خاستگاه نهاد وقف در ایران زمین
وقف یکی از کهنترین نهادهای اجتماعی ایران محسوب میشود و بررسی سیر تکامل و کارکرد اقتصادی و جامعهشناسانهاش چندان که سزاوار است مورد تحلیل واقع نشده است.
تا جایی که از دادههای تاریخی بر میآید، نهاد وقف به همان شکل آشنای سنتیاش از میانهی دوران ساسانی در ایران زمین وجود داشته و کارکرد اقتصادی مهمی را ایفا میکرده است. اسناد مالیای که به قرن چهارم و پنجم میلادی مربوط میشوند نشان میدهند که در سراسر پهنهی ایران زمین، این رسم وجود داشته که افراد دولتمند وقتی مرگ خود را نزدیک میدیدند، بخشی از ثروت خود را برای ساخت بناهایی عمومی و سودمند هزینه میکردهاند. جالب آن که در آن دوران هم وقف اغلب بر دو سازهی حمام (گرمابه) و مدرسه (هیربدستان) متمرکز بوده است. یعنی دو فضای عمومیای که برای مدیریتِ بهداشت تن و نیرومند شدن روان تخصص یافتهاند. شکلِ بیرونی نهاد وقف چنین بوده که فرد با گام نهادن به سالخوردگی بخشی از اموال خود را تعیین میکرده و آن را در قالب نهادی به اسم «پَد رووان» از باقی داراییاش جدا میکرده است. این کلمه به معنای «برای (آمرزش) روان» است و به این سنت اشاره میکند که استفاده کنندگان از سود و بهرهی آنچه که وقف شده، برای روان بنیانگذارش دعا میکنند و این مایهی آمرزش و رستگاری وی میشود. این را هم میدانیم که گاه افراد در سنین پایینتر خود را برای انجام کاری وقف میکردهاند. مشهورترین نمونه در این عرصه به مفهوم «آتَخشبَندَک» مربوط میشود که یعنی «وابسته به آتشکده». این کلمه را در ابتدای قرن بیستم برخی از خاورشناسان اروپایی به «بردهی آتشکده» ترجمه کردهاند و مترجمان و مبلغان کمسواد ایرانی نیز گاه همان را به کار میگیرند. در حالی که مفهوم «بَندَک» که از ابتدای عصر هخامنشی تا هزار سال بعد با همین واژه دوام داشته، به بردگی ربطی ندارد و «بند شدن» و وابسته شدنِ کسی به نهادی (اغلب خانوادگی) را نشان میدهد. به هر روی دربارهی آتخشبندکها میدانیم که نوعی از وقف بوده که طی آن فرد نذر میکرده زمان مشخصی در ماه را در آتشکده به مردم خدمت کند. بیربط بودن این مفهوم به بردگی (که در ایران به معنای رومی یا چینیاش اصولا وجود نداشته)، آن که نام و نشان بسیاری از این وابستگان به آتشکده را داریم و بیشترشان مقامهای کشوری و لشکری عالیرتبه یا وزیران و شاهزادگان هستند.
کسی که در دوران ساسانی قصدِ وقف کردنِ چیزی (احتمال از جمله زمان و کار خویش را) داشته، نامهای رسمی به نام «پادیخْشیر» مینوشته و آن را در آتشکدهای یا معبدی ثبت میکرده است. آتشکدهها مثل مسجد و محضرِ عالمان دینی در دورانهای بعدی، نهاد مدنی ثبت و نگهداری اسناد مالی مردم هم بودهاند. آنچه که وقف میشده طیفی وسیع از اموال را در بر میگرفته است. معمولا قطعهی زمینی که احتمال میرفته وارثان بر سرش دچار اختلاف شوند وقف میشده و در این حالت آتشکده میبایست بخشی از درآمد زمینها را بین وارثان تقسیم کند. درآمد این زمینها بیشتر صرف سیر کردن گرسنگان (دَریوشان) و یاری به افراد تهیدست میشده است. در دوران ساسانی پرستشگاههای ایزدان باستانی همچنان پا برجا بوده و علاوه بر آتشکده میشده اموالی را در آنجا هم وقف کرد. نمونهی مشهورش معبد و کاخی است که در بیشاپور یافت شده و بر زمینی به ابعاد 400 در 500 متر ساخته شده و گویا زمیناش وقف معبد آناهیتا بوده است. با این همه سازمان یافتگی و سلسله مراتب مدیریتی در آتشکدهها پیچیدهتر و نظاممندتر بوده و در دستگاه دولتی به مقامی به نام «دْریوشان جادَگُو اود دادوَر» (دادگر و پشتیبان درویشان) تعلق داشته که او را میتوان کمابیش همتای رئیس ادارهی وقف در سطح استانی در نظر گرفت.
شکلگیری نهاد وقف به پیشداشتها و زمینهی نظری پیچیدهای نیاز دارد که حضورش در دوران ساسانی نشانگر پیشرفته بودنِ ساز و کارهای اقتصادی جاری در ایران زمین است. نهاد وقف بر این اساس استوار شده که کسی میتواند بخشی از اموالش را از دسترس وارثانش خارج کند و آن را به مصرفِ کاری سودمند برای همگان برساند. به این ترتیب ثروتِ مورد نظر از چرخهی اقتصاد روزمره بیرون میرود و از جریان عادی داد و ستد کنار گذاشته میشود و دستخوش توقف (وقف) میشود.
ظهور نهاد وقف به پیشداشتهایی معنایی نیاز دارد که مرورشان اهمیت دارد. نخست آن که وقف بر اساس حقِ مالکیت شخصیِ بیبرو برگرد و استوارِ افراد حقیقی استوار شده است. یعنی در ایران زمینِ عصر ساسانی نهاد مالکیت خصوصی به قدری پایدار و استوار بوده که حتا پس از مرگ فرد هم تداوم مییافته. یعنی اگر کسی مالی را وقف میکرده و در میگذشته، آن مال همچنان در مالکیت مجازی وی قرار داشته و از مجرای کارگزاری که اغلب آتشکده بوده، سودش به مردمان میرسیده است. مردمان هم همان مالک اولیهی وقفگزار را دعا میکردهاند و نه کارگزاران آتشکده را، یعنی که حق مالکیت فرد بر مالاش حتا پس از مرگش هم دوام مییافته است.
دومین پیشداشت مهم، آن است که اصولا نهادهایی مدنی برای ساماندهی عمومی وجود داشتهاند تا بتوانند اموال وقفی را دریافت و مدیریت کنند. یعنی تا این تاریخ نهادهای دینی ایرانی در مقام سازمانی مدنی تثبیت شده بود که دست کم یکی از کارکردهای مهم و اصلیاش، ساماندهی به روابط اقتصادیِ عمومی و مستقر ساختنِ ارادهی افراد درگذشته بر اموالشان بوده است. فراوانی نهادهایی مثل گرمابه و دبستان و قنات و چاه و افزوده شدن نهادهایی دیگر مانند کاروانسرا و مسجد در قرون بعدی، پیامد این نکته بوده که نظام اجتماعی مفهومی از منافع جمعی را فهم و صورتبندی میکرده و ساز و کاری برای سرمایهگذاری بر آن در اختیار داشته است. سرمایهگذاریای که ماهیتی کاملا گیتیانه داشته و به زندگی روزانهی مردم و برخورداری مادی و این جهانی در زندگیشان مربوط میشده و به مرتبهای مینویی و استعلایی پرتاب نشده بود.
نهاد وقف با این ساز و کار و پیشداشتها در حوزهی تمدن ایرانی امری یگانه و ارزشمند است. در قرون میانه مداخلهی افراد بانفوذی که خود را در دخل و تصرف در وقف مجاز میدیدند، و در دوران جدید با ورود نهاد دولت به این ماجرا قدری از اعتبار و اهمیت این نهاد کاسته شده و نهادهایی جایگزین مانند سمنها و خیریهها جایگزین آن شدهاند. نهادهایی که باید دنبالهی مستقیم همان نهاد پدرووان قدیمیشان دانست. هرچند قرنهایی است که این نهاد به همان دلایلی که گفتیم دستخوش خدشه و اختلال شده، در آن حد که خواجه جافظ شیرازی میفرماید که: فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد/ که مِی حرام، ولی بِه ز مال اوقاف است!
ادامه مطلب: اندر حکایت پهلوان و سامورایی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب