دوم : آیین تائو
چنانكه در پیش درآمد مطلب عنوان شد، تائوگرایی ابتدا توسط یك استاد گمنام و كناره جوی چینی به نام لائوتسه بنیان نهاده شد. این دیدگاه، مانند آیین بودا، از پرداختن به مباحث فراطبیعی خودداریمی كرد و در لفافه وجودشان را نفیمی كرد. همانطور كه در هند، آیین نیرومندی مانند دین برهمنی وجود داشت، و با هرگونه نفی خدایان گوناگون و عناصر فراطبیعی مبارزهمی كرد، در چین هم نوعی دین پرستش اجداد از دیرباز رایج بود، كه هرگونه اندیشهی مخالف را تكفیرمی نمود. به این ترتیب درزمینهی هردو سرچشمهی پیدایش ذن، نوعی سنت نیرومند متافیزیكی وجود داشته، و سرچشمههای مورد نظر ما هم در هردو مورد، برخلاف این دیدگاه ها، نیروهای فراطبیعی را نفیمی كردند. این نفی آنچه كه طبیعی نیست، و در طبیعت یافت نمی شود، گهگاه حالت آشكار و صریح به خودمی گرفته، ولی درهردو مورد، نوعی محافظه كاری معمول تر بوده.
در هردو مكتب، -بودا و تائو- هیچ اشارهای به متافیزیك نشده، و آنجا هم كه اشارهای دیدهمی شود، گفتار بر نفی دلالت دارد، نه تایید. همانطور كه درهند آیین بودا به تدریج پیرایههای عامه پسندانهی آیینی و آداب و رسومی به خود گرفت، در چین هم تائوگرایی چنین سرنوشتی پیدا كرد. در هردو مورد، مجموعهای از عناصر متافیزیكی و خرافی به تدریج به پیكرهی اصلی دیدگاه بودا و لائوتسه افزوده شده، و چهرهی آن را دگرگون كردند. بحث من در اینجا، تنها به حالت كهن و بی پیرایهی اولیهی این دو آیین منحصر است، و بنابراین به شرح پیچ و خم نقش ونگارهای این زیورها نخواهم پرداخت.
در چین، مانند ایران و هند، ظهور پیامبران بزرگ، همزمان بود با تبدیل جامعهی متحرك و كوچ نشین، به جامعهی یكجانشین، و به دنبال آن ایجاد شهرهای بزرگ و جمعیتهای متمركزتر. همیشه تجمع جمعیت ناگهانی، و تغییر سیستم اقتصادی جوامع، با یك موج انحطاط اخلاقی همراه است، چرا كه نظامهای بینشی و اخلاقی گذشته، در چهارچوبهای نو، قابل استفاده نیستند. در سراسر جهان كهن، در اواسط هزارهی دوم پیش از میلاد، چنین موجی از تبدیل نظامهای كهن كوچ نشین به سیستمهای اقتصادی نوی شهرنشین دیدهمی شود، و موازی با این تغییرات، ظهور پیامبران بزرگی رامی بینیم كهمی كوشیدند شوك ناگهانی وارد شده بر اخلاقیات جامعه را، با ایجاد نظامهای نوینی برای تفكر، ترمیم كنند. زرتشت، بودا، مهاویره، كونگ فوتسه (كونفوسیوس )، لائوتسه، طالس و فیثاغورث، همگی از این گروه مردمان بودند كه تقریبا هم عصر یكدیگر هم بودند.
در چین، این موج توسط دوجریان غالب مشخصمی شود، كه از بسیاری از جنبهها مانند یكدیگر بودند. یكی از آنها، آیین كونفوسیوس است، كه كوشید تا با تجدید نظر در قوانین اخلاقی كهن، نظام به روزتر و مناسبتری ایجاد كند. دست ساختهی او، دقیقا منطبق بود با هنجارهای كهن پذیرفته شده درجامعهی چینی، كه بر روابط قومی، خویشاوندی، و مسئولیتهای اجتماعی تاكیدمی كردند. در برابر این جریان، كه مسلطتر هم بود، یك دیدگاه دیگر هم وجود داشت، و آن تائوگرایی بود. این دیدگاه برعكس مورد قبل، بر مردم گریزی و انزواطلبی تاكید داشت. این نظام، دستگاه فكری خاصی را ایجاد كرد كه ازمهمترین ویژگیهایش، طبیعت گرایی، شهودگرایی، و خودمحوری بود. در میان فهرست طویل استادان و فرزانگانی كه در مورد تائو سخن گفته اند، تنها به دو نفر كه برجستگی بیشتری دارند اشارهمی كنم. یكی از این دو نفر همان لائوتسهی معروف است، و دیگری چوانگ تسه است. از آنجا كه مهمترین متون مكتب تائو به آثار این دو فیلسوف منحصر است، در اینجا به مقایسهای بین این دو نفر دست خواهیم زد.
“چوانگ تسه ” (369-286 پ.م.) در ایالت “سینگ ” زاده شد و با خاقان “شوان “و “وهوئی ” هم عصربود. او بارها برای انتصاب به مشاغل دولتی برگزیده شد ولی هربار به بهانههای گوناگون از پذیرفتن آن شانه خالی كرد. حكایتمی كنند كه روزی نمایندهای از سوی خاقان ایالت “هو” نزد او آمد تا به اوپیشنهاد وزارت كند.
چوانگ تسه از او پرسید: در معبد خانوادگی یكی از خاقانهای همین ایالت، كاسهی پشت سنگ پشتی وجود دارد كه در ظرفی زرین نگهداری شده و پرستشمی شود. فكرمی كنی برای سنگ پشت بهتر بود كه بمیرد و لاكش پرستش شود، یا اینكه دم خود را در میان گل و لای بر زمین بكشد؟
چون نمایندهی حاكم پاسخ داد كه زنده ماندن برای او بهتر بوده، چوانگ تسه به او گفت : به نزد خاقان بازگرد، من دمم را در میان گل و لای بر زمینمی كشم.
او بر خلاف لائوتسه آثار زیادی از خود به جا گذاشت و اشعار نغز و فراوانی در توصیف تائو و راه آرامش سرود. علاوه بر این تفاوت رفتاری، فلسفهی او نیز با لائوتسه تفاوتهایی داشت. او بر خلاف پیش كسوت خود، روند تائو را به منزلهی نوعی بازگشت و جنبش مداوم و متناوب مورد نظر قرار نمی داد، و تائو راحركتیمی دید یك طرفه و آشفته ساز. او برخلاف لائوتسه كه سرنوشت جهان را در چرخههای زمانی تكرارشوندهی خاصی منحصرمی دانست، روند گیتی را جهتمند و بازگشت ناپذیر فرضمی كرد، و به این ترتیب با سلف خود تفاوت داشت.
در مورد تائو، یعنی اساسی ترین عنصر فلسفی مورد نظر این دو نفر هم تفاوتهایی مشاهدهمی شود. لائو تسه، تائو را به مثابه نوعی یگانگی میان بودن و نبودن تعریفمی كرد، به این معنی كهمی گفت بودن و نبودن، همانند دو روی سكهای چرخان، به یكدیگر پیوسته اند و در هر لحظه یكی از آن دو در جهان رخمی نماید. به گمان او، بودن و نبودن در حال تبدیل مداوم به یكدیگر بودند. در برابر او، چوانگ تسه اندیشهای دیگر داشت. به نظر او، حركت تائو، به این شكل تعریفمی شد: بودن یك چیز، به بودن چیزی دیگر تبدیلمی شد، كه خود برابر بود با عدم چیزی سوم. این چیز دوم كه خود از تبدیل چیز اول پدید آمده بود، به چیز سوم تبدیلمی شد، كه خود همتای عدم چیز چهارمی بود. به همین ترتیب مرتبا بودها به یكدیگر تبدیلمی شدند، و در این زنجیرهی تبدیلات، هر بودی هم ارز عدم حالت قبل و بعد از خود بود. به بیان دیگر، او جنبش جاودانی جهان را كه تائو نامیدمی شود، نوعی تبدیل و تبدلات خطی و پیاپیمی دانست، در حالی كه لائوتسه تمثیل چرخه را برای بازنمایی آن مناسبترمی دید.
لائوتسه، جامعه آرمانی را -چنان كه در تائو ته جینگ – تعریفمی كند، ممكن و دست یافتنی میداند. به نظر او، آدمیان اگر به سادگی از طبیعت خود پیروی كنند، به سعادت خواهند رسید، و به این ترتیب دستیابی به آرمانشهری تائویی قابل تصور است. چوانگ تسه، برعكس در این مورد بدبین بود وشرایطی غیرقابل حصول را برای آرمانشهر خود عنوانمی كرد.
در میان این دو فیلسوف، یك تفاوت عمدهی دیگر هم وجود دارد، و آن هم ستیزه جویی ویژهی چوانگ تسه است كه در نظر اول با آموزههای تائوگرایی همخوانی ندارد. چوانگ تسه، به نقل از مورخان چینی، یك استاد در هنرهای رزمی بود، و با وجود انزوا و گوشه گیری اش، همواره آمادگی بدنی خود را برای مبارزاتی حفظمی كرد، كه مخالف وجودشان بود. در لحن گفتار این دو فیلسوف هم این تفاوت بارز است. تائو ته جینگ لحنی بسیار ملایم و آرام دارد و بر لزوم صلحجویی و پرهیز از سختی و خشونت تاكید فراوانمی كند. در برابر، لحن فصلهای درون -كتاب مشهور چوانگ تسه – مبارزه جویانه و ستیزه گرانه است. او در این اثر به جای تاكید بر صلح، جنگخواهی و جنگجویی رامی كوبد. به بیان دیگر، لائوتسهمی گوشد تا با نصیحت پیروانش را به ملایمت فراخواند، در حالی كه چوانگ تسه تحكم و مبارزه را برای بیان اندیشهای مشابه برگزیده با وجود این تفاوتها، این دو فیلسوف از بسیاری از جنبهها به یكدیگر شبیهند.
علاوه بر دیدگاه كلی یكسانشان در مورد جهان، هردو به شدت فردگرا بوده، و به مردم گریزی و انزوا گرایش دارند. هردو معتقدند كه همسانی و یگانگی با طبیعت، و روند آن، -یعنی تائو- راه رسیدن به آرامش و سعادت است. هردو برای نیل به این یگانگی، روشی اشراقی و عرفانی و غیرعقلی را توصیهمی كنند، و هردوجهان را به گونهای تصویرمی كنند كه در آن جایی برای قوانین فراطبیعی و آفریدگاری موثر باقی نباشد.می توان در مورد شباهت كارها و عقاید این دو استاد كهن آیین تائو، بسیار قلم فرسایی كرد، ولی شاید همین مختصر برای تصویر كردن اصول افكار مهم رایج در تائوگرایی بسنده باشد.
ادامه مطلب: سوم: آیین ذن
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب