دیباچه
ايران زمين، در درازناي تاريخ پرفراز و نشيب خويش دورههايي پياپي از اتحاد و يکپارچگي، و تجزيه و آشوب را پشت سر گذاشته است. تاريخ اين سرزمين، همواره زير تاثير جغرافياي آن شکل پذيرفته است. جايگاه اين سرزمين در ميانهي جهانِ متمدن، باعث شده که همواره همچون پلي ارتباطي عمل کند و تمدن کهنسال چين در خاور زمين، و تمدن ديرينهي شبه قارهي هند، را با مدنيت باستاني مصر در شمال آفريقا و تمدنهاي نوپاترِ اروپايي مربوط نمايد.
در اواخر قرن هشتم خورشيدي/ چهاردهم ميلادي، ايران زمين يکي از دورههاي پراکندگي و تجزيهي خويش را به پايان برد و براي مدتي کوتاه، با لشکرکشيهاي خوفناک و يورش سهمگين ترکاني که از امير تيمور گورکاني فرمان ميبردند، بار ديگر در قالب يک کشور يگانه سازمان يافت.
در حدود سالهاي ۷۲۰ هجري خورشيدي، به دنبال مرگ سلطان ابوسعيد ايلخاني، که واپسين امپراتور مغولِ وارث چنگيز در ايران بود، دورهاي از پراکندگي و تجزيه آغاز شد که براي پنجاه سال به طول انجاميد. در اين مدت، در گوشه و کنار ايران زمين خاندانهايي گوناگون سر بر آوردند و دولتهاي محلي کوچکي تشکيل دادند که همواره با هم در حال زد و خورد بودند. خراسان بزرگ که تا رشته کوههاي هندوکش ادامه داشت و افغانستان و بخشي از پاکستان امروزين را در بر ميگرفت، به چنگ حاکمان آل کرت افتاد. دودماني جنگجو که خيلي زود به خاطر کشتن شاهزادهاي که به ايشان پناه برده بود، بدنام شدند و از آنجا که مردمشان اعتقاد داشتند توسط اين شاهزادهي نگون بخت نفرين شدهاند، خود نيز به اين امر باور آوردند و مدت کوتاهي پس از آن منقرض شدند. در همسايگي ايشان، ملوک سيستان قرار داشتند که بر زادگاه رستم دستان فرمان ميراندند، و واپسين فرزندان شايستهي وي بودند. فرزنداني که با شتابي نفسگير به سمت تقديري شوم پيش ميرفتند.
بخش کوچکي از خراسان که شهرهاي نيشاپور و مشهد و ابيورد را در بر ميگرفت، در دست قبيلهاي مغول به نام جاني قربانيها باقي ماند، و اين در همسايگي قلمرو کوچکِ واپسين ايلخان چنگيزي، طغاتيمورخان بود که گرگان را در اختيار داشت. سمنان و جنوب غربي خراسان را حاکمان سربداران فتح کرده بودند، که به آيين شيعه پايبند بودند و با نيروهايي مردمي با مغولان و دشمنان خويش ميجنگيدند. سربداران نخستين حکومت ايراني بودند که به شيعهي دوازده امامي اعتقاد داشتند و تا حدودي ادامهي حسن صباح و حاکمان اسماعيلياي محسوب ميشدند که پيش از ايشان قزوين و الموت را در اختيار داشتند و در اثر حملهي هولاکو خان مغول نابود شده بودند.
نيمهي جنوبي ايران زمين، از درهي سند تا عراق عجم و اروندرود در اختيار ملوک آل مظفر بود. حاکماني که از ميانشان شاه شجاع – پشتيبان و حامي حافظ شيرازي- مشهورتر از بقيه است. در بخشهايي از قلمرو ايشان حاکماني کوچک و بزرگ به شکلي نيمه مستقل ميزيستند. حاکماني که ملوک شبانکاره و ملوک هرمز و اتابکان کوچک و بزرگ لرستان را ميتوان از ميانشان نام برد. عراق امروزين و بخشي از سوريه و ترکيهي کنوني در اختيار دودمان شيعهي آل جلاير بود، و آذربايجان و آران و کردستان را چوپانيان مغول در اختيار داشتند.
در اين حال و هوا بود که تيمور گورکاني از آسياي ميانه برخاست و کار تسخير کل ايران زمين را آغاز کرد. تيمور سه بار بر ايران تاخت. سه حملهي او به ترتيب سه، پنج، و هفت سال به طول انجاميد. تيمور با اين سه حمله طومار تمام دودمانهاي ياد شده را در هم پيچيد، و کل اين پهنه را در قالب کشوري يگانه –اما ويرانه- متحد ساخت. تيمور، مانند بيشتر پيشپينيان و پسينياني که در تاريخ کار فتح ايران زمين را به انجام رساندند، آنقدر شيفتهي عظمت و بزرگي اين کار شده بود که به پيامدها و شيوهي انجام آن نينديشيد، و در نتيجه ناچار شد براي اين که ايران زمين را به درستي فتح کند، آن را به منطقهاي خالي از سکنه تبديل نمايد. به بياني ديگر، روش او براي حکم راندن بر ايرانيان، -مانند سرمشقش چنگيز و هلاکو،- کشتن ايشان بود.
ادامه مطلب: بخش نخست
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب