پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش چهارم: زند فصل چهارم

بخش چهارم: زند فصل چهارم

گفتار نخست: برگردان فصل چهارم

道沖而用之或不盈。

淵兮似萬物之宗。

挫其銳,解其紛,和其光,同其塵。

湛兮似或存。

吾不知誰之子,象帝之先。

۴.۱: راه (وقتی مورد استفاده قرار گیرد) پُر می‌‌‌‌شود، اما گاهی بهره‌‌‌‌برداری از آن به فرسودگی‌‌‌‌اش منتهی نمی‌‌‌‌شود.

۴.۲: عجب ژرف است، به نیای بی‌‌‌‌شمار چیزِ نمایان می‌‌‌‌مانَد.

۴.۳: او تیزی‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌شکند

او گره‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌گشاید (او دعواها را ختم می‌‌‌‌کند)

او روشنایی را پنهان می‌‌‌‌کند

(چون) او با گرد و غبار همسان است

۴.۴: عجب عمیق، به ته‌‌‌‌مانده‌‌‌‌ی چیزی می‌‌‌‌مانَد.

۴.۵: من خبر ندارم که او فرزند کیست؟

شکل‌‌‌‌اش پیش از فغفور پدید آمده است.

بند نخست از فصل چهارم «دائو دِه جینگ» جمله‌‌‌‌ای به نسبت بلند است که از هشت کلمه تشکیل یافته است:

道 (دائو: راه) 沖 (چُنگ: پر کردن، انباشتن) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 用 (یُونگ: استفاده کردن، به کار گرفتن، خوردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 或 (هوآ: شاید، یا، گاهی) 不 (بو: نه) 盈 (یینگ: پر کردن، انباشتن، غرور، افزودن)

مترجمان گوناگون معنای این نشانه را بسیار متنوع با هم ترکیب کرده و به معناهایی واگرا دست یافته‌‌‌‌اند: «راه ساختن، تهیاست. از آن استفاده می‌‌‌‌کنی، ولی پُرش نمی‌‌‌‌کنی»[1] یا «کنش دائو از راه نیستی آن است، و او را نمی‌‌‌‌توان پر از چیزها پنداشت»[2] یا «دائو خالی است، با استفاده شدن فرسوده نمی‌‌‌‌شود.»[3]

نکته‌‌‌‌ی جالب توجه درباره‌‌‌‌ی همه‌‌‌‌ی این ترجمه‌‌‌‌ها آن است که نشانه‌‌‌‌ی 沖 (چُنگ) که یعنی «پر کردن و انباشتن» را به واژگونه‌‌‌‌اش تغییر داده‌‌‌‌اند. یعنی با توجه به این که راه اغلب تهی و مربوط به تهیا دانسته شده، فرض کرده‌‌‌‌اند که این نشانه در اینجا اشتباهی آمده و آن را با کلمه‌‌‌‌ی «تهی» جایگزین کرده و بر آن مبنا ترجمه کرده‌‌‌‌اند. این جایگزینی البته کهن و دیرینه بوده و از قدیم دائوگرایان در این جمله راه را تهی می‌‌‌‌پنداشته‌‌‌‌اند. با این حال اگر بخواهیم معنای اصلی متن را بازسازی کنیم، باید به نشانه‌‌‌‌های آن وفادار بمانیم و از دستکاری دلبخواهی‌‌‌‌اش پرهیز کنیم. با رعایت این احتیاط، به معنایی یکسره متفاوت می‌‌‌‌رسیم: «راه (道) پر می‌‌‌‌شود (沖)، اما (而) گاه (或) این بهره‌‌‌‌جویی از آن (用) به فرسودگی‌‌‌‌اش (盈) منتهی (之) نمی‌‌‌‌شود (不)»

بند دوم از هفت نشانه تشکیل شده (淵兮似萬物之宗。) که اغلب چنین ترجمه‌‌‌‌اش کرده‌‌‌‌اند: «بُنی و سرآغازی ندارد، (ولی) نیای ده زار چیز است». برگردان کلمه به کلمه‌‌‌‌ی این بند چنین است:

淵 (یوآن: چاه، ژرفنا) 兮 (شی: علامت تعجب در جمله) 似 (سی: شبیه، مثل) 萬 (وان: بی‌‌‌‌شمار، ده هزار) 物 (وو: چیز) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 宗 (زُنگ: خاندان، نیاکان، مذهب)

در میان این برگردان‌‌‌‌ها، به نظرم خوانش ایمز و هال از این عبارت دقیقتر است: «چنان ژرف همچون مغاک، نیای همه‌‌‌‌ی چیزهایی که تحقق می‌‌‌‌یابند.»[4] این عبارت را با توجه به نشانه‌‌‌‌ی «شی» (兮) که علامت تعجب است، می‌‌‌‌شود به این ترتیب بازسازی کرد: «عجب ژرف است، به نیای بی‌‌‌‌شمار چیزِ نمایان می‌‌‌‌مانَد.»

بند سوم از چهار جمله‌‌‌‌ی سه کلمه‌‌‌‌ای تشکیل شده که نشانه‌‌‌‌ی میانی در همه‌‌‌‌شان یکسان است. از این رو در شکل اولیه‌‌‌‌اش نوعی شعر کوتاه بوده است:

挫其銳

解其紛

和其光

同其塵

نشانه‌‌‌‌های برسازنده‌‌‌‌ی این جملات به ترتیب چنین‌‌‌‌اند:

挫 (تْسوئُو: شکستن، خم کردن، هجوم) 其 (چی: او، آن) 銳 (روئی: تیز، نوک‌‌‌‌دار)

解 (جیِه: شل کردن، حل کردن، تقسیم، گشوده) 其 (چی: او، آن) 紛 (فِن: اذیت کردن، منازعه، گره)

和 (هِه: بستن، صلح، مهربان، گرم) 其 (چی: او، آن) 光 (گوانگ: نور، روشن، شکوه)

同 (تُنگ: همان، با هم، همچنین) 其 (چی: او، آن) 塵 (چِن: غبار، ردپا، خاک‌‌‌‌آلود)

اینها را می‌‌‌‌توان به این ترتیب ترجمه کرد: «او تیزی‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌شکند/ او گره‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌گشاید/ او روشنایی را پنهان می‌‌‌‌کند/ (چون) او با گرد و غبار همسان است.»

این چهار جمله‌‌‌‌ی ساده اغلب به شکل‌‌‌‌هایی دیگر تفسیر شده‌‌‌‌اند. مثلا جمله‌‌‌‌ی اول را به صورت «لبه‌‌‌‌های تیز را صیقل می‌‌‌‌زند»[5] یا «تیزی‌‌‌‌اش را کُند می‌‌‌‌کند»[6] خوانده‌‌‌‌اند. در حالی که این معنای دوم یا سومی است که با دیدن نشانه‌‌‌‌های این جمله به ذهن می‌‌‌‌آید. فعل «تسوئو» (挫) در اصل شکستن و خم کردن و حمله بردن معنی می‌‌‌‌دهد و صیقل زدن مفهومی تعمیم یافته و دیرآیندتر از آن است. منظور اصلی جمله احتمالا این بوده که «راه» بر همه‌‌‌‌ی سرکشی‌‌‌‌ها غلبه می‌‌‌‌کند. جمله‌‌‌‌ی دوم هم تایید کننده‌‌‌‌ی این خوانش است. چون استعاره‌‌‌‌ی شل کردن گره‌‌‌‌ها به معنای «حل کردن و خاتمه دادن به کشمکشها» هم هست. چون معنای اصلی «فِن» (紛) منازعه و دعواست.

جدی‌‌‌‌ترین تحریف در ترجمه‌‌‌‌ی جمله‌‌‌‌ی سوم دیده می‌‌‌‌شود. فعل این جمله «هِه» (和) به معنای آشتی کردن و بستن و مهار کردن است. اسم جمله یعنی «گوانگ» (光) هم کلمه‌‌‌‌ای با دلالت مثبت است و نور و شکوه و درخشش معنی می‌‌‌‌دهد. بنابراین معنای عبارت آن است که «او روشنایی را می‌‌‌‌بندد» یا «او با نور آشتی می‌‌‌‌کند». از آنجا که اشاره‌‌‌‌ی ضمیر جملات احتمالا به «راه/ دائو» است. مفسران رویارویی و تقابل آن با روشنایی را غریب دانسته‌‌‌‌اند و بنابراین تقریبا همیشه «گوانگ» را «درخشش کور کننده» یا «نور خیره‌‌‌‌ کننده» ترجمه کرده‌‌‌‌اند و دلالتی منفی به آن داده‌‌‌‌اند. در حالی که در اصل متن چنین چیزی بر نمی‌‌‌‌آید.

چهارمین بند (湛兮似或存。) از پنج نشانه تشکیل شده به این شرح:

湛 (زْهَن: عمیق، گزیده) 兮 (شی: علامت تعجب در جمله) 似 (سی: شبیه، مثل) 或 (هوآ: شاید، یا، گاهی) 存 (تْسون: باقی ماندن، ذخیره، وجود داشتن)

این جمله را اغلب همراه با بند بعدی خوانده‌‌‌‌اند و به کلیت آن معنایی یکپارچه نسبت داده‌‌‌‌اند. این البته از متن بر نمی‌‌‌‌آید. بی‌‌‌‌شک تدوین‌‌‌‌گری که این دو زبانزد را کنار هم آورده، قصد داشته از همنشینی‌‌‌‌شان مفهومی پیوسته را مراد کند. اما اصل زبانزدی که اینجا ثبت شده، زمانی زبانزدی مستقل بوده و باید در همین مقام ترجمه شود. این جمله آشکارا ساختاری همسان با بند دوم دارد و چه بسا که زمانی دنباله‌‌‌‌ی آن یا مربوط با آن بوده باشد. در این حالت بند سوم را می‌‌‌‌توان همچون شرحی و افزوده‌‌‌‌ای در میانه‌‌‌‌ی این دو دانست که بند دوم را توضیح می‌‌‌‌داده است. بند سوم بر این مبنا چنین معنایی دارد: «عجب عمیق، به چیزی بازمانده (ته‌‌‌‌مانده‌‌‌‌ی چیزی) می‌‌‌‌مانَد.»

واپسین جمله‌‌‌‌ی فصل چهارم یعنی بند پنجم، از دو جمله تشکیل شده که به ترتیب شش و چهار علامت دارند:

吾 (ووا: من، مال من) 不 (بو: نه) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 誰 (شِئی: کی؟ یکی، کسی) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 子 (زِه: فرزند، نواده، شخص، استاد)

象 (شیانگ: شکل، فیل، عاج) 帝 (دی: امپراتور، فرمانروای آسمانی) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 先 (شیَن: پیشتاز، پیشین، نیاکان)

جمله‌‌‌‌ی اولی به خاطر حضور ضمیر اول شخص معنایی صریح و روشن دارد: «من خبر ندارم که او فرزند کیست؟»

جمله‌‌‌‌ی دوم اما قدری مبهم است. آن را به این صورت ترجمه کرده‌‌‌‌اند که «لیک شاید که پیش از خدا بوده است»[7] یا «آن پیش از خدایان نیاکان‌‌‌‌مان شکل یافت». علت ابهام این جمله نشانه‌‌‌‌ی «شیانگ» (象) است که به صراحت فیل معنی می‌‌‌‌دهد و بعدتر به معنای شکل و پیکره نیز به کار گرفته شده است. گره‌‌‌‌ی دیگری هم در نشانه‌‌‌‌ی «دی» (帝) وجود دارد. این کلمه در اصل «فرمانروا» یا «فغفور» معنی می‌‌‌‌دهد. از آنجا که چینی‌‌‌‌ها به پرستش نیاکان بسیار بها می‌‌‌‌داده‌‌‌‌اند، خدایان باستانی خود را نیز از سویی فرمانروایانی باشکوه و از سوی دیگر نیاکان امپراتوران زنده قلمداد می‌‌‌‌کرده‌‌‌‌اند. به همین خاطر این کلمه بعدتر دلالتی نزدیک به خدایان باستانی را نیز پیدا کرده است. اما باید توجه داشت که معنای اصلی‌‌‌‌اش فغفور یعنی همتای امپراتور در فرهنگ اروپایی است.

«دی» در اساطیر چینی سلسله‌‌‌‌ای از ایزدان باستان را مشخص می‌‌‌‌سازد که مهم‌‌‌‌ترین‌‌‌‌شان امپراتور زرد (هوانگ دی) بوده است و او کسی است که آسمان و زمین را از هم جدا می‌‌‌‌کند. این کلمه را می‌‌‌‌توان به صورت مفرد یا جمع خواند. در حالت مفرد باید آن را به خداوند ترجمه کرد، که لگ[8] و پاشایی چنین کرده‌‌‌‌اند. در مقابل دوئی‌‌‌‌ونداک و فیناتسو آن را جمع گرفته‌‌‌‌اند و به «ایزدان»، «امپراتوران» و یا «نیاکان» ترجمه‌‌‌‌اش کرده‌‌‌‌اند.

با توجه به این توضیح‌‌‌‌ها، اگر ضمیر «آن» در اشاره به «راه» را به پیروی از بندهای قبلی در جمله مضمر بدانیم، باید چنین ترجمه‌‌‌‌اش کنیم که «(راه) پیش از فغفور شکل گرفته است». اگر بخواهیم بند را به صورت مستقل در یابیم و این نشانه‌‌‌‌ها را تنها در پیوند با جمله‌‌‌‌ی قبلی تفسیر کنیم، به این ترجمه می‌‌‌‌رسیم که «شکل پیش از فغفور ظهور کرده است.» در این حالت باز هم احتمالا اشاره به «دائو» است که معلوم نیست فرزند کیست، اما صفتی از آن یعنی شکل‌‌‌‌اش مورد تاکید است و قدیم پنداشته شده است.

گفتار دوم: ظلمت و ژرفا

با مرور اصل متن چینی فصل چهارم روشن می‌‌‌‌شود که احتمالا کلیدواژه‌‌‌‌ی مرکزی‌‌‌‌ای که این زبانزدها را کنار هم گرد آورده، «ژرفا» (یوآن: 淵) بوده است. این نشانه معناهای دیگری را هم می‌‌‌‌رساند که همه با هم در پیوند‌‌‌‌ند. این نشانه سه معنای اصلی دارد که عبارتند از «چاه»، «عمق» و «فوران کردن». این نشانه بسیار نادر است و در «دائو دِه جینگ» تنها سه بار (همین جا، به علاوه‌‌‌‌ی فصل‌‌‌‌های هفتم و سی و پنجم) به کار رفته است. این واژه در بندهای دیگر این فصل تکرار نمی‌‌‌‌شود، اما مترادفهای آن را می‌‌‌‌بینیم. در بند سوم «چِن» ‌‌‌‌(塵) به معنای گرد و غبار و خاک‌‌‌‌آلود را داریم، که در اینجا «ابهام‌‌‌‌انگیز و ظلمانی و پوشاننده‌‌‌‌ی نور» معنی می‌‌‌‌دهد و به دلالت «یوآن» مربوط است. «چِن» هم از آن واژه‌‌‌‌های کمیابی است که در این متن تنها یک بار دیگر در فصل ۵۵ آمده است. در بند چهارم کلمه‌‌‌‌ی مشابه دیگری (زْهَن/ ژَن: 湛) را داریم که یعنی «عمیق، شفاف و برجسته»، و همه توافق دارند که در اینجا «ژرف، عمیق» معنی می‌‌‌‌دهد. این واژه حتا از دوتای قبلی هم کمیاب‌‌‌‌تر است و فقط همین یک بار در متن آمده است.

فصل چهارم در نسخه‌‌‌‌ی الف از یافته‌‌‌‌های ما وانگ توئی با روایت کلاسیک «دائو دِه جینگ» تفاوتهایی دارد. مثلا در بند دوم به جای «هوئو» به معنای شاد، «یو» را داریم که یعنی دوباره و این در برخی از متن‌‌‌‌های کهن دیگر هم دیده می‌‌‌‌شود. یا در انتهای همین بند به جای «مان» نشانه‌‌‌‌ی «یینگ» را می‌‌‌‌بینیم. این تغییر احتمالا به خاطر تابوی نبردن نام امپراتور لیو یینگ از دودمان هان بوده باشد.[9]

بنابراین بند نافی که بندهای فصل چهارم را به هم متصل می‌‌‌‌کند، مضمون عمق و ژرفاست که در قالب سه واژه‌‌‌‌ی کم‌‌‌‌بسامد و مهجور بیان شده است. در ابتدای کار بخش‌‌‌‌های برسازنده‌‌‌‌ی متن زبانزدهایی جداگانه بوده‌‌‌‌اند و چنین می‌‌‌‌نماید که بند سوم شعری مستقل بوده و بندهای دوم و چهارم به هم مربوط بوده و شاید با هم شعری پیوسته را تشکیل می‌‌‌‌داده‌‌‌‌اند. اما این فصل در شکل امروزینش و با این ترتیب به روایتی یکپارچه درباره‌‌‌‌ی مفهوم «راه» بدل شده است.

درباره‌‌‌‌ی سیر تحول فصل چهارم دو حدس دارم. نخست آن که در ابتدای کار دو شعرِ جداگانه داشته‌‌‌‌ایم:

۴.۳: او تیزی‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌شکند

او گره‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌گشاید (او دعواها را ختم می‌‌‌‌کند)

او روشنایی را پنهان می‌‌‌‌کند

(چون) او با گرد و غبار همسان است

و

۴.۲: عجب ژرف است، به نیای بی‌‌‌‌شمار چیزِ نمایان می‌‌‌‌مانَد.

۴.۴: عجب عمیق، به ته‌‌‌‌مانده‌‌‌‌ی چیزی می‌‌‌‌مانَد.

چون این بخش‌‌‌‌ها ساختار زبانی همسان و وزن و آهنگی دارند. درست دانسته نیست که این دو شعر کهن در وصف راه سروده شده باشند، و شاید به چیزی دیگر اشاره می‌‌‌‌کرده‌‌‌‌اند.

دومین حدس آن که احتمالا بندهای اول و آخر بعدتر و به هنگام تدوین و گردآوری به متن افزوده شده‌‌‌‌اند. اینها ساختار زبانی یکسره متفاوتی دارند و به مقدمه و مؤخره‌‌‌‌ای می‌‌‌‌مانند:

۴.۱: راه (وقتی مورد استفاده قرار گیرد) پُر می‌‌‌‌شود، اما گاهی بهره‌‌‌‌برداری از آن به فرسودگی‌‌‌‌اش منتهی نمی‌‌‌‌شود.

۴.۵: من خبر ندارم که او فرزند کیست؟ شکل‌‌‌‌اش پیش از فغفور پدید آمده است.

ویراستاری که این دو جمله را در اول و آخر دو شعر کهن آورده، در ضمن همان کسی بوده که دو مصراع شعر دومی را از هم جدا کرده و آن را در اول و آخرِ شعر چهارمصراعی بلندتر آورده است. احتمالا به این خاطر که آن چهار جمله‌‌‌‌ی کوتاه به شرح مصراع نخست می‌‌‌‌مانند و مصراع دوم به شرح آن چهار جمله می‌‌‌‌خورد.

اگر کل متن را یکپارچه بدانیم و آن را وصف راه در نظر بگیریم، به این نتیجه می‌‌‌‌رسیم که راه در مقام چیزی عمیق و ژرف و ابهام‌‌‌‌انگیز، با دو ویژگی تجسم شده است. نخست تبارشناسی‌‌‌‌اش که در بندهای دوم و چهارم و پنجم نمایان است. از این جمله‌‌‌‌ها بر می‌‌‌‌آید که راه خاستگاهی دیرینه و نامعلوم دارد، و در ضمن خودش نیای چیزهای بی‌‌‌‌شمار است. ویژگی دیگرش ستیهندگی و غلبه‌‌‌‌اش بر منازعه‌‌‌‌ها و تیزی‌‌‌‌هاست، که در بند سوم صورتبندی شده است. جمله‌‌‌‌ی اول شرح می‌‌‌‌دهد که راه بنابراین به نیرویی جوشان و چیره‌‌‌‌گر شبیه است که همه‌‌‌‌چیز را پدید می‌‌‌‌آورد، بی آن که فرسوده شود و تهی گردد. از این نظر به چاهی شبیه است که انباشته از آب است و با کشیدن دلوهای بسیار از آن، خالی نمی‌‌‌‌شود. احتمالا محوری فرض کردن مفهوم چاه-عمق از همین مضمون برآمده است.

آخرین جمله در ضمن تصریح می‌‌‌‌کند که دیرینگی راه به معنای شأن پیشینی‌‌‌‌اش نسبت به اقتدار سلطنتی و مشروعیت قدرت نیز هست. چنین می‌‌‌‌نماید که در قدیمی‌‌‌‌ترین نسخه‌‌‌‌ها در این بند نشانه‌‌‌‌ی «تی» را داشته باشیم که در لغت یعنی «سرور»، ولی در ضمن اسم خدای قوم شانگ و چو بوده که امروز همچون دو سلسله‌‌‌‌ی باستانی مورد ارجاع قرار می‌‌‌‌گیرند، اما در اصل دو دوره‌‌‌‌ی تاریخیِ فاقد وحدت سیاسی هستند که در آنها گرانیگاه زندگی کشاورزانه در چین در میان این دو قوم قرار داشته است. همین قوم چو بودند که در نهایت کلمه‌‌‌‌ی «تی» را به «تیان» تغییر دادند و این همان است که در نسخه‌‌‌‌ی کلاسیک متن تثبیت شده است.[10]

این اشاره‌‌‌‌ی آخری احتمالا به مخالفت با اندیشه‌‌‌‌ی سیاسی ایرانشهری مربوط می‌‌‌‌شود که شاهنشاه را در مقابل فغفور، نماینده‌‌‌‌ی ستیزه‌‌‌‌ی میان اهریمن و اهورامزدا می‌‌‌‌دانست و او را رهبر نیروهای گیتیانه‌‌‌‌ی هوادار روشنایی قلمداد می‌‌‌‌کرد. بند سوم اشاره‌‌‌‌ی مهمی دارد و می‌‌‌‌گوید راه چیره‌‌‌‌گر است و غلبه کننده بر مخالفتها، و در ضمن مانند گرد و غباری که هوا را آکنده می‌‌‌‌سازد، پوشاننده‌‌‌‌ی نور هم هست. یعنی راه نسبت به خیر و شر و نور و ظلمت خنثا و بی‌‌‌‌طرف است. همچنان که از ویژگی‌‌‌‌ چاهسارگونه و ژرف‌‌‌‌اش بر می‌‌‌‌آید. بند پنجم انگار به این نکته اشاره دارد که مشروعیت شاه چیزی نوساز و تازه به دوران رسیده است و نسبت به وضعیت طبیعی و نامتمایز چیزها دیرآیندتر است و اصالت کمتری دارد. پس رگه‌‌‌‌ای از تقابل دائو-فغفور و دین-شاهنشاه در این فصل می‌‌‌‌بینیم که در قالب فروپوشانده شدنِ روشنایی و ستیزه‌‌‌‌ی اخلاقی در حجابی از ژرفا و غبارگونگی رمزپردازی شده است.

 

 

  1. Ames and Hall, 2003: 502.
  2. پاشائی، ۱۳۷۱: ۱۲۵.
  3. Addiss and Lombardo, 1993: 28.
  4. Ames and Hall, 2003: 502.
  5. پاشائی، ۱۳۷۱: ۱۲۵.
  6. پاشائی، ۱۳۷۱: ۱۲۵.
  7. پاشائی، ۱۳۷۱: ۱۲۵.
  8. James Legge
  9. Henricks, 1989: 758-760.
  10. Henricks, 1989: 762-761.

 

 

ادامه مطلب: بخش پنجم: زند فصل پنجم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب