بخش نخست: هیتلر
گفتار پنجم: نقاشیهای میدان جنگ
با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۲۹۳ (۱۹۱۴.م) هیتلر هم به صف جنگاوران پیوست و در سراسر دوران جنگ در جبههی غرب در صف ارتش اتریش با متفقین میجنگید. او در سراسر این دوران ابزار نقاشیاش را همراه داشت و در میدان جنگ نقاشی هم میکشید.
این شکل از نقاشی کردن در میدان جنگ با توجه به حضور فعال هیتلر در هنگامهی نبرد امری به کلی غیرعادی به حساب میآید. البته در جریان جنگ جهانی اول چند اثر هنری بزرگ و مهم با مضمون جنگ بزرگ خلق شدهاند که مهمتریناش «ایزدکدهی جنگ»[1] است که در پاریس نقاشی شد و به تعبیری بزرگترین نقاشی جهان است. چون دیواری مدور به درازای ۱۲۳ متر و بلندای ۱۴ متر را فرو میپوشاند و بر آن بیش از شش هزار چهره از نقشآفرینان در جنگ (البته همه از جبههی متفقین و اغلب فرانسوی) تصویر شدهاند. این اثر عظیم را میتوان نقطهی اوج نقاشیهایی دانست که در زمان جنگ جهانی اول و با هدف بازنمایی آن خلق شدهاند. با این همه این اثر تفاوتی چشمگیر با نقاشیهای هیتلر دارد.
در سال ۱۲۹۳ (۱۹۱۴.م) حدود یک ماه پس از نبرد مارن و در آغاز جنگ بود که این نقاشی آغاز شد و از این نظر با نقاشیهای هیتلر در این زمینه شباهتی دارد و همزمان است. اما پنج تفاوت مهم در این میان وجود دارد. یکی آن که این اثر طرحی دولتی بوده و دولت فرانسه و برخی از پشتیبانان مالی شخصی هزینهی تولید آن را بر عهده گرفته بودهاند و این با نقاشیهای هیتلر که آشکارا به قصد فروش کشیده نمیشده و سفارشی از جایی نمیگرفته متفاوت است. پس از آن که آمریکا وارد میدان جنگ شد، چند نقاش آمریکایی نیز از میدان جنگ جهانی اول تصاویری پدید آوردند. اما اینها با آن که توسط افراد و نه گروهها پدید میآمدند، هم دیرآیند بودند و هم مثل ایزدکدهی جنگ با برنامهای دولتی و پشتیبانی مالی وزارت جنگ آمریکا پدید میآمدند و به همین خاطر هم امروز در موزهی جنگ واشینگتن دی سی نگهداری میشوند[2] و نه نزد صاحبانی شخصی. نقاشیهای مشابهی در جبههی عثمانی نیز پدید آمد، اما آنها نیز عمدتا توسط نقاشان و نه سربازان کشیده میشد و تبلیغات جنگی و به ویژه مضمون جهاد با کافران در آن نقشی چشمگیر ایفا میکرد.[3]
دوم آن که این اثر حاصل خلاقیتی جمعی است و نه چنان که دربارهی هیتلر میبینیم، جوشش حسی فردی و شخصی. نقاشان اصلی «ایزدکدهی جنگ» عبارت بودند از پیِر کاریه بلوز[4] و آگوست فرانسوا ماری گورژِه[5] که حدود صد و سی نقاش دیگر به عنوان دستیار همراهشان کار میکردند. سومین نکته آن است که طبعا «ایزدکدهی جنگ» شاهکاری هنری است با پیچیدگی و کیفیت بسیار عالی که طی زمانی طولانی و با صرف وقت و نیروی فراوان کشیده شده است، و این با نقاشیای هیتلر که بیشترشان سرسری و نوعی سیاهمشق و یادداشت تصویری هستند تفاوت دارد. با این همه این نکته جای توجه دارد که کیفیت برخی از کارهای هیتلر که در میدان نبرد کشیده شده چشمگیر است.
بخشهایی از «ایزدکدهی جنگ»
چهارمین تفاوت که بسیار مهم است، از همین جا بر میخیزد و آن هم این که نقاشان فرانسوی «ایزدکدهی جنگ» خودشان سرباز نبودند و اصولا در میدان نبرد حضور نداشتند. یعنی در زیستجهانی به کلی متمایز از خندقهای مرگبار جبههی غربی زندگی میکردند. در مقابل هیتلر خود در بافت میدان نبرد حضور داشته و در همان جا این آثار را خلق کرده و این بازنمایی واقعیتر و دست کم سرراستتری از نبرد را نشان میدهد.
آخرین نکته که بسیار جای توجه دارد آن است که «ایزدهی جنگ» اثری است در ستایش جنگ، که در آن فرانسه و متفقین به خاطر پیروزمندی در نبرد ستوده میشوند. آثار هیتلر اما آشکارا ضد جنگ است. هیچ یک از آنها مضمونهایی مثل بزرگداشت دلیری سربازان، پیروزمندی قوای آلمانی و کلیشههای مرسومی که انتظارش را داریم را نشان نمیدهد. در مقابل همه به نمایش ویرانیهای جنگ اختصاص یافته و جالب آن که این ویرانیها هم در چشم هیتلر بیشتر نمودی معمارانه داشتهاند. یعنی هیتلر سربازان زخمی یا مردگان را نکشیده، و در مقابل تانکهای متلاشی شده و ساختمانهای منهدم شده در مرکز توجهش قرار دارد. این که هیتلر در عین حضور مداوم در میدان نبرد و گرفتن مدال و تقریبا نابینا شدن به هیچ یک از دو عنصر اشاره نکرده بسیار شگفتانگیز است. بزرگداشت جنگ و دلاوری جنگاورانه از سویی و تصویر کردن مرگ و رنج سربازان و همدردی با ایشان سادهترین و سرراستترین ادراکهایی است که هنگام اندیشیدن به جنگ انتظارش را داریم، و این کاملا در آثار هیتلر غایب است.
گورژه چنان که بعدتر نوشته، تاکید دارد که «ایزدکدهی جنگ» اثری بوده در بزرگداشت پیروزی فرانسه، که پس از نبرد مارن (۱۷ شهریور ۱۲۸۳/ ۸ سپتامبر ۱۹۱۴.م) در دسترس و زودیاب مینموده است. در نبرد مارن قوای فرانسوی از محاصره شدن پاریس جلوگیری به عمل آوردند و نیروهای برتر آلمانی را زمینگیر کردند. ماجرای نبرد مارن از همان ابتدای کار با اساطیر و روایتهای مذهبی خیالانگیز درهم آمیخت. از «معجزهی مارن» و باور به این که مریم مقدس شخصا فرانسویان را یاری کرده گرفته، تا اظهار نظر اغراقآمیز پوانکاره رئیس جمهور فرانسه که میگفت «مارن فرانسه و بشریت را نجات داد»![6]
همزمان با طولانی شدن جنگ و بالا رفتن تلفات فرانسویها، سرمایه و نیرویی که برای خلق این اثر هنری صرف میشد هم به ابعادی غولآسا ارتقا پیدا کرد. طوری که در نهایت در اواخر جنگ ریموند پوانکاره رئیس جمهور فرانسه روبروی هتل اَنوَلید در محلهای نامدار در پاریس ساختمانی ویژه برای آن ساخت و در مهرماه ۱۲۹۷ (اکتبر ۱۹۱۸.م) طی مراسمی باشکوه افتتاحش کرد. درازای مبهوت کنندهی این اثر در اصل خط مرزی میان فرانسه و آلمان و جبههی گستردهی غربی در جنگ دوم جهانی را بازنمایی میکرد. به شکلی که اگر مردمشناسی بیطرف به روند آفرینش این اثر هنری بنگرد، چه بسا آن را نوعی مناسک آیینی و تلاش متافیزیکی برای جذب بخت همراه و پیروزی مینویی قلمداد کند. کنشی جمعی و پرهزینه که گویی با نوعی جادوی شباهت میکوشید پیروزیای که کم کم دوردست و ناممکن مینمود را شدنی و قطعی قلمداد کند.
واکنش مردم فرانسه به این اثر هنری نیز از جنس آداب دینی و مناسک جمعی آیینی بود. طی پنج سال پس از افتتاح این ساختمان (یعنی تا سال ۱۳۰۶/ ۱۹۲۷.م)، سه میلیون نفر از آن بازدید کردند و این رقم با توجه به جمعیت شهرها در ابتدای قرن بیستم چشمگیر است. در سال ۱۳۰۶ یک بازرگان آمریکایی آن را از دولت فرانسه خرید و به آمریکا برد و در میدان مدیسون به نمایش گذاشت، و آنجا هم طی دو ماه نخست نمایش بیش از یک میلیون نفر برای تماشایش رفتند، و طبیعی هم بود که چنین کنند. چون داستان پیروزیای که در نقاشی بازنموده شده بود در اصل پیروزی آمریکاییها را نشان میداد و جادویی مشابه در هردو ملت کارگر میافتاد.
در مقابل این اثر عظیم و انعکاس اجتماعی عظیمی که داشت، نقاشیهای هیتلر به کلی ناچیز مینماید. از این دوران فعالیت هنری هیتلر چندین طراحی ساده و سیاهمشق گونه به جا مانده، که میدان جنگ را نشان میدهد و مرکزیت تانک و غیاب پیکر زخمی یا مردهی سربازان در آن جای توجه دارد. همچنین نزدیک به ده نقاشی کامل و اثرگذار هم در این دوران تولید شده که گفتمانی مشترک و منسجم را دنبال میکند و میتوان آن را بیانیهای ضد جنگ دانست. در واقع بخش مهمی از جنگ جهانی دوم را با مرور این آثار میتوان پیشاپیش حدس زد. علاقه و اهمیتی که هیتلر به بناها و ساختهای معمارانه میداد، و وسواسی که برای حفظ بناهای تاریخی داشت، شیفتگی و توجه چشمگیرش به تانک، که در نهایت شکلگیری تیپهای زرهی و شاهکار رزمی گودریان را و فتح فرانسه را به دنبال داشت، و غیاب انسان که با نوعی خونسردی غیرعادی همراه بود، که در میدان جنگ جهانی دوم با تلفات باورنکردنیاش تجلی یافت. گویی همزمان با ترسیم «ایزدکدهی خدایان» در پاریس، که آیین جادوگرانهی هنرمندان فرانسوی برای جذب تقدیر پیروزمندانه بود، هیتلر در گوشهای از میدان نبرد و در تماس مستقیم با آنچه که میگذشت، به شکلی دیگر آدابی مشابه را تکرار میکرد، و این بار هدفش بازسازی و ترمیم فجایعی بود که میدید.
در اینجا ده نمونه از نقاشیهای آبرنگ هیتلر از میدان جنگ جهانی اول را میبینید که آشکارا همچون سرمشق و یادداشتی برای تولید آثار بعدی به حساب میآیند. با این همه چند نکته دربارهشان جای توجه دارد. یکی آن که با وجود ساختار ساده و کمابیش کارتونیای که دارند، توجهی افراطی به جزئیات در آن نمایان است. یعنی حتا در جاهایی مثل طراحی خرده ریزههای بازمانده از بمباران ساختمانها یا دیوارهای نیمه خراب که نقل جزئیات اهمیت یا ضرورتی هم نداشته، باز میبینیم که ریزهکاریها با دقت ترسیم شدهاند و مثلا آجرهای دیوارها یا قطعات نخالهی بازمانده بناهای ویرانه دانه دانه ترسیم شدهاند. این نکته نشان میدهند که هیتلر در مقام نقاش نوعی وسواس دربارهی جزئیات داشته و این خلق و خویی است که از او در سایر موارد هم سراغ داریم. شواهد زندگینامهای زیادی داریم و گواهانی پرشمار که نشان میدهند دامنهی اطلاعات هیتلر دربارهی سلاحهای جنگی غیرعادی بوده و و تسلطش بر ریزهکاریهای پراکندهای که مواردی از تجهیزات زیردریاییها تا سلاحهای سوار شده بر تانکها و هواپیماها را در بر میگرفته است. این دانش جزئی امکان مدیریت ماشین جنگی عظیماش را برایش فراهم میآورده، اما نیازمند مقدمهای بوده که همین توجه وسواسآمیز به جزئیات است و در نقاشیهایش نمایان است.
ویرانی شهر یِپِر (در بلژیک)- ۱۹۱۶.م معرکهی تانکها- ۱۹۱۶.م
معرکهی تانکها- ۱۹۱۶.ملاشهی تانک- ۱۹۱۶.م
پل ویران- ۱۹۱۶.م
تانک سوخته- ۱۹۱۶.م
نگهبانان تانک- ۱۹۱۷.م
نکتهی جالب توجه دیگر در این نقاشیها آن است که در همهشان انسان کمابیش غایب است. هیچ سرباز زخمی یا جسد همقطار یا دشمنی در این منظرهها به چشم نمیخورد و چشمانداز آشنا و مرسومِ ستون سربازان و تودهی انسانهای چپیده در سنگرها که آشناترین نماد جنگ جهانی اول و خندقهای جبههی غرب هستند، به کلی در آثار هیتلر غایب هستند.
ماجرا فقط این نیست که هیتلر رنج و مرگ همقطاران یا دلیریهای حماسیشان را ترسیم نکرده، یا نسبت به دشمنانش نفرت و کینتوزیای در نقاشیها ابراز نکرده. داستان فراتر از این است و نوعی غیاب انسان در این نقاشیها دیده میشود. این نکته جای توجه دارد که نقاشیهای هیتلر هیچ یک از صحنهی واقعی جنگی را نمایش نمیدهند. یعنی کسی در آن گلوله نمیخورد، حمله یا دفاعی در آن بازنموده نمیشود، و از انفجار خمپارهها و شلیک توپها در آن نشانی یافت نمیشود. همه چیز به ویرانی پس از پایان جنگ مربوط میشود. میتوان حدس زد که هیتلر در زمانی که حملهها پایان مییافته و آرامشی حاکم میشده نقاشیهایش را میکشیده است. ولی باز هم این که هیچ اشارهای به آن صحنههای پرجنب و جوش ندارد خیلی غیرعادی است.
در واقع نقاشیهای هیتلر را به سادگی میتوان در ردهی تبلیغات ضدجنگی جای داد. در همه جا سکون و سکوتی بهتانگیز نمایان است و ویرانیهایی که در غیاب انسانها و پیکرهای مردگان بازنموده شدهاند. در نقاشیهای جنگی هیتلر اگر به ندرت انسانی نشان داده شود، سربازی است که گوشهای ایستاده و دارد به این برهوت ویران نگاه میکند، و از جسد منفور دشمن یا پیکر باشکوه شهیدان نشانی در آن یافت نمیشود. یعنی نقاشیهای جنگیاش ویرانی را در تجسد مادیاش نمایش میدهد، و با واقعیتی که در پیشاروی هیتلر وجود داشته تمایزی جدی دارد و آن هم غیاب انسان –زنده و مرده- در آن است. البته در سه تا از این نقاشیها آدمی هم دیده میشود، اما دو تایش سربازی تک افتاده و نظارهگر است و تنها یکی دستهای کوچک از سربازان در اطراف یک تانک را نشان میدهد.
شهر جنگزده- ۱۹۱۸.م
رد- ۱۹۱۷.م
میدان جنگ- ۱۹۱۸.م
ویرانه- ۱۹۱۸.م
گذشته از این سیاهمشقها، چند تابلوی کامل از هیتلر باقی مانده که همین مضمون جنگ را نشان میدهد و تمام این ویژگیها در آن تکرار شده است. با این تفاوت که این بار با تابلویی کامل و اثری هنری سر و کار داریم و نه یادداشتی شتابزده و ساده. در این تابلوها عنصر انسانی به کلی غایب است و تنها ویرانیهای بناهای باشکوه است که با تاکید بازنموده شده است. کیفیت هنری کارها به نسبت خوب است و دقت در ریزهکاریها برخی از آنها را به ثبت عکاسی نزدیک کرده است. این آثار به روشنی مرثیههایی برای ساختمانهای باشکوه ویران شده در جریان جنگ هستند، و جالب آن که اغلبشان –مانند نقاشیهای سردستی قبلی- به قلمرو فرانسه مربوط میشوند و نه آلمان. این البته طبیعی است، چون هیتلر در جبههی غرب و در خاک فرانسه حضور داشته و منظرههای آنجا را ترسیم کرده است. اما باز از این نظر جای توجه دارد که مرثیهای برای ویرانی سرزمین دشمن در آن نمایان است.
پناهگاهی در فورن- ۱۹۱۵.م
ویرانی جنگ در فرومِل- ۱۹۱۵.م
یکی از این نقاشیها «ویرانی در فرومل» است که احتمالا در سال ۱۲۹۴ (۱۹۱۵.م) بلافاصله پس از نبرد مشهور فرومل[7] کشیده شده است، و این یکی از جنگهایی بود که در حاشیهی نبرد پرتلفات و مهیب سُم واقع شد. در روزهای ۲۸ و ۲۹ امرداد این سال نیروهای انگلیسی که حدود پانزده هزار سرباز داشتند به این دهکده در شمال فرانسه حمله بردند، که در آن هنگام مقر ارتش ششم آلمان بود. حملهی انگلیسیها اشتباهی بزرگ بود و سی هزار سرباز مستقر در فرومل به سادگی مهاجمان را تار و مار کردند نزدیک به نیمی از انگلیسیها کشته شدند، در حالی که آلمانیها تنها ۱۶۰۰ تا دو هزار نفر تلفات دادند.
این که یکی از سربازان طرف آلمان یعنی هیتلر در میدان نبرد وسایل نقاشی داشته باشد و بلافاصله پیامد این نبرد را تصویر کند، به قدر کافی غیرعادی و شگفتانگیز است. اما عجیبتر از آن این که تابلویی که هیتلر به یادبود این نبرد کشیده یک خانهی روستایی عادی را نشان میدهد که یکسره ویران شده است. این که سربازی بلافاصله پس از حضور در نبردی که در آن پیروز هم شده، چنین یادبودی از تجربهاش را ترسیم کند، کاملا دور از انتظار است. باز جالب است که در این چشمانداز هیچ انسانی دیده نمیشود و نه اجساد دشمنان نشانی در کار است و نه از رژهی همقطاران پیروزمند.
این که هیتلر در میانهی جنگ جهانی اول جنگ را چنین تصویر میکرده بسیار پرسشبرانگیز است. میدانیم که او از دوران جوانی به آرای تئوسوفیستها که نوعی جریان شبهمذهبی روشنفکرانه و ضدجنگ بوده گرایشی نمایان داشته است و بسیاری از آرای او دربارهی تاریخ تمدن و نقش آریاییها در آن اصولا تکرار برداشتهای تئوسوفیستهاست. دو شخصیت مشهور دیگر هم در این جریان جای میگیرند که عبارتند از تولستوی و گاندی، و اینها با هیتلر مثلثی شگفتانگیز و اغلب نادیده انگاشته شده را بر میسازند. به ویژه گاندی و هیتلر شباهتهای چشمگیری با هم دارند که پیشتر در کتابی که دربارهی گاندی نوشتهام آن را به تفصیل شرح دادهام.[8] غیاب مضمونهای حماسی و نمایشهای دلیری جنگاورانه و تاکید بر ویرانی و برهوت بازمانده از نبرد یکسره در درون گفتمان تئوسوفیستهایی میگنجد که دقیقا با همین قالب ذهنی جنگ بزرگ را نکوهش میکردند و آن را نتیجهی سودجویی نیروهای تاریک و ضدفرهنگ میدانستند، و این هم باز گفتمانی است که بعدتر در سخنرانیها و نوشتارهای هیتلر مدام تکرار میشود.
برج قدیمی وین
مِسینه- ۱۹۱۴.م
ویرانیهای جنگ- ۱۹۲۰.م
-
Panthéon de la Guerre↑
- Johnson, 2014. ↑
- Tongo, 2017. ↑
- Pierre Carrier-Belleuse (1851-1933) ↑
- Auguste François-Marie Gorguet (1863-1927) ↑
- Levitch, 2006: 10. ↑
- Schlacht von Fromelle ↑
- وکیلی، ۱۳۹۶. ↑
ادامه مطلب: بخش نخست، گفتار ششم: گل و گیاه