بخش چهارم: اسطورهی معجزهی سیاسی یونان
گفتار نخست: داستان دولتشهرهای یونانی
برای درک این که یونان در چشم ایرانیان روزگاران گذشته چه ارزشی داشته است و تا چه حدودی اشتیاق ایشان را برای کشورگشایی برمیانگیخته است، باید مروری کوتاه بر تاریخ سیاسی یونان داشته باشیم و ببینیم یونانیان به راستی از چه پایهای از اتحاد سیاسی برخوردار بودهاند و نیروها و منابع و تواناییهای اجتماعیشان در چه حدی بوده است.
آریاییهای یونانیزبانی که در سه موج پیاپی آئولی، ایونی، و دوری به یونان کوچیدند از قبيلههايی تشکیل شده بودند که سلسلهمراتب مرسوم در میان قبيلهها را از خود نشان میدادند. ایونیهاي مقیم آتیکا در چهار ایل اصلی سازمان می یافتند. هر کدام از این ایل ها فولِه[1] (: به معنای «شاخه») نامیده می شدند و خود را به یکی از پسران چهارگانه ی جد مشترک شان، ایون، منسوب می کردند. به این ترتیب این فوله ها به نام بنیاد گذاران اساطیریشان گلئونتِس[2]، هوپلوتِس[3]، آیگیکورِس[4]، و آرگادِس[5] نامیده می شدند. هر فوله از سه شعبه ی برادر (فراتریا: ) تشکیل میشد که هر کدامشان سی خاندان داشت. هر یک از این خاندانها سی خانوار را در بر میگرفت. به این ترتیب جمعیت کل یک فوله به حدود صد هزار نفر میرسید که برای ایلهای آن دوران عدد قابل قبولی است. هرودوت هم شمار اعضای قبيلههاي پارسی را 120 هزار نفر ذکر کرده است.
نامگذاری فولههای قبيلههاي آتیکایی بیتردید خاستگاهی اجتماعی داشته است و به نظمی جامعهشناختی اشاره میکند. چرا که هر یک از این فولهها به یکی از طبقات چهارگانهی جامعههاي آریایی اشاره میکند؛ گلئونتس به طبقهی اشراف و کاهنان مربوط میشده است؛ هوپلوتِس – به معنای «سپردار» – جنگاوران را شامل میشده؛ آیگیکورِس – به معنای «بزچران» – گلهداران را در بر میگرفته است؛ و آرگادس، که در لغت به معنای «وابسته به کشتزار» است، از رعیت کشاورز تشکیل میشده است.
قبيلههاي یونانی پس از فتح کردن سرزمينهاي بالکان و چند قرنی که در وحشیگری و انحطاط فرهنگی گذراندند، به تدریج، شهرنشینی و کشاورزی را از بومیانِ باقی مانده آموختند و به این ترتیب نخستین دولتشهرهای یونانی، در قالب شهرهایی مستقل که یک طبقهی ممتاز یونانی بر آن فرمان میراند و اقتصادش بر محور کار بردگانی کشاورز میگشت، در این منطقه پدیدار شد. نخستین دولتشهرها به سنت مرسوم جامعههاي باستانی بر تپههایی بنا میشد و با حصارهایی حراست میشد. مزارع و خانههای بردگان در پایین این تپهها قرار داشت. به این ترتیب نخستین نشانه های آکروپلیس[6] (: به معنای «شهر بلند») از حدود سدهي هشتم پ.م. بر پهنهی سرزمین یونان آشکار شد.
در بخشهای شمالی یونان، یعنی بخشهای آتیکا و تسالی، راه برای نفوذ تأثيرات فرهنگی و سیاسی از سوی آسیای صغیر و فنیقیه باز بود، و به همین دلیل هم این مناطق خیلی زودتر و بیشتر زیر اثر فرهنگهای همسایه دگرگون شدند و به تدریج نوعی اقتصاد دوگانهی کشاورزی/ تجاری را پدید آوردند. به این ترتیب، نظم اجتماعی مبتنی بر تمایز ارباب و برده نیز زیر سوال رفت و به ویژه در آتن جنبشی اجتماعی به راه افتاد که هدفش محدود کردن بردگی و شناسایی حقوق مدنیشان بود. بخشهای جنوبی یونان و لاکدِمونیا از دامنهی این تأثيرات به دور ماندند و نظم کهن خود را به شکلی تقريباً دستنخورده حفظ کردند. دولتشهرهای این ناحیه همچنان بر اقتصاد مبتنی بر کشاورزی بردهدارانه متکی بودند.
دولتشهرهای یونانی زیر سلطهی قبيلههايی جنگجو و توسعهطلب قرار داشتند، که معمولاً با یکدیگر میجنگیدند. در ابتدای کار، بهانهی نبرد به زمین و منابع کشاورزی، یا بردهگیری منحصر میشد. توکودیدس گفته که نخستین جنگ کلاسیک یونانی به نبرد میان دولت خالکیس و اِرِتریا بر سر دشت حاصلخیز لِلانتین مربوط میشود. روند کشمکش میان دولتشهرها با باز شدن راههای دریایی و شکلگیری مهاجرنشینیها پیچیدهتر شد و به حمایتهای دو سویهی دولتشهرهای خویشاوند یا مراکزی که منافع تجاری مشابه داشتند منتهی شد. به این ترتیب، بر مبنای الگویی فراگیر که در سایر نقاط جهان هم دیده میشود، نخستین گامها در راه سازماندهی سیاسی و تمرکز حکومت در چند گرانیگاه قدرت برداشته شد. اما این روند در یونان هرگز به نتیجهی نهایی نرسید. دلیل آن که یونانیان نتوانستند خود دولتی فراگیر، پایدار، و یونانی را در منطقه پدید آورند، میتواند با اشاره به دو عامل توجیه شود:
1) دولتشهرهای یونانی واحدهای سیاسی کوچکی بودند که جمعیتی اندک و بنابراین قدرتی ناچیز داشتند. در عمل هیچ دولتشهری آنقدر نیرومند نبود که بتواند کل شبهجزیرهی یونان را کنترل کند؛
2) یونان سرزمینی فقیر بود و سیطره بر کل خاک آن برای هیچ یک از دولتشهرها توجیه اقتصادی زیادی نداشت. نویسندگان امروزین، هنگامی که برای بازسازی زندگی یونانیان باستان فراخوانده میشوند، نگاه خود را بر سبک زندگی اقلیتی بسیار کوچک از نخبگان سیاسی و نظامی یونان متمرکز میکنند و رفاه و ثروت ایشان را دلیلی بر توانمندی اقتصادی کل شبهجزیره میگیرند، بیتوجه به این که بخش عمدهی جمعیت یونان – بیتردید بیش از نیمی از آن – برده بودند و در موقعیت اقتصادی ناگواری میزیستند و از بقیهی جمعیت یونانی آزاد هم بخش اصلیشان رعیتهایی فقیر محسوب میشدند. به این شکل باور به یونانِ ثروتمند و طمعبرانگیز، یکی دیگر از اعتقاداتی است که به خاطر خدمت شایانش به اسطورهی معجزهی یونانی برای برخی از ایدئولوژیها سودمند است، اما از نظر تاریخی صحت ندارد.
لودیا و اتروسک تنها مراکز سیاسی مهمِ همسایهی یونان بودند که دولتهاي نیرومند و پایداری را ایجاد کردند لودیا، دولتی شرقی بود که پس از هجوم قبيلههاي ایرانی کیمری و انقراض فریگیه، بر وسعت و قدرت خود افزود و بعدها به رقیبی برای شاهنشاهی ماد تبدیل شد. این دولت با وجود جمعیت یونانی قابل توجه مقیم آن، و بر خلاف آنچه تمایل فیلمسازان و رماننویسان غربی است، هرگز دولتی یونانی نبود و یونانیان به طور خاص از واژهی آسیا برای اشاره به آن بهره میبردند. خاستگاه دولت اتروسک بیتردید به جمعیتی مهاجر مربوط میشود که از آسیای صغیر به ایتالیا کوچیدند و دولتی نیرومند را در این منطقه پدید آوردند. ترکیب نژادی این مردم احتمالاً رگههایی از عناصر هوری و فنیقی را در خود داشته است. دولت اتروسک از سال 800 پ.م. به نیرویی تعیینکننده در منطقه تبدیل شد و بعدها آنقدر نیرومند شد که در برابر توسعهطلبی رومیان به سختی مقاومت کرد[7]. با وجود اين، همواره در مقایسه با نیروهای عظیمی که در فراسوی مرزهای شرقیاش قرار داشت، ناچیز و حاشیهای جلوه میکرد. تا پیش از ظهور هخامنشیان دولتشهرهای یوناني، به ویژه در شمال یونان، زیر تأثير این دو دولت قرار داشتند و بسیاری از نبردهایشان به خاطر دخالتهای توسعهطلبانهی این دولتها در این شبهجزیره رخ میداد.
تاریخ یونان، نتیجهی تداخل دو نیروی همگرای جغرافیایی و تاریخی است. نیروهایی که از دل آن نظم جغرافیایی دولتشهرهای ایونی، آتیکایی، و پلوپونسوسی، و نظم تاریخی نظامهای آریستوکراسی، دموکراسی، و جباری زاده شدند، با هم تداخل کردند، و چارچوب عمومی تاریخ سیاسی یونان باستان را پیکربندی کردند. این نظم سیاسی، همان زمینهاي است که باور به اسطورهی معجزهی سیاسی در یونان را ممکن ساخته است. برای آن که بتوانیم این اصول موضوعه را با دیدگاهی انتقادی ارزیابی کنیم، باید مروری کوتاه بر تاریخ یونانی باستان داشته باشیم و نهادهای سیاسی و ارتباط میان دولتشهرهایش را دقیقتر بشناسیم.
وقتی موج بنیانکن قبيلههاي دوری در سدهي دوازدهم و سیزدهم پ.م. یونان را درنَوَردید، نظام شهرنشینی و مراکز مدنیت موکنای به سرعت منقرض شد، و هرج و مرجی جایش را گرفت که تا چهار – پنج سده بعد ادامه یافت. پس از آن، شهرهای یونانی جدید از دل خاکستر تمدن موکنای بیرون آمدند، در حالی که بخشی از نهادهای مدنی و ساختارهای اجتماعی کهنشان را همچنان حفظ کرده بودند. آنچه یونانیان در این میان از دست دادند، نظم و سلسلهمراتبی بود که قاعدهمندی رفتار سیاسی را در جامعههاي موکنای و مینوآ تضمین میکرد، و در آشوب هجوم دوریها از یادها رفته بود. به این شکل، زمانی که این آشوب فرونشست، واحدهای سیاسی نوظهوری بر پهنهی جهان یونانی پدیدار شد که دولتشهر یا پولیس () نام داشت.
شواهد نشان میدهد که دولتشهرهای یونانی با مفهوم سرراست و سادهی دولتشهر، که یک واحد جمعیتی، سیاسی، و اقتصادی خودبسنده را به ذهن متبادر میکند، بسیار متفاوت بودهاند. دولتشهرهای اولیهی یونان خود را در تقابل با مراکز تمدنی بر جای مانده از تمدن موکنای تعریف میکردهاند. به تعبیری، این دولتشهرها به دنبال ویرانی فرهنگ موکنای پدید آمدند و با وجود آنکه از شهرهای موکنایی بسیار فقیرتر بودند، مراکز عمومیای مانند تئاترها و معابد را به صورت میراثی از آن دوران در خود بازتولید کردند. یافتههای باستانشناسی نشان میدهد که در فاصلهی سالهاي 800-925 پ.م. رقابت و کشمکش بسیار شدیدی در میان این دولتشهرها وجود داشته است[8]؛ کشمکشی که تا زمان نابودی تمدن یونانی به دست مقدونیان دوام آورد و طبیعتِ خاص روابط بین شهرها را در عصر کلاسیک یونانی رقم زد.
هر دولتشهر مجموعهای از مردمانِ وابسته به قبيلههاي متحدی را در بر میگرفت که زندگی کوچگردانه را رها کرده و به سبک زندگی کشاورزانه روی آورده بودند. با وجود اين، روابط قبیلهای همچنان در میانشان باقی بود و دوستیها و دشمنیهای درون دولتشهر و جهتگیریهای سیاسی مردمش را تعیین میکرد.
هر دولتشهر یونانی از چندین قبیلهی رسمی و گروهی از مهاجران و بیگانگانِ همزیست تشکیل میشد که به هیچ قبیلهای وابسته نبودند و بنابراین از بخشی از حقوق سیاسی و مدنی خویش محروم بودند. در عمل، آنچه امروز در کتابهای درسی زیر عنوان «حق شهروندی» در دولتشهرهای یونانی فرض میشود قواعد ارثی و بدوی عضویت داشتن یا نداشتن در یک عشیره بوده است. نظام حکومتی دولتشهرهای یونانی، از نظر جغرافیایی، سه گروه کلی را در بر میگرفتند:
1) دولتشهرهای ایونی، که نخستین بخشِ جهان یونانی بودند که متمدن شدند و بیشترشان در دو سوی هلسپونت و آسیای صغیر قرار داشتند؛
2) دولتشهرهای آتیکایی که از نظر نژادی ایونی بودند، اما در منطقهی آتیکا و بوئتیا بیشتر متمرکز بودند؛
3) دولتشهرهای پلوپونسی که در منطقهی لاکدمونیا و آرگولیس و در جنوب یونان قرار داشتند.
- Phyle ↑
- Gleonthes ↑
- Hoplotes ↑
- Aegikores ↑
- Argades ↑
- Acropolis ↑
- Barker & Rasmussen, 1998. ↑
- Morris, 1990. ↑