بخش پنجم: اسطورهی معجزهی اقتصادی یونان
گفتار سوم: داستان شهرنشینی یونانی
یکی از متغیرهای دیگری که میتواند برای ارزیابی وضعیت اقتصادی و اجتماعی دولتشهرهای یونان باستان به کار گرفته شود، وضعیت شهرنشینی و کیفیت زندگی در این شهرهاست. چنان که گذشت، واحد زندگی اجتماعی در یونان دولتشهر بوده است. برداشت عامیانه از یک دولتشهر یونانی، منطقهای انباشته از تندیسهای هنرمندانه، آثار هنری خیرهکننده و خانههای معبدگونهی عظیم سنگی است که گروهی از شهروندان پاکیزه و فرهیخته در میان خیابانهای سرسبز آن قدم میزنند و به بحثهای فلسفی میپردازند. این تصویر، که دیدنش در کارتونها و مجلههای کمیک چندان عجیب نیست، به بسیاری از نوشتارهای جدی و کلاسیک تاریخ هم راه یافته است و خواننده هنگام خواندنشان حس میکند نویسندهی نامدارشان چنین تصویری از دولتشهرهای یونانی در ذهن داشته است. تصویری که در تعارض با تمام شواهد و مستندات تاریخی موجود قرار دارد. پیش از پذیرفتن این تصویر آرمانی و اغراقآمیز از شهرهای باستانی یونان، بد نیست نگاهی به این شواهد بیندازیم و معنای واقعی زیستن در یک دولتشهر یونانی را وارسی کنیم.
بخش مهمی از جمعیت یونان در قالب دولتشهرهایی سازمان یافته بود که شالودهی اقتصادشان بر پایهی کشاورزی نهاده شده بود. جمعیت بخش مهمی از این دولتشهرها بسیار اندک بود و از چند هزار تن فراتر نمیرفت. از این رو آنچه «دولتشهر» به لحاظ آماری معنا میدهد، بیشتر روستاها و شهرکهایی در میان مزارعی پراکنده بوده است. در کل تنها سه دولتشهر بودند که جمعیت شهروندانشان از بیست هزار نفر افزونتر بود: آتن، سوراکوزای، و آکراگاس، که از میانشان تنها آتن در شبهجزیرهی یونان قرار داشت[1]. شمار شهروندان در دولتشهرهای بزرگ و مهمی مانند آرگوس، کورینت، و تبس در این زمان کمتر از این بود و تنها اسپارت بود که به پشتیبانی انبوه بردگانش به تدریج به رقیبی برای آتن تبدیل میشد.
کم بودن جمعیت شهروندان در شهرها، نشانهی کم بودن جمعیت یونان نیست. بلکه شیوهی خاص سازمانیافتگی این جمعیت را نشان میدهد. جمعیت منطقهی آتیکا در زمان پریکلس بین 235-210 هزار نفر در نوسان بود و از این عده 100 تا 120 هزار نفرشان در آتن زندگی میکردند. مساحت منطقهی آتیکا 2300 کیلومتر مربع بود و بنابراین تراکم جمعیت ناحیهی يادشده یک نفر در هر ده متر مربع بود که در جهان باستان بسیار زیاد محسوب میشود. جمعیت بوئتیا کمتر از این بود و بین 110 تا 125 هزار نفر تغییر میکرد. اسپارتیها در این دوره 200 هزار نفر جمعیت داشتند که تنها چهار تا پنج هزار نفرشان شهروند اسپارت، و بقیه برده یا بیگانه بودند.
با وجود جمعیت انبوه ساکن در این مناطق، کیفیت زندگی در شهرهای اصلی از وضعیتی ابتدایی برخوردار بود. در عصر ظلمت، مساحت شهرهای آتن (دویست هکتار)، آرگوس (پنجاه هکتار) و کنوسوس (صد هکتار) بسیار زیاد بود. با توجه به بقایای بر جای مانده از خانههای این شهرها، میدانیم که تراکم خانهها در این دوره بسیار کم، و پراکندگیشان بسیار زیاد بوده است. چند نظریه در مورد وسعت بالای این شهرها و توزیع خاص خانههایشان مطرح شده است که مهمترینشان، این قضیه را با جایگیری قبرستانها در لابهلای خانهها توجیه میکند. با وجود آن که آثاری از قبرستان در فضای خالی میان خانهها به دست آمده، اما این توضیح چندان قانعکننده نیست. امکان دیگر، آن است که شهرهای يادشده – به ویژه آتن که بیشترین مساحت و کمترین تراکم خانهها را دارد – در این دوره وضعیت یک شهر يكپارچه را نداشتهاند و به صورت خوشهای از سکونتگاههاي کنار هم وجود داشتهاند؛ خوشههایی که شاید به قبيلههاي متفاوت تعلق داشته باشند. به این شکل، افسانهی کهن تسئوس و این که او قبيلههاي آتنی را يكپارچه کرد از واقعیتی سرچشمه میگرفته است، واقعیتی که در نام جمع «آتنها» (آتنای: ) باقی مانده است.
در باستانشناسی شهرهای یونانی مرسوم است که برای تخمین جمعیت یک منطقه، از قاعدهی سادهای استفاده میکنند که بر مبنای آن هر ده متر مربع زمینِ سقفدار، هم ارزِ یک نفر در نظر گرفته میشود. این قاعده در مورد عصر ظلمت درست مینماید. با توجه به این که هر یک از خانهها در این دوره 70-40 متر مربع وسعت داشتهاند، میتوان فرض کرد که خانوادههایی متوسط با 5-4 نفر در هر یک از آنها زندگی میکردهاند. آتن در عصر کلاسیک با تراکم جمعیتی بسیار بالا روبهرو شد، به طوری که در وسعتی مشابه جمعیتی میزیستند که شمارشان بین دو تا چهار برابر بیشتر بود[2]. این تراکم زیاد جمعیت و کاهش کیفیت زندگی برای بخش عمدهشان، میتواند بازتابی از زندگی صرفهجویانهی بردگانی باشد که بخش عمدهی جمعیت شهر را تشکیل میدادند.
آتن، در عصر طلاییاش، به بیشینهی وسعتی معادل 1450 کیلومتر مربع دست یافت و جمعیتش در 432 پ.م. به 300-215 هزار نفر بالغ شد. تنها 35 تا 45 هزار نفر از این مردم شهروند آزاد محسوب میشدند و بقیه برده، بیگانه یا زن بودند. ساکنان این شهر، پس از پایان جنگهای پلوپونسوس، به دلیل طاعون و پیامدهای جنگ بسیار کاهش یافت و به حدود 175-115 هزار نفر رسید[3]. شهری با این ابعاد یکی از بزرگترين مراکز جمعیتی یونان محسوب میشد، اما در جهان باستان مرکز مهمی تلقی نمیشد. چون در آن زمان شهرهایی مانند شوش، سارد، اکباتان، بلخ، ممفیس، و تِب در قلمرو هخامنشی وجود داشتند که به شهادت جهانگردان یونانی که در آن دوران میزیستند از نظر شکوه و عظمت با مقیاسی قابل توجه از آتن برتر دانسته میشدند. تنها به عنوان قیاس، بد نیست به این نکته اشاره کنیم که بابل در حدود سه سده پیش از عصر طلایی آتن پانصد جریب مساحت داشته و 1179 معبد و صد هزار شهروند را در بر میگرفت که در زمان جشنهای مذهبی و مراسم آکیتو شمارشان تا 250 هزار نفر افزایش مییافت.
با این حال، در سدهي پنجم پ.م. یونان و بالکان با افزایش سریع جمعیت روبهرو بودند و آتن در این منطقه قطب جمعیتی مهمی محسوب میشد. با وجود اين، باور به این که آتن مرکز جهان یونانی بوده، نادرست است. بر مبنای رساله ی خوان دانشوران (دِیپنوسوفیستیس: ) اثر آتنائیوس معلوم میشود که شمار بردگان در شهرهای اگینا و کورینت از آتن بیشتر بوده است. اگر نسبت بردگان به شهروندان را در این شهرهای آتیکایی برابر بگیریم، به این نتیجه میرسیم که ساکنان کورینت یک و نیم برابر و مردم اگینا برابر با آتنیان جمعیت داشتهاند. توانایی نظامی و قدرت سیاسی این شهرها هم – هر چند بسیار در متنهاي آتنی تحریف و انکار شده – با این تراکم جمعیت بالا همخوان است. بنابراین نگرش آتنمدارانهی تاريخنويسان امروزی بیشتر مدیون نابود شدن تاریخها و بیانیههای سیاسی نوشتهشده در این شهرها، و باقی ماندن متنهاي آتنی است، نه واقعیتی جمعیتشناختی یا تاریخی.
چنان که از بقایای خانههای آتنیان در این دوره بر میآید، با وجود تراکم جمعیت بالا، کیفیت زندگی برای همگان بسیار پایین بوده است. مساحت خانهها در همان حدود عصر ظلمت باقی مانده بود، و در بسیاری از موارد کوچکتر هم شده بود. از خانهها هم برای زیستن و خفتن اعضای خانواده، و هم برای نگهداری از جانوران اهلی مانند خوک و بز و گوسفند استفاده میشد. به عبارت دیگر، آغل و اصطبل برای آتنیان چندان شناختهشده نبود و معمولاً همراه جانورانشان در خانههایی کوچک زندگی میکردند. بهداشت سطحی بسیار پایین داشت و شهر فاقد قنات، لولهکشی آب یا منبع آبی شبیه آبانبارهای شرقی بود[4]. فضولات خانهها در کوچهها و کف خانهها انباشته میشد و به همین دلیل هم سطح خیابانها به تدریج بالا میآمد و بازسازی مداوم خانهها را – که از مصالحی به نسبت سبک ساخته شده بودند – ضروری میساخت.
بر خلاف تلقی عمومی، چنان که از شواهد باستانشناختی برمیآید، شهرهای یونانی مراکز ظهور و تکامل فردیت و آغازگاههای تفکیک فضای عمومی از خصوصی نبودهاند. خانههای آتن فاقد فضای خصوصی بودند و هیچ تفکیک روشنی بین بخشهای مربوط به سکونت اعضای خانواده و بخشهای مهمانپذیر و مخصوص آمد و شد همسایگان و خویشاوندان وجود نداشته است[5]. این در حالی است که در همین زمان ابتداییترین شکل تفکیک فضای عمومی و خصوصی، یعنی شکلگیری اندرونی و بیرونی، در خانههای قلمرو خاوری مدتها سابقه داشت. این تفکیک فضای خانه به بخش اندرونی و بیرونی البته با محدودیت زنان و افسانههای شهوتآلود غربیان در مورد حرمسراهای شرقی هیچ ارتباطی ندارد. چون میدانیم که در همین دوره خانههای اربابی ایرانی چنین تفکیکی را از خود نشان میدادند، و زنان ایرانی هم نسبت به زنان یونانی – که خانههایشان چنین تفکیکی نداشته – به شکلی قیاسناپذیر آزادتر زندگی میکردهاند.
غذای عمدهی مردم نان جو و گندم بود که برای سالم ماندن میگذاشتند تا خشک شود و بعد موقع خوردن آن را با آب مخلوط میکردند و به شکل خمیری میخوردند. خوردن گوشت تنها به زمان جشنها و مراسم عمومی اختصاص داشت و حتی در میان اشراف و ثروتمندان هم رواج نداشت. در مقابل، خوردن زیتون و میوه معمول بود و روغن زیتون به عنوان افزودهی غذایی اصلی در میان طبقهی اشراف رواج داشت[6].
به خاطر همین شرایط، میانگین عمر ساکنان این شهر، شبیه به سایر دولتشهرهای یونانی، اندک بود و بین 35- 30 سال نوسان میکرد. چنین مینماید که این عدد میتوانسته برای اعضای طبقهی اشراف و ثروتمندان، که تغذیه و شرایط زندگی بهتری داشتند، تا بیست سال دیگر هم افزایش پیدا کند[7]. به این دلیل قانون مشهور یونانی که خدمت سربازی را برای مردان تا شصت سالگی اجباری میکرد، در واقع، استعارهای برای تأكيد بر عمرانه بودن این وظیفه بوده است، نه یک قانون مدنی دقیق و قابل اجرا.
کیتو، در کتاب جالبش دربارهی یونانیان، سن بالای برخی از مشاهیر این دوره را با نامآورانِ جوانمرگ شدهی اروپایی در سدهي نوزدهم مقایسه کرده و نتیجه گرفته که لابد میانگین سن یونانیان بیشتر از اروپاییان سدهي نوزدهم بوده است[8]. البته تردیدی نیست که در اروپای سدهي نوزدهم هم به خاطر پیامدهای انقلاب صنعتی و شرایط نامناسب زندگی در میان طبقات پایین، میانگین عمر نسبت به زمان حاضر بسیار پایینتر بوده است. اما این امر را نمیتوان دلیلی بر درستی ادعای کیتو دانست. نامآوران سدهي نوزدهمی اروپا، به این دلیل در جوانی میمردند که در عصر رمانتیسم میزیستند و جوانمرگ شدن برایشان نوعی فضیلت محسوب میشد. این همان است که نویسندگان آن دوران با نام مرض سده (mal de siecle) بدان اشاره کردهاند. این باور، باعث میشد نویسندگانی مانند لرمانتوف و پوشکین در جنگهای تن به تن غیرمنطقی جان ببازند و بایرون برای مبارزه با عثمانیها و شهید شدن در راه آزادی یونان تا بالکان سفر کند و نروال خود را دار بزند. در مقابل، در یونان باستان، ما مشاهیری را داشتهایم که تا حدودی زیادی به دلیل سن زیادشان به جرگهی نامداران میپیوستهاند. این نکته که تمام این نامآوران از طبقهی اشراف بودند، و همهشان هم به شدت با رقیبان خویش دشمنی میورزیدند و در محو و تخریب نامشان میکوشیدند، نشان میدهد که گروهی بزرگ از شهروندان یونانی در همین دوران وجود داشتهاند، که مانند شهروندان تمام سرزمينها در تمام طول تاریخ، بیش از اطرافیانشان میاندیشیدند و محصولاتی فکری اثرگذاری تولید میکردند، اما به دلیل عمر کوتاهشان و حذف شدن آثارشان از خاطرهی عمومی مردم به دست فراموشی سپرده شدهاند. بررسی اسکلتهای بهجا مانده از آن دوران نشان میدهد که میانگین سن به راستی در همان حدود 35-30 سال بوده است[9]. بنابراین، سالخورده بودن مشاهیر یونانی، نشانهی بالا بودن متوسط سن در یونان نیست، بلکه نشانهی آن است که سالخوردگان در آن جامعهها مشهور میشدهاند!
- کیتو، 1370. ↑
- Morris, 1990. ↑
- Morris, 1990. ↑
- Hall, 1998: 24-69. ↑
- Nevett, 1995. ↑
- Ehrenberg, 1996. ↑
- Hall, 1998: 24-69. ↑
- کیتو، 1370. ↑
- Hall, 1998: 24-69. ↑