پنجشنبه , آذر 22 1403

جغرافیای تاریخی جمعیت ایران زمین

شهرهای عصر پیشادودمانی

از محتوای دوره‌ی «تاریخ تمدن ایرانی»، پاییز 1388

 

پیش درآمد: مرزبندی دوره‌ی پیشادودمانی

تاریخ ایران زمین و به همراه آن تاریخ جهان، در ابتدای هزاره‌ی سوم پ.م آغاز می‌شود. در این هنگام بود كه نخستین جوامع شهرنشین به سطحی از پیچیدگی دست یافتند كه استفاده از خط و رمزگذاری زبان بر زمینه‌ای مادی را ضروری می‌ساخت. پس می‌توانیم پیدایش خط را نخستین رخدادِ بزرگ در نظر بگیریم و آن را عاملی بدانیم كه گسستی را در ساختار و كاركرد نظامهای اجتماعی پدید آورد. به این ترتیب می‌توانیم 3000 پ.م را سرآغاز عصر تاریخی به شمار آوریم، و تاریخ خویش را از آن هنگام روایت كنیم. رخداد مهم دیگری كه دست كم در تاریخ ایران زمین بسیار مهم بود و گسستی مشابه اما با شدتی بسیار كمتر را پدید آورد، ظهور شروكین اكدی بود، كه نخستین نظام سیاسی فرادولتشهری را تاسیس كرد. به این ترتیب نخستین مقطع تاریخی كه بررسی خواهیم كرد، هفت قرن را در بر می‌گیرد و در زمانی میان 3000- 2300 پ.م قرار می‌گیرد. در این دوران پیشرفته‌ترین نظام اجتماعی در ایران زمین از دولتشهرهایی پراكنده و رقیب تشكیل شده بود.

فهمِ آنچه كه در این مدت بر ایران زمین گذشت، بدون توجه به تمدنهای همسایه‌ی آن ناممكن است. زیرا ایران زمین یكی از چهار واحد تمدنی بزرگی بود كه در این هنگام در نیمه‌ی شرقی قلمرو میانی روییده و بالیده بود. سه تمدن دیگر عبارت بودند از حوزه‌ی تمدنی آناتولی، حوزه‌ی تمدنی سوریه یا لوانت و حوزه‌ی تمدنی مصر. این سه همه با ایران زمین همسایه بودند و در میان خودشان نیز روابطی حاكم بود.

گفتار نخست: پیدایش شهر

1. كلید فهم آنچه كه در هفتصد سالِ نخستینِ ظهور تاریخ بر ایران زمین گذشت، آن است كه دركی دقیق از مفهوم شهر در دست داشته باشیم. چنان كه گفتیم، سرمای دریاد جوان در هزاره‌ی دهم پ.م ظهور نخستین نشانه‌های انقلاب نوسنگی را ممكن ساخت. آنگاه، در 5800-6000 پ.م یك دوره‌‌ى خشكسالى و قحطى گوشه‌ی جنوب غربی ایران زمین را در خود گرفت و در نتیجه جمعیت در مراكز حاصلخیزتر و پرآب‌‌تر متمركز شد. نوسانهای مشابهی در زمانهایی نزدیك به این در گوشه‌های دیگر منطقه‌ی حامل تمدن نوسنگی بروز كرد و تمركز جمعیت حاصل در اطراف منابع آبی، به پیدایش شهرهاى اولیه منجر شد. در ابتدای كار، مثلا در دوره‌‌ى حسونا (5800 پ.م) در میانرودان، این مراكز جمعیتی روستاهاى كوچك و ساده‌‌اى بودند كه از چند خانه‌‌ى نزدیك به هم تشكیل مى‌‌شدند و جمعیتشان به 100-150نفر مى‌‌رسید. این روستاها در طى زمانى دراز، به تدریج بزرگتر و پیچیده‌‌تر شدند. در عصر عبید ( 4500 پ.م) نخستین ساختمانهاى عمومى و معابد در این روستاها پدید آمدند. پیدایش معبد بدان معنا بود كه بافت روستا از آستانه‌‌ى پیچیدگىِ لازم براى پیدایش ساختمانهاى همگانى كه به هیچ فرد خاصى تعلق نداشته باشد، گذشته است.

پیدایش یك بناى عمومى، نیازمندِ مجموعه‌‌اى از شروط است، كه انباشته شدن نیروى كارِ اضافى در یك منطقه مهمترینِ آنهاست. ساخته شدن نخستین معابد در میانرودان بدان معنا بود كه تراكم جمعیتىِ آدمیانِ روستانشین به آستانه‌‌ى خاصِ لازم براى انجام چنین كارهاى گروهى و عمومى‌‌اى رسیده است. همپاى این تحولات، امكانات و توانایى تولید محصول كشاورزى و كالاهاى دیگر (به ویژه سفال) گسترش یافت و انباشت محصولات، باعث رونق بازرگانى و تبادل كالا شد. از این پس، مى‌‌بینیم كه برخى از مراكز كشاورزى اولیه به گرانیگاه‌‌هایى براى تبادل دگردیسى مى‌‌یابند و به تدریج شهرهاى اولیه را شكل مى‌‌دهند. شهر، تجمعى از آدمیان است كه بر مبناى تبادل غذا، كالا، معنا و تقدس سازمان یافته باشد. این مراكز از تولید مواد مورد نیاز خود عاجزند و از نظر اقتصادى انگل روستاها و مراكز كشاورزى پیرامونشان مى‌‌باشند. به احتمال زیاد نخستین شهرها در مراكزى كه داراى اهمیت آیینى یا دینى بوده‌‌اند شكل گرفته‌‌اند، و به تدریج كاركردهاى تجارى و سیاسى بر آنها بار شده است.

در طى این روند، گره‌‌گاه‌‌هایى از مراكز بزرگترِ جمعیتى در فضاى بینابینىِ استقرارگاه‌‌هاى كشاورزى پدید آمدند. در مورد خاستگاه این شهرهاى جنینى دیدگاه‌‌هاى گوناگون وجود دارد، اما مراكز آیینى و مذهبى و روستاهایى بزرگ را مى‌‌توان دو سرچشمه‌‌ى اصلى شهرنشینى اولیه دانست. پس در فضاى بین روستاهاى كوچك نخستین، گرانیگاه‌‌هایى جمعیتى پدید آمدند كه خواه به دلیل پرجمعیت بودن، یا به سبب نزدیكى با مكانى مقدس و آیینى، بازدید كنندگان زیادى داشتند و به همین دلیل هم به تدریج به مراكز تبادل پا به پاى مواد بركشیده شدند. این بازارهاى محلىِ اولیه، كم‌‌كم در حیات روستاهاى پیرامونى نقشهایى برجسته‌‌تر یافتند. تولید تقدس و معنا، در معابد این شهرها متمركز شد، و تبادل و بازرگانى نیز در فضاهاى پیرامونىِ آن سازمان یافت. به این ترتیب انباشتى از قدرت در این مناطق بروز كرد كه خواه ناخواه به پیدایش اولین ساختهاى سیاسى انجامید.

وقتى معبدى با بازدیدكنندگان فراوان و نیایشگران بسیار در جایى وجود داشته باشد، شبكه‌‌اى از اتصالات اقتصادى و بازارهاى كوچك هم در اطراف آن پدید خواهد آمد، و این انباشت جمعیت و ثروت دیر یا زود طمع همسایگان را برخواهد انگیخت. به این ترتیب پیدایش چنین نظامى از روابط، وجود یك مرجع قدرت حافظ منافع شهر، و نیروى نظامى فرمانبر از او را لازم مى‌‌سازد. این امر به پیدایش طبقه‌‌اى از نخبگان جنگجو مى‌‌انجامد كه با سربازانِ كشاورز روستاهاى اولیه تفاوت دارند و دست كم بخشی از شغل و تخصص‌شان جنگیدن است. این ساخت سیاسىِ خام، كم كم به دستگاه‌‌هایى براى نظارت بر كاركردهاى شهر نیز نیازمند خواهد شد و به صورت مرجع رفع اختلاف و حفظ قواعد بازى در سیستم تبادلهاى اقتصادى در خواهد آمد. چنین به نظر مى‌‌رسد كه این روند در شهرهاى اولیه نیز حاكم بوده است و پیدایش نخستین حكومتها و حاكمها را ممكن ساخته باشد.

اما فرمان دادن و رهبرى كردن شهر در برابر خطر حمله‌‌ى خارجى و بى‌‌نظمى داخلى، تنها كاركرد شهر نیست. همگام با شهرنشینانى كه براى جنگیدن، رهبرى كردن، تقدیس نمودن و داورى تخصص یافته بودند، مجموعه‌‌اى از نقشهاى اجتماعى تخصص یافته‌‌ى دیگر هم پدید آمد. گذشته از نقشهایى كه مستقیما به قدرت مربوط بود -نظامیگرى/حكومت، كهانت/قضاوت-، مهمترینِ این كاركردها عبارت بودند از تبادل مواد (بازرگانى) ، كار تخصصى بر روى مواد (هنر و صنعتگرى) ، و ثبت و انتقال اطلاعات (دبیرى و نویسندگى).

2. بسط دامنه‌‌ى اقتدار این شهرهاى اولیه، سطوح برخورد اقتصادى و معنایى گوناگونى را در میان شهرهاى همسایه پدید آورد كه در نهایت به طیف وسیعى از ارتباطات بیناشهرى انجامید. شهرها بسته به اشتراك یا امتناع منافعشان، با هم متحد شدند، با هم رقابت كردند، و به پیكار با هم پرداختند. زمینهاى بایر و استفاده نشده‌‌اى كه همچون حایلى روستاها را از هم جدا مى‌‌كردند به تدریج توسط جمعیت رشد یابنده‌‌ى ساكنان روستاها تسخیر شدند و به صورت زمین كشاورزى درآمدند. این روند دو پیامدِ مهم داشت. نخست تنگنایى كه به تدریج بر جمعیتهاى شكارچى/كوچروى باقى‌‌مانده فشار آورد و ایشان را ناگزیر كرد تا از دو گزینه‌‌ى یكجانشین و كشاورز شدن یا نابودى یك را برگزینند. دوم این كه با از میان برداشتن حد و مرز میان روستاها، كشمكش بر سر منابع را به نبرد مستقیم بر سر زمین و آب تبدیل كرد و به دنبال رشته‌‌اى دراز از كشمكشها و جنگهاى كوچك، در مناطق حاصلخیزتر و پرجمعیت‌‌تر، روستاهاى همسایه را درهم ادغام كرد و واحدهاى جمعیتى بزرگترى را ایجاد نمود. ناگفته پیداست كه این برخوردِ فضاهاى حیاتىِ روستاها لزوما فیزیكى نبوده و بیش از آن به سپهرِ علایق ساكنان روستاها مربوط مى‌‌شود. معمولا چشم دوختنِ مشترك به منابعى كه در همسایگى روستاهاى مجاور قرار دارد، بهانه‌‌ى اولیه‌‌ى درگیرى بین جوامع كوچك انسانى است، و نتیجه‌‌ى این درگیرى هم به صورت اختصاص یافتن این منابع براى برنده، تعیین مى‌‌شود. حال، این منابع مى‌‌تواند (مثل آب و زمین و جنگل و معادن) مادى باشد، یا (مثل مكانى مقدس و درختى شفادهنده و چشمه‌‌اى با اهمیت اساطیرى) معنایى.

اتصال روستاها به یكدیگر، و تشكیل واحدهاى سیاسى بزرگتر، معمولا در قالب پیدایش مراكز شهرى بزرگ و پرجمعیتى در میان واحدهاى همسایه‌‌ى به تعادل رسیده تجلى مى‌‌كند. این واحدهاى شهرى، سطحى بالاتر از سازمان یافتگى اجتماعى را نشان مى‌‌دهند و به صورت كانونى عمل مى‌‌كنند كه قدرت روستاهاى همسایه در آنجا با هم همگرا مى‌‌شوند. شهرها، به این دلیل در قالب لبه‌‌ى تیز و برنده‌‌ى جمعیتهاى پیرامونى‌‌شان، به عنوان نماینده‌‌ى روستاهاى تابعشان رسمیت مى‌‌یابند. بر مبناى آنچه كه در تمام سیستم‌‌هاى پیچیده دیده مى‌‌شود، فرآیندهاى سطح پایین مى‌‌توانند در سطوح بالاتر پیچیدگى نیز تكرار شوند، و به سطوحى بالاتر از پیچیدگى منتهى گردند. در شهرهاى اولیه هم چنین الگویی رخ نمود و به دنبال تشكل یافتن روستاها در قالب واحدهاى سیاسى بزرگتر، و شهرهاى نماینده‌‌ى آنها، تداخل فضاى زیستى شهرهاى همسایه رخ نموده، و روندى مشابه از برخوردِ علایق مشترك با منابع محدود، و كشمكش بر سر تسلط بر سر این منابع. فرآیندِ اتصال شهرهاى همسایه به یكدیگر، الگوى تمركز قدرت را در سطحى تازه تكرار كرد، و به ساخت لایه لایه‌‌ى جوامع انسانى خصلتى برخالى بخشید. به این شكل دولتشهرهاى اولیه در حدود هزاره‌‌ى سوم پ.م در میانرودان، ایلام و مصر ظهور كردند، و شكلى از زندگى كشاورزانه را سازمان دادند كه تا هفتصد سال دوام آورد.

این دولتشهرها از سه بخش اصلى تشكیل مى‌‌یافتند. نخست روستاهایى كه زمینه‌‌ى جمعیتى را تشكیل مى‌‌دادند، دوم شهرهایى كه ابتدا خودمختار بودند و به تدریج با برخورد با یكدیگر در قالب مراكز شهرى بزرگترى متحد شدند، و سوم شهر مركزى كه گرانیگاه سیاسى دولتشهر بود و شاه/كاهن، سرداران، بازرگانان، و صنعتگران بزرگ در آن ساكن بودند. در جهان باستان كل یك دولتشهر را با نام همین شهر مركزى مى‌‌شناختند، اما امروز مى‌‌دانیم كه دولتشهرها -به ویژه در مراحل بعدىِ رشدشان- چند شهر اقمارى را نیز در بر مى‌‌گرفته‌‌اند. فضاى بین روستاهاى زمینه‌‌ى شهرهاى یاد شده را مراتع دست نخورده و یا جنگلهایى پر مى‌‌كرد كه به عنوان چراگاه مورد استفاده قرار مى‌‌گرفت و سومریان آن را اَدین مى‌‌نامیدند، که گویا نام عبرىِ عدن نیز از همین عبارت وامگیرى شده باشد. این مناطقِ بینابینى به طور پیوسته و همگام با افزایش جمعیت از بین مى‌‌رفت و به زمین کشاورزى تبدیل مى‌‌شد. این جریانِ بسط یافتن بوم انسانى در لابه‌‌لاى مناطق بكر در نهایت به زدوده شدن حایلهاى طبیعىِ بین دولتشهرها انجامید و از آن هنگام بود كه جنگ به معناى واقعى كلمه در بین مراكز انسانى رواج یافت.

3. مركز قدرت در هر دولتشهر دو قطب مادى و معنایى داشت. قطب مادى در كاخ شاه و سربازان پرشمار و مسلحش نمود مى‌‌یافت، و قطب معنایى در معبد بزرگ و كاهنان و رهبانان با ایمان و مقدسشان تجلى مى‌‌كرد. گاه این دو ظهورِ مادى/انرژیایى و اطلاعاتىِ قدرت با هم متحد مى‌‌شد و شاه/كاهنى را پدید مى‌‌آورد كه ساكن كاخ/معبدى بود و به كمك پرستندگان خدایى جنگجو دولتشهر را اداره مى‌‌كرد.

دولتشهرها به صورت مراكزى براى همسان سازى فرهنگى و ادارى عمل مى‌‌كردند. هر دولتشهر خداى بزرگى داشت كه معبد شهر به وى اختصاص یافته بود، و توتم و نمادهاى مقدس ویژه‌‌اى را برمى‌‌گزید كه آن را از سایر دولتشهرها متمایز مى‌‌كرد. بعدها دودمانهاى شاهى هم به این نمادها افزوده شدند.

در هر دولتشهر، مراكز ثقل قدرت در سه نهاد متبلور مى‌‌شد. نخست مردان آزاد (یعنى انسانهاى غیر زن، غیربیگانه، و غیر برده)، كه در ابتداى كار و در مراكز فرعى‌‌ترى مانند روستاها نقش تعیین كننده‌‌ترى داشتند، و به ویژه به هنگام جنگ امكان انتخاب یك فرمانده‌‌ى داراى اختیارات مطلق را داشتند. به احتمال زیاد فرآیند پیدایش اِنْسى‌‌هاى سومرى و نومارك‌‌هاى مصرى هم از همین لایه شروع شده، و در نهایت به پیدایش شاه‌‌هاى دولتشهرهاى انجامیده است. ظاهرا ریشه‌‌ى طبقه‌‌ى جنگجویان را نیز در همین گروهِ باستانى باید جستجو كرد. دومین نهاد، شوراى ریش سپیدان بود كه از بزرگان و مردان سالخورده و پرتجربه تشكیل مى‌‌شد و اهمیتش همزمان با اهمیت یافتن نهادهاى وابسته به جنگ -یعنى كاخ پادشاه- به تدریج افول كرد. سومین نهاد، ساخت معابد و مراكز تولید و توزیع تقدس بودند كه به تدریج بر ثروت و اعتبار خویش افزودند و گاه با دو نهاد دیگر وارد رقابت مى‌‌شدند. مثلا اِن‌‌تارزى -كاهن نین‌‌گیرسو- در دولتشهر لاگاش توانست تاج و تخت را غصب كند و با روشى مستبدانه به سلطنت بپردازد. این روند در مصر هم تجربه شده است و بعدها مى‌‌بینیم كه در دودمان بیست و یكم كاهن آمون چنان قدرت مى‌‌گیرد كه به جاى فرعون بر تخت مى‌‌نشیند.

4. در 3000 پ.م، دولتشهرهای یاد شده در سطوحی متفاوت از تكامل یافتگی و با ابعادی گوناگون، در سراسر نیمه‌ی شرقی قلمرو میانی گسترش یافته بودند. چنان كه گفتیم، قلمرو یاد شده را می‌توان به چهار بخش تقسیم كرد. بزرگتر از همه، و كهنتر از همه، ایران زمین بود كه 4/4 میلیون كیلومتر مربع وسعت داشت و جمعیتش در 3000 پ.م به دو و نیم میلیون نفر می‌رسید. پس از این منطقه، مصر قرار داشت كه با وسعت یك میلیون كیلومتری و جمعیت یك میلیون نفره‌اش دومین مركز تمدنی بزرگ محسوب می‌شد. مرزهای مصر مانند امروز در چارچوبی جغرافیایی تعریف می‌شد. در شمال صحرای سینا، و در غرب بیابانهای لیبی این سرزمین را از خشكی‌های اطرافش جدا می‌كرد. در جنوب، حدِ پیشروی انقلاب نوسنگی در دره‌ی نیل بود كه مرز مصر را تعریف می‌كرد، و این حد تا 3000 پ.م به نزدیكی آبشار اول و اتیوپی رسیده بود. در میان ایران زمین و مصر، دو حوزه‌ی تمدنی مجزای بسیار كهنسال وجود داشتند كه از كوهستانهای تركیه تا صحرای سینا ادامه می‌یافتند و مرز غربی ایران زمین محسوب می‌شدند. بخش بالایی این منطقه كه كوهستانی بود، تمدن حوزه‌ی آناتولی را پدید آورد و در بالكان و دریای اژه گسترش یافت. بخش جنوبی آن، حوزه‌ی تمدنی سوریه و لوانت را ایجاد كرد كه با ایران زمین و مصر در ارتباطی نزدیك بود و از سوی دیگر نخستین ایستگاه مهاجران سامی هم بود كه از عربستان بیرون می‌آمدند.

گذشته از این چهار حوزه‌ی تمدنی، در 3000 پ.م دولتشهر دیگری بر پهنه‌ی گیتی دیده نمی‌شد. در چین، هنوز انقلاب نوسنگی در حال تكوین بود. مورخان چینی تا حدودی با تكیه بر اساطیر ملی‌شان، تاریخ ظهور نخستین دولتشهرها را در این قلمرو در 2852 پ.م قرار می‌دهند. از دید ایشان، در این تاریخ شاهد تاسیس دولتشهرِ كاى فون فو هستیم، كه در نزدیكى رود هوانگ هو بنا شده بود. با این وجود، به دلیل غیاب خط و نظام دیوانسالاری مراكز جمعیتی این دوران را بیشتر باید دنباله‌ی عصر نوسنگی یانگ شائو دانست. در هر حال، چینیان به دوره‌ای به نام هسیا قایل هستند كه در اوایل هزاره‌ی سوم پ.م قرار داشته است، و موجوداتی اساطیری مانند پنج امپراتور آسمانی و سه خردمند بزرگ بر آن حكومت می‌كردند. از دید باستان‌شناسانه، نخستین آثار دولتشهرها و مراكز سیاسی واقعی مدتها بعد و در دوران ظهور دودمان شانگ در قلمرو خاوری پدیدار شد. در قلمرو آفریقا و آمریكا نیز تا دو هزاره بعد خبر مهمی نبود، و تازه در این زمان است كه تمدن اولمك در آمریكا پدیدار شد.

بنابراین چهار حوزه‌ی تمدنی به هم پیوسته در قلمرو میانی، گذشته از پهناور و پرجمعیت بودنشان، به دلیل پیشرو بودن در ابداع نهادهای اجتماعی نیز شایان اهمیت هستند. بخش مهمی از آزمون و خطاهایی كه برای ظهور نهادهای اجتماعی ضرورت دارد، در این مجموعه در قالب شبكه‌ای بغرنج از داد و ستدهای فرهنگی انجام پذیرفت، و در نهایت به پیدایش نخستین پادشاهی‌ها انجامید.

گفتار دوم: ایران زمین

پیش از آن كه هزاره‌ی سوم پ.م آغاز شود، ریشه دواندن سبك زندگی كشاورزانه در ایران زمین جمعیتی بسیار را پدید آورد و به همین دلیل هم در نیمه‌ی دوم هزاره‌ی چهارم پ.م چندین شهر بزرگ و مهم در این پهنه پدیدار شد. در فاصله‌ی 3000-2800 پ.م، نخستین علایم از لایه‌بندی اقتداری سیاسی در این مناطق پدیدار شد و با ظهور یك طبقه‌ی ابتدایی و نیمه تمایز یافته از جنگاوران حرفه‌ای، این شهرها به دولتشهرها تبدیل شدند.

در آغاز هزاره‌ی سوم پ.م، جمعیت ایران زمین در چند مركز ثقل اصلی متمركز شده بود:

الف) در گوشه‌ی شمال شرقی، آریایهایی كه سراسر كمربندی شمالی اوراسیا را از كرانه‌های دریای سیاه تا مرزهای مغولستان خارجی در اختیار داشتند، تمدنهایی كشاورز را پدید آورده بودند كه در آغاز هزاره‌ی سوم پ.م در عصر مس‌سنگی و آغاز مفرغ به سر می‌بردند. نیای این تمدنها، فرهنگ یمنا نام داشت كه در كرانه‌های رود ولگا پدیدار شده بود و از 3600 تا 2300 پ.م دوام آورد. مردم فرهنگ یمنا، به نژاد آریایی تعلق داشتند و به زبان پیشاهند و ایرانی سخن می‌گفتند. این مردم رمه‌دارانی كوچگرد بودند، و با این وجود در كنار رودها به كشاورزی فصلی نیز می‌پرداختند. تمدن یمنا 1300 سال دوام آورد و كل منطقه‌ی میان دریای مازندران و دریای سیاه را فرا گرفت.

در حدود 2500 پ.م، شاخه‌ای از جمعیتهای هند و ایرانی كه در مرزهای شرقی فرهنگ یمنا می‌زیستند، از آن جدا شدند و فرهنگی كشاورز را پدید آوردند كه آندرونُوو نامیده شد. این فرهنگ در آخر دوره‌ی پیشادودمانی، یعنی در حدود 2300 پ.م شكوفا شد و شهرهایی را در ایران شرقی پدید آورد كه دیرزمانی بعد هسته‌های پایدارِ تمدنهای سغد و بلخ و خوارزم را تشكیل دادند. اما در این دوران هفتصدساله‌ در این منطقه دولتشهر به معنای واقعی كلمه به وجود نیامده بود.

قلمرو سكونت آریایی‌های آندرونوو و دراویدی‌های گورستان- ه در ایران شرقی، حدود 2300 پ.م

ب) در گوشه‌ی جنوب شرقی ایران زمین، چنان كه گفتیم، دو فرهنگ بلوچستان و دره‌ی سند وجود داشتند و جمعیتی دراویدی را در خود جای می‌دادند. این تمدن را نویسندگان گوناگون با نامهای “دره‌ی سند”، “تمدن سند- گاگَر هَكرا” و “تمدن سند- سراوَستی” مورد اشاره قرار داده‌اند، و این نام آخر بر این فرض استار است كه رود گاگر هكرا همان رود سراوستی است كه در ریگ ودا بدان اشاره شده است[1]. در این كتاب من به نام بلوچستان و دره‌ی سند اكتفا می‌كنم تا موقعیت امروزین شهرهایشان راحت‌تر به ذهن متبادر شود.

شهرهای اصلی تمدن سند-سراوستی

این منطقه در فاصله‌ی 3000-2000 پ.م یك دوره‌ی پرباران را پشت سر گذاشت و در نتیجه‌ی پرآب شدن رودها جمعیتهای كشاورز جمعیت و تراكمی بیشتر یافتند. در 3300 پ.م شهرهای بزرگی مانند هاراپا و موهنجودارو در اطراف سند پدید آمدند. هاراپا در كنار رود راوى در پنجاب پاكستان قرار داشته، و جایگاه موهنجودارو، ساحل راست سند در هند بوده است. دوره‌ی پرباران یاد شده به شكوفایی روستاها و انباشت جمعیت در این شهرها منتهی شد، به شكلی كه جمعیت هاراپا در اوایل هزاره‌ی سوم پ.م به چهل هزار تن بالغ می‌شد كه برای آن دوران چشمگیر است. شهر مهم دیگر در این منطقه، موهنجودارو است،كه “تپه‌‌ى مردگان” معنا می‌دهد[2].

مركز فرهنگ بلوچستان در این دوران، مهرگَره بود كه آثار سكونت كشاورزانه در آنجا از 7000 پ.م تا 2600 پ.م به طور پیوسته دیده می‌شود. اینجا یكی از مراكزی بود كه جو اهلی شد و سابقه‌ی دیرپای كشاورزی در آنجا نشانگر آن است كه انقلاب نوسنگی در دره‌ی سند و بلوچستان بومی و درونزاد بوده است[3]. مهرگره شهری است با حدود دویست كیلومتر مربع مساحت، كه از 3300 پ.م از حالت سكونتگاه كشاورزی در آمد و به شهری با صنایع دستی پیشرفته تبدیل شد. این شهر مركز تولید و صدور مهره‌های تزیینی بوده است. شهرهای دیگری كه در دره‌ی سند و بلوچستان شكل گرفتند، عبارتند از علیگراما، قالیگای، لوئبانر، بورزاهوم، و گوفكرال و سرای كالا. در كل، تمدن دره‌ی سند و بلوچستان در آغاز هزاره‌ی سوم بیش از 1052 شهر را در بر می‌گرفت.

Neolithic_mehrgarh.jpg

موهنجودارو

 

Mohenjodaro_Sindh.jpeg

مهرگره

پ) مراكز شهری در ایران شمال شرقی و دره‌ی سند و بلوچستان، دو واحد مجزای بی‌ارتباط با هم نبودند. در میان این دو، در افغانستان و سیستان و خراسان جنوبی امروزین زنجیره‌ای از شهرهای كوچك و بزرگ قرار داشتند كه مشهورترین و بزرگترینش شهر سوخته در سیستان بود. این شهر كه حدود 3200 پ.م در نزدیكی شهر زابل امروزین پدیدار شد، در روزگار خود یكی از پرجمعیت‌ترین شهرهای جهان بود و 150 هكتار وسعت داشت كه محله‌های مسكونی هشتاد هكتار از آن را می‌پوشاند. شهر سوخته یكی از كهنترین شهرهای صنعتی جهان بود و در آن محله‌هایی مجزا برای سفالكاری، ریسندگی، تراش مهره‌های لاجوردی و تولید زیورآلات طلایی وجود داشت. این شهر در واقع حلقه‌ی رابطی بود كه بر سر راههای تجاری جنوب و شمال ایران شرقی قرار داشت و معادن سنگ و لاجورد افغانستان را با معادن فلز خوارزم و كوپت داغ مربوط می‌كرد. در گورستان شهر سوخته بیش از سیصد اسكلت كشف شده است كه بیشترشان استخوان‌بندی ظریف و كوچكی دارند و بنابراین احتمالا به مردمی از نژاد دراویدی تعلق داشته‌اند. با این وجود اسكلت‌هایی هم در اینجا پیدا شده كه صاحبانشان از نوع “دراز سر”[4] بوده و بنابراین به نژاد آریایی تعلق داشته‌اند. چنان كه از بقایای اجساد گورستان بر می‌آید، میانگین سن بزرگسالان در شهر سوخته حدود 25-30 سال بوده است. چرا كه بیشتر اسكلتهای بالغ هنگام مرگ 20-35 سال سن داشته‌اند.

ت) در ایران مركزی، یكی از مهمترین شهرها، تپه سیلك بود كه از 6000-5500 پ.م مسكونی بود، و در 2900 پ.م به شهری بزرگ با معابد و بناهای مسكونی بسیار تبدیل شد. سیلك مهمترین مركز شهری در زنجیره‌ای از شهرها بود كه در استانهای كاشان و اصفهان و فارس امروزین قرار داشتند. شهر مهم دیگر این مجموعه در تپه آشنا در كنار زاینده رود قرار داشت و این احتمالا همان شهری بود كه در نهایت به گابه‌ی باستانی تبدیل شد. در همسایگی این مراكز، شهداد یا ارت باستانی در نزدیكی كرمان قرار داشت كه دولتشهری نیرومند بود.

كویر مركزی ایران، میان این مراكز جنوبی و شهرهای نوپای شمالی فاصله انداخته بود. یاریم تپه و تورنگ تپه و قمرود و تپه ازبكی و تپه زاغه بقایای برخی از این شهرها هستند كه از گرگان و سواحل شرقی دریای مازندران تا دشت قزوین و دریاچه‌ی اورمیه كشیده شده بودند.

ث) در آغاز هزاره‌ی سوم پ.م در جنوب غربی ایران زمین، دو تمدن همسایه و در هم تنیده‌ی ایلام و میانرودان پدیدار شدند. در دشت خوزستان مهمترین شهر شوش بود، با سكونتگاه‌هایی كه قدمتشان به هزاره‌ی پنجم پ.م باز می‌گشت. شوش در واقع از به هم پیوستن نزدیك به چهل مركز سكونتِ همسایه پدید آمده بود. آنچه اتحاد این مراكز را رقم زد، طبق معمول تجارت بود. در فاصله‌ی 3300 -2800 پ.م هنوز مسیرهای آبی‌ای كه از خلیج فارس می‌گذشت و دو قطب جمعیتی غربی و شرقی ایران زمین را به هم وصل می‌كرد، شكل نگرفته بود. در نتیجه مسیرهای زمینی توسعه یافتند و شهرهایی كه بر سر این راههای زمینی قرار داشتند، اهمیت یافتند و رونق گرفتند. شوش هم كه در این هنگام شبكه‌ای از آبادی‌های كنار هم را در بر می‌گرفت، به مرتبه‌ی شهری بزرگ و پرجمعیت بركشیده شد و مساحتش به 15-18 هكتار بالغ شد. این وسعت تا دوره‌ی شوش چهار (2600-2100 پ.م) كه پایان دوره‌ی هفتصد ساله‌ی ما را نشان می‌دهد، به 46 هكتار بالغ شده بود[5]. در فارس، مهمترین شهری كه در همین حدود شكل گرفت، انشان بود در نزدیكی شیراز، كه بعدها پاسارگار و تخت جمشید و در نهایت شیراز در اطرافش ساخته شدند. شهرهای دیگری كه در همین هنگام شكل گرفتند، عبارت بودند از اوان در كوههای لرستان، ورهشی و برهشوم كه در بخشهای غربی ایلام قرار داشتند.

برخی از این دولتشهرها، با وجود گمنامی نسبی در تاریخ، در آغاز مراكزی پرجمعیت و نیرومند بودند. به عنوان مثال، با وجود شهرت زیاد شوش و رونق و جمعیت زیادی كه داشت، این نكته قابل توجه است كه نخستین دولتشهر توسعه طلب ایلامی نبود و نخستین تلاشها برای فتح سرزمینهای همسایه در ایلام از اوان آغاز شد. به همین ترتیب، از تكاپوی سیاسی دولتشهرهای مهمی مانند سیلك و انشان در این دوره چیز زیادی نمی‌دانیم. یكی دیگر از شهرهای مهمِ ایلامی، دیر بود كه بر سر راه ارتباطی دشت خوزستان و میانرودان قرار داشت و در واقع شهری مرزی در میان این دو منطقه بود. در 2700 پ.م دیر بیش از چند هزار نفر جمعیت نداشت، اما یك مركز تجاری مهم محسوب می‌شد. انشان در این هنگام بیش از ده هزار تن جمعیت داشت و این نیمی از جمعیت شوش بود كه بین بیست تا سی هزار تن در آن می‌زیستند. در مورد اوان و جای آن ابهام زیادی وجود دارد. اما با توجه به نقش مهمی كه در تاریخ سیاسی میانرودان ایفا كرده است، می‌توان حدس زد كه آن نیز از جمعیتی مشابه با شوش و حتی شاید بیشتر برخوردار بوده است.

حوزه‌های تحول شهرهای ایلامی و موقعیت امروزین آنها

در قرنهای نخستینِ هزاره‌ی سوم پ.م زنجیره‌ای از شهرها در امتداد دجله و فرات شكوفا شدند كه به زودی به دولتشهرهایی تبدیل شدند. در تصویر صفحه‌ی بعد موقعیت این شهرها بازنموده شده ‌است.

هسته‌ی مركزی میانرودان در بخش جنوبی این منطقه قرار داشت كه از نظر تمدنی و بوم شناختی دنباله‌ی دشت خوزستان و مرغاب محسوب می‌شود و واسطه‌ای بود كه جلگه‌های پست و حاصلخیز رودهای كارون، كرخه، دز، دجله و فرات را به دشتهای خشك كرانه‌ی دریای مدیترانه یعنی لوانت مربوط می‌ساخت. در واقع، اگر شهرهای پدید آمده در حوزه‌های ایلام، میانرودان، و لوانت را بر نقشه بنگریم، حد و مرزی طبیعی و جغرافیایی در میانشان نخواهیم یافت. چنان كه گفته شد، تمایز اصلی در این منطقه، میان دشتهای جنوبِ و كوههای شمال است، نه میان شهرهای شرقی (ایلام) و شهرهای غربی (سومر).

از آنجا كه بخش عمده‌ی كاوشهای باستان‌شناختی سراسر ایران زمین در میانرودان متمركز بوده است، در مورد شهرهای سومری بیشترین اطلاعات را در دست داریم. در 5000 پ.م كه انقلاب نوسنگی در این منطقه نهادینه شده بود، صد هزار نفر در آنجا می‌زیستند. در ابتدای هزاره‌ی سوم پ.م شمار این مردم به نیم میلیون نفر رسیده بود كه در حدود سی دولتشهر متمركز شده بودند. دولتشهرها با معیارهاى امروزى مراكزى كوچك، كم جمعیت و پرشمار بودند. در 3000 پ.م، بزرگترین دولتشهر سومری لاگاش بود كه تنها 2700كیلومتر مربع وسعت، و سه تا پنج هزار نفر جمعیت داشت[6]، و این تقریبا با جمعیت شوش در همان دوران برابر بود.

مهمترین اشكالى كه در كار تمدن سومر وجود داشت، خاك بود، كه حالتى شوره‌‌زار مانند داشت و پس از دوره‌‌هاى طولانىِ كشت و زرع، كم‌‌توان و نمك‌‌اندود مى‌‌شد و تا مدت زمانى دراز كشت دوباره در آن ناممكن مى‌‌شد. نخستین چرخه‌‌ى مهم از این دست در هزاره‌‌ى سوم پ.م، پس از این كه جمعیت سومر از مرز یك میلیون نفر گذشت، ظهور كرد. فرآیند شوره‌‌گذارى باعث بروز قحطى شد و تا اواخر هزاره‌‌ى سوم جمعیت تا سطح 750هزار نفر سقوط كرد. این زمان با انقراض تمدن سومر و هجوم سامیهاى غربى و آموریها، و بر آمدن پادشاهی اكد همزمان شد. این چرخه بار دیگر در اواخر هزاره‌‌ى دوم تكرار شد، و در طى آن جمعیت ابتداى این هزاره ( 25/1 میلیون نفر) تا سطح یك میلیون نفر فروكش كرد. اما بار دیگر این كاهش جمعیت توسط سیل مهاجران سامى نژادى كه از شبه جزیره‌‌ى عربستان خارج مى‌‌شدند، جایگزین شد.

ت) در شمال غربی ایران زمین، جمعیتی پراكنده در آذربایجان، قفقاز، و كردستانِ امروزین می‌زیستند. زندگی كشاورزانه در 3000 پ.م در این مناطق كاملا نهادینه شده بود، اما به دلیل كم بودن مساحت زمینهای مناسب برای كشاورزی و كوهستانی بودن بافت زمین، تراكم جمعیت در این مناطق از دشتهای جنوب كمتر بود. فرهنگهای مستقر در این منطقه در آغاز هزاره‌ی سوم پ.م هنوز به مرحله‌ی تشكیل دولتشهرهای توسعه‌طلب نرسیده بودند. از این رو در این مناطق بیشتر با روستاها و فرهنگها سر و كار داریم، تا با دولتشهرهای دارای خط و نهاد حكومتی مشخص.

منطقه‌ی شمال غربی ایران زمین، تا كوههای قفقاز و مرز میان دریای مازندران و دریاچه‌ی وان توسط مردم قفقازی نژاد مسكونی شده بود كه با ساكنان بقیه‌ی ایران زمین خویشاوند بودند. با این وجود، در بخشهای شمالی این منطقه قبایلی آریایی می‌زیستند كه در هزاره‌ی سوم پ.م در دوران نوسنگی و مفرغ اولیه به سر می‌بردند. فرهنگ این مردم را به دلیل آن كه گورتپه‌های بزرگی برای رهبرانشان بر پا می‌كردند، كورگان می‌نامند. تمدن كورگان، كه گویا نخستین شبكه‌ی فراگیر از فرهنگ مردم آریایی باشد، تمام بخشهای شمالی اوراسیا را از اوكراین و رومانی امروزین تا مرزهای شمالی چین فرا می‌گرفت و بخشی از همان سیستمی بود كه به زودی در سمت شمال شرقی ایران زمین فرهنگ آندرونوو را پدید می‌آورد.

گفتار سوم: تمدنهای همسایه‌ی ایران زمین

در قلمرو میانی، سه حوزه‌ی تمدنی دیگر وجود داشت كه پیش از این از آنها نام بردیم، تنها این سه حوزه بودند كه در آغاز تاریخ بر حوزه‌ی تمدنی ایران زمین تاثیر داشتند و با آن داد و ستدی مادی و فرهنگی برقرار كردند.

الف) مصر مهمترین مركز تمدنی همسایه‌ی ایران زمین بود و از مجرای صحرای سینا كه واسطه‌ی مصر و لوانت هم هست، با میانرودان مربوط می‌شد. مصر از دو بخشی متمایزِ دلتای نیل در شمال، و دره‌ی رود نیل در جنوب تشكیل یافته بود. مورخان جهان باستان، تا حدودی بر اساس زاویه‌ی دید مردم میانرودان و لوانت، بخش شمالی را مصر پایین، و بخش جنوبی را مصر بالا می‌نامیدند.

در مصر دولتشهرهایى كوچك با سی تا چهل كیلومتر مربع مساحت در امتداد رود نیل و كنار شاخابه‌های آن وجود داشتند و در متون تاریخی با ثبتِ یونانىِ باستان، نوموس (nomos) خوانده مى‌‌شوند. مصر بالا بیست و دو، و مصر پایین بیست نوموس داشت. در تصویرهایی زیر شهرهای اصلی مصر بالا و پایین نموده شده‌اند.

 

ب) فضای میان ایران زمین و مصر، با حاشیه‌ای از سرزمینهای پست كه ساحل دریای مدیترانه محسوب می‌شد، پر شده بود. این فضا را لوانت می‌نامند و همان است كه امروز كشورهای سوریه و فلسطین و اسرائیل و اردن و لبنان در آن قرار دارند. این منطقه از جنوب به شبه جزیره‌ی عربستان راه داشت و از این رو مسیر اصلی مهاجرت اقوام سامی از جنوبِ آن می‌گذشت. به همین ترتیب، بخشهای شمالی آن به آناتولی راه داشت و اقوام قفقازی نیز از شمال این ناحیه كوچهای جنوبی خویش را آغاز می‌كردند. بنابراین لوانت را بیشتر باید منطقه‌ای حد واسط دانست كه نژادها و اقوام از آن به عنوان گذرگاه و ایستگاهی استفاده می‌كردند. چنان كه گفتیم، این منطقه یكی از خاستگاه‌های انقلاب نوسنگی بود و بنابراین در نیمه‌ی نخست هزاره‌ی سوم پ.م شهرهایی در این منطقه پدیدار شدند.

در هفتصد سالی كه در این بخش مورد نظر ماست، منبع اصلی تامین جمعیتی كه به لوانت وارد می‌شدند، عربستان بود. در آن روزگار نیز مانند امروز، جمعیت به شكلى كاملا ناهمگن در سطح این شبه جزیره پراكنده شده بود. بخش شمالى و شرقى آن، كه امروز عربستان سعودى را تشكیل مى‌‌دهد، در پنج هزار پ.م مسكن اقوامى شكارچى و گرد آورنده بود كه تعدادشان از ده هزار نفر تجاوز نمى‌‌كرد. این مردم به تدریج در واحه‌‌هاى پراكنده و سرسبز منطقه به كشاورزى پرداختند و با پیدایش شیوه‌‌ى زندگى شتردارى كوچرو، تعدادشان در هزاره‌‌ى دوم پ.م تا صد هزار نفر افزایش یافت. این تعداد، چیزى در حدود نیمى از جمعیت كلى شبه جزیره را تشكیل مى‌‌داد. نیم دیگر بیشتر در حاشیه‌‌ى جنوبى (یمن) ، كه داراى محیط مساعدى براى كشاورزى بود، متمركز شده بودند. از سوى دیگر حاشیه‌‌ى غربى و شمال غربى شبه جزیره شرایط مساعدى براى دریانوردى و ماهیگیرى داشته و دارد و از دیرباز اقتصادى وابسته به دریا را بر ساكنانش تحمیل كرده است. این منطقه همواره جمعیتى اندك ( 25هزار نفر در 2000 پ.م) داشته، اما به دلیل موقعیت جغرافیایى ویژه‌‌اش از اهمیت بازرگانى زیادى برخوردار بوده و یكى از نخستین راه‌‌هاى بازرگانى دریایى آسیا در این ناحیه شكل گرفت. این راه ابتدا سومر و حاشیه‌‌ى جنوبى ایران را به هم متصل مى‌‌كرد، اما دامنه‌‌ى نفوذش به تدریج تا هند هم كشیده شد.

نخستین موج مهاجرت بزرگ سامیان به خارج از عربستان، در نیمه‌ی هزاره‌ی سوم پ.م آغاز شد و به خروج اقوام آموری منتهی شد. این مردم از مجموعه‌ای از قبایل خویشاوند تشكیل یافته بودند كه برای چند قرن در حاشیه‌ی شهرهای سومریان زیستند وبه تدریج سبك زندگی كشاورزانه‌ی ایشان را پذیرفتند. این مردم در نهایت شمال میانرودان را تسخیر كردند و دولت اكدی را بنیان نهادند.

گذشته از این موج انسانی، در فاصله‌ی 3000 تا 2300 پ.م، در خودِ لوانت هم دولتشهرهایی تاسیس شد كه بخش مهمی از جمعیت تشكیل دهنده‌اش از همین مهاجران سامی تشكیل یافته بودند. در تصویر صفحه‌ی قبل مهمترین این شهرها نموده شده‌اند.

 پ) آناتولی: سومین حوزه‌ی تمدنی همسایه‌ در كنار جبهه‌ی شمال غربی ایران زمین قرار داشت و به تمدن آناتولی مربوط می‌شد. زایندگان این تمدن نیز مانند معماران اولیه‌ی تمدن لوانت، قفقازی بودند. آناتولی نیز یكی از كانونهای اولیه‌ی ظهور انقلاب نوسنگی بود و مراكز پراكنده‌ی روستایی در سراسر آن وجود داشت. این حوزه‌ی تمدنی در هزاره‌ی پنجم و چهارم پ.م سبك زندگی كشاورزانه را به مرزهای غربی خویش نیز صادر كرد و به این ترتیب در 3000 پ.م علاوه بر خودِ آناتولی، بخشهایی از بالكان و حواشی دریای اژه را نیز شامل می‌شد.

در تصویر زیر(نخست)مراكز نوسنگی جنوب آناتولی به صورت نقاطی ارغوانی نمایش داده شده‌اند. تصویر زیرین(دوم) بخشِ درون چارگوش سرخ را با درشت‌نمایی بیشتری نشان می‌دهد.

TellSample4

 

 

  1. Ratnagar, 2006
  2. شیفر و تاپار، 1375
  3. Shaffer, 1995
  4. Dolichocephal
  5. پاتس، 1385: 92-117.
  6. رو، 1369.

 

 

ادامه مطلب: شرحی بر حکومت انتخابی در جهان باستان

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب