بخش شصت و دوم: برگردان و زند فصل شصت و دوم
گفتار نخست: برگردان فصل شصت و دوم
道者萬物之奧。
善人之寶,不善人之所保。
美言可以市,尊行可以加人。
人之不善,何棄之有?
故立天子,置三公,雖有拱璧以先駟馬,不如坐進此道。
古之所以貴此道者何?不曰:以求得,有罪以免耶?故為天下貴。
۶۲.۱: راه همان است که بیشمار چیز (آن را) مشکل درمییابند
۶۲.۲: برای مردم خوب گنجینهایست
برای مردم بد، پناهگاهیست
۶۲.۳: پس شاید سخنان زیبا بازاری (برای خود) پیدا کنند
پس شاید کردارهای شریف مایهی بالیدگی مردمان شود
۶۲.۴: آدمی که خوبیای ندارد
چرا این قدر طردش کنیم؟
وقتی پسر دیرین آسمان قد برافراشت
و سه خان را منصوب کرد
پس اگرچه (کارگزارانِ آراسته) با حلقههای یشم در برابرش کرنش میکنند و شهسواران پیشتاز با گردونههای چهاراسبه (در برابرش صف میبندند)
(همهی آنان) مثل کسی نیستند که اینجا مینشیند و راه را سیر میکند
۶۲.۵: پس چرا پیشینیان در جایگاه (خویش) این راه را گرانبها میشمردند؟
مگر نمیگفتند: عاقبت جوینده یابنده است
پس مگر گناهکاران بخشوده نمیشوند؟
به همین خاطر در زیر آسمان (چنین) ارجمند بودند.
فصل شصت و دوم پنج بند منثور دارد که با جملهای کوتاه آغاز میشود:
道 (دائو: راه) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، صفت فاعلی) 萬 (وان: بیشمار، ده هزار) 物 (وو: چیز) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 奧 (آئو: دیریاب، مشکل، گوشهی جنوب غربی)
یعنی: «راه همان است که بیشمار چیز (آن را) مشکل درمییابند». این عبارت را مترجمان گوناگون بسیار متفاوت ترجمه کردهاند. چن نوشته «دائو برای همهی چیزها رازی پنهان است»[1] و پاشائی گفته «دائو در اعماق همه نهان است».[2] اما دلالت اصلی «آئو» (奧) «راز» یا «عمق» یا «سو» نیست و به موضوعی پیچیده اشاره میکند که دریافتش دشوار باشد، و از این رو مترادف است با «مشکل» در پارسی، و در ضمن جالب است که به جهت جنوب غربی هم اشاره میکند. در متون متقدم ما وانگ توئی به جای «آئو» کلمهی «چو» را داریم که یعنی «گرایش، جریان»[3] و بر همین مبنا هنریکز برگردانده «راه آن است که همه به سویش جاری میشوند».[4]
بند دوم دو جمله دارد که دومی بخشی از اولی را تکرار میکند:
善 (شان: خوب، درست، مهربان، مردن) 人 (رِن: مردم، انسان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 寶 (بائو: گنجینه، گرانبها)
不 (بو: نه) 善 (شان: خوب، درست، مهربان، مردن) 人 (رِن: مردم، انسان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 所 (سوئُو: جا، مکان) 保 (بوآ: پروردن، حفظ کردن، تضمین کردن)
یعنی: «برای مردم خوب گنجینهایست/ برای مردم بد، پناهگاهیست».
بند سوم هم چنین ساختاری دارد. یعنی دو جمله است که بخشی از اولی در دومی تکرار شده است:
美 (مِئی: زیبا، خوشمزه، خوب، ستایش کردن) 言 (یَن: گفتن، بحث، اعلام) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 以 (ای: پس) 市 (شی: شهر، بازار، بازرگانی، خرید و فروش)
尊 (زون: بزرگداشت، افتخار، ستودن، نوعی ظرف برنزی) 行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 以 (ای: پس) 加 (جیا: روی چیزی نهادن، افزودن) 人 (رِن: مردم، انسان)
یعنی: «پس شاید سخنان زیبا بازاری (برای خود) پیدا کنند/ پس شاید کردارهای شریف مایهی بالیدگی مردمان شود».
جالب آن که در متون پیشتاز ما وانگ توئی در جملهی اخیر به جای «جیا»، کلمهی «هُو» را داریم که یعنی «هدیه دادن».[5] بنابراین هنریکز این بند را چنین ترجمه کرده است: «کردارهای شریف همچون هدیهای به دیگران هستند».[6]
بند چهارم بسیار طولانی است و از شش جمله تشکیل یافته است:
人 (رِن: مردم، انسان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 不 (بو: نه) 善 (شان: خوب، درست، مهربان، مردن)
何 (هِه: چی؟ کی؟ چرا؟ کجا؟) 棄 (چی: طرد کردن، ترک کردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 有 (یُوو: فراوان، داشتن)؟
故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 立 (لی: ایستادن، سیخ، بنیاد کردن، وجود داشتن) 天 (تیان: آسمان) 子 (زِه: فرزند، نواده، شخص، استاد)
置 (ژی: گذاشتن، نهادن، تاسیس، رها کردن) 三 (سان: سه) 公 (گُونگ: عمومی، عادلانه، خان، مردانه)
雖 (سوئی: اگرچه، با این که…) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 拱 (گُنگ: دست به سینه، تعظیم کردن، محاصره) 璧 (بی: حلقهی یشمی) 以 (ای: پس) 先 (شیَن: پیشتاز، پیشین، نیاکان) 駟 (سی: گردونهی چهار اسبه، اسب، راندن) 馬 (مَئآ: اسب، شهسوار، بزرگ)
不 (بو: نه) 如 (رو: شبیه به، اگر، مثلا) 坐 (زوئُو: نشستن، سفر کردن، میوه دادن، به این دلیل که…) 進 (جین: پیشروی، دریافت کردن، دادن، ورود، خوردن) 此 (تْسی: این، اینجا) 道 (دائو: راه)
یعنی: «آدمی که خوبیای ندارد/ چرا این قدر طردش کنیم؟/ وقتی پسر دیرین آسمان قد برافراشت/ و سه خان را منصوب کرد/ پس اگرچه (کارگزارانِ آراسته) با حلقههای یشم در برابرش کرنش میکنند و شهسواران پیشتاز با گردونههای چهاراسبه (در برابرش صف میبندند)/ (همهی آنان) مثل کسی نیستند که اینجا مینشیند و راه را سیر میکند». در این جمله کلمهی «دائو» که در انتها آمده افزودهای دیرآیندتر است و این واژه در متون کهن ما وانگ توئی دیده نمیشود.[7] هرچند احتمالا منظور متن از ابتدا همین بوده و این افزوده برای شفاف کردن جمله بوده است و نه تحریف آن.
بیشتر مترجمان چهارمین جمله را به صورت «و سه وزیر را منصوب میکند» برگرداندهاند. چون در نسخههای قدیم ما وانگ توئی به جای «گُونگ» کلمهی «چئینگ» آمده که یعنی وزیر یا کارگزار درباری.[8] بازسازیهای تاریخی نشان میدهد که سه وزیر احتمالا خویشاوندان نزدیک شاه بودهاند که کارگزاران مربوط به آموزش شاهزادهها (سّو تْئو)، جنگ (سّو ما) و ساختوسازها (سّو کْئونگ) محسوب میشدهاند. در مقابل سه خان احتمالا سه رئیس قبیلهی مقتدر بودهاند که لقبشان «آموزگار اعظم» (تای شیهْ)، مشاور اعظم (تای فو) و نگهبان اعظم (تای پائو) بوده است. در دوران هان بوده که گروه دومی بر اولی ترجیح یافتهاند و اقتدارشان افزونتر شده است. در نتیجه متن هم دستخوش بازنویسی شده و خان جایگزین وزیر شده است. من برای وفادار ماندن به متن استانده همین حالت اخیر را ثبت کردهام.
بند پنجم هم مجموعهی پنج جملهی طولانی منثور است که به صورت پرسش و پاسخ تنظیم شدهاند:
古 (گو: گذشته، دیرینه، ساده، عتیقه) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 所 (سوئُو: جا، مکان) 以 (ای: پس) 貴 (گوئی: گرانبها، اشرافی، عالیجناب) 此 (تْسی: این، اینجا) 道 (دائو: راه) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، صفت فاعلی) 何 (هِه: چی؟ کی؟ چرا؟ کجا؟)
不 (بو: نه) 曰 (یوئِه: گفتن، صدا زدن):
以 (ای: پس) 求 (چیو: درخواست کردن، جُستن، جذب شدن) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب)
有 (یُوو: فراوان، داشتن) 罪 (زوئی: گناه، جرم، رنج، خطا) 以 (ای: پس) 免 (میَن: لباس در آوردن، بخشیدن، ول کردن، ممنوع) 耶 (یِه: پدر، علامت سؤال)؟
故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 貴 (گوئی: گرانبها، اشرافی، عالیجناب)
یعنی: «پس چرا پیشینیان در جایگاه (خویش) این راه را گرانبها میشمردند؟/ مگر نمیگفتند:/ عاقبت جوینده یابنده است/ پس مگر گناهکاران بخشوده نمیشوند؟ / به همین خاطر در زیر آسمان (چنین) ارجمند بودند».
گفتار دوم: زند فصل شصت و دوم
فصل شصت و دوم از بخشهایی است که انگار همچون بیانیهای یکپارچه نوشته شده است. هستهی مرکزی متن به نظرم بند چهارم است که شاید پارهمتنی قدیمیتر بوده باشد، و شاید بخشی از متنی دیگر به قلم خودِ راوی. چون محتوایش کاملا با بقیهی متن همراستاست، هرچند ساختاری دیگرگون دارد.
مضمون این فصل مخالفت با مفهوم ایرانی «دین» (در اصل یعنی راه) است و جایگزین کردناش با «دائو» (همچنین یعنی راه). این را از نخستین بند میتوان دریافت:
«۶۲.۱: راه همان است که بیشمار چیز (آن را) مشکل درمییابند».
این جمله مخالفتی صریح است با مفهوم «دَئِنَه» در اوستا که به معنای راه است و نیرویی ذهنی است که توانایی تفکیک نیک و بد را برای انسان فراهم میآورد. کلید شکلگیری اخلاق زرتشتی همین کلمه است، و چندان مهم است که در ایران و زبانهای قلمرو ایران زمین (سغدی، خوارزمی، آرامی، سریانی، عربی، ترکی و…) معنای عام آیین و کیش را پیدا کرده است. نوآوری انقلابی زرتشت اما آن بود که معیار تفکیک نیک و بد را از ارادهی خدایان مستقل دانست و یک معیار بیرونی (عقلانیت نهفته در قانون طبیعی: اشه) و یک معیار درونی یعنی دین را برایش مبنا دانست. یعنی آنچه نیک و بد را از هم جدا میسازد، باید توسط «من» تشخیص داده شود و دین این قوهی تشخیص است که «راه درست» را از «بیراهه» تفکیک میکند.
در بند اول از فصل ۶۲ میخوانیم که راه قابل تشخیص نیست، و ده هزار چیز هم آن را به اشکال در مییابند. مفهوم «راه» در چین -بر خلاف ایران- دلالتی اخلاقی ندارد، هرچند با عرف و سنت و مفاهیم انتزاعی از این دست پیوند میخورد. در این فصل تاکیدی بر ارتباط راه با دوقطبی خیر و شر میبینیم و بنابراین بحث به «راه» در معنای ایرانیاش مربوط میشده، که همان دین باشد.
در اخلاق زرتشتی دلیل اهمیت دین آن بود که مرزبندی میان خیر و شر را ممکن میکرد. زرتشت نه تنها به شکلی بسیار نوآورانه کل محور ادراک اخلاق را به «من» محول کرد، که بر این نکته تاکید داشت که کار نیک بدان دلیل مطلوب و ارجمند است که سودمند و بهرهآور هم هست. چون با قانون طبیعت و ساز و کار حاکم بر هستی -که عقلانیست- سازگاری دارد. در نتیجه در گاهان میخوانیم که راست درست و نادرست، به زندگی و نازندگی منتهی میشوند. همچنین بخشی ویژه از «راه» هست که به این تمایز اخلاقی حساس است و آن پل چینوت است. بر سر آن پل کسانی که راه غلط را پیمودهاند و از بدی پیروی کردهاند، «بانگ وای و دریغ برخواهند آورد» و در مقابل آنان که «راه درونی» خویش را درست طی کردهاند، به آسودگی از آن گذر خواهند کرد.
با این زمینه وقتی بند دوم را بخوانیم، میبینیم که موضوع این فصل دقیقا نقد و حمله به چنین اندیشهای بوده است:
«۶۲.۲: برای مردم خوب گنجینهایست
برای مردم بد، پناهگاهیست».
یعنی راه بر خلاف آنچه که زرتشت میگوید، بین مردم خوب و بد تفکیکی قایل نمیشود. درست است که مردم خوب راه را همچون گنجینهای میبینند، اما مردم بد هم از آن همچون پناهگاهی بهره میبرند. سخن تند و تیز زرتشت که میگفت «راه» بدکاران را از خود طرد میکند و از پلی سرنوشتساز به زیر میاندازدشان، اینجا واژگونه شده است. چون میبینیم که راه به بدکاران هم پناه خواهد داد.
بعد بند سوم را داریم:
««۶۲.۳: پس شاید سخنان زیبا بازاری (برای خود) پیدا کنند
پس شاید کردارهای شریف مایهی بالیدگی مردمان شود».
این شاید بخشی از گفتمان مخالف، یعنی عبارتی از زبان هواداران اخلاق زرتشتی بوده باشد. اما در اینجا با تکرار کلمهی «کْئو» (可) مشکوک و محتمل جلوه کرده است. شاید که حرفهای زیبا به کرسی بنشینند، و شاید که کردارهای شریف به بالندگی مردم بینجامند، و شاید هم نشوند! در ضمن همنشینی سخنهای زیبا و بازار جای توجه دارد. چون در این دوران طبقهی بازرگان در میان چینیها ایرانیتبار بودهاند و اصولا بازار بزرگ مقیاس در چین پدیداری ایرانی بوده است.
در بند بعد باز دفاع از «آدم بد»ها را میبینیم و چنین میخوانیم:
«۶۲.۴: آدمی که خوبیای ندارد
چرا این قدر طردش کنیم؟
وقتی پسر دیرین آسمان قد برافراشت
و سه خان را منصوب کرد
پس اگرچه (کارگزارانِ آراسته) با حلقههای یشم در برابرش کرنش میکنند و شهسواران پیشتاز با گردونههای چهاراسبه (در برابرش صف میبندند)
(همهی آنان) مثل کسی نیستند که اینجا مینشیند و راه را سیر میکند».
مضمون متن به بافت قدیم جامعهی چینی وابسته است و نیاز به شرحی دارد. آغازگاه بند چهارم همان است که مقصود اصلی است. چرا آدم بد را طرد کنیم؟ وقتی راه بدی را طرد نمیکند، ما نیز نباید چنین کنیم. بر خلاف راه ایرانی که پل چینوتی دارد و قطبنمایی اخلاقی در «من» دارد، راه چینی فاقد قطبنماست. در آن نیک و بد آمیختهاند و بیتمیز. پس چرا باید بدکاران را طرد کرد؟
در ادامهی متن، انگار کوشش برای طرد بدکاران به شکوه و عظمت دربار شاهان مربوط دانسته شده است. در دربارهاست که رفتار ناشایست توجه نمیشود و همه قرار است درست و خوب عمل کنند. آنجاست که کارگزاران با آرایههایی از یشم طبق آیین به شاه و خدایان تعظیم میکنند و گردونههای چهار اسبه از برابر خدایان رژه میروند. این ارجاعها هم جای توجه دارد. چون هردوی این عناصر -هرچند بعدتر در فرهنگ چینی نهادینه میشوند- اما خاستگاهی ایرانی دارند. چینیها فنون رام کردن اسب را از سکاها وامگیری کردند و سوارکاری را تا دیرزمانی پس از تدوین «دائو ده جینگ» نیاموخته بودند. سنگ یشم هم نخست از بدخشان به چین صادر میشد و اصولا فرهنگ مقدس شمردن یشم از سکاها و تخاریها به چین انتقال یافته است. یعنی درباری که تصویر شده، مضمونها و نمادهایی دارد که با قبایل آریایی پیوند داشتهاند. آخرین جمله ضربهایست که هدف راوی بوده و کل این توصیفها را توجیه میکند. سیر و سلوکی بیآداب و درویشوار در راه بر ماندن در درباری باشکوه شرف دارد. هرچند آن دربار به یکی از خدایان یا امپراتور (پسر آسمان) مربوط باشد. نشستن در راه از رژه رفتن شهسواران آراسته به یشم بر گردونههای چهاراسبه ارزشمندتر است.
«۶۲.۵: پس چرا پیشینیان در جایگاه (خویش) این راه را گرانبها میشمردند؟
مگر نمیگفتند: عاقبت جوینده یابنده است
پس مگر گناهکاران بخشوده نمیشوند؟
به همین خاطر در زیر آسمان (چنین) ارجمند بودند».
منظور از بند آخر دقیق روشن نیست. میشود چنین برداشت کرد که بزرگداشت راه به نیاکانی دوردست برگردانده شده و اینان گویی در شرایطی میزیستهاند که تفاوت چندانی میان خیر و شر وجود نداشته است. دورانی که نیکوکاران جویندهی چیزهای خوب به آن میرسیدهاند، اما خطاکاران بیتوجه به نیکی هم در آخر بخشیده میشدهاند. درست مثل راهی که در بندهای پیشین به نیکوکاران گنج میبخشید و به بدکاران پناهگاه.
- Chen, 1989: 197. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۱: ۵۰۱. ↑
- Henricks, 1989: 240. ↑
- Henricks, 1989: 238. ↑
- Henricks, 1989: 240. ↑
- Henricks, 1989: 238. ↑
- Henricks, 1989: 241. ↑
- Henricks, 1989: 240. ↑
ادامه مطلب: بخش شصت و سوم: برگردان و زند فصل شصت و سوم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب