شروین وکیلی
ایرانزمین از بسیاری جنبهها اهمیت دارد. یکی از آنها، دیرپاییِ شگفتانگیزِ این تمدن در درازنای زمان و دیگری، گستردگیِ خیرهکنندهی نفوذ آن در پهنهی مکان است. علت ویژگی دوم، روشن است؛ ایرانزمین بر میانهی جهان قرار دارد. بین دو قلمروی بزرگ تمدنیِ شرقی و غربی و در محل اتصال سه نژاد اصلی و در اقلیمی که زایندهی نخستین هستههای تمدن و شهرنشینی بود. حرکت در جهان باستان، اگر قرار بود در سطحی جهانی انجام شود، باید لزوماً از مجرای ایرانزمین انجام میشد و این امر خواهناخواه به اثرگذاری و اثرپذیری و نفوذِ تاریخیِ تمدن ایرانی منتهی شده است، اما دلیلِ ویژگی نخست را به گمانم باید در ساختاریافتگیِ ویژهی منِ ایرانی جستوجو کرد و سازشپذیریِ عجیبش با تمام تنشهای قابل تصور و ارتباطی ویژه که با بقا، لذت، قدرت و معنا برقرار کرده است. از این روست که مرور تاریخ تحول آن، در این روزگارِ بیمهری با تاریخهای حجیم و محبوبیتِ تاریخچههای جزئی و خُرد، برای ما ایرانیان و برای همگانی که به تداوم تاریخیِ خویش میاندیشند، اهمیت دارد.
———————————————–
بخش نخست
———————————————–
تاریخ؛ علمِ ردیابیِ ریشهها، تمایزیافتگیها، پیوستگیها و دگردیسیهاست.
در این معنا، تاریخِ ایرانزمین؛ مرجعی است که در نظر داشتنش برای نگاشتنِ تمام تاریخهای دیگر -به جز تاریخهای منطقهایِ آفریقای جنوب صحرا و آمریکای پیشاکلمب و شاید دورههایی از چین باستان- ضرورت دارد. خاستگاهِ بیشمار چیزهای مهم و مرسوم و آشنا -از شلوار و شراب گرفته تا بهشت و دوزخ و خدای یگانهی متعالی- در این سرزمین بوده و بنابراین نادیدهانگاشتنِ آنچه در این زمینه رخ داده است، برای مورخان در بهترین حالت؛ اشتباه و در بدترین حالت؛ تحریفی آگاهانه را به ارمغان خواهد آورد.
تاریخ؛ فضای حالتی است که خطراهههایی بیشمار و بسیار گوناگون در آن گسترده شده است. خطراهههایی که از تجربهکردنِ الگوهای متنوعی از زیستن، اندیشیدن و بودن پدید میآمده و معمولاً تا روزگار ما تداوم نداشته است.
تاریخ؛ علمِ ردیابیِ ریشهها، تمایزیافتگیها، پیوستگیها و دگردیسیهاست. در این معنا، تاریخِ ایرانزمین؛ مرجعی است که در نظر داشتنش برای نگاشتنِ تمام تاریخهای دیگر -به جز تاریخهای منطقهایِ آفریقای جنوب صحرا و آمریکای پیشاکلمب و شاید دورههایی از چین باستان- ضرورت دارد. خاستگاهِ بیشمار چیزهای مهم و مرسوم و آشنا -از شلوار و شراب گرفته تا بهشت و دوزخ و خدای یگانهی متعالی- در این سرزمین بوده و بنابراین نادیدهانگاشتنِ آنچه در این زمینه رخ داده است، برای مورخان در بهترین حالت؛ اشتباه و در بدترین حالت؛ تحریفی آگاهانه را به ارمغان خواهد آورد.
اصولاً خواندن و نوشتن تاریخ، از این رو ضرورت دارد که چشمان ما را به افقهای ناآشنا و دور از ذهن، اما ممکن و تحققیافته از هستیداشتن میگشاید و با قراردادنمان در زمینهای گسترده از این خطراههها، امکان نقد بیرونی و منصفانهی شیوهی بودنِ خودمان را و خطراههی خویش را به دست میدهد. فراهمکردنِ این بخت، به ویژه در وارسیِ تاریخ ایرانزمین برجستگی و درخشش بیشتری دارد؛ چراکه در اینجاست که برای مدتی به درازنای کل تاریخ تمدن، تقریباً تمام اقوام و تمام ادیان و تمام نژادها و تمام زبانها -باز به استثنای مقیمان آمریکای باستان و آفریقای زیر صحرا- در هم آمیختهاند و از هم وامگیری کردهاند و با یکدیگر ستیزیدهاند و خطراهههایی نو و بدیع را پدیدار ساختهاند. این غنای سترگ از الگوهای متنوع و واگرا برای هستیداشتن، بزرگترین سرمایهی تاریخ ایرانزمین و بزرگترین دلیل برای ضرورتِ پرداختن به آن است.
تاریخ را در چشماندازی سنتی، بازگوکردنِ ماجرای زندگی شاهان میدانستند. این مردهریگِ قدیمی که دستِ بر قضا در ایرانزمین و مصر نیز ریشه دارد، هنوز ستون فقرات بیشتر تاریخهای معتبر و مشهور را تشکیل میدهد. دلیل آن هم بسیار روشن است؛ روایتکردن تاریخ، به نگارش و پراکندن برداشتی در مورد رخدادها وابسته است که خواهناخواه، مشروعیت و معنای چیزها و رخدادهای حاضر در اکنون و اینجا را تعیین میکند و بنابراین با قدرت پیوند میخورد و به امری سیاسی تبدیل میشود. تاریخهای ما سیاستزده است؛ چون از سوی نهادهایی سیاسی و با اهدافی سیاسی نگاشته شده است.
تاریخ کنونی را اما، با فراغت از چشمداشتهای سیاسی و با هدفی دیگر مینگارم؛ سرنوشت منِ ایرانی است که در مرکز توجه من قرار دارد، نه حیات و مماتِ ساخت سیاسیِ خاصی یا نظام اجتماعیِ ویژهای. از این رو نگاه خود را بر ایرانی در تمامیتِ تکثر و تنوعش متمرکز خواهم کرد. بیاعتنا به اینکه از چه نژادی، چه قومی، چه زبانی، چه دینی و چه گرایش هنری یا ادبیای برخاسته باشد. تنها با نگاشتنِ این تاریخِ منِ ایرانی است که میتوان آن فضای حالت را در کلیتِ ارزشمندش پیمود و آن پهنهی از یادرفته و فراموششده از تجربههای هستیشناسانه را درنوشت و به درکی ژرفتر در مورد موقعیت امروزین خویش پی برد. این کار البته در کنار گرایشهای شخصی و خاصِ نگارنده انجام میشود که به عنوان یک ایرانی و یک انسان، خواستارِ وضعیتی مطلوب و موقعیتی آرمانی برای خویش، اطرافیان، آدمیان و تمامی زندگان است و به همین دلیل در نهایت پیوندی نیرومند با قدرت برقرار میکند، اما این پیوندی پسینی است؛ یعنی دستیابی به آن، درک تاریخیِ دقیق را پیشنیاز و زیربنای خواستِ خود میگیرد، نه پیامد و نتیجهاش و به همین دلیل هم به گمان من خردمندانهتر است.
تاریخ؛ انباشتی است از چیزها و رخدادها که در زمانها و مکانهای ویژهای وجود داشته است.این چیزها و رخدادها را در هر چهار سطح «فراز» میتوان شناسایی کرد.
تاریخ؛ انباشتی است از چیزها و رخدادها که در زمانها و مکانهای ویژهای وجود داشته است.
این چیزها و رخدادها را در هر چهار سطح «فراز» میتوان شناسایی کرد:
در سطح زیستی؛ بدنهایی زنده بودهاند که میخوردند و میآشامیدند و جفتگیری میکردند و بیمار میشدند و روشهای گوناگونی برای بهرهبرداری از لولههای گوارش و عضلانی/عصبی و دفعی/تناسلیِ خود ابداع میکردند. گوسفندان و آدمیان، باکتریها و درختان و رنگها و شکلها و ریختها، برسازندهی چیزهای سطح زیستیاند و الگوهای گوناگونِ کارکردنِ لولههای سهگانهی یادشده و شیوهای که ماده، انرژی و اطلاعات را پردازش میکند، رخدادهای این سطح است.
در سطح روانی که نسبت به سطحِ سختِ زیستی، نرمافزاری مینماید، چیزها و رخدادها بسیار در هم تنیدهاند. ساختارهای روانشناختیِ خاص، هیجانها و عواطف، مهارتهای شناختی، ساز و کارهای لذتبردن و رنجکشیدن و زیرواحدهای شناسنده و انتخابگر و مدیریتکنندهی نظام شخصیتی چیزهای این سطح است و کارکرد همین عناصر، رخدادهایی است که در قالب رفتارهای انسانی در سطحی فردی بروز میکند.
در سطح اجتماعی، اما بار دیگر با لایهای سختافزاری روبرو هستیم. از این روست که چیزهایی آشکار و روشن داریم: بناها، معماریها، ابزارها، آثار هنری، سازمانها و خانوادهها و قبایل در کلیتِ تنومند و تناسخِ جسمانیشان و همچنین جامهها و خوراکها و دستساختهها. رخدادها در این سطح، از کارکردِ نهادها برمیآمده است: مناسک کلان و مراسم اجتماعی، کنشهای متقابل خُرد و جریانهای اجتماعی کلان، جنگها و تجارتها و فنآوریها و تولیدهای صنعتی در زمرهی این رخدادها به شمار میرود.
سطح فرهنگی؛ به برابرنهادِ کلانِ سطح روانی میماند، از این رو که در این لایه نیز چیزها و رخدادها به هم گره خورده و در هم تنیده شده است. چیزهای این لایه عبارت از واژگان و عناصرِ زبانی و نمادها و رمزگان و سرنمونهاست و رخدادها؛ شیوههایی است که این نشانگان برای رمزگذاریِ پدیدارها به کار گرفته میشود و روشی که از مجرای آن، معنا را میآفرینند و بازتولید میکنند.
بر این مبنا، تاریخ موردنظر ما؛ تاریخِ چیزها و رخدادهایی است که در سطوح گوناگونِ «فراز» پراکنده شدهاند.
تنها زمانی میتوان به روایتی منسجم و فراگیر از تاریخِ یک تمدن دست یافت که تمام این چیزها و رخدادها در پیکرهای عمومی و همسازگار در کنار هم گنجیده شود، اما جادوی زمان آن است که این پیوندِ فراگیر و شاملِ تمام چیزها و رخدادها، تنها یک بار و به شکلی بسیار موقت تحقق مییابد و آن هم در زمان اکنون است. از این رو تمام آنچه که مورخ بدان دسترسی دارد، سایه و ویرانهی چیزها و رخدادهاست. ردپاهای چیزها و بازتاب و تاثیرِ رخدادها، تنها مواد اولیهای است که در اختیار ما قرار دارد. این مواد اولیه نیز به شکلی سخت ویرانگرانه در معرض تاخت و تازِ دو نوع نیروی کاملاً متمایز قرار دارد؛ یک سو، روندهای طبیعیِ آنتروپیک با بینظمی و خصلت کاتورهایشان دستاندرکار است تا نظمها را از هم بپاشد و تمایزها را از میان بردارد و تقارن را بر همه جا حاکم کند و از سوی دیگر نظامهای شکلدهنده به اکنون قرار دارد که به شکلی متمرکز و سازمانیافته به قلب، تحریف و بازسازیِ بقایای بازمانده از گذشته مشغول است تا اکنون را بر پایههایی تنظیمشده استوار دارد و اختلالهایی را که از گذشته در حال، رخنه میکند کنترل کند.
بر این مبنا، میرایی و ناپایداریِ ذاتی این عناصر، در کنار تلاشِ ساز و کارهای قدرتِ جاری در زمان حال، نیروهایی است که دسترسیِ مورخ به چیزها و رخدادهای گذشته را به امری نادر و کمیاب تبدیل میکند.
هنگام نگاشتن تاریخ، باید این کاستیِ بنیادین را فهمید و پذیرفت و در سایهی قطعیتنداشتن ناشی از آن به کارِ روایتکردنِ داستانِ گذشته پرداخت. این نبود قطعیت از سویی، فروتنیِ علمی را برای مورخ به ارمغان میآورد و از سوی دیگر، کارِ بازسازیِ گذشته را به تجسسی پلیسی مانند میکند؛ چراکه در اینجا نیز باید برگههایی جسته و گریخته برای بازسازی صحنهای مناقشهآمیز در کنار هم قرار گیرد تا شاید گناهکار و بیگناه از هم جدا شوند و عدالتی در سطحی برقرار شود.
جعبهی ابزار تاريخپژوهان
بر مبنای آنچه گذشت، میتوان به چارچوب معناییِ بحثی که بدان خواهیم پرداخت، کمی دقیقتر نگریست. پیش از ورود به بحث، تعریف چند کلیدواژه و ردهبندی عناصرِ معناییای که به کارِ «نوشتن تاریخ» میآید، ضرورت دارد. پس در اینجا به مرور برخی از مفاهیم و بازشناسیِ محتویات جعبهی ابزار خویش میپردازم:
نخست: تاریخ؛ روایتی دربارهی سرگذشتِ یک نظام تکاملی و سیر تحول آن در زمینهی زمان-مکان است که ادعای راستبودن داشته باشد.
روایتبودنِ تاریخ؛ بدان معناست که آن را همچون یک منش در نظر میگیریم؛ یعنی تاریخ، ساختاری معنایی است که در قالبی زبانی صورتبندی شده باشد و ساختار کردارهای آدمیانِ حامل خود را تغییر دهد.
تاریخ با حقیقت ارتباطی برقرار میکند؛ یعنی ادعای راستی دارد و خود را توصیفی از آنچه که به واقع در گذشته رخ داده است، قلمداد میکند. از این مجرا، روایتِ تاریخی همواره با قدرت و با اکنون پیوند دارد، هرچند در تاریخهای مرسوم این ارتباط با مهارت پنهان میشود.
تاریخ به صورتبندی و شرحِ سرگذشتِ یک نظام تکاملی میپردازد؛ یعنی برای تمام نظامهای تکاملی -در تمام سطوح پیچیدگی- میتوان روایتهایی تاریخی به دست داد. میتوان تاریخِ بدنها، گونهها، تمدنها، فرهنگها، منشها، نهادهای اجتماعی، قبایل، گروههای قومی و جمعیتی، زبانها و… را نوشت. در واقع بخش مهمی از این تاریخها، هماکنون وجود دارد و معمولاً با تمرکز بر موضوعی خاص و غفلت از سیستمهای تکاملیِ وابسته بدان، روایتی سادهشده را به دست میدهد. چنین است تاریخ کلاسیک که بیشتر سرگذشت تحول نهادهای سیاسی است و تاریخ طبیعی که بررسی سرگذشت گونهها و جمعیتهای جانوری و گیاهی و سیستمهای زمینشناختی است.
تا آنجایی که به بحث ما مربوط میشود، نظامهای تکاملیِ مهم در فهمِ تاریخِ من به طور عام و منِ ایرانی به طور خاص، به چهار ردهی بدن، نظام شخصیتی، نهاد اجتماعی و منش محدود میشود. به عبارت دیگر، برای پرهیز از سردرگمی و سازماندهیِ انبوهِ دادههای تاریخی، در چهار سطح توصیفیِ فراز به روایتِ تاریخی خواهیم پرداخت.
دوم: مادهی خامِ برسازندهی تاریخ، از دو عنصر پایه تشکیل یافته که رخدادها و چیزهاست.
رخدادها؛ فرآیندها، جریانها و اتفاقهایی است که در قالبی کارکردگرایانه و موقتی بر صحنهی گیتی پدیدار میشود. رخداد، الگویی از پویاییِ هستی در چارچوبی زمانی-مکانی است که عمری کوتاه و تاثیری دیرپا دارد. رخدادها، اموری زودگذر و ناپایدار است که وضعیت هستی در هر برش زمانی-مکانی را تعیین و مسیرها و خطراهههای پیشاروی سیستمها را در خوشههایی تاریخمند محصور میکند.
در سطح زیستی، برخی از رخدادها عبارت از ظهور امراض نو، شیوع بیماری واگیردار، قحطی، خشکسالی، سیل، رامشدن جانوران و گیاهان، فرسایش خاک، دگردیسی بوم و سایر روندهای حاکم بر چگونه زیستنِ بدنهاست.
در سطح روانی، برخی رخدادها عبارت از کردارهای روزانه، کارهای بزرگ مردم تاریخساز، زایش و زوال روشهای تنظیم لذت و رنج، ظهور و سقوط نظامهای انضباطی، ترفندهای انضباط اسفنکترها و تنظیم کارکرد لولههای سطح زیستی است و خلاصه آنکه، کل رخدادهای هیجانی و شناختیِ درون ذهن منها.
در سطح اجتماعی برخی از این رخدادها را میتوان به این ترتیب فهرست کرد: جنگ و صلح، درگیری و اتحاد اقوام و گروهها و نهادها و دولتها، پدیدار و ناپدیدشدنِ مسیرهای تجاری و برقرارماندن یا از میانرفتن نظامهای تبادل اقتصادی، پیدایش ادیان نو، جنبشهای اجتماعی، حرکتهای سیاسی و دگرگونی نظامهای کنش متقابل میان افراد و نهادها.
و در سطح فرهنگی، مهمترین رخدادها چنین است: پیدایش و زوال ادیان، ابداع و فراموشیِ فنون و شیوههای عملیاتی، ابداع خط، رواج زبان، شاخهزایی در زبانها، نظریهها، ادیان و ظهور گویشها، نظریههای نو و فرقهها و مرکزیتیافتنِ جفتهای متضاد معنایی (جمها).
چیزها؛ تمام ساختارهایی است که در زمان-مکان پایدار باشد و شکلی ایستا و استوار از سازماندهیِ ماده و انرژی و اطلاعات را به نمایش بگذارد. چیزها، زمینهای است که رخدادها درونشان ظاهر میشود و رخدادها، الگوهایی است که چیزها در قالبش با هم ارتباط برقرار میکنند.
در سطح زیستی؛ بدنها، غذاها و فضولات، چیزهای برسازندهی زیستبوم -از سنگهای پایا گرفته تا ابرهای پویا- و به ویژه عناصری مانند آب و خاک و نور و عوارض زمینشناختی نمونههایی از چیزهاست.
تاریخ؛ توصیفی وابسته به مقیاس است، اما تاریخی کارآمد است که روایتهای برآمده از این مقیاسهای متفاوت را در قالب یک نظامِ منسجم با هم ترکیب کند؛ درست همانطور که این رخدادها و چیزهای دارای مقیاسهای گوناگون، در ابتدای کار در جریان ظهور امر تاریخی با هم پیوند داشتهاند.
در سطح روانی؛ چیزها حالات گوناگون عاطفی-هیجانی، منهای متمایز و تشخصیافته در کالبد جسمانیشان است، چیزهایی که این منها مالک آن پنداشته میشود و اشیایی (مانند لباس) که از مجرای مالکیت یا هر نوع رابطهی ذهنیِ دیگر، پیکربندی نظام شخصیتی را رمزگذاری و تثبیت کند.
در سطح اجتماعی؛ چیزها عبارت از راهها، ساختمانها، شهرها، بناهای مهم، معبدها، دژها، مراکز تجاری و تمام چیزهایی است که مثل یک درخت مقدس یا یک تاج، دلالتی اجتماعی دارد.
در سطح فرهنگی؛ چیزها عبارت از حروف و علائم و نمادهای زبانی، منشها (دین، فن، آفریدهی ادبی و هنری، نظریه، اسطوره)، کتابها و متون، اشیا و دستساختههایی فنی، آیینی، یا هنری است که نظامی خاص از معناها را در خود منعکس کنند و از همه مهمتر، جفتهای متضاد معنایی (جمها) که هستههای پیکربندی معنا در منشهاست.
تاریخ؛ توصیفی وابسته به مقیاس است، اما تاریخی کارآمد است که روایتهای برآمده از این مقیاسهای متفاوت را در قالب یک نظامِ منسجم با هم ترکیب کند؛ درست همانطور که این رخدادها و چیزهای دارای مقیاسهای گوناگون، در ابتدای کار در جریان ظهور امر تاریخی با هم پیوند داشتهاند.
این بدان معناست که اگر در سطوح گوناگونِ «فراز» به سیر دگرگونی نظامهای تکاملی بنگریم، رخدادهایی متفاوت را خواهیم دید که بر چیزهای متمایزی سوار شدهاند. در اکنون، که زمانِ همیشگیِ ظهور امر تاریخی است، تمام این سطوحِ چهارگانه و توصیفهای واگرا در پیکرهای منسجم و یگانه باهم ترکیب شده و این همان است که اکنونِ تنومند و حاضر و ملموس را از تاریخِ بیرمق و کمرنگ و تکهپاره متمایز میکند.
روایت تاریخیای نیرومند است که شکلی از این انسجامِ اکنونمدارانهی تاریخ را در قالبی نمادین بازتولید کند؛ یعنی بتواند توصیفهای گوناگون از سطوح «فراز» را به شکلی در هم ادغام کند که به تصویری یکدست و سازگار از امر تاریخی دست یابد. این همان است که میتواند محک و سنجهی راستیِ یک روایت تاریخی و معیار چیرگیاش بر روایتهای رقیب قلمداد شود.
ادامه دارد…