یکشنبه , آبان 27 1403

داعش و اسطوره‌ی شر

 

 

 

 

 

 

شهرت داعش به خشونت و بربریت امری نمایان و بدیهی مي‌نماید. اما مدارهای قدرتِ پشتیبان این بداهت و دلیلِ این شهرت اغلب مورد پرسش قرار نمی‌گیرد. این را می‌دانیم که داعش تنها دولتِ خشن و مستبد و خونریز دوران ما نبوده است. در قرن بیستم شمار چشمگیری از دولتهای سرکوبگر بر صحنه‌ی زمین پدیدار شدند که سیاست داخلی خود را با استفاده از خشونت عریان و افراطی تنظیم می‌کردند. با این همه هیچ یک از آنها مانند داعش عمل نمی‌کرد.

حدود صد سال پیش، پس از جنگ جهانی اول دولتهایی با ایدئولوژی سیاسی نوینی بر صحنه‌ پدیدار شدند که از خشونت انقلابی همچون سلاحی برای سازماندهی اجتماعی بهره می‌بردند. روسیه‌ی شوروی و ترکیه‌ نخستین نسل از این دولتها بودند و در تلاش برای یکدست کردنِ جمعیتِ بزرگ و ناهمگن خویش، طی چند دهه نزدیک به ده درصد جمعیت کشور خویش را از میان بردند. لنین و استالین با کشتار اقوام ایرانیِ قفقاز و آسیای میانه و از میان بردن طبقه‌ی خرده‌ مالک روس به نظم سیاسی اشتراکی مورد نظرشان دست یافتند و آتاتورک و یارانش با کشتار ارمنی‌ها، کردها، آسوری‌ها و یونانی‌ها وحدت نژادی و زبانی مورد نظرشان را به قلمرو بازمانده از عثمانی تحمیل کردند. کمی بعدتر بحران اقتصادی دهه‌ی 1930 آغاز شد و آلمان، ژاپن و بعدتر چین نیز به همین راه رفتند.

در تمام این موارد، با دولتهایی تمامیت‌خواه و مستبد سر و کار داریم که به ایدئولوژی سیاسی مدرن و انقلابی‌ای مجهز هستند که کشتار و تبعید و آزار شهروندان کشور را مجاز و حتا ضروری جلوه می‌دهد. مهمترین ایدئولوژی‌ای که در این دولتها مشترک بود، مارکسیسم انقلابی‌ای بود که دستیابی به آرمانشهری اشتراکی را تبلیغ می‌کرد. در این میان آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها از این نظر جالب بودند که در مخالفت با مارکسیست‌ها بخش عمده‌ی تجهیزات نظری و روشهای عملیاتی‌ ایشان را به وام گرفتند و با تکیه بر ناسیونالیسم افراطی و اساطیر توتونی و شینتویی آن را در قالبی نو به کار بستند.

آنچه که در تمام این دولتها مشترک بود، ستم و بیدادی بود که با خشونت نسبت به بخشی از جامعه‌ی خویش روا می‌داشتند، و دستگاهی ایدئولوژیک که آن را توجیه می‌کرد، و ساز و کاری تبلیغاتی و مدیریتی رسانه‌ای که آن را ناچیز و نامهم جلوه می‌داد، نادیده می‌انگاشت، و سانسور می‌کرد. به بیان دیگر به جریان افتادن خشونت در این دولتها همواره با محدودسازی خبررسانی در این زمینه همراه بود. نازی‌ها تا پایان جنگ بدنه‌ی شهروندان‌شان را از وجود اردوگاه‌های مرگ بی‌خبر نگه داشته بودند، و در چین و شوروی که به خاطر دامنه‌ی بسی بزرگترِ فاجعه پنهانکاری ممکن نبود، رسانه‌های رسمی دولت همواره از اشاره به اردوگاه‌ها و اعدامها و قحطی‌های عمدی پرهیز می‌کرد و لفافی از غفلت و تجاهل بر این رخدادها کشیده بود.

دهه‌های پایانی قرن بیستم با افول و فروپاشی این دولتهای خودکامه مصادف شد. برخی مانند شوروی زیر فشار نابسامانی‌ها فرو پاشیدند و برخی دیگر مانند چین چرخشی در سیاست خود تجربه کردند و به گشودگی و مردم‌داری روی آوردند. در واقع موج خشونت برخاسته از ایدئولوژی مارکسیستی در دولتها را می‌توان به فاصله‌ی پایان جنگ جهانی اول تا پایان جنگ روس و افغان محدود ساخت و این نزدیک به دو سومِ میانیِ قرن بیستم را شامل می‌شود.

محتوا پنهان

تنها چند دهه پس از فروپاشی آن استبداد خشن، و درست در زمانی که برخی از نظریه‌پردازانِ خوش‌بین مانند فوکویاما پایان تاریخ و پیروزی دموکراسی بر جهان را اعلام می‌کردند، نسل تازه‌ای از دولتهای سرکوبگر و خشن زاده شد، که پیشتاز و خوشبختانه تنها نمونه‌اش در حال حاضر داعش است. هرچند بوکوحرام و نمونه‌هایی دیگر از این دست را نیز در گوشه و کنار می‌بینیم. دولت اسلامی عراق و شام که امروز هم از نظر وسعت و هم جمعیت یکی از دولتهای مستقر در منطقه‌ی باستانی ایران زمین محسوب می‌شود، از پشتیبانی و همراهی ترکیه و عربستان و همه‌ی نیروهای ضدایرانی دیگر نیز برخوردار است.

 

شکل‌گیری و دوام داعش از این نظر پرسش‌برانگیز است که ساز و کارهای تنظیم خشونت در این دستگاه سیاسی به کلی با آنچه پیش از این دیده‌ایم تفاوت دارد. شاید بتوان اعدامهای دسته‌جمعی، کشتار بی‌تمیزِ گروههایی از شهروندان (ایزدی‌ها، کردها، شیعه‌ها، دگراندیشان و…) را با کشتار ترویکاهای روسی یا اعدامهای گروهی مائو شبیه دانست، اما آنچه که در این میان تمایز ایجاد می‌کند، آن است که داعش نه تنها خشونت و وحشیگری عریان و تکان دهنده‌ی خویش را کتمان نمی‌کند، که خود مهمترین افشاگر و نمایش دهنده‌ي آن محسوب می‌شود.

در شوروی استالینی یا چینِ صدر مائو رهبر دولت همواره همچون پدری مهربان و نرمخو بازنموده می‌شد. این رهبران سیاسی که خونریزترین شخصیتهای تاریخ محسوب می‌شوند، حتا در کردارهای شخصی‌شان اغلب طوری رفتار می‌کردند که گویی از کشتارها و خشونتها خبری ندارند یا آن که تنها به گوشه‌ای محدود از آن فراوان اعتراف می‌کردند. در تمام این دولتها قوانین سفت و سختی برقرار بوده که ثبت و مستندسازی این جنایتها و افشاگری درباره‌شان را مهار می‌کرده و جنایت سازمان یافته را به امری قضایی، بوروکراتیک و خنثا تحریف می‌کرده است. حتا در نظم روان‌پریشانه‌ی دولت مستعجلِ پول پوت نیز همین الگوی کتمان و فراموشی را می‌بینیم. در مقابل در دولت اسلامی شام و عراق با شکلی نوظهور و غریب از تبلیغ خشونت و بازنمایی سینمایی و علنی وحشیگریِ کور روبرو هستیم. در اینجا گروههایی از فیلمبرداران حرفه‌ای را می‌بینیم که پا به پای جلادان صحنه‌ی زجرکش کردن یا سر بریدن مردم را «کارگردانی می‌کنند» و فیلمها و تصویرهای به دست آمده را که کیفیتی چشمگیر دارند، با مدرن‌ترین شیوه‌ها در شبکه‌های اجتماعی و جدیدترین رسانه‌های جمعی پراکنده می‌کنند.

تا مدتها چنین پنداشته می‌شد که این نمایش درنده‌خویی راهی است برای در هم شکستن مقاومت مردمی که در سوریه و عراق زندگی می‌کنند، راهی برای مرعوب کردن و ترساندن مردمی که زیر فرمان داعش قرار دارند یا قرار است که قرار بگیرند. با این همه تحلیل شواهد موجود نشان می‌دهد که ماجرا به این سادگی نیست. شبکه‌های مجازی‌ای که این جنایتکاران گزارش شاهکارهای خود را در آن منتشر می‌کند اغلب در سرزمینهای تحت فرمان داعش در دسترس نیستند و در کل دامنه‌ی نفوذ این رسانه‌ها در منطقه‌ی جنگزده‌ی سوریه و عراق به نسبت اندک است. گذشته از این، خبرهای مربوط به وحشیگری‌های سربازان داعش با شیوه‌هایی سنتی و شبیه به همان که در عصر حمله‌ی مغول هم وجود داشته، در منطقه پراکنده می‌شود و برای این کار نیازی به یوتیوب نیست.

از این رو چنین می‌نماید که انگاره‌ی وحشی و درنده‌خویی که داعش با صداقت و دقت فراوان برای خود پدید آورده، کارکردی دیگر داشته باشد. در واقع چنین می‌نماید که ما در اینجا با شکل تازه‌ای از اسطوره‌ی سیاسی روبرو باشیم. کاسیرر در کتاب خواندنیِ «اسطوره‌ی دولت» به این نکته اشاره کرده که نظم سیاسی و سامان دولت گذشته از ساز و کارهایی که قدرت را به جریان می‌اندازد، به یک سرمشق نظریِ مبهم و فراگیر در مقام اسطوره‌ی مشروعیت‌بخش نیز نیاز دارد. در واقع ظهور دولتهای مستبدِ کشتارگری که در بدنه‌ی قرن بیستم بر بیش از نیمی از مردم کره‌ی زمین حاکم بودند، علاوه بر فن‌آوری‌های نو و ماشین سرکوبِ مدرن، به اسطوره‌ای ویژه نیاز داشت و این همان بود که از مارکسیسم انقلابی تراوش می‌شد و در رسانه‌های عمومی تبلیغ می‌شد.

چنین می‌نماید که در زمانه‌ی ما، نوعی چرخش در اسطوره‌ی دولت نمود یافته باشد. یعنی انگار زیربنای عمومی همه‌ی اسطوره‌ها، که خیر بودنِ دولت و سودمند و نیکخواه بودن‌اش را مورد تاکید قرار می‌دهد، سست و ناتوان شده و اسطوره‌ی تازه‌ای جایگزین آن شده باشد. این اسطوره‌ی نو، تا حدودی صادقانه، دولت را امری شر و سرکوب و اقتدارِ مستبدانه‌ی نهفته در آن را امری وحشی‌گرانه و هراس‌انگیز معرفی می‌کند. این اسطوره‌ی نوظهور این مقدمه‌ی به ظاهر آنارشیستی را بر می‌گیرد و آن را با جادوی صنعت مدرن به شکلی نو از مشروعیت تبدیل می‌کند.

اسطوره‌ی مشروعیت‌بخش به دولت داعش با هر آنچه پیشتر دیده‌ایم تفاوت دارد. هسته‌ی مرکزی سیاست در این دولت، همان است که خلافت خوانده می‌شود و از دیرباز با سرکوب و خشونت آمیختگی داشته است. در واقع تاریخ قرون میانه‌ی ایران زمین را می‌توان بر اساس رقابت و کشمکش میان دو شکل از سیاست و دو الگوی ناهمساز برای سازماندهی دولت فهم کرد. یک الگو خلافت بوده که بر بندگی و تبعیتِ محضِ اتباع و حق الاهی حاکم تاکید دارد و شکلی از سیاست رومی است که به دست بنی‌امیه در زمینه‌ای اسلامی بازسازی شده است. دیگری سیاست ایرانشهری است که بر قانون (داد) و فرهمندی شهریار و آبادانی بوم و شادمانی مردمان (همان «بوم»، «مردم» و «شادی» در کتیبه‌ی بیستون) تاکید دارد از دیرباز در ایران زمین چیرگی داشته و در بخش عمده‌ی تاریخ عصر اسلامی همچون پادنهادی رویاروی نظام خلافت قرار داشته است.

داعش از نظر تاریخی برای تاسیس مجدد خلافت می‌کوشد و به همین خاطر است که تمام نمودهای تمدن ایرانی (تنوع دینی تجلی یافته در ایزدی‌ها، مذهب شیعه، قومیت کرد، نوروز و…) را دشمن می‌دارد. داعش در عین حال با وجود این بند نافِ کهن و تاریخی، سازمان و کالبدی یکسره مدرن دارد. آن را می‌توان همچون دولتی دست نشانده در نظر گرفت که نخست با بلاهت نیروهای اشغالگر غربی و بعدتر با مکر دولتهایی مثل عربستان سعودی و ترکیه زاده شده و قوام یافته است. ابزارها و سلاح‌های داعش، شیوه‌ی سازماندهی سربازانش، و الگوی ارتباطش با نیروهای منطقه و جبهه‌های بین‌المللی یکسره مدرن است و از این نظر با شعارهای سنت‌مدارانه و گذشته‌گرایانه‌ی اسلامیون قدیمی سازگاری ندارد.

در این زمینه می‌توان دریافت که داعش از نظر اسطوره‌ی مشروعیت‌بخش با چه مشکل بزرگی روبروست. خلافت گذشته از خاطره‌ای محو نزد برخی از واپس‌گرایانِ دینی ارج و احترام چندانی بر نمی‌انگیزد و موقعیت داعش در مقام بازوی نظامی عربستان و ترکیه برای فشار آوردن به ایران و سوریه امری نمایان است که اعتبار بین‌المللی چندانی برایش فراهم نمی‌آورد. با این موقعیت نمی‌توان دست به دامانِ اسطوره‌های کلاسیک دولت شد و خویشتن را نیرویی رهایی‌بخش، نیکخواه، نرمخو، مهربان و قانون‌مدار قلمداد کرد.

 

گردانندگان دولت اسلامی عراق و شام به ظاهر این حقیقت را دریافته و به شکلی خلاقانه از آن برای آفرینش اسطوره‌ای نو بهره جسته‌اند. ایشان شر بودنِ دولت، خشونتِ برهنه و زننده‌ی نیروی نظامی، قاهر و ستمکار بودنِ ایدئولوژیِ مدرنِ بنیادگرایانه‌شان و همه‌ی ملزومات آن را پذیرفته‌اند. آنان نه تنها این موارد را پذیرفته‌اند، که آن را در قالبی هنرمندانه و زیبایی‌شناسانه به نمایش می‌گذارند و به این ترتیب مخاطبان و ستایندگانی برای خود فراهم می‌آورند. این حقیقت که نمایندگان داعش در اروپا توانسته‌اند منابع مالی چشمگیری را به صورت کمک گردآوری کنند و از میان جمعیت اروپایی‌تبار هم عضوگیری و سربازگیری موفقی کرده‌اند، نشان می‌دهد که اسطوره‌ی دولتِ شرّ به قدر کافی برای بخشی از جمعیت جذاب و خوشایند است. در حدی که دختران برای جهاد نکاح به قلمروی می‌روند که زنان اسیر در آنجا علنا همچون برده‌ی جنسی خرید و فروش می‌شوند و اروپاییانی مسیحی برای شرکت در سر بریدن و آتش زدنِ افرادی به کلی ناشناخته و احتمالا بیگناه به کیش داعشیان می‌گروند و خود را همچون غازیان صدر اسلام می‌آرایند.

داعش به احتمال زیاد دولتی زودگذر و ناپایدار خواهد بود. باقی ماندن آن تا به امروز هم تا حدودی مدیون نابسامانی اوضاع در منطقه بوده است و ناتوانی ایران برای آن که نقش تاریخی‌اش در قلمرو ایران زمین را ایفا کند. با این همه، باید این نکته را در یاد داشت که داعش گذشته از خشم مذهبی و خشونت رنگین و ستمِ بی‌مهابا، اسطوره‌ای نو برای ساماندهی به دولت را نیز به مخاطبان خویش عرضه کرده است، و این عاملی خطرناک و بیماری‌زاست که نباید آسان بدان نگریست و نادیده‌اش انگاشت. شبح تیره‌ی داعش بیش از آن که در چند هزار غازیِ قمه به دست سیاهپوش تجلی یافته باشد، روحی است که در اسطوره‌ای نو از خلافتِ شرورِ مدرن حلول کرده است، و تا آن روح کشته نشود، این مرده‌ی از گور جسته به خوردنِ مردمان بیگناه ادامه خواهد داد.

 

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

2 دیدگاه

  1. بررسیِ شناختیِ شما از داعش را فهمیدم و پسندیدم، ولی در دادنِ اطلاعات نادرست (“اردوگاهِ مرگ”) در ابتدای مقاله تان درباره ی آلمان ناسیونال سوسیالیست انتقاد دارم.
    این مورد برای من شخصی نیست و در کل آرای شما را در موردهای متفاوت بررسی و مطالعه می کنم. به شما پیشنهاد میکنم نامه های(=کتاب های) David Irving را بخوانید یا فایل های تصویری ای را که به بررسیِ میدانی اردوگاه های کار اجباری زیر نظر آلمان ناسیونال سوسیالیست می پردازد، نگاهی بیندازید. هرچند میدانم که یافتن و دسترسی به این اطلاعات سخت و دشوار است.

    • شروین اولیایی

      پاسخ دکتر وکیلی به شما:
      درود دوست من. آثار ایروینگ را خوانده‌ام و در بسیاری از موارد با او همداستان هستم. فکر می‌کنم کارهای مرا درست نخوانده‌اید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *