهای هم در جامعههاي باستانی و جدید دارد که معمولاً نادیده انگاشته میشوند. چنین مینماید که این اصل جامعهشناختی نتیجهی تحلیل جامعههايی ویژه در گسترهی تاریخی خاصی بوده باشد و تعمیم دادنش به سایر جامعهها جای بحث دارد. به ویژه به جامعههايی مانند آتن و اسپارت باستان که شواهدی چنین انبوه در مورد حجم عظیم کار بردگان و غیرتولیدی بودن فعالیتهای شهروندانشان وجود دارد. در واقع، از مستندات به جا مانده دربارهی اقتصاد یونان باستان در عصر کلاسیک، میتوان به عنوان شاهدی برای رد حرف دوسانتا کروا استفاده کرد. به این ترتیب، میتوان تخمینهای تاريخنويسان باستانی را بیش از پیشفرضهای مارکسیستی جدی گرفت و شمار بردگان یونانی را بسیار بیش از شهروندان آزاد دانست، هر چند در مورد شمار دقیق این بردگان با حسابپریشی معمول یونانیان روبهرو هستیم.
گوم، بر مبنای تواریخ هرودوت و تعدیل اعداد آن، جمعیت آتیکا در 430 پ.م. را از این بخشها متشکل میداند[3]:
– 25 هزار شهروند که با خانوادههایشان به 60 هزار نفر بالغ میشدند،
– 10 هزار نفر بیگانه که با خانوادههایشان 25 هزار نفر میشدند،
– و 35 هزار برده که در کارها و صنایع به کار مشغول بودند.
وود شمار بردگان را، با توجه به این که خانهی هر شهروند آتیکایی به طور متوسط 4-3 برده داشته، به 80-60 هزار نفر تخمین میزند و آندروز بیشینهی این عده را 100-80 هزار نفر میداند. ایساگر و هانسن این عده را کمی کمتر از 150 هزار نفر میدانند که حدود شش هزار نفرشان در هر سال به دلیل سختی شرایط زندگی میمردند و میبایست جانشین شوند. به این ترتیب، شرایط زندگی برای بردگان یونانی به قدری سخت بوده که هر سال چهار درصد از جمعیتشان کاسته میشده است.
آتنائیوس، که در سال 170-230 پ.م. میزیست، در رسالهی گمنامِ خوانِ دانشوران مینویسد که کورینت در عصر او 640 هزار برده داشته است و شمار بردگان آتن را چهارصد هزار نفر ذکر میکند. ارسطو نیز جمعیت بردگان را در دولتشهر اِگینا 470 هزار تن برآورد میکند. کتِسیکلِس از قول دمتریوس نقل میکند که در سرشماری سال 317 پ.م. آتن 21 هزار شهروند، ده هزار بیگانه و چهارصد هزار برده داشت. البته این اعداد قابل اعتماد نیستند، چون بعید مینماید که آتنیان بردههایشان را هم سرشماری کرده باشند. اما بر مبنای شواهد غیرمستقیمتر میتوان نشان داد که شمار بردگان در آتن بسیار بیش از شهروندان آزاد بوده است.
میدانیم که لوسیاس در 403 پ.م. 120 بردهی خانگی داشته که در کارگاه سپرسازیاش کار میکردهاند. همچنين از خطابهی دموستنس برای پس گرفتن کارگاه شمشیرسازیاش برمیآید که 32 یا 23 چاقوساز و 20 غلافساز در آن کار میکردهاند. او همچنين به مردی به نام پانتاینوِتوس اشاره میکند و میگوید که سی بردهی معدنکار داشته است. همچنين نقل میکند که مردی به نام پاسیون از شصت بردهاش در کارگاهی سپرسازی یک تالان در سال درآمد داشته. آیسخینس در خطابهای اشاره میکند که تیمارخوس 11-10 بردهی چرمکار دارد. افلاطون در جمهور میگوید: «فرض کن مرد خیلی ثروتمندی پنجاه برده داشته باشد». بنابراین چنین مینماید که شمار بردگانی که در تملک هر شهروند آتنی بوده، بین 100-10 نفر نوسان میکرده است. با این ترتیب، و با توجه به اعدادی که تاريخنويسان باستانی و باستانشناسان جدید دربارهی جمعیت آتن به دست دادهاند، در یک جمعبندی کلی میتوان جمعیت مردان آتنی را 170 هزار تن تخمین زد که 45 هزار نفرشان شهروند آزاد، 65 هزار نفرشان بردهی خانگی، 50 هزار نفرشان بردهی شاغل در صنایع، و دست کم 10 هزار نفرشان بردهی معدنکار بودهاند. به این ترتیب در یونان به ازای هر یونانی مذکر آزاد هفت مردِ برده وجود داشته است. اگر شمار زنان و غریبهها را هم به این عده بیفزاییم، به این نتیجه میرسیم که آزاد بودن در یونان باستان امری بسیار نامحتمل و کمیاب تلقی میشده است.
پس از جنگهای پلوپونسوس، به خاطر زوال اقتصاد آتن، شمار بردگان کاهش یافت و به 3-2 برده برای هر شهروند کاهش یافت. از 414 پ.م. کتیبهای در دست داریم که فهرست اموال کسانی را ثبت میکند که بابت توهین به مقدسات در آتن محکوم شدند و اموالشان مصادره شد. البته دلیلی ندارد که این ارقام تمام بردهها و اموال این افراد را شامل شود، اما باز نقل کردنشان روشنگر است. شمار بردههای پنج نفری که محکوم شدهاند، عبارت است از: 4، 6، 7 ،9، و 16 برده. قیمتهای این بردهها بین 301-85 دراخما نوسان میکند. در میان این گروه، اعضای قومهاي گوناگونی دیده میشوند: سوری، تراکیایی، لودیایی، کالخیسی، ایلوری، کاریایی، و یک نفر سکا.
با این همه، شهروندانی ثروتمند هم بودهاند که بردگانی بسیار بیشتر را در اختیار خود داشتهاند. کسنوفانس به قراردادی میان میکیاس آتنی و سوسیاس تراکیایی اشاره میکند که، بر مبنای آن، نیکیاس هزار بردهاش را به مرد تراکیایی واگذارکرد و در مقابل به ازای هر برده روزی یک اوبول از او گرفت. در همین متن به مرد دیگری به نام هیپونیکوس اشاره شده که ششصد برده داشت و با اجاره دادن آنها روزی 60 دراخما درآمد کسب میکرد. این بدان معناست که او هم با شرایطی مشابه بردگانش را اجاره میداده است. از دید او، سیاست درست بردهداری در هر دولتشهر آن است که به ازای هر شهروند سه برده وجود داشته باشد و بنابراین شمار بردگان شهری و معدنکار به ده هزار تن برسد. این در حالی است که بنا بر تخمینهای استخراجشده از متن خودِ او، شمار بردگان معدنکار در سدهي چهارم پ.م. به 30-23 هزار نفر میرسیده است.
در مورد بهای بردگان در یونان باستان دادههایی غیرمستقیم در دست است. مردم آتن وقتی در سدهي پنجم پ.م. شهر هوکارا در سیسیل را غارت کردند، هفت هزار تن از مردمش را به بردگی گرفتند. فدیهای که آنان برای بازخرید بردگان دریافت کردند 120 تالان بود. به این ترتیب بهای هر برده حدود دو مینا میشود. اما این مبلغی اندک است و ممكن است گمان رود که چون خريداران به طور انبوه و یکجا بردهها را بازخریدهاند از تخفیفِ ویژهی آتنیان برخوردار شده باشند. اما در مورد بهای بردگان شواهد دیگری هم در دست داریم. مثلاً سقراط در مکالمهای که توسط کسنوفانس روایت شده، به آنتیستنس میگوید: «آیا بهای دوستان مانند بهای بردگان است؟ که نیم، دو و یا حتی ده مینا به فروش میروند؟ در حالی که نیکیاس پسر نیکراتوس یک ناظر معدنکاری را به بهای یک تالان خرید.[4]»
بنابراین به نظر میرسد میانگین بهای بردگان در حدود همان دو مینا بوده است که معادل است با دویست دراخما یا حدود یک کیلوگرم نقره. این در حالی است که اجرت تدریس یک معلم در همین زمان حدود 500 دراخما، و درآمد روزانهی بردهداری که ذکر خیرش گذشت، شصت دراخما بوده است. بنابراین قیمت برده در آتن بسیار اندک بوده و خرید یک برده برای یک شهروند متوسط کاری آسان بوده است. به همین دلیل هم برده نداشتن یا کم برده داشتن علامت فقر تلقی میشده است.
بردگان به طور عمده در جریان عملیات نظامی گرفته میشدند. بر خلاف تصور رایج، یونانیان معمولاً از میان بربرها بردهگیری نمیکردند و مهمترين منابع بردهگیریشان دولتشهرهای همسایه بودهاند. اسپارتها با برده گرفتن آخائیها، و تسالیاییها با برده کردن پرهایبویها و ماگنسیاییها در این راه پیشقدم شدند. آنگاه آتن به میدان وارد شد و در این زمینه گوی سبقت را از رقیبانش ربود. نگریستن به برخی از شهرهایی که ساکنانش در جریان نبردهای آزادیبخش آتن با ایرانیان توسط این شهر و متحدانش برده شدند، میتواند آموزنده باشد: ملوس، ائیون، اسکوروس، هوکارا، و…
خیوس نخستین دولتشهری بود که از مردم غیریونانی برده گرفت[5]. به این ترتیب به تدریج پای بردگان غیریونانی هم به دولتشهرها باز شد، به طوری که در زمان سولون شمار بردههای یونانی و غیریونانی تقريباً برابر بود. در سدهي چهارم پ.م. شمار بردههای بیگانه در یونان زیاد شد و در همین دوره بود که ایسوکراتس و ارسطو مفهوم بردگی و بربر بودن را همارز گرفتند و با انگیزههایی سیاسی فضیلت و یونانی بودن و آزاد بودن را مترادف فرض کردند. در این زمان، تجارت برده در خیوس رونق یافته بود و دزدان دریایی یونانی محمولههایی پرشمار از اسيران را برای فروش عرضه میکردند. بیشتر این بردگان به دلیل ندانستن زبان یونانی با لقب بربر تحقیر میشدند. این عبارت، در واقع، تقلید طرز حرف زدن نامهفوم ایشان – البته از دید یونانیان- بود. در این دوره یکی از مراکز صدور برده به یونان، قلمرو سکاها در شمال مقدونیه و تراکیه بود. از همین روست که یونانیان از واژهی «اسکولوس» (: یعنی «مربوط به سکاها») نیز برای نامیدن بردگان استفاده میکردند.
افزایش شمار بردگان غیریونانی به ظهور نوعی دانش بردهشناسی در دولتشهرها منتهی شد. در عصر طلایی آتن، تلاشهایی برای ردهبندی بردگان انجام شد که سوفیستها سردمدار آن بودند. نتیجهی کار آنها به طرز عجیبی با آثار مردمشناسان اروپایی در عصر استعمار شباهت داشت. مثلاً هیپوکراتس معتقد بود که اهالی شمال – قبيلههاي اروپایی – تنومند و قوی اما کمهوش هستند و در مقابل آسیاییها هوشمند و ظریف و هنرمندند، اما تنبلی و حیلهگری نقاط ضعفشان است[6]. اينها را مقایسه کنید با آرای مردمشناسان سدهي نوزدهم اروپا که سیاهپوستان را «قوی ولی تنبل و تنپرور» و شرقیان را «مرموز و حیلهگر» مینامیدند.
شمار زیاد بردگانی که در دولتشهرهای یونانی به کار مشغول بودند، و کیفیت بسیار پایین زندگی ایشان، انبوهی از نیروی کار ارزان و کمهزینه را برای شهروندان آزاد فراهم میآورد و چرخهای اقتصاد دولتشهرها را به حرکت درمیآورد. در حدود سال 600 پ.م. شهر خیوس به صورت مرکزی برای فروش برده درآمد. باید به این نکته توجه داشت که این دولتشهر در ضمن یکی از نخستین جاهایی بود که دموکراسی یونانی در آن پا گرفت. بنابراین شکلگیری دموکراسی اولیهی یونانی با بردهداری تعارضی نداشت و مانند دموکراسی آمریکایی توسط بردهدارانی هدایت میشد که گاه به نرمخویی و مراعات حال بردگان نیز توجه داشتند.
کسنوفانس در يكي از کتابهايش، تدبیر منزل، حرفی را از قول آریستارخوس نقل میکند که سخت محبوب تاريخنويسان معاصر غربی قرار گرفته است. این جمله آن است که «بردهداری مخالف دموکراسی و بر خلاف عقل سلیم است، چون سودی عاید بردهدار نمیکند و تنها خوی بندگی را در دولتشهر زیاد میکند». تاريخنويسان به این ترتیب نتیجه گرفتهاند که یونانیان از بردگان سودی اقتصادی برداشت نمیکردهاند و بردهداری بیشتر امری مربوط به وجههی اجتماعی و غرور شخصی بوده است. به این ترتیب، یونانیان باستان همچون مردم نیکوکار و سرافرازی تصویر میشوند که از سر مهربانی و برای جلوگیری از گرسنگی و بدبختی بردگان، سرپرستی ایشان را قبول مینمودند و از جیب خود برایشان خرج میکردند. این تصویری شایسته و مناسب سرمشق هویتسازانهی معجزهی یونانی است. تصویری که با شواهد تاریخی منافات دارد.
شواهد نشان میدهد که بردهداری فعالیتی سودآور بوده و یونانیان به بردگانشان همچون منابعی ارزان برای تولید اقتصادی نگاه میکردهاند. نگاهی که از دید جامعهشناختی درست، و از دید اخلاقی نکوهیده است. دموستنس از کارگاه چاقوسازیاش نیم تالان در سال درآمد داشته و سرمایهی اولیهی پدرش هم در این مورد دو تالان بود. ارزش هر بردهی چاقوسازش 450 دراخما بود که سالی 90 دراخما برایش سود تولید میکرد. هر یک از بردههای غلافساز او 200 دراخما میارزیدند و 60 دراخما در سال سود ایجاد میکردند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که ارزش سرمایهگذاری برای خرید یک برده در طول چهار تا پنج سال به خریدار برمیگشته است. این بدان معناست که سرمایهگذاری برای خرید بردگان صنعتگری از این دست، بیش از 20 درصد سود سالانه عاید بردهدار میکرده است.
در مورد بردههای معدنکار ریسک کار و سود حاصله بیشتر بوده است. معادن نقرهی آتن ده هزار برده را به کار میگماشتند و سالی هزار تالان ثروت تولید میکردند. با توجه به شرایط وحشتناک کار در این معدنها، هزینهی نگهداری هر برده را نیمدراخما در روز تخمین میزنند. بنابراین هزینهي نگهداری این معادن سیصد تالان در سال بوده و هفتصد تالان سود خالص از آن به دست میآمده. هر بردهی معدنکار به این ترتیب 400 تالان سود سالانه تولید میکرده است[7]. این به معنای آن است که در برابر مقدار مشخصی از سرمایهگذاری جاری بر بردگان معدنکار، 130 درصد سود عاید فرد میشده است. البته شرایط زندگی در معادن به قدری سخت بوده که این بردگان خیلی زود میمردند و بنابراین بخشی از این سود میبایست برای جایگزین کردن ایشان و خرید بردههای جدید خرج شود.
در مورد بردگان کشاورز هم سودآور بودن بردهداری محرز است. از مساحت 2300 کیلومتر مربعی آتیکا، یک سوم آن قابل کشت متناوب است که هر سال یک پنجم آن را شخم میزدهاند. به این ترتیب، سالی پنجاه هزار هکتار میبایست شخم بخورد. گویا سه هزار زمیندار آتنی 15 هزار، و 25 هزار شهروند دیگر 35 هزار هکتار از این زمینها را میکاشتهاند. از سوی دیگر میدانیم که بین یک چهارم تا یک سوم زمینهای آتیکا به دو هزار خانوادهی ثروتمند تعلق داشته است که سه هزار نفر را در بر میگرفتهاند. با روشهای سنتی یونانیان باستان، آمادهسازی هر هکتار زمین به 45-15 هزار نفر/ روز نیاز دارد. بنابراین در پاییز، که اوج فصل کار است و شخم زدن زمین و بذرافشانی در آن انجام میگیرد، کلانمالکانِ خانوادههای يادشده میبایست 675-225 هزار نفر/ ساعت کار را به زمینهایشان تزریق کنند. اگر طول زمان این کار را دو هفته در نظر بگیریم و فرض کنیم بر هر هکتار دو نفر کار میکردهاند، زمینهای ثروتمندان آتیکا به پانزده هزار نفر کارگر نیاز داشته است که قاعدتاً همهشان برده بودهاند. بقیهی زمینها که به شهروندان معمولی تعلق داشته نیز 525 هزار تا 575،1 میلیون نفر/ ساعت کار لازم داشته که به 35 هزار نفر نیاز دارد. احتمالاً خود شهروندان میانحال هم بر این زمینها کار میکردهاند و بنابراین چنین کاری میتوانسته با یک خانوادهی کشاورز آزاد و یک یا دو بردهشان انجام پذیرد. به این ترتیب بردگان عنصری ضروری از اقتصاد کشاورزی یونان محسوب میشدهاند.
طبیعت کار کشاورزی با سایر کارها متفاوت است. کشاورزی کاری است که با دورههایی از فعالیت شدید در فصل آیش و برداشت و دورههای بلندتری از بیکاری در زمستان همراه است. کار صنعتی مانند چاقوسازی یا معدنکاری از این نظر که در تمام طول سال به شکلی یکنواخت ادامه دارند و به ترکیب و سن و جنس اعضای خانوار ربطی ندارند، از کار کشاورزی متمایز هستند. به همین دلیل هم عقیده بر این است که بخش مهمی از بردگان کشاورز یونانی در فصول استراحت کشاورزان به کارهای دیگری میپرداختند و در صنایع ساده به کار گمارده میشدند.
استفاده از بردگان در فرآیند تولید اقتصادی، شیوهای نبوده که توسط یونانیان ابداع شده باشد. چون شواهد تاریخی نشان میدهد که چنین شکلی از بردهداری در تمدنهای پیشایونانی منطقهی بالکان نیز وجود داشته است. مثلاً میدانیم که مهمترين تولید اقتصادی دستی در تمدن مینوآ ریسندگی پشم بوده است. دیوارنگارههای به جای مانده از قصرهای کنوسوس گروههایی بزرگ از زنان ریسنده را نشان میدهند که فاقد نام هستند و در کتیبههای مینوآیی با اضافهی ملکی[8] مورد اشاره واقع شدهاند. این نکته، به همراه این حقیقت که در هیچ تصویر یا متنی اشارهای به شوهران این زنان وجود ندارد، این حدس را تقویت کرده است که این گروههای زنان ریسنده، برده بودهاند. در برخی از متنها این زنان با واژهی «دوئِرا» مورد اشاره واقع شدهاند که از نظر ریشه با «دولِه»ی یونانی به معنای برده خویشاوند است. با وجود اين، در کتیبهها شمار این زنان بیش از آن ذکر شده که با گروههای بردهی عادی همخوانی داشته باشد. عدهی ایشان در این کتیبهها از 300 تا 640 نفر تفاوت میکند. با توجه به سایر متنهاي به جا مانده از کاخ کنوسوس به نظر میرسد در تمدن مینوآ بردهداری وجود داشته، اما این بردهداري مانند آنچه بعدها در دولتشهرهای یونانی میبینیم وضعیتی چنین محوری و انبوه نداشته است[9].
بردگان، گذشته از نقش تعیینکنندهای که در اقتصاد یونان ایفا میکردند، در قلمرو هنر و فرهنگ هم تأثيرگذار بودند. بسیاری از این بردگان مردان و زنانی بودند که از شهرهای کهنسالتر و متمدنتر قلمروهای شرقی اسیر شده بودند و مردمی هوشمند و بافرهنگ محسوب میشدند. برخی از این بردگان به عنوان معلمها و آموزگاران فرزندان یونانیان به کار گماشته میشدند و دست کم در مورد تمیستوکلس آتنی میدانیم که یکی از برجستهترین بردگانش که معلم کودکانش هم بوده، ایرانی بوده و به خاطر باسواد بودن شهرت داشته. تردیدی نیست که منشهای این بردگان در اربابان بدویترشان به تدریج تأثير میکرده است. رسوخ بسیاری از دينهاي شرقی در یونان را با توجه به شمار بسیار بردگان و حضور دينهاي پیچیدهترشان میتوان بهتر فهمید.
بردگان در عرصهی هنر نقشی مهم بر عهده داشتند. بخش مهمی از آفریدههای هنری بازمانده از یونان باستان نام سازندگانشان را بر خود دارند و با توجه به تحلیل این نامها میتوان فهمید که تودهی کوزهگران، مجسمهسازان، نقاشان و نگارگران در یونان، بربرهای برده بودهاند. این امر تا بدان پایه است که هنگام بررسی خالقان آثار هنری به جای مانده از عصر طلایی پریکلس، برخورد به نام شهروندان آزاد آتنی امری استثنایی تلقی میشود. شواهد تاریخی هم نشان میدهد که شمار بردگان صنعتگر و هنرمندی که در دولتشهرها کار میکردهاند بسیار زیاد بوده است. توکودیدس در شرح جریان نبرد دِکِلئیا نقل میکند که با ورود نیروهای پلوپونسی به این منطقه در سال 413 پ.م. بیست هزار برده گریختند که بیشترشان کارگران ماهر () بودند[10].
این غیاب رد پای شهروندان آزاد یونانی در آفریده های هنری، یک دلیل فرهنگی هم داشته است و آن هم این که یونانیان تخصص یافتن در انجام هر کاری را ناشایست و خاص بردگان می دانسته اند و بنابراین خود را از تسلط بر حوزه های صنعتی و هنری محروم می کرده اند. بنابر نوشته های افلاطون می توان دریافت که سقراط معتقد بوده کار تخصصی و مهارت یافتن در هنرهای دستی روح را به فساد و زوال می کشاند. شاید بتوان از این حرف چنین برداشت کرد که منظور سقراط کارهای سخت کشاورزی و معدن کاری بوده و فعالیت های هنری و صنعتی به دست شهروندان انجام می گرفته است. اما او برخی از شغل ها را با عبارتِ «باناوسیکای» () مورد اشاره قرار می دهد و می گوید چنین شغل هایی به دلیل این که فرد مدت زیادی را در سایه می نشیند، مایه ی تباهی روح می شوند. این واژه در یونانی از «باناوس» () به معنای افزار و وسیله مشتق شده است و به معنای کار هنری، صنعتی، یا افزارمندانه است[11]. بنابراین آشکار است که سقراط دقيقاً به شغلهایی اشاره میکرده که به تولید محصولات هنری و ارزشمند یونانیان باستان منتهی میشده است. هسیود معتقد بود کشاورز باید حتماً برده داشته باشد، اما بد نیست که خودش هم گهگاه کار بدنی سختی را انجام دهد[12]. این تغییر نگرش یونانیان دوران سقراط نسبت به همعصرانِ هسیود ناشی از فراوان شدن بردگان و انتقال بخش عمدهی کارهای تولیدی بر دوش آنها بود. چنان که از دید ارسطو فضیلت (آرِتِه: ) با کار دستی و فعالیت بدنی منافات دارد و در کتاب سیاست به طور مفصل در این مورد قلمفرسایی میکند[13]. بنابراین آنچه ما زیر عنوان دستاوردهای فرهنگی عالی یونانی میشناسیم، به طور عمده توسط بردگانی آفریده شده است که معمولاً یونانی نبودهاند.
بردگان به تدریج حتی در میدانهای جنگ هم نفوذ کردند و در ارتشهای یونانی هم به کار گرفته شدند. در مورد نقش برجستهی بردگان و فقيران در شکلگیری نیروی دریایی آتن پیش از این به قدر کافی قلمفرسایی شده است. اما در اينجا باید بر این نکته تأكيد کرد که حضور بردگان در نیروهای نظامی یونان تنها به پاروزنی کشتیهای جنگی محدود نمیشده است. بردگان در جنگهای زمینی هم حضور داشتهاند و به عنوان خدمتکار و پیادهی سبکاسلحه به کار گرفته میشدند. تا جایی که میدانیم، نخستین جایی که بردگان هم جنگیدند نبرد ماراتون بوده است[14]. هرودوت هم در شرح نبرد پلاته از پنج هزار هوپلیت اسپارتی یاد میکند که هر یک از آنها با هفت برده حمایت میشدند. به این ترتیب میبینیم که به ازای پنج هزار سرباز اسپارتی در نبرد پلاته، سی و پنج هزار برده در نبرد شرکت داشتهاند[15]. اگر نیروهای اعزامشده از سایر دولتشهرها را هم شامل چنین نسبتی از بردگان بدانیم، بهتر به دلیل فرار دایمی قوای یونانی از برابر ایرانیان و تمایلشان برای پیوستن به نیروهای پارسی پی میبریم. همچنين با درک این که دستکم نیمی از ارتش یونانیان در نبرد پلاته از بردگان تشکیل یافته بود، خواهیم توانست دقیقتر دربارهی اسطورهی یونانیان آزادهای که به خاطر آرمانهای هلنی با ایرانیان جنگیدند داوری کنیم.
بردگان مسلح علاوه بر میدانهای جنگ، در شهرها هم به کار گمارده میشدند. چنان که آتنیان، در مقطعی، نگهبانی از ساختمان آرئوپاگوس – یعنی یکی از مهمترين مراکز سیاسی شهرشان – را به هزار بردهی سکا سپرده بودند[16].
بردگان علاوه بر این به عنوان خدمتکار پیادهنظام یونانی هم خدمت میکردند. در 428 پ.م. هر هوپلیت در پوتیدیا یک برده در خدمت خود داشت که خرجیاش را دولت میداد. این خرجی برابر بود با یک دراخما در روز، که هزینهی نگهداری بردگان در یونان باستان و کیفیت زندگی ایشان را نشان میدهد.
بین سالهاي 390-410 پ.م. به دلیل کم شدن شمار هوپلیتها قانونی در آتن تصویب شد که بر مبنای آن بردگانی که در جنگهای زیادی شرکت کرده باشند آزاد میگردند و حتی در صورت دلاوری زیاد به عنوان شهروند پذیرفته میشوند. در همین دوره 40-20 درصد نیروی جنگی دولتشهرها را بردگان تشکیل میدادند[17].
برای قضاوت دربارهی گزارههای یونانمدارانهای که مدعی رشد آزادی و شکوفایی فردیت در یونان باستان هستند، کافی است اقتصاد مبتنی بر بردهداری ایشان را با اقتصاد هخامنشیان مقایسه کنیم.
میدانیم که در عصر هخامنشیان، تحولی در نظام بردهداری دولتهاي آسیایی رخ داد و دولت هخامنشی سیاستی را در پیش گرفت که بر استخدام نیروهای داوطلب یا مزدور – و بنابراین آزاد – متکی بود، نه بردهگیری و بردهداری. در متنهاي هرودوت و توکودیدس چند بار به این امر که ایرانیان ساکنان شهری را به بردگی گرفتند دیده میشود، و در تمام این موارد میبینیم که ساکنان يادشده به منطقهای دیگر کوچانده شدهاند و در آنجا ساکن شدهاند، اما برده نشده و زیر فرمان اربابی زندگی نمیکردهاند. بنابراین چنین به نظر میرسد که یونانیان سیاست تبعیدهای گروهی هخامنشیان را – که یادگاری از عصر آشوریها بود – درست نمیفهمیدهاند و آن را به صورت بردهگیری تفسیر میکردهاند.
اگر بخواهیم شواهد باقی مانده در ایران را تحلیل کنیم، میبینیم که در پارسی باستان چند واژه وجود داشته که گاه با برده مترادف گرفته میشود. مشهورترین اینها «کورتَش»، «بَندَک» و «کارَه» بوده است. امروز میدانیم که هر سهی این کلمات به مردمی آزاد دلالت داشتهاند و ربطی به برده ندارند.
واژهی کورتش از «گردا»ی پارسی باستان مشتق شده که به معنای خانه است. بنابراین کورتش میتواند همتای «خانوار» یا «دارای خانواده» تعبیر شود. در متنهاي دوزبانهی پارسی- ایلامی، واژهی ایلامی «لیپامَه» را به جایش آوردهاند که با «لاگاماش» سومری مترادف است و «کارگر آزاد» معنی میدهد. بندک هم با «بند» و «بسته شدن» همریشه است و به معنی کسی است که به قبیله یا طایفهای مربوط باشد. یک دلیل مهم برای آزاد بودن این افراد آن است که نامشان در اسناد تختجمشید به عنوان کسانی که دستمزد میگیرند و قرارداد منعقد میکنند و در مواردی به دلخواه خود فسخِ قرارداد میکنند آورده شده است. کاره هم بیشتر اصطلاحی نظامی بوده و به افرادی اطلاق میشده که به صورت سهمیهی قبيلهها به خدمت سربازی میپرداختند و در ارتش شاهنشاهی میجنگیدند. ارتباط این افراد با قبيلههايی مانند پارسها و مادها، و جایگاهی که در سیستم نظامی ایران داشتند، نشان میدهد که جنگاورانی آزاد بوده و با بردگانی که زیر نظر اربابان یونانی در جبههی مقابلشان میجنگیدند شباهتی نداشتهاند.
نشانهی دیگری که بر کاهش تمایز ارباب/ برده در جهان هخامنشی دلالت دارد، کمرنگ شدن تمایز بیگانه/ همقبیلهای است. بردهداری، معمولاً، با به کار گماردن مردمی که در جنگ یا ایلغار اسیر شدهاند همراه است و این مردم معمولاً غریبه و بیگانه دانسته میشوند. به این ترتیب، حضور تمایزي پررنگ میان ارباب و برده در یک جامعه، با تفکیک خودیها از بیگانگان نیز همراه است. در اسناد تختجمشید هیچ تبعیضی بین اعضای قومهاي گوناگون وجود ندارد و دستمزدها فقط بر مبنای ماهیت کاری که انجام میگرفته تغییر میکند.
از نظر حقوق هم چنین وضعیتی حاکم بوده است. ما دربارهی وضعیت حقوقی بردگان در شاهنشاهی هخامنشی چیز زیادی نمیدانیم، چون اصولاً اشاره به برده در این دوره به شکل تعجبآوری اندک است. اما میدانیم که هزار و پانصد سال پیش از ظهور هخامنشیان، مردم ساکن ميانرودان قوانینی روشن برای حمایت از حقوق بردگان تدوین کرده بودند. چنان که بر مبنای قانوننامهی لیپیت عشتر، که بین سالهاي 1934 تا 1924 پ.م. حکومت میکرد، اگر بردهای از اربابش شکایت میکرد و نشان میداد که به قدر دو برابر قیمتش برای او کار کرده، آزاد میشد.
در یونان، بردگان از هیچ حمایت قانونیای برخوردار نبودند و اصولاً در میان آدمیان ردهبندی نمیشدند. ارسطو در کتاب سیاست بر این نکته پافشاری میکند که برده كاملاً به اربابش تعلق دارد، و بردگی امری است که به سرشت او بستگی دارد، نه بختِ نامساعد و نه اوضاع نابسامان اقتصادی و سیاسی[18]. او همچنين اعتقاد داشت که برده برای اربابش نوعی ابزار جاندار است و آن را با ابزارها و دست افزارهایی مقایسه کرده که به نظرش معادل همتای بردههای بیجان بودهاند[19]!
بازتاب این شکل از نگاه به بردگان را میتوان در قوانین آتن بازجست. بر مبنای این قوانین، جریمهی تجاوز جنسی به یک برده آن بوده که تجاوزگر پنجاه دراخما به صاحب برده پرداخت کند!
قانون گورتون نیز چنین بندی دارد: اگر اربابی بردهی مونثش را به اربابی «قرض دهد» و بعدها برده در اثر این جریان بچهای بیاورد، آن بچه به اربابی تعلق دارد که صاحب آن بوده است. اما اگر ارباب دوم او را بعداً بخرد، بچه به خودش تعلق مییابد. آشکارا ادعای مالکیت بر این بچه در اينجا به خاطر برده بودن او و ارزشش برای بهرهکشی اقتصادی اهمیت دارد، نه امری خانوادگی و عاطفی دربارهی سرپرستی فرزندان اربابی مهربان. همچنين این قانون هم رایج بوده که پدر موقعیت بچه را تعیین میکند. یعنی اگر مردی آزاد از زنی برده بچهدار شود بچه آزاد است، اما اگر وضعیت زن و مرد واژگونه باشد بچه برده خواهد شد. ارث کسی که بچههای برده و آزاد داشته باشد به فرزندان بردهاش نمیرسد و فقط آزادها از آن بهرهمند میشوند.
بردگان به این ترتیب در یونان از هیچ نوع حقی برخوردار نبودند. اربابان میتوانستند هر بلایی که میخواهند بر سرشان بیاورند و به هر شکلی که تمایل داشته باشند از ایشان بهرهکشی کنند. به همین دلیل هم اخته کردن بردگان مرد و فروختنشان به اربابانی که چنین بردگانی را برای خدمت به زنانشان ترجیح میدادهاند، در یونان باستان رواج داشته است. هرودوت ماجرای بردهای به نام هرموتیموس را تعریف میکند که به تاجری در خیوس فروخته شد و او هم برای این که قیمت بردگان خواجه بیشتر بود، او را اخته کرد. آنگاه او را خریدند و به خشایارشا – احتمالاً به یک پارسی بانفوذ – هدیه دادند و او در نزد وی ترقی کرد و قدرت فراوان یافت و به خیوس بازگشت و آن تاجر را به دست آورد و در مقام انتقام خودش و همهی پسرانش را اخته کرد[20].
در بابل و مصر باستان، بردگان صاحب حقوقی بودند که ازدواجشان با بردگان دیگر، و مردان و زنان آزاد را ممکن میکرد. اما در یونان تشکیل خانواده برای بردگان ممکن نبود. آمیزش جنسی بردگان در نزد یونانیان چیزی شبیه به ازدیاد دام پنداشته میشد و بنابراین همواره با نظارت و دستور اربابان انجام میشد و همیشه هم به تولد کودکانی میانجامید که قرار بود برده باشند. کسنوفانس بخش مهمی از کتاب تدبیر منزل خود را به آداب مدیریت بردگان اختصاص داده است. او در یکی از بندهای این کتاب چنین میگوید: «پس [به زن جدیدم] خانه را نشان دادم. محل زندگی بردههای زن و مرد را هم دید که با دری از هم جدا میشدند تا نتوانند بدون نظارت ما تولید مثل کنند…[21]»
در میان دولتشهرهای کهن یونانی، اسپارتیان بدترین رفتار را با بردگانشان داشتند، و دست بر قضا این بردگان هم مِسِنی و از زمرهی یونانیان بودند. اربابان اسپارتی با بردگانشان بسیار بدرفتاری میکردند. آنها برای آن که زیانهای افراط در نوشیدن مشروب را به بچههایشان نشان دهند یا فقط به عنوان سرگرمی، بردگان را وادار میکردند تا مقدار زیادی شراب خالص بنوشند. همچنين آنها را مجبور میکردند در مجالس به شکلی شرمآور و تحقیرآمیز بخوانند و برقصند[22]. بخشی از خشونتی که آنها در رابطه با بردگانشان به کار میبردند، ناشی از آن بود که همواره از شورش ایشان میترسیدند. جنگهای سه گانهی مسنیها و اسپارتها و شورشهای مداوم بردگان نشان میدهد که این ترس چندان هم بیپایه نبوده است. از این رو اسپارتها انواع روشها را برای سرکوب و ناتوان ساختن بردگانشان ابداع کرده بودند. سادهترین راه، آن بود که بردگان مغرور و نیرومند را به تدریج از میان ببرند یا ایشان را با گماردنشان به کارهایی نامعقول فرسوده کنند. در مواردی هم افراد نیرومندی را که سرنوشت خود را به عنوان برده نپذیرفته بودند شناسایی میکردند و آنان را از میان میبردند. به عنوان نمونه، یک بار بردگانشان را گرد آوردند و از آنها خواستند تا در صورتی که مدعی هستند خدمات زیادی به اربابانشان کردهاند و میخواهند آزاد شوند خود را معرفی کنند. حدود دو هزار برده چنین کردند. آن گاه اسپارتیها فهمیدند که اينها از بقیه برای شورش مستعدتر هستند. پس همه را به جایی بردند و کشتند[23]!
یکی از تمرین های جوانان اسپارتی رسمی بوده که آن را کروپتِئیا () مینامیدند. این رسم آن بود که نوجوانان برای نشان دادن شجاعت و اثبات بلوغشان میبایست چند شب را خارج از خانه به سر برند و به شکلی که گیر نیفتند، غذا و چیزهای مورد نیاز خود را بدزدند. یکی از وظایف آنها در این شبها آن بود که بردههایی را که برجستهتر و نیرومندتر از بقیه هستند و ممکن است سر به شورش بردارند، شبانه با خنجر به قتل برسانند[24]. به این ترتیب بردگان به راحتی کشته میشدند و هیچ قانونی نبود که ایشان را در برابر آزارهای اربابانشان حمایت کند. برای مقایسه، میتوان این رسم را با سنت پارسی «کَردَک» سنجید. چون ایرانیان کهن نیز از نوجوانانشان انتظار داشتند شایستگی خود برای زندگی مستقل را با چند شب بیرون ماندن از خانه اثبات کنند. با وجود اين، نوجوانانی که بر مبنای آیین کردک به صورت دستهجمعی چند شب را خارج از خانهها و در طبیعت میماندند، دست به دزدی نمیزدند و کسی را نمیکشتند، بلکه تواناییهاي خویش را با شکار کردن و به دست آوردن غذای خود از طبیعت اثبات میکردند.
سایر دولتشهرها، معمولاً با شدت اسپارتیها بردگانشان را سرکوب نمیکردند. اما در آنجاها هم هیچ حمایت قانونیای از بردگان به عمل نمیآمد. اربابان میتوانستند به هر شکلی که میل داشته باشند بردگانشان را آزار و اذیت کنند. شواهد نشان میدهد که در همهی شهرها، از جمله آتن که مردمش به ملایمت با بردگان شهرت داشتند، شکنجه و آزار بیدلیل و سادیستی بردگان امری عادی و رایج بوده است. مخالفتهایی که برخی فیلسوفان یا سياستمداران با این رفتار میکردند، مبنایی اخلاقی نداشته و بیشتر به تدابیر اقتصادی شبیه بوده است تا اندرزهایی انساندوستانه. مثلاً افلاطون در قوانین میگوید: شکنجه دادن بیدلیل بردگان کار پسندیدهای نیست، چون در آنها دشمنی برمیانگیزد و کارآییشان را کم میکند. بعد کمی جلوتر میگوید: بردگان را نباید بیش از اندازه کتک زد، اما این کار به اندازه لازم است!
چنان که گفتیم، ارسطو معتقد بود که برده همچون ابزار و شیئی بیجان است که میتواند به هرشکلی توسط اربابش به کار گرفته شود. او آنها را با جانوران و بچهها مقایسه میکرد. اما دیدگاهش نسبت به افلاطون مترقیتر محسوب میشد، چون علاوه بر این که آزار بیش از حد بردهها را غیرلازم میدانست، افلاطون را به خاطر بیتوجهیاش به بعد اخلاقی بردهداري نقد میکرد. او معتقد بود ارباب باید با تربیت کردن برده در او حس وفاداری و محبت را پرورش دهد، همانطور که پرورشدهندهی اسب با چهارپایش چنین میکند!
آزارهای خفیفتر و مستمرتر برای در هم شکستن مقاومت بردگان و مطیع ساختنشان هم امری رایج بوده است. چنان که «معلم انسانیت و نخستن استاد اخلاقِ فردی»، یعنی سقراط، در بندی از نقل قول یکی از شاگردانش میگوید: «مگر ما بردههای تنبل را کتک نمیزنیم و پرخورها را گرسنگی نمیدهیم؟»[25]. هر چند قانون یونانیان حمایتی از بردگان نمیکرد، اما بندهایی را برای تعیین کمینهی تنبیه ایشان و محدودیتهای آنها شامل میشد. مثلاً بر مبنای قانون سولون برده حق نداشته در میدان شهر ورزش کند و مانند اربابان همجنسبازش دنبال پسرهای آزاد بیفتد! وگرنه در میدان شهر پنجاه ضربه شلاقش میزدهاند[26].
قانون ظالمانهی دیگری که وجود داشته، به حقِ شهادت بردگان مربوط میشده است. در آتن، بر خلاف انتظار، بردگان حق داشتهاند در دادگاههای ردهپایین شهادت بدهند. اما شرط پذیرفته شدن شهادتشان این بوده که لزوماً زیر شکنجه شهادت بدهند! در مواقعی که شهادت یک برده اهمیت داشته، ارباب او و کسی که طرف دعوای ارباب بوده با هم در مورد نوع و شدت شکنجه توافق میکردند و بعد برده را به محکمه تحویل میدادند تا به همان شیوه شکنجه شود و فقط حرفهایی از نظر محکمه سندیت داشته که هنگام این عملیات بر زبان برده جاری شود. آنتیفون در یکی از رسالههایش بحث طولانیای در اعتراض به رای دادگاه بر ضد خودش دارد و میگوید اگر بردهای را که شهادت داده به دست خودش میدادند و خودش او را شکنجه میداد، میتوانست اعترافی از او بگیرد که به نفع خودش باشد[27]!
شواهدی جسته و گریخته وجود دارد که در اواخر دوران مورد نظر ما قوانینی برای مقابله با اهانت و آزار بیش از حد بردگان در آتن تدوین شده باشد. اما این قوانین کارآیی نداشته و بیشتر متونی اخلاقی بوده تا قانونی که در عمل اجرا شود. در تاریخ آتن تنها یک بار میبینیم بردهای بر ضد اربابی شکایت کند. آن هم به بردهی فرد عالیمقامی به نام پیاتالاکوس مربوط میشود که به خاطر شرکت در مسابقهی خروس جنگی و بردن از یک شهروند آزاد توسط رقیبش به شدت شلاق خورده بود. او از این مرد شکایت کرد. اما از شواهد چنین برمیآید که این شکایت هم ظاهراً فقط طرح شده و به دلیل جانبداری دادگاه یا ترس بردهی شاکی پیگیری نشده باشد[28].
- ارسطو، سیاست، کتاب دوم، فصل چهارم، بند 1252. ↑
- De Ste-Croix, 1981. ↑
- Gomme, 1933. ↑
- کسنوفانس، خاطرات (مِمورابیلیا)، کتاب دوم، بند 5.2. ↑
- Theopompus, FGH 115F122. ↑
- هیپوکراتس، دربارهی هواها، آبها و چیزها. ↑
- Osborne, 1997. ↑
- Genitive ↑
- Hooker, 1997. ↑
- توکودیدس، کتاب هفتم، بند 27.5. ↑
- کسنوفانس، اکونومیکوس، بندهای 4.2-4.3 و 6.6-6.9. ↑
- هسیود، روزها و کارها، بندهای 20-26. ↑
- ارسطو، سیاست، کتاب سوم بند 3-23. ↑
- پاوسانیاس، کتاب یکم، بند 32.3. ↑
- 5 هرودوت، کتاب نهم، بند 32. ↑
- آریستوفانس، آخایرونیها، بند 54. ↑
- کسنوفانس، هلنیکا، کتاب یکم، بند 6.24. ↑
- ارسطو، سیاست، کتاب سوم: 36-32. ↑
- ارسطو، اخلاق یودموس: 23. ↑
- هرودوت، کتاب هشتم، بندهای 105 و 106. ↑
- کسنوفانس، اکونومیکوس، بند 9.5. ↑
- پلوتارک، لوکورگوس، بندهای 18.8-18.12. ↑
- توکودیدس، کتاب چهارم، بندهای 80.2، 5. ↑
- پلوتارک، لوکورگوس، بند 28.1. ↑
- کسنوفانس، خاطرات (ممورابیلیا)، کتاب دوم، بند 1. ↑
- آیسخینوس، بر ضد تیمارخوس، رسالهی یکم، بندهای 138 و 139. ↑
- آنتیفون، کتاب پنجم، بندهای 29-32. ↑
- Fisher, 1997. ↑