پنجشنبه , آذر 22 1403

سازمانهای غیردولتی جوانان

سازمانهای غیردولتی جوانان در تهران:

توانمندیها، كمبودها، راهكارها

پژوهش انجام شده در کانون خورشید، با همکاری سازمان ملی جوانان

نوشته شده در ۱۳۸۰/۳/۲۵

(جدول‌ها در نشر الکترونیکی منتشر نشده‌اند)

سپاس

این پژوهش با کمک یاران عزیزم آقای محمد مقدم شاد و مسعود لسانی به انجام رسید و در روند پژوهش از یاری دوستان گرامی بابك گرامیان، محمد گرامیان و پیمان حاجی صادقی بهره گرفتم، که زحماتشان جای قدردانی فراوان دارد.

چكیده

پژوهش حاضر، در پی آن است تا انگاره‌ای توصیفی از NGOهای جوانان فعال در شهر تهران ترسیم كند. داده های مورد بحث در این نوشتار، از پیمایشی به دست آمده كه در فاصله اسفندماه 1379 تا خرداد1380 برهفده سازمان غیردولتی جوانان انجام گرفته است. دركل 56 شاخص ساختاری و كاركردی دراین سازمانهاسنجیده شدند وتصویری توصیفی از چگونگی ساختاربندی تشكلهابه دست آمد. شاخصهای یاد شده برمبنای پنج محور هدفمندی، ساختارشناسی، بازده كاری، مشكلات تشكیلاتی، و مشاركت اعضا در سازمان طراحی شده بودند. نتایج آماری به دست آمده، به كمك نظریه سیستمهای پیچیده برای دستیابی به تحلیلی آسیب شناسانه از وضعیت NGOها مورد پردازش قرار گرفت، و سه فرضیه در مورد آسیبهای رایج در تشكلهای تهرانی به دست آمد كه محك و بازبینی هركدامشان نیازمند پژوهشی جداگانه است. در نهایت بر مبنای زیرساخت مشترك این سه فرضیه، راهكارهایی اجرایی برای كاستن از اختلالات شناسایی شده پیشنهاد شده است.

كلیدواژگان

سازمان های غیردولتی جوانان، نظریه سیستم ها، پویایی گروه ها، هدف سازمان، ساختار و كاركرد سازمان، بازده سازمان، مشكلات تشكیلاتی، مشاركت اعضا، آسیب شناسی، مشاهده مرتبه دوم، تمایز، كژكاركرد، هم افزایی.

پیش درآمد

نوشتاری كه دردست دارید، حاصل یك پژوهش توصیفی/تحلیلی در مورد تشكلهای غیردولتی جوانان استان تهران است. انگیزه نخست انجام این تحقیق، دستیابی به تصویری آسیب شناسانه از مشكلات ساختاری و كاركردی حاكم بر تشكلهای نوپای جوانان بود، امااین چشمداشت به دلیل فقدان اطلاعات پایه توصیفی در مورد این سازمانها، برآورده نشدنی می‌نمود. پس ترسیم تصویری آسیب شناختی، به نفع پدید آوردن توصیفی -تا حد امكان – جامع نادیده گرفته شد. مادر زمینه ساخت درونی تشكلهای غیردولتی استان تهران، با فقری فراگیر روبرو هستیم، و برای دستیازی به هر تحلیل آسیب شناسانه ای، به این داده های اولیه نیازمندیم. پس در تحقیق كنونی پرداختن به شاخهایی زیربنایی و دستیابی به استخوان بندی مفهومی قابل اتكایی از داده های توصیفی را وجهه نظر خود قرار دادیم، و كوشیدیم تا برخی از ویژگیهای اصلی سازمانهای غیردولتی جوان را توصیف كنیم. هدف نهایی ما، پرداختن به تحلیلی فراگیرتر و دقیقتر در مورد كاستیها و كژكاركردهای رایج در تشكلهای یاد شده است، و متن كنونی را به عنوان زمینه ساز چنین تحلیلی در نظر می‌گیریم.

پرسشهای محوری

پرسشهای محوری ما در طرح پرسشنامه و مشاهده مشاركتی سازمانهای مورد نظر، عبارتند از:

۱) یك سازمان غیردولتی جوانان در استان تهران، به لحاظ ریخت شناختی (بعد، ساخت، سازمان یافتگی روابط درونی و. . .) چه شكلی دارد؟

۲) سازمانهای مورد نظر، چه اهدافی را دنبال می‌كنند، و این اهداف تا چه حد در میان اعضا نهادینه شده است؟

۳) سازمان مورد نظر چه محصولی را در سطح اجتماعی تولید می‌كند، و این محصول تا چه حد آگاهانه، شاخص بندی شده، و برنامه مند تولید می‌شود؟

۴) كاستیهای ساختاری/كاركردی سازمانهای مورد بحث از دید اعضایشان چیست، و این موارد تا چه اندازه به ساختار درونی سازمانها مربوط می‌شود؟

۵) درجه مشاركت اعضای سازمانهادر كاركردهای آن چقدر است، و اصولا نام NGO تا چه حدودی بر این نهادهای نوپا قابل اطلاق است ؟

چارچوب نظری

كلیات: نگرش به كار گرفته شده در این پژوهش، بر مبنای مدل های سیستمی از پویایی گروه‌ها استوار است. مدل نظری پشتیبان گزاره های مفروض پژوهش، و واژه بندی به كار گرفته شده در بحث، نظریه سیستم های اجتماعی لومان[1] است، كه از آن درسطحی بسیارساده شده و كاربردی استفاده كرده ایم. به عنوان مدلی موضعی وخردتر برای تحلیل توزیع اطلاعات در درون سیستم، از برخی از كاربردهای نظریه منشها بهره جسته‌ایم،[2] و برای پرهیز از واگرایی داده‌ها و بی‌معناشدن اطلاعات گردآوری شده، تنها بر پنج شاخص عمده ساختار، هدف، مشاركت، بازده و مشكلات تمركز كرده ایم. بدیهی است كه این مفاهیم در قالب نظری یاد شده بازتعریف شده اند و در حد امكان با توجه به شرایط درونی تشكلها شاخص بندی شده‌اند. برای مفهوم تر شدن تحلیلهای ارائه شده در ادامه متن، نیازمندیم تا این پنج شاخص و چارچوب نظری تعریف كننده شان را دقیقتر بشناسیم.

۱) تعریف: یك سازمان غیردولتی جوان، از دید نظریه سیستمهای اجتماعی، نظامی است خودزاینده و خودسازمانده، كه جوانان محور كاركردهای آن باشند، و مدیریت، جهت گیری و پایداری‌اش توسط نهادهای قدرتی فراتراز خود تعیین نشود. در این معنا، یك NGO جوانان، باید این ویژگیها را داشته باشد:

۲) یك سیستم خودجوش باشد، یعنی بدون نظارت و برنامه ریزی ساختهای اجتماعی خارجی، و بر مبنای میل به ارضای نیازهای اعضایش پدید آمده باشد.

۳) یك نظام خودسازمانده باشد، یعنی نحوه مدیریت، سیاستگذاری و برنامه ریزی كاركردهای درونی آن تنها توسط عناصر داخلی‌اش تدوین شوند. به این ترتیب الگوی توزیع ماده، انرژی و اطلاعات در درون سیستم توسط مراكز تصمیم گیرنده‌ای كه به خود سیستم تعلق دارند تعیین می‌شوند.

۴) اتصال غیرقابل چشم پوشی به نهادهای دولتی نداشته باشد. یعنی برای پایداری ساخت درونی‌اش به پشتیبانی مادی (پول/امكانات و. . .)، انرژیایی (نیروی انسانی/ تسهیل كاركردها و. . .) و اطلاعاتی (مشروعیت/ داده ها/ برنامه‌ها و. . .) از سوی نهادهای (دولتی) خارج از خود نیازمند نباشد. به این ترتیب یك سازمان غیردولتی جوانان باید حتما خودزاینده و خودنگهدار[3] باشد.

۵) هدفمند باشد، یعنی با تمیز قایل شدن بین موضوع و زمینه، توانایی طرح مشكلی را در اطراف موضوعی (ابژه) داشته باشد و بر مبنای این مسئله، كاركردهای خود را منسجم سازد و سازماندهی كند. به این ترتیب، یك NGO باید بتواند در درون خود معنا تولیدكند.

۶) محور كاركردی آن جوانان باشند، یعنی:

الف) بخش عمده اعضای فعال آن از جوانان (۲۹-۱۴ سال) تشكیل شده باشد، یا

ب) فعالیتهای مربوط به جوانان هدف آن باشد (بند ۴)، و بر مبنای مفهوم جوان در درون خود معناسازی كند.

گوشزد: آشكار است كه با توجه به تعریف یاد شده و شروطی كه نهادیم، مفهوم سازمان غیردولتی جوانان در استان تهران به طور خاص -و به طور عام در ایران – مفهومی ویژه به خود می‌گیرد. بخش عمده تشكلهای موسوم به غیردولتی در كشور ما، شرط نخست رابرآورده میكنند، یعنی حاصل تركیب توانشهای افرادی هستند كه به صورت خودجوش و خودانگیخته سازمانی را پی ریزی كرده اند.

شرط سوم نیز درمورد بیشتر این سازمانهاصادق است. یعنی بخش بزرگی از این سازمانها، به كمكهای دولتی متكی نیستند. ولی این امر تنها در مرحله تاسیس و شكل گیری تشكل معنا دارد. یعنی پس از سازمان یافتن ساخت تشكل، معمولا شرط دوم یا سوم برآورده می‌شود. به بیان دیگر در این مرحله، سازمان غیردولتی دو گزینه رفتاری را در برابر خود می‌بیند; یا بر استقلال و خودمختاری خود تاكید می‌كند و به دلیل ناتوانی درمدیریت درونی خود دچار فروپاشی می‌شود، و یا این كه تداوم و پایداری خود را در اتصال واستمداداز نهادهای دولتی یا شبه دولتی می‌بیند، و به این ترتیب اصل سوم را نقض می‌كند. پس در كشورما، تعارضی جدی بین شرط غیردولتی بودن و پایدار بودن سازمانهای غیردولتی پدید آمده است.

شرط چهارم، یعنی هدفمند بودن و تولید كردن معنا، به ندرت در سازمانهای غیردولتی-و حتی دولتی – ما دیده شود، و اصل پنجم هم معمولا به بند نخست منحصر است و كمتر سازمان خودجوش و غیردولتی‌ای را می‌بینیم كه از غیرجوانان تشكیل شده باشد و محور توجهش جوانان باشد.

به این شكل، اگر بخواهیم خود را به تعریف رسمی چارچوب نظری مان از سازمان غیردولتی جوانان پایبند باشیم، باید بسیاری (و بلكه همه) NGOهای موجود را از دایره بررسی خود خارج كنیم. اما با توجه به نامعین بودن آمار مربوط به بسیاری از شروط یاد شده، فعلا فرض را بر معنادار بودن عبارت سازمان غیردولتی جوانان می‌گیریم و با تكیه برمفهوم رایجش، نتایج پژوهش خود را ارائه می‌كنیم. با این گوشزد كه به زودی بار دیگر به قالب تئوریك یاد شده بازخواهیم گشت و كل این مفهوم را بار دیگر بر مبنای قواعد این پنج شرط بازبینی می‌كنیم.

طرح پژوهش

زمان و مكان: این پژوهش، به صورت پرسشنامه‌ای تنظیم شد ودر فاصله اسفند ماه ۱۳۷۹ تا خرداد ماه ۱۳۸۰ به اجرا درآمد. نتایج به دست آمده با داده های به دست آمده از راه مشاهده مشاركتی تركیب شدند و به این ترتیب دركی عمیقتر از مفاهیم عنوان شده به دست آمد. جمعیت آماری مورد نظر، عبارت بودند از سازمانهای غیردولتی جوانان تهران و شمیرانات. در آغاز، تصمیم بر این بود كه برای مشخص تر شدن دایره بررسی، تنها تشكلهایی كه تا تاریخ ۱۳۸۰/۱/۲۰ اعتبارنامه خود رااز سازمان دریافت كرده اند، در پژوهش به شمار آیند. با توجه به این كه سازمان ملی جوانان در تاریخ ۱۳۷۷/۱۲/۲۶ به ثبت رسیده بود و از ابتدای پیدایش خود ثبت و رسمیت بخشیدن به تشكلهای جوانان را آماج كرده بود، ما در عمل با تشكلهایی سر و كار داشتیم كه در این دو سال در استان تهران فعالیت رسمی داشته اند.

با این وجود، به زودی ناچار شدیم از این شرط محدود كننده تخطی كنیم. تعداد سازمانهای ثبت شده در این فاصله بیست و شش تا بود كه بخش مهمی از این تعداد به دلیل نامشخص بودن نشانی جاری غیرقابل دستیابی بودند. پس تعدادی از سازمانهای فعال فاقد اعتبارنامه را هم در پیمایش خود گنجاندیم، و روی هم رفته از هفده تشكل اطلاعات گردآوری كردیم. سازمانهایی كه در این مدت ثبت شده بودند و از دایره پژوهش ما بیرون مانده بودند، یكی از شرایط زیر را داشتند:

الف: چهار تا از آنها در دسترس نبودند، یعنی راهی برای تماس گرفتن با ایشان وجود نداشت و پیگیری نشانی های اعلام شده به مركز ملی جوانان هم بی‌نتیجه مانده بود.

ب: پنج تا از سازمان‌ها برای شركت در طرح گرایشی از خود نشان ندادند وآمارگیران طرح برای برقراری ارتباط معنادار با ایشان دچار ناكامی شدند. از این تعداد، برخی صریحا از همكاری سر باز می‌زدند و برخی در گردآوری داده‌ها و پاسخگویی (عمدا یا سهوا) به قدری تعلل می‌كردند كه امكان محسوب داشتنشان در پیمایش منتفی می‌شد.

پرسشنامه و پرسشگران: در ابتدای كار، پرسشنامه پیشتازی با ۳۷ پرسش تدوین شد و به طور آزمایشی در ۹ سازمان (۳-۴ نفر از هر سازمان) مورد سنجش قرار گرفت. بعد بازخورد ناشی از پاسخهای این آزمون و نظر انتقادی پاسخگویان مورد تحلیل قرار گرفت و پرسشنامه نهایی در27 بند نوشته شد. این پرسشنامه در دو شكل متفاوت (ویژه مدیران[4] و ویژه اعضای عادی) تهیه شد و در كل ۵۶ شاخص در آن مورد سنجش قرار گرفت. شاخص هایی كه به بعد سازمان، ساخت مدیریتی وقوانین مدون سازمان (مثلا بندهای اساسنامه ای) مربوط می‌شد، تنها در پرسشنامه مدیران ذكر شد و باقی موارد مشترك بود. این شاخصها در اطراف پنج محور زیر سازمان یافته بودند:

۱) ساختار سازمان (شامل ۱۹ شاخص)،

۲) هدف سازمان (شامل ۳ شاخص)،

۳) نوع تولید و بازده سازمان (شامل ۴ شاخص)،

۴) سطح مشاركت در تصمیم گیرهای مربوط به سازمان (شامل ۸ شاخص)،

۵) مشكلات كاركردی/ساختاری سازمان (شامل ۲۲ شاخص)،

و به طور مشروح عبارت بودند از:

۶) ساختار: مشخصات پاسخگو (سن، جنس، وضعیت تاهل، سطح تحصیلات، شغل،سابقه فعالیتهای مشابه، زمان آن، جایگیری پاسخگو در سازمان و مسئولیتش در سازمان) – تعداد موسسین گروه، تعداد اعضای تشكل، تعداد، نام و بعد زیرواحدهای عملیاتی سازمان، محل تجمع، منبع مالی، تعداد اعضای شورای مركزی و دوره فعالیت آن، نظام اطلاعرسانی درونی سازمان.

۷) هدف: هدف پاسخگو از عضویت در گروه، درجه همگانی بودن این هدف در گروه،

وجود یا عدم وجود شرط عضویت در سازمان.

۸) بازده: فاصله زمانی بین پیدایش سازمان و گرفتن اعتبارنامه، چگونگی عملكرد سیستم اطلاع رسانی داخلی گروه، رده بندی فعالیت های گروه بر حسب اهمیت، وجود یا عدم وجود معیاری برای سنجش بازده اعضای سازمان.

۹) مشاركت: تعداد اعضای هیات موسس باقی مانده در سازمان (نسبت به كل موسسین)، تعداد اعضای فعال گروه (نسبت به كل اعضا)، تعداد نامزدهای عضویت در شورای مركزی (نسبت به بعد شورا)، نسبت اعضای رای دهنده در هر انتخابات نسبت به كل اعضا، نسبت تصمیم گیری مدیران (دبیر، رئیس شورای مركزی، شورای مركزی، هیات موسس)،

۱۰) مشكلات: مشكلات درونی (خستگی در اثر تمركز مسئولیتها، كمبود بودجه، نداشتن محل تجمع، بی‌تجربگی، كم تحمل بودن نسبت به آرا مخالف، نبود هدف مشترك، روزمرگی، خودسری، نبود انظباط، نقص در خبررسانی، كم بودن دانش اعضا در مورد كار گروهی، توزیع غیرعادلانه امكانات در داخل گروه، نداشتن برنامه)، و مشكلات بیرونی (عدم هماهنگی بین سازمانهای دولتی مختلف، كاغذبازی، سختگیری در مورد هیات موسس، بی‌برنامگی سازمان ملی جوانان، سختگیری در مورد اساسنامه، مشروعیت بخشی ناكافی، عدم همكاری مسئولین، مسایل مربوط به مكان، ارزیابی نقش و سرعت عملكرد سازمان ملی جوانان) .

پرسشگران: عبارت بودند از یكی از اعضای خود سازمانهای هدف، كه با طرح همكاری می‌كردند. به این ترتیب پرسشنامه‌ها توسط اشخاصی آشنا -و معمولا عضو سازمان – به پاسخ دهندگان ارائه می‌شد. متن پرسشها تا حد امكان ساده شده و صمیمانه نوشته شده بود و توضیحی مبنی بر دلیل انجام این تحقیق در ابتدای آن وجود داشت. تلاش ما این بود كه با این وسایل امكان خدشه دار بودن داده های به دست آمده را كاهش دهیم و بر مانع روانی مربوط به پاسخگویی در مورد ساختاری خودی به دیگری چیره شویم. نمونه پرسشنامه در پیوست (۱) دیده می‌شود.

داده آمایی: از آنجا كه توصیف ساختار و كاركرد سازمانها و شناسایی كژكاركردها آماج اصلی ما بود، در این مرحله نخستین كار بر داده های توصیفی بیشترین تكیه را كردیم و متغیرهای پراكندگی را محور كار خود قرار دادیم. در برخی از موارد كه امكان وجود همبستگی بین داده های گردآوری شده وجود داشت، ضریب همبستگی دو و چند متغیره میان شاخصهای هم رده را نیز به كمك نرم افزار. SPSS 10 محاسبه كردیم. باید بر این نكته تاكید كرد كه فرضیه های گوناگونی از دل این داده‌ها بیرون آمده كه در بخش نهایی این نوشتار مورد اشاره قرار خواهد گرفت و بررسی هریك از آنها به پژوهشی جداگانه نیاز دارد.

نتایج

ساختار سازمان

ویژگیهای پاسخگویان: در هر یك از سازمانها، دست كم یك مدیر اجرایی و بین دو تا شش عضو عادی پرسشنامه‌ها را پر كردند. به این ترتیب در كل ۱۷ مدیر و ۴۶ عضو مورد پرسش قرار گرفتند. با توجه به این كه پاسخگویان در جلسات داخلی سازمانها و به صورت تصادفی انتخاب می‌شدند، می‌توان جمعیت پاسخگو را نماینده‌ای از جمعیت فعال سازمانهای مورد تحقیق دانست. از این پاسخگویان، بیشترشان پسر (6/74٪)، مجرد (5/93٪)، و شاغل در كارهای آزاد ( ٪87) بودند.

بیشتر پاسخگویان ۲۳-۲۲ ساله بودند و حدود سه چهارمشان تحصیلات دانشگاهی داشتند. به این معنی كه 6/47٪ دانشجوی مقطع كارشناسی، 4/9٪ دانش آموخته در این مقطع، و 5/17٪ دارای مدارك بالاتر بوده اند. 8/60٪ از این افراد سابقه فعالیت در NGOهای دیگر را هم داشتند. همچنین 3/73٪ آنها پیش از پیوستن به گروه مورد نظر، بیش از یك سال فعالیت اجتماعی داشته اند. برای دستیابی به اطلاعات گسترده تر در مورد ویژگیهای پاسخگویان به جدول (6-1-1-1) نگاه كنید. جدول (6-1-1-2) هم داده های توصیفی در مورد پاسخگویان را ارائه می‌كند.

در جریان گردآوری داده‌ها از پاسخگویان خواسته می‌شد تا جایگاه خود را در داخل سلسله مراتب گروهشان ذكر كنند. از میان كل آزمودنیها، ٪88 به این سوال پاسخ داده بودند، و بر مبنای آن بیشتر كسانی هستند كه پرسشنامه ما را پر كردند از مسئولان شاخه‌ها و گروه های اجرایی سازمانها بودند (9/33٪). بعد از آنها، به ترتیب مسئول امور اجرایی سازمان (4/30٪) و افراد عادی عضو ( ٪25) قرار می‌گرفتند. به این ترتیب پیمایش مورد نظرمان هم در سطح مدیران اجرایی وهم اعضای عادی معنادار بود.

(6-1-2) بزرگی و ابعاد سازمان: با توجه به معلوم بودن شاخصهای اصلی، در این مورد تنها از مدیران جویا شدیم. مدیران در كل بین 27- 20 ٪ از پاسخ دهندگان را تشكیل می‌دادند و به این ترتیب این رده از پرسشها با این نسبت پاسخ گرفت. معمولترین تعداد برای هیئت موسس سه نفر بود (3/35٪) ولی هیاتهای پنج نفره هم رواج داشت (5/23٪ ). تلاش ما بر آن بود كه پرسش طوری طرح شود كه مفهوم هیات موسس -یعنی كسانی كه سنگ بنای سازمان را نهاده اند، – با اسامی اعلام شده به سازمان ملی جوانان اشتباه گرفته نشود. پراكندگی پاسخها هم نشان می‌داد كه چنین اشتباهی چندان رایج نبوده است، چرا كه پاسخهایی با تعدادهای بیشتر یا كمتر از سه نفر هم وجود داشت، و این در حالی است كه سازمان ملی اسامی دست كم سه نفر را به عنوان هیات موسس طلب می‌كند.

در مورد تعداد كل اعضا هم نسبت كسانی كه اظهار نظر نكردند به همین نسبت اندك بود. دو قله كوچك بر منحنی تعداد اعضای سازمانها دیده شد كه یكی در ناحیه سی نفر، و دیگری در فاصله 200-100 نفر قرار داشت. در مورد تعداد زیرواحدهای سازمان، اشاره به 5-6 زیر واحد از همه رایجتر بود. نیمی از پاسخ ها، تعداد هفت نفر را به عنوان بعد هر واحد عملیاتی خاطرنشان كرده اند. در مورد بسامدها و داده های توصیفی مربوط به ابعاد سازمان می‌توانید به جدول (6-1-2-1) و (6-1-2-2) نگاه كنید.

(6-1-3) مكان تجمع و گردش مالی: در مورد این دو موضوع هم به شكلی كه عنوان شد، پاسخ را تنها از مدیران دریافت كردیم. آشكار بود كه فضاهای متعلق به شهرداری مهمترین محل تجمع سازمانها (2/41٪) و گرفتن حق عضویت (7/85٪) مهمترین منبع مالی سازمانها محسوب می‌شود.

نكته جالب این كه 6/55٪ از پاسخها به انجام فعالیتهای درآمدزا اشاره داشت و به این ترتیب دومین رتبه را در بین گزینه های مربوط به امور مالی به خود اختصاص داده بود. در جدول (6-1-3-1) و (6-1-3-2) به ترتیب بسامدها و داده های توصیفی در این باره را می‌بینید.

(6-1-4) سیستم اطلاع رسانی: در مورد نظام اطلاع رسانی بخش عمده پاسخگویان اظهار نظر كرده بودند و 7/85٪ از آنها تلفن را به عنوان وسیله انتقال اطلاعات در درون سازمان مورد اشاره قرار داده بودند. تنها ٪46 از پاسخگویان به خبرنامه در مقام وسیله‌ای برای انتقال اطلاعات اشاره كرده بودند و از میان گزینه های داده شده، مكاتبه كمترین نقش را در توزیع اخبار بر عهده داشت. داده های توصیفی و بسامدهای مربوط به این پرسشها را در جدولهای (6-1-4-1) و (6-1-4-2) می‌بینید.

هدف سازمان

بیش از ٪90 از پاسخگویان وقتی با سوال “هدف خود را از پیوستن به گروه در یك جمله ذكر كنید” روبرو شدند، به آن پاسخ گفته اند. از این میان، بیش از ٪30 فعالیت عمومی گروهی و اجتماعی را به عنوان تنها هدف خود ذكر كردند. نزدیك به یك چهارم پاسخگویان بهبود وضعیت جامعه را تنها هدف خود قرار داده بودند و 8/15٪ افزایش آگاهی عمومی را آماج كرده بودند. بقیه موارد نیز تركیبی از سه شاخص یاد شده بود. به پرسش در مورد درجه مشترك بودن هدف فرد با دیگران در سازمان هم 2/95٪ پاسخ گفته بودند كه 3/63٪ از آنها معتقد بودند تقریبا اشتراك اهداف وجود دارد. ٪30 معتقد بودند چنین اشتراك اهدافی كاملا وجود دارد و 7/6٪ منكر وجود چنین اشتراكی بودند. مشروح داده های مربوط به اهداف را در جدول (6-2-1) می‌بینید.

شاخص دیگری كه به عنوان سنجش هدفمندی سیستم در نظر گرفته شد، وجود یا عدم وجود شرایط ویژه برای عضویت در سازمان بود. به این پرسش هم 8/96٪ پاسخ داده بودند. نزدیك به دو سوم پاسخگویان شرط سنی را ذكر كرده بودند و بیش از یك چهارم شرط مدرك تحصیلی را هم قید كرده بودند.

تولید و بازده كاری سازمان

برای سنجش بازده كاری گروه، چهار شاخص در نظر گرفته شد كه عبارت بود از:

(6-3-1) : فاصله زمانی بین تشكیل تا تاسیس رسمی گروه به عنوان یكی از نمودهای موفقیت و بازده كاری سازمان در نظر گرفته شد. از آنجا كه تنها 11 تشكل از 17 نمونه مورد بررسی به این پرسش جواب داده بودند و پراكندگی داده‌ها در اطراااف پاسخهای گوناگون بسیار هممگن بود، از این شاخص نتیجه معناداری نگرفتیم.

(6-3-2) : ارزیابی سیستم اطلاع رسانی درونی سازمان، توسط 2/95٪ پاسخگویان مورد توجه قرار گرفت. در این بین 7/46٪ معتقد بودند این سیستم چندان خوب كار نمی كند، و 3/48٪ كاركرد آن را خوب می‌دانستند.

(6-3-3) : برنامه های داخلی گروه بر حسب آنچه كه از بازخورد پرسشنامه پیشتاز استنتاج شده بود، به پنج زیرمجموعه تقسیم بندی شد. در جدول زیر مهمترین شاخصهای یاد شده را می‌بینید:

جدول (6-3-3) : بسامدهای كلی اشاره به فعالیتهای سازمانی و بسامد اشاره ها، در مقام اولویت نخست.

(6-3-4) : به پرسش در مورد وجود یا عدم وجود معیار سنجش بازده كاركرد اعضا، 8/96٪ پاسخ گفته اند كه از این میان 4/57٪ معتقد بودند چنین شاخصی وجود دارد و بقیه منكر آن بودند. به این ترتیب تنها در حدود نیمی از سازمانهای یاد شده معیاری درونی برای محك زدن كاركرد اعضای خود داشته اند.

(6-4) سطح مشاركت در تصمیم گیری های سازمانی

(6-4-1) : بر اساس تعداد اعضای بنیانگذار اولیه، و نسبتی از آنها كه در مقطع پیمایش در سازمان باقی مانده بودند، شاخصی زیر عنوان شانس بقای موسس تعریف شد. با توجه به پاسخهای اندكی كه به دو متغیر سازنده این عدد داده شده بود، شاخص مزبور تنها در مورد ٪27 از پرسشنامه‌ها قابل استخراج بود. بر مبنای این شاخص، كمتر از نیمی از سازمانها (1/47٪) در حفظ تمام بنیانگذاران اولیه خود كامیاب بوده اند. خط شكست بر منحنی فراوانی این شاخص، در ناحیه اعداد ٪67- ٪71 قرار داشت. به عبارت دیگر، 6/23٪ از سازمانها در حدود یك سوم از موسسان اولیه خود را از دست داده بودند.

(6-4-2) : شاخص دیگری كه تعریف شد، نامزدی برای رقابت در شورا بود، و آن عبارت بود از تعداد رقیبان به هنگام انتخابات شورای مركزی، نسبت به تعداد اعضای این شورا. معلوم شد كه بیشترین تراكم رقابت در حدی نزدیك به یك و نیم برابر اعضای شورای مركزی (1/43٪) قرار دارد. در ضمن شاخص مزبور برای ٪60 از سازمانها بیشتر از دو بود. یعنی آنها دارای نامزدهایی با بیش از دوبرابر ظرفیت شورای مركزی هستند.

(6-4-3) : شاخص دیگری كه تعریف شد، نسبت فعالیت اعضا بود كه بر مبنای تقسیم شدن تعداد اعضای فعال به كل اعضای سازمان به دست می‌آمد. بر منحنی تغییرات این شاخص دو قله در ناحیه 13 و 12 وجود داشت كه به ترتیب 6/17٪ و 5/23٪ و از پاسخها را به خود اختصاص می‌دادند.

(6-4-4) : شاخص بعدی، به نقش مدیران ارشد سازمان در تصمیم گیری‌ها مربوط می‌شد. 8/77٪ افراد به این پرسش پاسخ دادند و بنابراین امكان مقایسه گسترده تر بین داده های به دست آمده وجود داشت. برای ساده شدن كار مدیران به چهار دسته دبیر، رئیس شورای مركزی، اعضای شورای مركزی، و اعضای هیات موسس تقسیم شدند و در موردشان این داده‌ها به دست آمد:

اعضای شورای مركزی ظاهرا بیشترین قدرت اجرایی را در سازمانهای غیردولتی جوانان دارند. بیشترین موردی كه در مورد این شورا مورد اشاره قرار گرفته بود، 7/32٪ بود كه 80- ٪60 تصمیمها را به شورا منسوب می‌دانست. پس از شورای مركزی، دبیر قرار داشت كه تغییرات نگرشها در مورد قدرت اجرایی‌اش به شكل جالبی در میانه منحنی دارای گوده بود. یعنی 6/30٪ اعتقاد داشتند كه دبیر تنها در 40- ٪20 تصمیمهای سازمان موثر است، درصدهای بالای بعدی در میان پاسخها به 20- ٪10 قدرت اجرایی و 80- ٪60 قدرت اجرایی مربوط می‌شد كه هریك 4/22٪ نظرات را به خود اختصاص داده بودند. جالب این كه حد میانه منحنی تغییرات این شاخص افتی شدید را از خود نشان می‌داد.

این بدان معناست كه دو نگرش متفاوت در مورد قدرت دبیر در سازمانهای مورد بررسی وجود دارد.

گروهی دبیر را فاقد قدرت اجرایی زیاد می‌دانند و گروهی كوچكتر او را دارای قدرت زیاد می‌دانند. این دوپاره شدن منحنی یاد شده می‌تواند زیر تاثیر نگرش دوسویه اعضای سازمانها، و یا وجود دو نوع دبیر قدرتمند و كم قدرت ایجاد شده باشد.

در مورد قدرت هیات موسس و رئیس شورای مركزی توافقی وجود داشت بر این مبنا كه قدرت زیادی در اختیار این افراد نیست. ٪49 از پاسخگویان معتقد بودند هیات موسس كمتری از ٪20 تصمیمات را می‌گیرد، و 2/62٪ رئیس شورای مركزی را فاقد هرگونه نقشی می‌دانستند.

به این ترتیب چنین به نظر می‌رسد كه توزیع قدرت اجرایی در میان اركان سازمانهای غیردولتی به هیچ عنوان همگن نباشد. آنچه كه به ویژه در این آمار تكان دهنده است، نگرش بدبینانه پاسخگویان نسبت به قدرتمند بودن مدیران ارشد سازمانهاست. چرا كه بخش مهمی از جوابها خصلت سلبی دارند و قدرتی بسیار اندك را به همه مدیران یاد شده نسبت می‌دهند. برای دستیابی به اطلاعات گسترده تر در مورد داده های مورد بحث، به جدول (6-4-1) مراجعه كنید.

مشكلات ساختاری/كاركردی

این مشكلات، چنان كه گفته شد به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم شدند:

مشكلات درونی: بین 99- ٪96 از پرسشهای مربوط به این مشكلات توسط آزمودنی‌ها پاسخ گفته شدند و نتایجی به شرح زیر از آنها استخراج شد;برخی از مشكلاتی كه توسط اعضای سازمانها در جریان بازخورد گرفتن از پرسشنامه پیشتاز مطرح شده بود، به طور مشخص در كاركرد تشكلها اختلالی ایجاد نمی كرد. به عنوان مثال، توزیع نابرابر امكانات در داخل گروه، به ندرت مورد اشاره قرار گرفته بود و اهمیت آن در ٪41 موارد با عبارت خیلی كم مشخص شده بود. همچنین خودسری و تكروی موضوعی بود كه بیشترین پاسخگویان ( ٪29) اهمیت آن را با عبارت كم تعیین نموده بودند.

برخی از مشكلات، مهم تلقی می‌شدند و اهمیتشان با عبارت زیاد مورد اشاره قرار گرفته بود. از این بین آنهایی كه اهمیت زیادی را برای فردگرایی (7/36٪)، ناكافی بودن بودجه (3/39٪)، نداشتن محل تجمع (9/33٪)، و نبود نظم و انظباط (9/27٪) عنوان كرده اند، در اكثریت بوده اند. جالب این كه هیچ مشكلی نبود كه اكثریت بر خیلی زیاد مهم بودنش توافق داشته باشند. بخش مهمی از مشكلات، در فاصله بین این دو حالت قرار می‌گرفت و اهمیتش با عبارت متوسط مشخص شده بود. تمام موارد باقی مانده (بی تجربگی اعضا در انجام كار گروهی، كمبود دانش در این زمینه، تحمل نكردن آرای مخالف، نبودن هدف مشترك و برنامه مشخص، روزمرگی و نقص در اطلاع رسانی) در این رده قرار می‌گیرند و بیشترین پاسخهای داده شده (در حدود 38- ٪30) را نسبت به گزینه متوسط از خود نشان می‌دهند. چولگی برخی از این شاخصها (مثل اطلاع رسانی ناقص و بی‌تجربگی در كار گروهی) مثبت و به سمت اهمیت زیاد بود، و برخی دیگر (مثل روزمرگی) چولگی منفی داشتند. برای دستیابی به داده های دقیقتر در مورد این متغیرها به جدولهای (6-5-1-1) و (6-5-1-2) نگاه كنید.

(6-5-2) مشكلات بیرونی: از آنجا كه بخش عمده اطلاعات مربوط به ارتباط سازمان با نهادهای دولتی (به ویژه سازمان ملی جوانان) به روند ثبت گروه مربوط می‌شد و مدیران ارشد در مورد آن اطلاعات بیشتری داشتند، پرسشهای مربوط به مشكلات بیرونی تنها از این افراد پرسیده شد و در نتیجه بین 25- ٪16 از كل پاسخگویان در این مورد اظهار نظر كردند. با وجود كم بودن تعداد پاسخگویان، نتایج كاملا معنادار بود و مشكلات به شكلی برجسته به رده های متفاوت تقسیم شدند.

در اینجا هم برخی از مشكلات، دارای اهمیتی اندك قلمداد شده بودند. به عنوان مثال بیشتر پاسخگویان (5/37٪) معتقد بودند سختگیری در مورد هیات موسس اهمیت كمی دارد و ٪50 اهمیت سختگیری در مورد اساسنامه را كم و متوسط می‌دانستند. نكته جالب این كه در همین مورد 3/31٪ از پاسخگویان این سختگیری را دارای اهمیت خیلی زیاد دانسته بودند. یعنی پاسخگویان به دو گروه تقسیم می‌شدند، نزدیك به نیمی از این موضوع شكایت چندانی نداشتند، و نزدیك به یك سوم دیگر آن را بسیار مهم تلقی می‌كردند. همچنین مشكل با شهرداری و دارایی هم به نظر بیشتر پاسخگویان (4/82٪) اهمیتی كم داشت.

عدم همكاری مسئولین، تنها مشكل بیرونی‌ای بود كه بیشتر پاسخگویان (3/33٪) آن را دارای اهمیتی متوسط دانسته بودند. عدم هماهنگی سازمانهای دولتی مختلف با هم، به نظر نیمی از پاسخگویان اهمیت زیادی داشت، و به بقیه مشكلات، اهمیت خیلی زیادی منسوب شده بود. به این ترتیب نیمی از آزمودنی‌ها ب برنامگی و كاغذبازی را بسیار مهم می‌دانستند و یك سوم هم چنین نظری رادر مورد همكاری ضعیف سازمانهای مربوطه و مشروعیت بخشی ناكافی شان داشتند.

بحث و تحلیل

تجربه سازمانهای غیردولتی جوانان در ایران بسیار نوپاست. در كشور ما، همواره سازماندهی جوانان از سوی نهادهای دولتی و حكومتی انجام شده است، و معمولا فعالیت سازمان یافته جوانان به سرعت خصلت سیاسی پیدا می‌كند و رفع سلطه همان ساختهای حكومتی را به منزله هدف خود فرض می‌كند. این همان پدیداری بود كه در دوران انقلاب اسلامی شاهدش بودیم ودیدیم كه گروه های جوانان با چه سرعتی خصلت انقلابی، اعتراض آمیز، و حتی جنگجویانه به خودگرفتند.

چنین به نظر می‌رسد كه آسیب شناسی رفتارهای سازمان یافته جوانان در ایران، تا حدودی به آسیب شناسی ساخت سیاسی ما گره خورده باشد. متهم كردن جوانان به ناتوانی در سازگاری با محیط ساده لوحانه است، اگر به زیرساختها و بستر جامعه شناختی شان بی‌توجهی نشان دهیم. اگر بخش عمده جوانان پایان دهه پنجاه خورشیدی را در دستیازی به فعالیتی صلحجویانه ناكام می‌بینیم، باید سرچشمه های این امر را در سازمان های دولتی چون “سازمان پرورش افكار” رضاشاهی بجوییم. و اگر چنین كنیم، سرچشمه را خواهیم یافت.

هربرت ماركوزه مدعی بود كه جوامع مدرن نوعی سركوب اضافی را بر وابستگان به خود تحمیل می‌كنند و این سركوب اضافی -كه بیانی افراطی از اصل واقعیت فرویدی بود، – در نهایت شورش فعالترین لایه جامعه یعنی جوانان را به دنبال خواهد داشت.[5] شاید امروز بیان ماركوزه بیش از اندازه مكانیكی و شورشگرانه بنماید. اما آنچه كه در دیدگاهش به قوت خود باقی است، اهمیتی است كه به دیالكتیك كنش جوانانه و سلطه سیاسی می‌دهد.

تجربه تاریخی ما، آزمایشگاهی دلپذیر برای نظریه های ماركوزه وار است. برخورد نیروی ذهنی انباشته شده در نسل جوان كشور ما، بارها در برخورد با ساختارهای سلطه داخلی و خارجی نیروی مهیب خود را نمایش داده است و در این گلاویز شدنهای تاریخی، تصاویر حماسی فراوانی -از انقلاب تا جنگ – را آفریده است. هربار، شاهد حضور سلطه نهادهایی كه به دیگری منسوب بوده اند، هستیم. و هربار صف آرایی و سازمان یافتگی گروهای جوانان را در محو این ساختار اقتدار آمرانه شاهد بوده ایم.

آنچه كه امروز شاهدش هستیم، شاید صلح آمیز و مهربانانه به نظر برسد، اما نمودی دیگر از همین دیالكتیك جوان و جهان است. اگر بنیانهای معنایی این كشاكش باستانی را نشناسیم و همچنان در سطح پرسشی كه هزارباره طرح شده، باقی بمانیم، بیم آن می‌رود كه بار دیگر با تخلیه ویرانگر این رودوحشی روبرو شویم، و باز اشتباهی دراز دامنه را تكرار كنیم.

تجربه سازمانهای غیردولتی جوانان در ایران بسیار نوپاست. بدان معنا كه برای بار نخست است كه نهادهای دولتی تدبیری برای سازمان یافتن جوانان می‌اندیشند، و در پی تحمیل سلطه خویش بر آنها نیستند. این كه اندیشه یاد شده چقدر زیربنایی است و تحمیل مزبور چقدر نادیده انگاشته شده، البته از هر چشمی به شكلی دیده می‌شود، اما دست در چند سال گذشته شاهد پیوند تقریبی شعار و عمل در این حوزه بوده ایم، و تلاشهایی كارساز را در راستای ایجاد فضایی برای سازمان یابی خودانگیخته جوانان می‌بینیم.

اگر از دریچه نظریه سیستم های اجتماعی به یك NGO جوانان نگاه كنیم، ساختاری تكاملی و پیچیده را باز می‌یابیم كه گویا اصولا برای پل زدن بین شكاف سلطه سیاسی و نیاز جوانان به سازمان یابی آزادانه خلق شده است. سازمانهای غیردولتی، در ابتدایی ترین شكل خود، عبارتند از سازواره هایی اجتماعی كه خودسازنده و خودترمیم كننده اند و با نظم دهی به حلقه های دوستانه همسالان و تركیب كردنشان در حلقه های ارتباطی بزرگتر و پایدارتری، امكان گشایش بخشهایی مسدود و دست نیافتنی از فضای حالت[6] سیستم اجتماعی را برای كلیت اجتماع فراهم می‌كنند.[7]

سازمانهای غیردولتی، ساختهایی خودجوش، داوطلبانه، هدفمند و پویا هستند كه امكان تجربه الگوهای رفتاری جدیدی را برای جامعه به ارمغان می‌آورند. این سازمانهای در ابتدا كوچك، قابلیت تبدیل شدن به نهادهای فراملیتی و جهانی را دارند و می‌توانند از نظر محتوای پیچیدگی با دولتها و حكومتها از در رقابت وارد شوند. سازمانهای غیردولتی، در عامترین مفهوم خود، خطراهه‌هایی[8] كم هزینه و بارآور از تجربیات اجتماعی هستند. خطراهه هایی كه اگر امتداد پیدا كنند و از آزمون انتخاب طبیعی سرفراز بیرون آیند، زمینه ساز توانمندسازی محیط اجتماعی پیرامون خویش می‌شوند.

تجربه تشكیل NGO در ایران نهادینه نشده است، و به پیروی از آن، NGO جوانان هم به معنای نوظهورش، در كشور ما بی‌سابقه می‌نماید. آنچه كه در چهار سال گذشته به صورت زمزمه برخاست و در دو سال پیش به دنبال تاسیس مركز ملی جوانان جدی تر گرفته شد، امكانی ارزشمند است، برای هدایت كردن تواناییهای بالقوه عظیم نیروی انسانی یكی از جوانترین كشورهای دنیا، كه جمعیت جوانانش به چند میلیون نفر می‌رسد.

نظامهای تكاملی قواعد خاص خود را دارند، و داو بستن بر سرشان قمارگونه است. وضعیت كنونی ما نیز این چنین است. اگر تجربه سازمانهای غیردولتی جوان در ایران پا بگیرد و موفق باشد و خوب هدایت و پشتیبانی شود و به قدر كافی با دانایی آمیخته گردد، الگویی درخشان از توسعه راخواهد آفرید و از انباشت و سرریز شدن نیروهای هدایت نشده لایه جوان و قدرتمند كشورمان جلوگیری خواهد كرد. اما اگر در این تجربه شكست بخوریم، چیزی بیش از چند دسته از جوانان آرمانخواه را از دست خواهیم داد. چرا كه شاید این تنها بخت امروز ما، برای پل زدن بین نظام سلطه، و خواستهای جوانان باشد.

تركیب جمعیتی و الگوی شكل گیری سازمانهای جوانان بسیار آموزنده است. بگذارید برخی از داده های دردسترس در مورد زمینه اجتماعی شكل گیری این سازمانها را با هم مرور كنیم. می دانیم كه در فاصله سالهای 1355 تا 1375، جمعیت ایران 26/104٪ رشد داشته است، یعنی در طول بیست سال گذشته جمعیت كشورمان تقریبا دوبرابر شده است. اما این دوبرابر شدن به معنای ثابت ماندن تركیب جمعیتی و شاخصهای جمعیت شناختی نیست. می‌دانیم كه در همین دوره رشد جمعیت در شهرها 83/140٪ و در روستاها 56/63٪ بوده است. از سوی دیگر در سال 1355 تنها ٪59 جمعیت جوان كشور باسواد بودند، و این نسبت تا سال 1376به 8/92٪ رسیده بود. به این ترتیب ما با جمعیت دو برابر شده‌ای روبرو هستیم كه به طور عمده شهری، و باسواد است.

این باسواد بودن تنها به معنای دستیابی به تحصیلات دبستانی نیست. وزیر فرهنگ و آموزش عالی در یكی از سخنرانیهایشان به رشد 700 درصدی آموزش عالی در همین دوره بیست ساله اشاره كرده اند، و به این ترتیب ما به جای جمعیت 175هزار نفری دانشجویان دوران پهلوی، با 1/5 میلیون دانشجوی در حال تحصیل و و دو میلیون دانش آموخته روبرو هستیم. به عبارت دیگر، از این جمعیت انبوه، دست كم دو و نیم میلیون نفر جوان دارای تحصیلات دانشگاهی هستند.

جوانان یازده تا بیست و نه ساله امروز ایران، ٪40 جمعیت را تشكیل می‌دهند،[9] یعنی جمعیتشان چیزی در حدود سی میلیون نفر است. این بدان معناست كه تقریبا از هر ده جوان امروز ایرانی، یك نفر تحصیلات دانشگاهی دارد. این گذار از جامعه نیمه بیسواد و سالمند سی سال پیش به تركیبی چنین فعال، به خودی خود برای خلق یك دگرگونی عمیق فرهنگی كافی است.

آشكار است كه با این آمار و ارقام، اهمیت آنچه كه گفتیم ملموس تر می‌شود.

سازمانهای جوانان، نه تنها به عنوان نهادهایی مدنی، كه به عنوان راهكارهایی كلان برای گذار جامعه از آنچه كه بوده به آنچه كه به دست این جوانان خواهد شد، نقشی كلیدی را ایفا می‌كند، و به همین دلیل هم وارسی دقیق وریزبینانه پویایی آن شایسته بیشترین درجه از دقت است.

جمعیت جوان كشور ما، با چندین بحران جامعه شناختی بزرگ روبروست. شاید بتوان مهمترین

بحران را در حوزه فرهنگ دانست. جمعیت جوان ما در كشوری به بلوغ رسیده است كه بخش مهمی از جمعیت -به لحاظ سنی – مرجع آن به دلیل بحرانهای پیاپی از جامعه حذف شده اند. امروز افرادی كه در وازه سنی 5-45+ سال قرار می‌گیرند، از نظر تعداد به طور مشخص از سایر گروه های سنی كمترند.

در ابتدای انقلاب، سیل مهاجران به كشورهای غربی از ایران به حركت درآمد و این جریان تنها یك میلیون مهاجر را از ایران به آمریكا منتقل كرد. به دنبال تعطیلی دانشگاه‌ها و انقلاب فرهنگی، این فرآیند سرعت بیشتری به خود گرفت و به ویژه قشر تحصیل كرده و مقبول از نظر اجتماعی را از پیكره جامعه ما جدا كرد. بعد، كشورمان در جریان جنگ تحمیلی، حدود نیم میلیون نفر از قویترین نیروهای جوان خود را از دست داد، و این ماجرا در سیل جدید مهاجرت پس از پایان جنگ هم تداوم یافت.

به این ترتیب می‌بینیم كه نسل جوان ما، به لحاظ آماری برخوردی اندك با نسل پیشین حامل فرهنگ داشته است. ز سوی دیگر ناكامی رسانه های جمعی داخلی در جلب مخاطب، و پیروزی نظامهای جایگزین -ویدئو، ماهواره و. . . – مجموعه‌ای از منشها[10] و مفاهیم و عناصر فرهنگی ناآشنا را به فضای ذهنی این نسل وارد كرد، و تركیبی عجیب تشكیل داد كه در آن پویایی و پذیرندگی و گاه خلاقیت، در آن با از خود بیگانگی و انفعال همعنان است. با توجه به نقش اندك خانواده در هویت بخشی به جوانان بالای بیست و پنج ساله،[11] و حذف فیزیكی بخش عمده حاملان بالقوه این فرهنگ، بدیهی است كه آسیبهایی نمایان در زمینه هویت پذیری رادر نسل كنونی شاهد باشیم. اما این تنها بحران موجود برای نسل جوان نیست، نسل جوان و تحصیل كرده جدید ایرانی، با مشكلات گوناگونی همچون اشتغال هم دست به گریبان است. فقط در استان كردستان، ٪40 از جمعیت بیكار را جوانان دانش آموخته دانشگاه‌ها تشكیل می‌دهند.[12] ظاهرا بودجه دولتی برای اشتغال و ساماندهی جوانان مجاری خاص و تثبیت شده خاص خود را دارد و از اولویت هایی متفاوت باخواسته های نسل جوان و تحصیل كرده پیروی می‌كند. چرا كه با وجود هزینه شدن 35 میلیارد تومان برای این مقصود در سال 1378، هنوز نمود آشكاری از حل شدن مشكل دیده نمی شود.[13]

در این فضای آشفته، كاستیهای ساختاری در سازمانهای غیردولتی جوانان چندان هم دور از نتظار نیست. یك نگاه كوتاه به آماری كه ارائه شد، نشان می‌دهد كه بخش مهمی از كاركردهای پایه یك سازمان غیردولتی جوانان در NGOهای نوپای كنونی دیده نمی شود.

از نظر ساختاری، آشكار است كه مسئولان و اعضای سازمانهای یاد شده را جوانان عموما تحصیل كرده و فعال تشكیل می‌دهند. ولی روابط درونی اعضا به روشنی تنظیم نشده است. آماری كه در مورد كارآیی دستگاه اطلاع رسانی و شیوه های حاكم بر آن به دست آمده، نشان می‌دهد كه سازمانهای غیردولتی كنونی، با وجود نام پرطمطراقشان، هنوز دگردیسی خویش را از یك گروه همسالان به NGO تكمیل نكرده اند و بسیاری از خرده‌رفتارهای اولی را همچنان در خود حمل می‌كنند. داده های به دست آمده در جریان مصاحبه های همدلانه با اعضای سازمانها نشان می‌داد كه روند ثبت و حفظ اطلاعات در

داخل سازمانها هم به خوبی انجام نمی گیرند و به عبارت دیگر، حافظه سازمانهای مورد بررسی، هنوز مانند گروه همسالان بر سنن شفاهی متكی است و هنوز به صورت نوشتاری در نیامده است.

همچنین داده های مربوط به مكان تجمع و گردش مالی در تشكلها نشان می‌دهد كه این بخش از ماجرا هم به شكلی نهایی ساماندهی نشده است. نهادهای دولتی بخشی معنادار از بودجه برخی ازسازمانها را تامین می‌كنند، اما سازمانهای دیگر كاملا از دایره بهره برداری از این منابع محرومند. اتكای گروه‌ها به حق عضویت در این میان علامت خوبی است و می‌تواند نشانه بالغ شدن ساختار مالی سازمانها و مستقل شدنشان از این زاویه باشد.

در زمینه اهداف، و بازده -یعنی درجه كامیابی در دستیابی به اهداف – وضعیت سازمانهارضایت بخش نیست. پایین بودن نسبت جوابهای دومی به خودی خود شاخصی معنادار است، و حتی در داخل پاسخهای داده شده هم نشانه هایی از ضعف در این حوزه به چشم می‌خورد. تمام اهداف بیان شده توسط پاسخگویان، چنان كه گفتیم در یكی از سه حوزه افزایش دانایی، فعالیت گروهی/اجتماعی، و بهبوداوضاع جامعه می‌گنجید. اما به نظر می‌رسد معیارها و شاخصهای درونی سازمانها برای تشخیص درجه نزدیك شدنشان به این اهداف چندان خوب برگزیده نشده باشند. دغدغه های فرهنگی و اجتماعی مهمترین نگیزه بیان شده پاسخگویان برای دستیازی به كنش گروهی بود، و این خود تاییدی است بر مقدمه چینی ما در بند گذشته، و نشان می‌دهد كه دست كم بخشی از بحرانهای یاد شده توسط خود جوانان لمس می‌شود.

مبحث مشاركت در این میان كاملا جالب توجه بود، و چندین نتیجه دور از انتظار را نمایان ساخت.

نخست این كه سازمانها عموما با یك سوم تا نیمی از جمعیت ود فعالیت می‌كنند، و دوم این كه سازوكارهای رقابتی درونی سیستم برای تشویق اعضا به كار داوطلبانه چندان خوب عمل نمی كند. این امررا می‌توان به خوبی در شاخص رقابت برای شورا دید. همچنین به نظر می‌رسد الگوی توزیع قدرت در داخل سیستم شكلی آشوبگونه داشته باشد. چرا كه توافق مشخصی در مورد گرانیگاه های تصمیم گیری در داخل سازمان دیده نمی شد. شورای مركزی، كه احتمالا بهترین نامزد برای دستیابی به چنین عنوانی است، مانند سایر جایگاه های مدیریتی، با نوعی پراكندگی دیدگاه‌ها در مورد اختیارات روبروست. چراكه هنوز 4/18٪ از جمعیت قدرت اثری كمتر از ٪20 تصمیمات را برایش ذكر كرده اند (جدول 6-4-1) .

با وجود این كه هدف اصلی از انجام این تحقیق، دستیابی به آماری توصیفی بود، اما داده های استخراج شده را برای دستیابی به نظمی دقیقتر و نهادین تر مورد وارسی كوتاهی هم قرار دادیم. به این منظور همبستگی بین شاخصهای همگروه را با هم در نظر گرفتیم، برخی از نتایج به دست آمده (مثلا همسبتگی معنادار بین سن، شاغل بودن و سطح تحصیلات) بدیهی بود، و برخی دیگر (مثل همبستگی بین شاخص رقابت در شورا با نسبت رای دهندگان) جالب توجه بود.

برای خلاصه كردن نظمهای مشاهده شده در این زمینه، سه جدول در انتهای متن ارائه خواهد شد. جدول نخست رابطه بین مشكلات درونی سیستم را نمایش می‌دهد، چان كه می‌بینید، نداشتن محل تجمع و كمبود بودجه با هم همبسته‌اند (361/0-40/0) و فردگرایی و تكروی با تحمل نكردن آرای مخالف (498/0) و بی‌تجربگی (369/0-40/0) رابطه همبستگی دارند. همچنین نامشخص بودن هدف مشترك با فردگرایی و تكروی (38/0-269/0) ، بی‌تجربگی (481/0) و بی‌نظمی (515/0) همبسته است.

جدول دوم رابطه به نسبت بدیهی تاهل و سن و تحصیلات پاسخگویان را نشان می‌دهد و در جدول سوم رابطه شدت رقابت بر سر شورا را با نسبت شركت كنندگان در انتخابات می‌بینیم. همچنین ارتباطی هم بین اهمیت نقش هیات موسس و نقش دبیر و رئیس شورای مركزی دیده می‌شود، كه می‌تواند نشانگرارتباط ارگانیك گرانیگاه های قدرت مركزگریزسازمان (با فرض مركزیت شورای مركزی) باشد.

رهیافت

سازمانهای غیردولتی جوانان، یكی از معدود راهكارهای كنونی جامعه ما برای گذاراز شرایط بحرانی جاری هستند. چنان كه دیدیم، گروه های موجود در جامعه ماهنوزآنقدر قوام نیافته اند كه بتوان نام NGO را به آنهااطلاق كرد. شروطی كه از دید نظریه سیستمها عنوان شد، به طور كامل در سازمانهای كنونی برآورده نمی شوند، و شاید بتوان نهادهای كنونی را نوعی مقدمها پیش -سازمان داوطلب دانست. با این وجود موفقیت طرحهای كلانی مانند طرح همیاران جوان در چندین استان كشور،[14] نشانه‌ای هستند از این كه جامعه ما توانایی تولید نهادهای نیرومند مشابه رادارد.

ما الگوی موفق بازسازی اجتماعی توسط NGOها در فیلیپین را شاهد بوده ایم،[15] و با توجه به شرایط ویژه جمعیت شناختی و فرهنگی كشورمان، نیازمندیم تا بیش از آنها بر چنین سازمانهای خودجوشی تكیه كنیم. اما این كار، بدون دستیابی به دانشی اعتمادپذیر درباره ساز و كار نهادهای داوطلب این چنینی ممكن نخواهد بود. اگر به زبان فنی تر موضوع سازمانهای غیردولتی و كاستیهای آن را تحلیل كنیم، به چنین تصویر فراگیری دست می‌یابیم:

آشكار است كه سازمانهای یاد شده، سیستمهایی پیچیده، خودزاینده، و پویا هستند. الگوی شاخه زایی سازمانهای یاد شده، و روند تقسیم و انشعاب سازمانها به گروه های كوچكتر رشد یابنده، دلیلی است در تایید اینكه این ساختارهای اجتماعی رامی توان به مثابه سازواره هایی همانندساز و بنابراین تكاملی مورد بررسی قرار داد.[16]

آنچه كه كد ژنتیكی این سازمانها را می‌سازد، و ضامن بقا و تداوم پویایی شان است، مجموعه‌ای از عناصر فرهنگی (منشهای) معنادار است كه در اطراف محورتمایز دهنده حد و مرز سیستم و محیط پدید می‌آیند[17] و سازمان مورد نظرمان را به ساختی منحصر به فرد و ویژه در میان ساختهای مشابه تبدیل می‌كند. معمولا هدف مشترك اعضا، همان عاملی است كه چنین زایش معنایی را ممكن می‌سازد و قلمرو سیستم را تعیین می‌كند.

بگذارید برای ساده تر شدن بحث مثالی بزنیم. یك سازمان غیردولتی هوادار محیط زیست را در نظر بگیرید. این سازمان برای خود شعارها و آرمانهایی دارد كه مثلا به حفظ محیط زیست و بهزیستی ارتباط می‌یابند. اعضایی كه در این سازمان گرد یكدیگر جمع می‌شوند، كسانی هستند كه این آرمان مشترك و هدف نهایی را پذیرفته اند و به كمك اشتراك در این هدف به گروه خود معنا می‌دهند و حد و مرز اعضای درون و بیرون NGO خود را تعیین می‌كنند. این همان چیزی است كه در نظریه سیستم‌ها به تمایزبین محیط و سیستم تعبیر می‌شود، و ضامن بقای سیستم است.[18]

این گروه زیست محیطی، به تدریج مجموعه‌ای از شعائر، آداب، اندیشه ها، رسوم و نشانه های مشترك را در میان خود قرارداد می‌كنند و هریك از آنها به دلیل انتقال پذیری‌اش به دیگران، می‌تواند به عنوان یك منش در نظر گفته شود. به این ترتیب منشهای یاد شده، و معناهای تولید شده در اطراف حد و مرز سیستم و محیط، بازشناسی هم گروهی‌ها و آشناها از مردم بیرون سیستم و دیگران ممكن می‌سازد. هنگامی كه سیستم در همین سطح قادر به تشخیص خود از محیط باشد، گوییم به مشاهده مرتبه اول دست یافته است.[19]

به نظر می‌رسد بخشی از سازمانهای مورد بررسی این پژوهش به این سطح دست یافته باشند، و یادر مسیر دستیابی بدان باشند. اصولا سازماانی كه این سطح بنیادین مشاهده خود را فاقد باشد، از تمیز دادن اعضای درونی و عناصر بیرونی خود عاجز خواهد ماند و بخت چندانی برای پایداری و بقا نخواهد داشت.

هرچند این سطح پایه از مشاهده خود، در سازمانهای كنونی جوانان قابل دستیابی، و لازم است، اما به نظر كافی نمی رسد. چنان كه گذشت، شرایط كنونی جامعه ما، برخوردی همه جانبه تر و نازك بینانه تر را طلب می‌كند، و چنین رویكردی تنها با بازبینی حد و مرز سیستم توسط عناصر درونی سیستم، و بازآرایی معانی تولیدشده در اطراف این مرز ممكن است. این تغییر دادن زاویه دید، به بی‌اعتبار شدن موقت آرمانهای تعیین كننده هویت می‌انجامد، و قراردادی بودنشان را آشكار می‌كند، اما این طرد وقت مبانی به نتیجه‌اش -كه همانا دستیابی به نقدی فراگیر و تصویری روشن از ساز وكارهای درونی سیستم است، -می ارزد. چنین تغییر زاویه دیدی را در نظریه سیستم های اجتماعی، مشاهده مرتبه دوم می‌نامند.[20] در اینجا سر این نداریم كه به ریزه كاریهای فنی و فلسفی این مفهوم و اهمیتش در فلسفه علم و روش شناسی شناخت شناسانه بپردازیم. تنها به ابراز همین یك نكته كاربردی بسنده می‌كنیم كه دستیابی به این نظرگاه لغزان، قدرت نقادی شگرفی به سیستم می‌بخشد، و به این ترتیب سازمانها قادرخواهند بود برخی از ساز و كارهای پنهان خویش را ردیابی كنند.

توصیها تصور این كه روزی سازمانهای غیردولتی عادی به چنین رویكردی علاقه نشان خواهند داد، تنها خواب و خیالی فیلسوفانه است. اما چنین به نظر می‌رسد كه سازمانهای دارای علایق پژوهشی خاص، یا نهادهای دولتی پشتیبان NGOها، دیر یا زود ناچارند برای بهینه سازی كاركرد درونی سازمانهای مورد بحث به چنین نگرشی روی آورند.

سازمانهای غیردولتی، و جوانان، و سازمانهای غیردولتی جوانان، موضعات خطرناكی برای قمار كردن هستند، و ما در پشت چنین میز شطرنجی به دنیا آمده ایم. تنها راه برد، آموختنن شیوه دوباره نگاه كردن به سیستمهایی است كه ما را در بر گرفته است و به ما معنا می‌بخشد. شاید در آن روز، بتوانیم چكیده‌ای از این شیوه نگریستن را به دوستان جوان خویش هم بیاموزیم، و شاید در آن هنگام، وقتی در پی تصویر كردن كالبد سازمانهای جوانان برمی آییم، نقشی نیرومندتر و دلپذیرتر از آنچه كه در این نوشتار دیدیم را تصویر كنیم.

 

 

  1. Luhmann, N. Social systems, Tr. J. Bednarz & D. Baecker, Stanford university press, 1995.
  2. وكیلی، شروین، درسنامه های دوره نظریه منشها، دانشكده فنی و داروسازی دانشگاه تهران. مركز گفتگوی تمدنهای دانشگاه تهران، (پاییز 1379).
  3. Homeostatic
  4. مدیر را به این صورت تعریف كرده ایم: عضوی كه دارای موقعیت سازمانی (هیات موسس، دبیر، عضو شورای مركزی) یا اجرایی (مدیران طرح‌ها و پروژه ها) باشد.
  5. لسناف، م. فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، ترجمه خشایار دیهیمی، نشر كوچك، (1378).
  6. Phase space
  7. Luhmann, N. Social systems, Tr. J. Bednarz & D. Baecker, Stanford university press, 1995.
  8. trajectory
  9. مجله همیار (سازمان ملی جوانان، شماره 8، صفحه 2- 8، (15 اسفند 1377).
  10. منش نام واحد مركزی پویایی فرهنگ در نظریه منشهاست. می‌توانید آن را به عنوان یك عنصر فرهنگی (یك نظریه، داستان، جوك و. . .) در نظر بگیرید كه بتواند به صورت یك بسته اطلاعاتی یكپارچه از مجرای نظامهای نشانگانی از مغز انسانی به مغز فرد دیگری منتقل شود و باعث تغییر در الگوی رفتاری شخص پذیرنده گردد.
  11. مجله همیار (سازمان ملی جوانان)، شماره 4، صفحه 1- 3، (30 دی 1377).
  12. مجله همیار (سازمان ملی جوانان) . – (آذر 1377) – شماره 2- صفحه 11.
  13. روزنامه كار و كارگر، 1 بهمن 77.
  14. مجله همیار (سازمان ملی جوانان)، 15، شماره 10، صفحه 3، (اردیبهشت 1378).
  15. مجله همیار (سازمان ملی جوانان)، شماره 3، صفحه 10، (15 دی 1377).
  16. هریسون. پ، نیكلاس لومان و نظریه سیستمهای اجتماعی، ترجمه یوسف اباذری، ارغنون، شماره 17، (زمستان 1379).
  17. وكیلی، شروین، درسنامه های دوره نظریه منشها، دانشكده فنی و داروسازی دانشگاه تهران. مركز گفتگوی تمدنهای دانشگاه تهران، (پاییز 1379).
  18. Luhmann, N. Social systems, Tr. J. Bednarz & D. Baecker, Stanford university press, 1995.
  19. مجله همیار (سازمان ملی جوانان)، شماره 13، صفحه 6، (31 خرداد 1378).
  20. Luhmann, N. Social systems, Tr. J. Bednarz & D. Baecker, Stanford university press, 1995.

 

 

ادامه مطلب: پیاده‌ها، سواره‌ها

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب