تاریخ جامه‌ی ایرانی

 

 

 

 

 

 

 

 چنان که مشهور است، ایرانیان در دوران باستان به خوش‌پوشی و آراستگی در جامه و لباس شهرت داشته‌اند. آیا چنین برداشتی درست است؟ یعنی شواهدی داریم که نشان دهد به واقع در آغازگاه تاریخ پوشاک ایرانیان با بقیه‌ی ملت‌ها تفاوت داشته است؟

بله، چنین داده‌هایی در دست است. پرسش شما در واقع دو بخش دارد. یکی به مردم ایران زمین مربوط می‌شود و دیگری به مردم کشور ایران باز می‌گردد. ایران زمین یکی از دو کانون دیرینه‌ی شکل‌گیری مدنیت و سبک زندگی کشاورزانه است (دومی‌اش مصر است). به همین خاطر طبیعی است که عناصر زندگی کشاورزانه از جمله لباس برای نخستین بار در این قلمرو تکامل یافته باشد. یعنی این نکته که کهنترین شهرها و مراکز کشاورزی در قلمرو ایران زمین تکامل یافته، به تنهایی تبیین می‌کند که چرا فن ریسندگی هم در این قلمرو آغاز شده است. رشتن نخ و بافتن پارچه و تولید لباس کاری دشوار و زمان‌گیر و به نسبت فنی است که در جهان باستان صنعتی مهم و کلیدی محسوب می‌شده است. ایران زمین بی‌شک در این زمینه پیشرو و یکه‌تاز بوده و قدیمی‌ترین نمونه‌ها از جامه‌های پارچه‌ای، قباهای نمدی، و کفش‌افزارهای چرمی در ایران زمین یافت شده‌اند. این یافته‌ها به سراسر ایران زمین مربوط می‌شوند و برخاسته از کل تمدن ایرانی هستند، یعنی در شهرسوخته، ایلام، سغد و خوارزم، ری، سیلک، سومر و قفقاز تقریبا همزمان و در ابتدای هزاره‌ی سوم پیش از میلاد نمودهای پوشاک پیچیده ظاهر می‌شود. مصریان هم همزمان فناوری ریسندگی و بافندگی خود را پدید می‌آورند، اما آشکارا از مردم ایران زمین در این زمینه عقب‌تر بوده‌اند و تقریبا همه‌ی لباسهایشان به پارچه‌های کتانی منحصر می‌شود، که البته این ساده ماندن الگوی پوشاک در اقلیم گرم و استوایی مصر هم ریشه داشته است.

 اینها به نظرم مربوط به بخش اول پرسشمان بود که به مردم ایران زمین مربوط می‌شد. درباره‌ی بخش دوم یعنی مردم کشور ایران چه می‌شود گفت؟

در میانه‌ی قرن ششم پیش از میلاد کل قلمرو ایران زمین به دست توانای کوروش بزرگ یکپارچه شد و کهنترین دولت پیچیده‌ و چندقومیتی جهان به این ترتیب پدید آمد، که در ضمن پایدارترین دولت تاریخ هم هست و تا به امروز ادامه یافته و همان ایران خودمان است. یعنی با تاسیس دولت هخامنشی انقلابی سیاسی در جهان باستان می‌بینیم که با تاسیس اولین دولت بزرگ و اولین کشور بزرگ به معنای دقیق کلمه مصادف است. این تحول با شکل‌گیری الگویی پیچیده و بسیار متنوع از پوشاک همزمان است. یعنی از همان ابتدای دوران هخامنشی در هنر پارسها و آداب و سنن‌شان تاکیدی بر آراستگی جامه می‌بینیم. نویسندگان یونانی با آب و تاب تمام آراستگی جامعه‌ی پارسیان و تنوع و زیبایی لباسهایی که مردم ایران زمین می‌پوشیده‌اند را شرح داده‌اند و باید توجه داشت که این به زمانی مربوط می‌شود که هنوز بخش عمده‌ی مردم بر کره‌ی زمین لباس بر تن نمی‌کرده‌اند و چنان که درباره‌ی یونانیان، هندیان و مصریان همین دوران می‌بینیم، جامه‌ی اصلی‌شان پارچه‌ای نابریده و نادوخته بر دوش یا لُنگی مشابه بر کمر بوده است.

 آیا این تنوع پوشاک و آراستگی در خود ایران هم بازتاب یافته؟ یا فقط از اشاره‌های یونانیان می‌توان در این مورد داوری کرد؟


نه، منبع اصلی ما در این مورد آثار به جا مانده از خود ایرانیان است. منابع نوشتاری یونانی و عبرانی از این رو اهمیت دارند که تصویری از بیرون هم به دست می‌دهند که با آن تصویر درونزاد کاملا سازگار است. کافی است به نگاره‌ها و تصویرهای بازمانده از پارسیان بنگریم تا ببینیم که چه تنوع شگفت‌انگیزی از جامه در آن دوران وجود داشته است. در واقع در تخت جمشید تقریبا همه‌ی لباسهایی که امروز مردم بر تن می‌کنند را می‌بینید، کفش، گیوه، چکمه، شلوار، جوراب، ازار و لُنگ، کمربند، پیراهن، روپوش، قبا، شنل، انوع بسیار متنوع کلاه، مچ‌بند، دستار، نقاب، حمایل و طیفی چشمگیر از آرایه‌ها و زیورها را در این نگاره‌ها می‌بینیم که به ویژه تیره‌های آریایی آنها را بر تن دارند.

 در تخت جمشید انگار هریک از اقوام لباسی خاص بر تن دارد؟

بله، اصولا این نکته بسیار جالب است که از ابتدای عصر هخامنشی نوعی رمزگذاری اقوام ایرانی با جامه‌های خاص‌شان رسمیت داشته است. یعنی سی تیره‌ی ایرانی که با هم متحد شده و کشور ایران را پدید آورده‌اند، در اسناد هخامنشی هریک نوع خاصی از جامه بر تن می‌کنند و اغلب کلاهی ویژه بر سر دارند. این نخستین گواهی است که تنوع جامه‌های قومی ایرانیان را نشان می‌دهد که تا به امروز در قالب لباسهای کردی و سیستانی و خراسانی و مازنی و ترکی و عربی و گرجی و ارمنی و غیره ادامه یافته است. یعنی در اینجا با امری سیاسی هم روبرو هستیم و جامه‌ها نه تنها آراسته و پیچیده و متنوع است، که قومیت فرد را هم نشان می‌دهد و تا حدودی تعیین می‌کند که فرد از کدام استان شاهنشاهی ایرانی برخاسته و به چه تیره‌ای تعلق دارد.

 این لباسها پیشتر از تاسیس کشور ایران هم سابقه‌ داشته‌اند؟ یعنی هخامنشیان تنها لباسهای قومی از پیش موجود را منظم کردند یا این که شکل‌گیری جامه‌های قومی را تشویق می‌کردند؟

برخی از اقوام برسازنده‌ی دولت هخامنشی از قدیم حضوری تاریخی داشته و نویسا بوده‌اند و جامه‌هایی خاص هم داشته‌اند. مثلا آشوری‌ها و مادها و بابلی‌ها و خوارزمی‌ها و سکاها در منابع پیشاهخامنشی هم جامه‌هایی خاص بر تن دارند. از سوی دیگر برخی از اقوام در منابع هخامنشی به عنوان ساکنان یک استان پیشتر وجود نداشته‌اند. نخستین بار در کتیبه‌ها و نگاره‌های پارسی باستان است که به عرب و یونانی و هندی و سکا در قالب قومیتی بزرگ و ساکن در سرزمینی خاص اشاره رفته است، و جامه‌هایی ویژه هم به ایشان منسوب شده است. در کتیبه‌های آشوری مثلا عربهایی دیده می‌شوند، اما همه برهنه هستند و احتمالا یک قبیله‌ی خاص مهاجم بوده‌اند و نه تیره‌ای بزرگ و پرجمعیت از مردم. یعنی هخامنشیان هنجارهای حاکم بر پوشاک تیره‌های کهن و متمدن ایرانی را گرفتند و پوشاک اقوام تازه تعریف شده را بر مبنای آن صورتبندی کردند. این لباسها قاعدتا در میان مردم آن تیره‌ها پیشاپیش وجود داشته، اما احتمالا تا این پایه که در منابع پارسی می‌بینیم متنوع و پیچیده نبوده و در جریان تثبیت هویتهای شهروندان دولت کلان هخامنشی است که به این شکل درآمده است.

 در این دوران نشانی از لباس ملی ایرانیان می‌بینیم؟

مشهورترین لباس مرسوم به ایرانیان جامه‌ی موسوم به پارسی است که در تخت جمشید و جاهای دیگر به ویژه بر تن شاهنشاهان آن را می‌بینیم. این جامه از ترکیب جامه‌ی قبایل آریایی با جامه‌ي سنتی ایلامی‌ها برساخته شده است و دلالتی سیاسی داشته و کل شهروندان بلندمرتبه‌ی دولت پارسی را نشان می‌داده است. به همین خاطر کاهنان بلندمرتبه‌ی مصری یا سرداران مشهور یونانی پس از انجام خدماتی نمایان اجازه می‌یافته‌اند تا جامه‌ی پارسی بپوشند. این را هم بگویم که هخامنشیان قاعده‌ای عام را در پوشاک ایجاد می‌کنند که تا به امروز در ایران زمین باقی مانده است. مثلا پوشیدن کفش را تبلیغ می‌کرده‌اند و در کتیبه‌هایشان همه –حتا شورشیان نگاره‌ی بیستون که برهنه و شکست خورده هستند- کفش بر پا دارند. در حالی که تنها یک و نیم قرن پیشتر در آشور و مصر شاه اغلب پابرهنه یا دست بالا با نوعی دمپایی نمایش داده می‌شده است.


 آیا می‌شود به پیوستگی‌ای در تاریخ لباس ایرانی قایل بود؟ یعنی تاریخ لباس هر دوره چه تاثیری بر دوره‌ی بعدی داشته؟ اصلاً می‌شود گفت که تاثیری داشته است؟

بله، شکل جامه در ایران زمین به شدت پایدار و پیوسته است. در واقع فقط زیپ است که امروز به عناصر لباس افزوده شده است و باقی انواع لباسی که می‌بینیم به اشکال متفاوت همواره وجود داشته است. حتا لباسهای قومی‌ای که می‌بینیم هم تاریخی بسیار کهن دارند. نمونه‌هایی از شلوار کردی یا شلوار پهن سیستانی را در نگاره‌های بسیار قدیمی اشکانی و ساسانی می‌بینیم و لباسهایی مثل شلوار و چکمه‌ی بلند و کلاه نمدی و رسم پوشیدن پیراهن و کت، یعنی قبایی گرمتر و سنگینتر بر روی زیرپیراهنی از دوران هخامنشی رایج بوده است. طبیعی است که تحول در مُد و طرح و رنگ و ریزه‌کاری‌های لباس مدام روی می‌داده، اما قالب کلی لباسها کمابیش همان است که در ابتدای دوران هخامنشی می‌بینیم.

 این دورانی که از آن سخن می‌گوییم بسیار دوردست است. یعنی به زمانی مربوط می‌شود که هنوز بخش عمده‌ی مردم کره‌ی زمین اصولا لباس بر تن نمی‌کرده‌اند. آیا می‌توان گفت که لباسهای ایرانی بر جامه‌ی ملل و تمدنهای دیگر تاثیری به جا گذاشته است؟

بی‌شک می‌توان چنین گفت. برخی از داده‌ها در این مورد بسیار روشن و صریح است. مثلا این را می‌دانیم که شلوار اصولا ایرانی است و از ایران به سایر کشورها راه یافته است. همچنین بسیاری از عناصر دیگر مانند دکمه‌ی قبا، بند کفش، پاشنه‌ی کفش و مشابه اینها که ماهیتی فنی دارند برای نخستین بار در ایران نمایان می‌شوند و به تدریج در سرزمینها و ملل نزدیک به ایران پراکنده می‌شوند. از این رو احتمالا به طور مستقل ابداع نشده و از همین خاستگاه وامگیری شده‌اند. برخی از این وامگیری‌ها هم برنامه‌دار و شتابزده بوده است. مثلا لباسی که امروز لباس سنتی چینی پنداشته می‌شود ایرانی است و از جامه‌ی سکاها و مردم ایران شرقی وامگیری شده است. چینی‌ها در میانه‌ی عصر هان به خاطر درگیری‌هایی که با سکاهای قلمرو چین داشتند اسب‌سواری و فنون مربوط به آن را از ایرانیان وامگیری کردند و جامه‌ی ایشان را نیز به همراه آن وام گرفتند، که عبارت بود از شلوار و لباس آستین بلند و دکمه‌دار و چکمه، یعنی همان‌هایی که بر تن سکاها در تخت جمشید می‌بینیم و امروز در فیلمهای تاریخی هنگ‌کنگی فراوان دیده می‌شود!


 ایران چطور؟‌ از فرهنگهای دیگر تاثیری گرفته؟

در دورانهای قدیم می‌شود گفت که تاثیری نمی‌گرفته، چون برای دو هزار سال مرکز راه ابریشم و هسته‌ی صنعت ریسندگی جهان در ایران قرار داشته است و به نوعی مدهای درباری بر اساس تقلید از جامه‌ی ایرانی تعیین می‌شده است. این قضیه با انقلاب صنعتی دگرگون شد. چون صنعت نساجی مدرن انگلیسی‌ها و بعدتر اروپایی‌ها پارچه‌هایی بسیار ارزان و البته بی‌کیفیت تولید می‌کرد، که با ضرب و زور ارتشهای استعماری در مناطقی با فرهنگ ایرانی مثل هند جایگزین صنایع سنتی و پرهزینه‌ی قدیمی می‌شد. در ایران هم که مستعمره نشد در دوران قاجار کم کم استفاده از جامه‌های اروپایی باب شد. هرچند این جامه‌ها تفاوت عمیقی با لباسهای سنتی ایرانی نداشت. یعنی همان شلوار و کفش و کلاه و پیراهن و قبا یا کت بود که به شکلی دیگر دوخته می‌شد. نزدیکی لباس سنتی ایرانی و لباسهای مدرن را می‌توانید با مقایسه‌ی پوشاک فرهنگهایی که از این دایره‌ی وامیگری تاریخی بیرون بوده‌اند دریابید. مثلا به تفاوت لباس یک بومی آفریقای سیاه یا یک بومی گینه‌ی نو یا سرخپوست با لباسهای اروپایی توجه کنید. در این چارچوب تفاوت میان لباس ایرانی و چینی (که آن هم خاستگاه ایرانی دارد) با لباسهای مدرن اروپایی بسیار اندک است. البته دلیلش آن است که لباس مدرن اروپایی هم از تحول همان عناصری پدید آمده که از ایران زمین وامگیری شده بوده و با آن سازگاری داشته است.

 آیا میشود با نگاه کردن و مطالعه کردن و تحقیق کردن فهمید لباس های الان از ایرانِ اکنون تاثیر گرفته اند یا آنقدر همه چیز ادغام شده است که دیگر باید کاملا جهانی به لباس نگاه کرد؟

این تصور که چیزی به نام دهکده‌ی کوچک جهانی یا فرهنگ جهانی وجود دارد، برداشتی نواستعماری و نادرست است که اغلب توسط کشورهای توسعه یافته تولید و منتشر می‌شود و مستعمره‌های پیشین و مناطق توسعه نایافته از سر ناچاری آن را می‌پذیرند. این برداشت بیشتر یکدست شدن بازار جهانی و جریان یافتن سریع و بی‌دردسر کالاهای تولید شده در مراکز قدرت اقتصادی را توصیف می‌کند، نه همسان شدن واقعی ارزشهای فرهنگی و سنتهای محلی را. بر این مبنا هنوز سبکهای محلی پوشاک داریم و توانایی یک فرهنگ و تمدن برای تولید جامه‌های نو و چشم‌نواز و هویت‌بخش همچنان امری مهم و کلیدی است که علاوه بر فرهنگ با اقتصاد و سیاست هم گره خورده است. با این همه تردیدی نیست که رسانه‌های جمعی و الکترونیکی شدن ارتباطات تاثیری چشمگیر به جا گذاشته و اثرگذاری سنتها و فرهنگهای محلی بر هم را تشدید کرده و همگرایی سلیقه‌ها را ممکن ساخته است. یعنی همزمان با جهانی شدن روند تولید پوشاک طی دهه‌های گذشته، موجی از همریخت شدن سلیقه‌ی لباسی را هم در سطح جهانی می‌بینیم که چنان که گفتم پیامدی از یک جریان اقتصادی و سیاسی است، بیش از آن که حاصل تخمیر باورها و تکامل معناها و جوش خوردن سنتهای فرهنگی باشد.

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *