پنجشنبه , آذر 22 1403

سال ۱۲۷۵

سال ۱۲۷۵

مهمترین رخداد سال ۱۲۷۵ برای ایرانیان بی‌‌شک ترور ناصرالدین شاه بود که در یازدهم اردیبهشت ماه رخ داد و ماجرایش با افسانه‌‌ها و داستانهای زیادی در آمیخته است. پس از مرگ او اتابک امین‌‌السلطان اداره‌‌ی امور را به دست گرفت و از آشفتگی اوضاع جلوگیری کرد و پس از چند روز مراسم تدفین باشکوهی برای شاه شهید برگزار کرد.

G:\pix\projects\iranzamin\modern\sort\۱۲۷۵ تشییع جنازه ناصرالدین شاه.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\modern\sort\۱۲۷۵ تشییع جنازه ناصرالدین شاه.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\modern\sort\۱۲۷۵ تشییع جنازه ناصرالدین شاه.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\modern\sort\۱۲۷۵ تشییع جنازه ناصر الدین شاه.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\modern\sort\۱۲۷۵ تشییع جنا زه ناصرالدین شاه.jpgمراسم تدفین ناصرالدین شاه

تا پیش از این واقعه، چنین به نظر می‌‌رسید که امن و امان بر جهان حاکم شده باشد و بیشتر رخدادها به زمینه‌‌ی فرهنگ و به ویژه ورزش مربوط می‌‌شد.. هرچند نشانه‌‌های بحرانهایی که از مدرنیته برمی‌‌خاست از همین زمان آغازین هم نمایان بود. چون در فروردین سال ۱۲۷۵ بود که برای اولین بار ارتباط میان انباشت دی‌‌اکسید کربن در جو و گرمایش زمین کشف شد و سوانته آرِنیوس[1] یافته‌‌های خود در این زمینه را منتشر کرد، پس از آن که نخست به آکادمی سلطنتی علوم سوئد ارائه‌‌اش کرده بود.

با این حال برای کسانی که در آن روزها در جایی تصادفی در کره‌‌ی زمین –جدای از ایران و سوئد- زندگی می‌‌کردند، رخدادهای ماه آغازین بهار ۱۲۷۵ سرگرم کننده و بی‌‌دغدغه می‌‌نمود و بیشتر سویه‌‌ی ورزشی داشت. چون روز چهاردهم فروردین نخستین شماره از مجله‌‌ی «روزنامه‌‌ی ورزشی» (La Gazzetta dello Sport) در ایتالیا انتشار یافت و این نشریه که تا امروز چاپ می‌‌شود، به پرخواننده‌‌ترین روزنامه‌‌ی ایتالیا تبدیل شد. در همین روز در ایران محمد حسن خان صنیع الدوله که ملقب به اعتمادالسلطنه بود درگذشت. او والی شوشتر و نایب الولایه خوزستان و آجودان و مترجم مخصوص ناصرالدین‌‌شاه بود.

اما حتا مرگ او در میانه چندین رخداد ورزشی جای گرفت: فردای آن روز (۱۵ فروردین) اولین مسابقه‌‌ی بسکتبال زنان بین دو تیم دانشجویی در استنفورد و کالیفرنیا برگزار شد و مهمتر از همه این که در هفدهم فروردین نخستین دوره‌‌ی مدرن مسابقات المپیک آغاز شد و یک هفته به درازا کشید. این مراسم را یک اشرافزاده‌‌ی فرانسوی به اسم بارون پیر دو کوبرتَن[2] که شیفته‌‌ی تاریخ یونان بود راه‌‌اندازی کرده بود. در این مسابقات ۲۴۱ ورزشکار از چهارده کشور شرکت کردند که همگی اروپایی بودند،‌‌ به جز تیم ایالات متحده‌‌ی آمریکا، استرالیا و شیلی که اینها هم فقط ورزشکارانی اروپایی‌‌تبار به میدان فرستاده بودند.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/b/b6/1896_Olympic_opening_ceremony.jpgاولین مراسم المپیک در آتن

در این بین همزمان با ترور ناصرالدین شاه چند واقعه‌‌ی جنایی و حقوقی هم در دنیای غرب رخ داد. یکی آن که روز ۲۹ فروردین دادگاه عالی آمریکا در پرونده‌‌ی پلِسی بر ضد فِرگوسون حکم کرد که خدمات عمومی باید به شکل «برابر اما مجزا» برای نژادهای سیاه و سفید ارائه شوند و این نقطه‌‌ی شروع جداسازی نژادی سیاهپوستان از سفیدپوستان بود که تا هفتاد سال بعد پابرجا باقی ماند.

رخداد دیگری که در همین حدود واقع شد، آن بود که یک کشیش آمریکایی به اسم فرانسیس هرمَن که به تازگی از انگلستان به این سرزمین کوچیده بود، پس از آن که معلوم شد دو زن را دزدیده به و به قتل رسانده، در میانه‌‌ی اردیبهشت ماه متواری شد و پس از آن هم هرگز دیده نشد و به دام نیفتاد. پس از گریختن‌‌اش معلوم شد که قاتلی زنجیره‌‌ای بوده و همسر قبلی‌‌اش را در انگلستان و یک همسر تازه‌‌‌‌اش در آمریکا و همچنین دو فرزندش را نیز به قتل رسانده و همچنین احتمالا در قتل چند زن دیگر هم دست داشته است.

G:\pix\1896 قاتل زنجیره‌ایFrancisHermann.jpgکشیش فرانسیس هرمن

Image result for 1896" نیویورک در زمان موج گرما

دو هفته پس از مرگ ناصرالدین شاه در ۲۷ اردیبهشت در قلمرو جنوب غربی ایران زمین که در آن هنگام زیر فرمان دولت عثمانی بود، محمد الصباح حاکم کویت که از طرف دولت عثمانی لقب پاشا داشت، درگذشت. پس از مرگش پسر کهترش مبارک الصباح با پشتیبانی انگلیسی‌‌ها برادر مهترش محمد را که جانشین پدر شده بود را به همراه برادر دیگرشان -جراح- به قتل رساند و خود حاکم کویت شد و به صورت امیر دست نشانده‌‌ی انگلیسی‌‌ها در این منطقه تا بیست سال بعد استقرار یافت و زمینه‌‌ی تبدیل کویت به کشوری مستقل را فراهم آورد. سه روز بعد از این ماجرا در ۳۰ اردیبهشت کلارا شومان آهنگساز و پیانیست نامدار آلمانی درگذشت.

سال ۱۲۷۵ البته با دگردیسی‌‌هایی گفتمانی هم پیوند خورده بود. در فروردین ۱۲۷۵ زیگموند فروید مقاله‌‌ی اثرگذار «علت‌‌شناسی هیستری» خود را منتشر کرد و این بیماری را روانی و ناشی از بدرفتاری با کودکان دانست و گفت که مردان هم ممکن است بدان مبتلا شوند، که مایه‌‌ی مخالفتهای شدیدی شد، چون تا پیش از آن فکر می‌‌کردند هیستری مرضی عضوی است و از اختلال در رحم زنان ناشی می‌‌شود. این مقاله را شاید بتوان نقطه‌‌ی شروع شکل‌‌گیری دستگاه نظری فروید و کیش روانکاوی دانست.

اما ظهور کلیسای نوپای او مصادف بود با افول کلیسایی دیرینه‌‌تر، چون در این سال پاپ لئوی سیزدهم درگیر جنگ و جدل با رقیبانش بود و جایگاه چندان محکمی نداشت. او طی حکمی به اسم Apostolicae curae به کلیسای آنگلیکن و آداب و مراسمش حمله کرد و آن را «مطلقا پوچ و یکسره تهی» نامید. سراسقفهای انگلیسی هم سال بعد با صدور حکمی به اسم Saepius officio به او پاسخ دادند که به همین اندازه تند و تیز بود. در هشتم تیرماه هم پاپ حکمی دیگر صادر کرد که به اسم Satis cognitum شهرت یافت و در آن از همه‌‌ی مسیحیان خواست که بار دیگر به دامان کلیسای کاتولیک بازگردند و بر وحدت و یکپارچگی کلیسا تاکید کرد. این متن گذشته از آن که احیای مداخله‌‌ی پاپ در سیاست را نشان می‌‌داد، در ضمن دفاعیه‌‌ای مفصل درباره‌‌ی ارکان اعتقادی رم نیز بود. جالب آن هم در این میان ویلیام جیمز هم متن سخنرانی‌‌اش به اسم «اراده برای باور» را منتشر کرد و در آن از عقلانیت ایمان دینی –حتا در غیاب شواهد پشتیبان آن- دفاع کرد. متنی که شاید بتوان آن را پلی در میانه‌‌ی عقاید فلسفی روانکاوانه و ایمان مذهبی کلیسایی درباره‌‌ی حقیقت دانست.

اما یکی از غریب‌‌ترین حادثه‌‌های بهار این سال به کشور روسیه مربوط می‌‌شد. چون گذار سلطنت از شاهی به شاهی در این سال در ایران و روسیه همزمان رخ داد. یعنی در همان روزهایی که مظفرالدین‌‌شاه به مقام پادشاهی می‌‌رسید، تزار نیکلای دوم آخرین امپراتور روسیه هم قدرت را در دست می‌‌گرفت. نتیجه آن که بامداد روز نهم خرداد در جریان مراسم جشنی که بعد از تاجگذاری تزار نیکلای دوم در دشت خودینکا در مسکو برگزار شده بود، مردم برای دریافت هدایای دربار –قدری نان و سوسیس و آبجو و یک لیوان یادگاری- به سمت ۱۵۰ جایگاه‌‌ مخصوص این کار هجوم آوردند و در نتیجه عده‌‌ی زیادی زیر دست و پا ماندند و ۱۳۸۹ نفر در این بین کشته و بیش از ۱۳۰۰ تن به شدت زخمی شدند.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/2/2f/Chodynka.jpgجمعیت تماشاچی در خودینکا

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/e/e2/Khodynka_stampede_victims.jpg یکی از قربانیان ازدحام مردم

این فاجعه‌‌ی انسانی عجیب و غریب را روسها «خودینسکایا تراگِدیا» (Ходынская трагедия) می‌‌نامند که یعنی تراژدی خودینسکا. تخمین زده‌‌اند که جمعیت مردمی که در این مراسم گرد آمده بودند به پانصد هزار تن بالغ شده باشد. شگفت آن که مراسم این جشن به خاطر این فاجعه به هم نخورد و طبق روال مرسوم ادامه یافت و تزار و ملکه در برابر مردم حضور یافتند و هدایا را بین‌‌شان پخش کردند، در حالی که بخش مهمی از جمعیت خبر نداشت که در گوشه‌‌های دیگر همین دشت کسانی کشته شده‌‌اند. مقامات سلطنتی تازه در شبانگاه از این موضوع باخبر شدند، و با این حال در جشن باله‌‌ای که به افتخارشان برگزار می‌‌شد حضور پیدا کردند.

در همین خردادماه که روسها به خاطر قدری نان و سوسیس در جشن‌‌شان کشته می‌‌دادند، در جاهای دیگر دنیا فاجعه‌‌هایی طبیعی رخ داد که به همین اندازه تلفات به بار آورد. روز ششم خرداد گردباد مهیبی منطقه‌‌ی سنت لوئیس را در آمریکا درنوردید که به کشته شدن ۲۵۵ نفر و زخمی شدن بیش از هزار نفر منجر شد و به پول آن موقع ده میلیون دلار خسارت مالی وارد آورد که با حساب اامروز با ۵۵/۴ میلیارد دلار برابر می‌‌شود. در ۲۵ خرداد هم زلزله‌‌ی سان‌‌ریکو که با موجهای عظیمی همراه شد، جزیره‌‌ی هونشو در ژاپن را ویران کرد. تسونامی پدید آمده در اثر این زلزله نُه هزار خانه را درهم کوبید و دست کم بیست و دو هزار کشته بر جای گذاشت. در امرداد هم موجی از گرمای شدید شرق آمریکا را در نوردید که ده روز به درازا کشید و فقط در بوستون به مرگ ۱۵۰۰ نفر انجامید.

St Louis Jefferson-Allen Damage (cropped).jpgگردباد سنت‌‌لوئیس

Sanriku Great Tsunami.JPGزلزله‌‌ی سان‌‌ریکو

دقیقا در همین روزهای خردادماه آتش جنگهای استعماری در شمال آفریقا هم شعله‌‌ور بود و کشتارهایی مهیب را به دنبال داشت. روز هفدهم خرداد ۱۲۷۵ سربازان انگلیسی که مصر را اشغال کرده بودند، با فرماندهی هربرت کیچِنِر که سرداری خونخوار و جنایت‌‌پیشه بود، به سودان حمله بردند و قوای مهدی سودانی را غافلگیر کرده و کشتار کردند. در این نبرد سرداران سودانی عثمان ازرق و حَمودَه نام داشتند و سه چهار هزار نفر نیرو داشتند. قوای انگلیسی که به ایشان حمله بردند حدود سه برابرشان جمعیت داشتند و ۹۰۰۰-۹۵۰۰ سرباز را شامل می‌‌شدند. در نتیجه‌‌ی این جنگ نابرابر حدود ۱۵۰۰ سودانی کشته و پانصد تن زخمی و پانصد تن دیگر اسیر شدند.

این نبرد که در منطقه‌‌ی فِرکِه در مرز قلمرو مهدی سودانی رخ داد، و به افسانه‌‌‌‌ی شکست‌‌ناپذیر بودن درویشانِ‌‌ پیرو مهدی پایان داد. هرچند بر شهرت دلیری‌‌شان خدشه‌‌ای وارد نکرد. ناگفته نماند که در همان هنگامی که ستونهای ارتش انگلیس از مصر به سمت سودان پیشروی می‌‌کرد، در چهاردهم خرداد، مدرنیته در جبهه‌‌ای دیگر و در قلمرو صنعت جهشی اثرگذارتر و استیلاگرانه‌‌تر کرد و آن هنگامی بود که در این روز هنری فورد اولین خودروی چهارچرخه‌‌ی خود را تولید کرد و این اولین گام برای شکل‌‌گیری امپراتوری خودروسازی فورد بود. روندی که به زودی خودروسازی را به بزرگترین صنعت کره‌‌ی زمین تبدیل کرد.

Nagy Imre igazolványkép.jpgایمره ناگی

Italio Balbo in the mountains (cropped).jpgایتالو بالبو

Howard Hawks head shot.jpg هووارد هاوکز 

Nikolay Semyonov Nobel.jpgنیکلای سمیونوف

در این میان طی روزهای بهار و تابستان طبق معمول مردم زاده می‌‌شدند و می‌‌مردند که بسیاری‌‌شان نامدارانی بودند. مثلا روز ۲۶ فروردین، سه روز قبل از تصویب قانون جدایی نژادی در آمریکا، نیکولای سِمیونوف زاده شد که شیمیدان بزرگی از آب در آمد و جایزه‌‌ی نوبل دریافت کرد. روز نهم خرداد، همزمان با اغتشاش روسها در مراسم تاجگذاری تزار، هووارد هاوکز کارگردان آمریکایی به دنیا آمد، که فیلمهای «صورت زخمی» (۱۳۱۱)، «داشتن و نداشتن» (۱۳۲۳)، «رود سرخ» (۱۳۲۷)، «آقایان موبور دوست دارند» (۱۳۳۲) و «ریو براوو» (۱۳۳۸) را ساخت. روز دهم تیرماه هریت بیچِر استوو نویسنده‌‌ی «کلبه‌‌ی عمو توم» جان سپرد.

Alfred Nobel3.jpgآلفرد نوبل 

Beecher-Stowe.jpgهریت بیچر استوو

Black-on-beige drawing of a woman's face and upper body, with attention to facial featuresکلارا شومان 

همزمان با آغاز نبرد بین انگلیسی‌‌ها و قوای مهدی سودانی یعنی در هفدهم خرداد ایمره ناگی صدراعظم کمونیست مجارستان به دنیا آمد که بعد از جنگ جهانی دوم حاکم دست‌‌نشانده‌‌ی روسها در این قلمرو بود. روز قبلش (۱۶ خرداد) هم ایتالو بالبو زاده شد که از رهبران پیراهن‌‌سیاهان فاشیست ایتالیا و فرمانده‌‌ی نیروی هوایی ایتالیا و فرماندار لیبی و حاکم مستعمرات ایتالیا در شمال آفریقا بود.

G:\pix\1896 24th (Baluchistan) (Duchess of Connaught's Own) Regiment of Bombay Infantry. Lieutenant Colonel AA Pearson (centre) commanding. Quetta, 1896.jpg گروهان پیاده‌‌ی بلوچستانی در سپاه انگلیسی‌‌ها در بمبئی، عکس در کوته گرفته شده

G:\pix\projects\iranzamin\modern\11chronicle\1230-1275\میرزا رضا کرمانی۵۳۴.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\modern\11chronicle\1230-1275\میرزا رضا کرمانی۴.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\modern\11chronicle\1230-1275\۱۲۷۷ اعدام میرزا رضا کرمانی.jpgمیرزا آقا خان کرمانی در زمان اعدام (پایین)، بلافاصله پس از قتل شاه (بالا) و در زندان (میان)

در امرداد سال ۱۲۷۵ دو مرگ مهم دیگر رخ داد که اهمیتی نمادین پیدا کرد. روز ۲۱ امرداد میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدین شاه و آخرین شاه‌‌کُش در تاریخ ایران را به دار آویختند و پنج روز بعد در روز ۲۶ امرداد بریجیت دریسکول به اولین قربانی سانحه‌‌ی رانندگی در جهان تبدیل شد و این تنها یک ماه و نیم بعد از نوآوری مهم فورد در این صنعت بود. این زن چهل و پنج ساله هنگام عبور از کریستال پالاس در لندن با یک خودروی بنز برخورد کرد و کشته شد. بیشینه‌‌ی سرعت این خودرو ۵/۶ کیلومتر بر ساعت بود.

BDriscoll.jpegبریجیت دریسکول

FordQuadricycle.jpgخودروی چهارچرخ فورد 

در میانه‌‌ی این دو، روز نوزدهم امرداد یکی از پیشگامان هوانوردی به اسم کارل ویلهلم اوتو لیلیِنتال هنگام پرواز با هواپیمای بی‌‌موتورش سقوط کرد و کشته شد. او نخستین انسانی بود که در دوران مدرن برای مدتی بیش از یک دقیقه در هوا پرواز کرد.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/3/3e/Lilienthal_in_flight.jpgاوتو لیلینتال یک سال قبل از سانحه

در شهریور ماه سال ۱۲۷۵ آنچه بیشتر اهمیت داشت، کشمکش میان استعمارگران و مردم مستعمره‌‌نشین بود. روز اول شهریور اعضای انجمن مخفی کاتی‌‌پونان در فیلیپین شورش بزرگ خود بر ضد استعمار اسپانیا در این جزیره را آغاز کردند. چهار روز بعد، در پنجم شهریور کوتاهترین نبرد تاریخ رخ داد و آن زمانی بود که نیروهای امپراتوری بریتانیا ساعت ۹ صبح به سلطان‌‌نشین زنگبار حمله بردند و در جنگی که ۳۸ تا ۴۵ دقیقه طول کشید پیروز شدند و این قلمرو را تسخیر کردند.

دو روز پیشتر از حمله‌‌ی استعمارگران سلطان حَمَد بن ثوَینی که هوادار انگلیسها بود در این قلمرو به قتل رسید و خالد بن بَرغَش به جایش نشست، که مخالف استعمار انگلیسی‌‌ها بود. نیروهای انگلیسی دست‌‌نشانده‌‌ای به اسم حَمود بن محمد که اهل عمان بود را به جای او به سلطانی زنگبار برکشیدند. در این جنگ بین هزار تا دو هزار سرباز از دو طرف با هم درگیر شدند. از مهاجمان انگلیسی‌‌ تنها یک تن کشته شد، چون به سلاح گرم مسلح بودند و با توپخانه‌‌ی کشتی‌‌هایشان بندرگاه زنگبار را بمباران می‌‌کردند. به همین خاطر بیش از پانصد تن از مردم غیرنظامی در این حمله به قتل رسیدند.

The palace complex following the bombardmentویرانه‌‌های قصر سلطان زنگبار پس از حمله‌‌ی انگلیسی‌‌ها

انگلیسی‌‌ها که سربازانی هندی را زیر فرمان داشتند، کاخ سلطان که یکی از زیباترین بناهای معماری به سبک ایرانی بود را آتش زدند و شبستان و کاخ و برج چراغ دریایی آن را با خاک یکسان کردند. انگلیسی‌‌ها همه‌‌ی گنجینه‌‌های دولتی را غارت کردند، و حتا به خانه‌‌های مردم در بندرگاه هم حمله بردند و اموالشان را هم به غارت بردند و دست کم بیست تن را در این دستبردهای خانگی به قتل رساندند. سربازان دولتی زنگبار هم به شکلی منظم کشتار شدند. در همین روز انگلیسی‌‌ها به طور رسمی در قلمرو آشانتی در غنا دولتی استعماری برپا کردند. این قلمرو ثروتمند را بریتانیایی‌‌ها سال پیش در پی جنگی کوتاه فتح کرده و به همین ترتیب به باد غارت داده بودند.

Prabhupada singing (Germany 1974).jpg باکتی‌‌ودانتا پرابوپادا

W E Lawrence 1915.jpgدبلیو ای لارنس

Jean Piaget in Ann Arbor.pngژان پیاژه 

Mao Dun.jpgمائو دون 

با این همه مردم در جای جای دنیا بی‌‌توجه به این جنایتها همچنان بچه‌‌دار می‌‌شدند! در ادامه‌‌ی تابستان هم آن روند زایش نامداران ادامه داشت. روز ۱۳ تیرماه شِن دِهونگ در چین زاده شد و او بعدها با اسم مائو دون شهرت یافت و خبرنگار و ادیبی شد که در شانزده سال آخر عمر مائو وزیر فرهنگ چین بود و عامل سرکوب و اختناق فکری در این کشور. در ۲۸ تیر استافورد ل. وارِن زاده شد که پزشکی پیشگام در زمینه‌‌ی پژوهشهای زیست‌‌شناسی پرتوی بود و دستگاه ماموگراف را اختراع کرد و در ضمن سرهنگ ارتش و رئیس واحد پزشکی در پروژه‌‌ی مانهاتان هم بود که نخستین بمب‌‌ اتمی را تولید کرد. در ۱۸ امرداد ژان پیاژه روانشناس نامدار بلژیکی زاده شد، و در ۳۱ امرداد دبلیو ای. لاورنس به دنیا آمد که ستاره‌‌ی فیلمهای صامت قدیمی بود و در بیش از ۱۲۰ فیلم آمریکایی بازی کرد.

روز دهم شهریور باکتی‌‌وِدانتا سوامی پْرابوپادا پیشوای مذهبی هندی زاده شد که بعدها جنبش هارِه‌‌ کریشنا را به راه انداخت. او زاده‌‌ی کلکته بود و در کالج مسیحیان وابسته به مستعمره‌‌چیان انگلیسی آموزش دیده بود. در ۱۳ شهریور آنتونین آرْتو نمایشنامه‌‌نویس و بازیگر فرانسوی و نویسنده‌‌ی «تئاتر قساوت» زاده شد. در ۱۹ شهریور آدِلِه اَستایر رقاص و خواننده‌‌ی آمریکایی زاده شد و در دوم مهرماه فرانسیس اسکات فیتزجرالد ادیب و نویسنده‌‌ی آمریکایی زاده شد که بعدها «گتسبی بزرگ» و «اینسوی بهشت» را نوشت.

دلیل این که بسیاری از زادگان این روزها هنرپیشه بودند و با نمایش ارتباط داشتند، آن بود که در همین زمان نطفه‌‌ی صنعت سینما هم کم کم در اروپا بسته می‌‌شد. روز ششم مهرماه ۱۲۷۵ بود که برادران پاتِه –شارل، تئوفیل، امیل و ژاک- شرکت فیلمسازی «برادران پاته» (Pathé Frères) را در پاریس تاسیس کردند که یکی از قدیمی‌‌ترین شرکتهای صنعت فیلم در جهان است و همچنان تا به امروز فعال است. حدود ده سال بعد همین شرکت ایده‌‌ی نمایش آگهی تبلیغاتی برای فیلمها را ابداع کرد.

Antonin Artaud 1926.jpgآنتونین آرتو

Adele Astaire in 1919.jpgآدله استایر

Fitzgerald c. 1921 فرانسیس اسکات فیتزجرالد

سه روز بعد از افتتاح این شرکت، یعنی در نهم مهرماه گوتلیب دایملر هم اولین وانت با موتور درونسوز گازوئیلی را ساخت و این هم به زودی رشدی بزرگ در صنعت خودروسازی پدید آورد. ناگفته نماند که باز در همین روزها چند آدم مشهور دیگر زاده شدند. دوم مهرماه اسکات فیتزجرالد داستان‌‌نویس آمریکایی متولد شد و دو هفته بعد در نوزدهم مهر رومن یاکوبسن زبانشناس روسی-آمریکایی به دنیا آمد.

در کل سال ۱۲۷۵ را می‌‌توان نقطه‌‌ی چرخشی در پیوندگاه چشم و مدرنیته دانست. چون بسیاری از روندهای صنعتی و هنری مربوط به «نگاه کردن» در این سال جهشی را تجربه کردند. باز در این زمینه یکی از رخدادهای مهم و نمادین کشته شدن ناصرالدین شاه بود، که اولین و مهمترین شاه کره‌‌ی زمین بود که به شکلی حرفه‌‌ای عکاسی می‌‌کرد و در زمان مرگش یکی از مهمترین عکاسان زمین به شمار می‌‌آمد. جالب آن که تقریبا همزمان با مرگ او در همین سال سومین نمایشگاه بین‌‌المللی هنر عکاسی در فرانسه برگزار شد که نقش مهمی در تثبیت این فن در مقام هنر ایفا کرد. در این نمایشگاه هفت کشور اروپایی به علاوه‌‌ی آمریکا شرکت کردند و ۲۳۳ عکاس به آن اثر فرستادند (تصاویر زیر) که حدود نیمی‌‌شان فرانسوی و یک چهارمشان انگلیسی بودند.

G:\pix\1896 single-sacr-parisphotoclub96-35-medium-600-600.jpg

G:\pix\1896 single-de-meyer-parisphotoclub96-30-medium-600-600.jpg

G:\pix\1896 single-goldie-parisphotoclub96-20-medium-600-600.jpg

سال ۱۲۷۵ (۱۸۹۶.م) زمانی مهم در تکوین صنعت سینما هم بود، چون ۴۵ فیلم کوتاه سیاه و سفید و صامت در آن ساخته شد که بیشترش حالت مستند داشت و مثلا شیر یا ببری را در باغ‌‌وحش نشان می‌‌داد یا صحنه‌‌ی حرکت کشتی‌‌ای بر دریا را ثبت می‌‌کرد. اگوست و لویی لومیر در این سال «رسیدن قطار به ایستگاه سیوتا» را فیلمبرداری کردند و نمایش دادند. این فیلم که پنجاه ثانیه به طول می‌‌انجامید، قطاری را نشان می‌‌داد که به سمت دوربین پیش می‌‌آمد، و بر همین اساس افسانه‌‌ای ساخته شد که مردم با دیدن‌‌اش ترسیدند و از برابر پرده‌‌ی نمایش گریختند. هرچند این افسانه پایه‌‌ای در واقعیت ندارد، این فیلم به دلایل دیگری در تاریخ سینما ماندگار شد. اولین نمونه‌‌ها از تکنیکهای تنظیم زاویه‌‌ی دوربین، نمای دور (long shot)، نمای میانه (medium shot) و درشت‌‌نمایی دوربین (close-up) در این فیلم ظاهر می‌‌شود.

ژرژ مِلیِه (Georges Méliès) که رقیب برادران لومیر بود هم در این سال هفتمین فیلم خود را ساخت که آن هم مضمونی مشابه داشت و «رسیدن قطار به ایستگاه ونسان» نام داشت. ملیه فیلم «کابوس» و «رقص مار» را هم تولید کرد که از نخستین نمونه‌‌های فیلم تخیلی و نمایش رقصهای شرقی محسوب می‌‌شد. در این دوران به همان اندازه که فرانسوی‌‌ها به قطار علاقه نشان می‌‌دادند، انگلیسی‌‌ها به مشت‌‌زنی توجه داشتند و در این سال دو فیلم کوتاه درباره‌‌ی مسابقه‌‌ی مشت‌‌زنی و همچنین مسابقه‌‌ی بوکس آدم و کانگورو ساختند.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/5/5f/Melies_Arrival_of_a_Train_at_Vincennes_Station.jpgژرژ ملیه، رسیدن قطار به ایستگاه ونسان

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/3/33/L%27Arriv%C3%A9e_d%27un_train_en_gare_de_La_Ciotat.jpgبرادران لومیر، رسیدن قطار به ایستگاه سیوتا 

در همین سال نخستین نمونه‌‌ها از فیلم‌‌های اروتیک هم ساخته شد، اوژن پیرو «وقت خوابِ عروس خانم» (Le coucher de la mariée) را در هفت دقیقه ساخت. در آمریکا هم ویلیام هایز فیلم «بوسه» را ساخت که تنها ۱۸ ثانیه طول می‌‌کشید و در آن دو هنرپیشه به نامهای جان رایس و مِی ایروین لب همدیگر را می‌‌بوسیدند. این فیلم را استودیوی ادیسون ساخت و از اولین فیلمهایی بود که با فروش بلیت به نمایش در آمد و ارزش تجاری پیدا کرد. با این حال چون برای اولین بار در تاریخ سینما بوسیدن را نشان می‌‌داد، به واکنش شدید مردم دامن زد و کلیسای کاتولیک بیانیه‌‌ای داد و خواهان ایجاد تشکیلاتی برای سانسور فیلمها شد.

G:\pix\1896 Le_Coucher_de_la_Mariée.pngوقت خواب عروس خانم

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/5/5e/The_Kiss_1896_Film_Strip.jpg بوسه

هنرهای نمایشی دیگر هم در این سال شکوفا بودند. روز ۳۱ فروردین اپرای «سرهنگ» (El Capitan) در تئاتر برودوی نیویورک بر صحنه رفت و این نخستین اثر موفق جان فیلیپ سوسا بود که بعدتر به خاطر ساخت مارش‌‌های نظامی مشهورش به طراح اصلی موسیقی‌‌های جنگی آمریکا بدل شد. در شانزدهم آبان هم تنها اپرای کامل ژان سیبِلیوس به اسم «بانوی برج‌‌نشین» (Jungfrun i tornet) در تئاتر فیلارمونیک هلسینکی بر صحنه رفت. آلفرد نوبل که سازنده‌‌ی دینامیت بود و جایزه‌‌های نوبل را بنیان نهاده هم در همین سال نمایشنامه‌‌ای نوشت به اسم «انتقام» (Nemesis) که بر اساس زندگی بانویی اشرافی به اسم بئاتریچِه چِنچِی استوار شده بود و او زنی بود پرغوغا که در اواخر قرن شانزدهم میلادی در ایتالیا پدرش را به قتل رساند و در رم به کیفر این کار گردن زده شد. نوبل اندکی بعد از نوشتن این نمایشنامه در همین سال درگذشت.

این سال نخستین جرقه‌‌های زایش بالیوود را هم در خود پنهان کرده بود. مانیلال نَبوبْهای دْوی‌‌وِدی ادیب و نمایشنامه‌‌نویس نامدار گجراتی هم در این سال نمایشنامه‌‌ی «نْروسین آواتار» را نوشت که داستان تناسخ ویشنو بود و با الهام از پوراناها به زبان گجراتی تدوین شده بود و از پیشگامان احیای ادبیات هندویی در هندوستان بود. این نمایشنامه سه سال بعد بر صحنه رفت ولی با موفقیت روبرو نشد، اما طی دهه‌‌های بعد بارها اجرا شد و کم کم محبوبیتی چشمگیر به دست آورد. روز ۲۵ مهر هم آنتون چخوف نمایش «مرغ دریایی» را در سن پترزبورگ بر صحنه برد.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/f5/John_Phillip_Sousa_-_De_Wolf_Hopper_-_El_Capitan1.png/250px-John_Phillip_Sousa_-_De_Wolf_Hopper_-_El_Capitan1.pngسرهنگ اثر جان فیلیپ سوسا

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/8/85/Anton_Chekhov_reads_The_Seagull.jpgچخوف «مرغ دریایی» را برای بازیگران نمایش در اپرای مسکو می‌‌خواند

Nrusinhavatar cover.jpeg نروسین آواتار اثر مانیلال

سال ۱۲۷۵ در تاریخ موسیقی مدرن هم اهمیت دارد. ارکستر فیلارمونیک چک در این سال در شهر پراگ تاسیس شد و جامعه‌‌ی سمفونی پورتلند هم در اورگون آمریکا بنیان نهاده شد. دسته‌‌های مارش دانشجویی هم در این سال در ایالات متحده اهمیت یافتند و گروه مارش صد نفره‌‌ی ایندیانا و گروه مارش شیکاگو و گروه مارش دانشگاه کانکتیکات در این سال تاسیس شدند که برنامه‌‌هایشان به بخشی اثرگذار و مهم از موسیقی محلی و مردمی آمریکا تبدیل شد. در همین سال جادسون و. وان دِوِنتِر آواز «همه را تسلیم می‌‌کنم» (I Surrender All) را ساخت که به یکی از مهمترین سرودهای کلیسایی جهان انگلیسی زبان بدل شد.

G:\pix\projects\west\sorted\1896 Auguste_Rodin_-_Monument_to_Victor_Hugo.jpgآگوست رودن در حال ساخت یادمان ویکتور هوگو

G:\pix\projects\west\sorted\1896 Coronation_1896,_walking_under_cover.jpgمراسم تاجگذاری تزار نیکلای دوم

در همین سال لی هونگ‌‌ژانگ سرود مشهور «نغمه‌‌ی لی ژونگ‌‌تانگ» (李中堂乐) را ساخت که اولین سرود ملی مدرن چینی بود و در مراسم دربار چینگ نواخته می‌‌شد. لی‌‌ هونگ‌‌ژانگ استاندار ژی‌‌لی بود و برای سفری رسمی به روسیه و اروپای غربی سفر کرد و متوجه شد که در این دیدارهای دیپلماتیک باید سرود ملی هر کشور نواخته شود. پس بر اساس شعری از وانگ جیان که از دوران سلسله‌‌ی تانگ باقی مانده بود، این سرود را پدید آورد. شعر در چهار مصراع سروده شده و به لحاظ ساختاری به رباعی‌‌های پارسی شبیه است و توصیفی است از امپراتور که در قصر آراسته‌‌ی خود نشسته است. هرچند این شعر تصویری باشکوه و درخشان از امپراتور چین تصویر می‌‌کرد، اما دولت چین در این هنگام وضعیتی بسیار شکننده و ناتوان داشت و لی هونگ‌‌ژانگ در سفرش به روسیه در سیزدهم خرداد همین سال عهدنامه‌‌ی لی-لوبانوف را امضا کرد که بسیار نابرابر و کمابیش استعماری بود.

پاییز سال ۱۲۷۵ به ویژه با رخدادهایی سیاسی و عزل و نصبها پیوند خورده بود. در دوازدهم آبان ویلیام مک‌‌کینلی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برنده شد. سه هفته بعد در شبانگاه شنبه اول آذرماه ۱۲۷۵ اتابک صدراعظم ایران به مناسبت جشن تولد پادشاه نوخاسته مهمانی‌‌ بزرگی در خانه‌‌اش برگزار کرد و در آن هزار تن از درباریان و نوکران و خویشاوندان شاه را مهمان کرد، و از ابراز ملاطفتهای مظفرالدین شاه چنین به نظر می‌‌رسید که رابطه‌‌ی صمیمانه‌‌ی میان شاه و نخست وزیرش تا ابد برپای باقی خواهد ماند. اما تنها سه روز بعد در چهارم آذر اتابک امین‌‌السلطان از صدارت عزل شد. دقیقا در همین زمان مردم فرانفکورت به خرید بلیت کنسرتی با مضمونی ایرانی مشغول بودند، چون دو روز بعدش، در ششم آذرماه اولین اجرای «چنین گفت زرتشت» اثر ریشارد اشتراوس در فرانفکورت بر صحنه رفت. او در ساخت این اثر از کتاب نیچه به همین نام تاثیر پذیرفته بود و اثرش بخشی از اقبال پردامنه‌‌ی اروپاییان به ایران و دین زرتشتی محسوب می‌‌شد.

Charles Pathe - Jun 1919 MPW.jpgشارل پاته

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/1/1a/DMG-lastwagen-cannstatt-1896.jpgوانت‌‌بار مدل DMG Lastwagen دایملر

بیست روز بعد از این کنسرت، پنجشنبه ۲۶ آذرماه محمدحسین خان ذکاءالملک اولین شماره از روزنامه‌‌ی تربیت را منتشر ‌‌کرد که اولین نشریه‌‌ی غیردولتی ایران بود و نفوذی چشمگیر در میان نخبگان فرهنگی و سیاسی به دست آورد. بیشتر مطالبش را پسرش محمدعلی فروغی می‌‌نوشت. انتشار این مجله یکی از پیامدهای انتقال قدرت سیاسی از یک امین به امینی دیگر بود. چون یک ماه بعد (در بیستم دی‌‌ماه) امین‌‌الدوله جای امین‌‌السلطان را گرفت، و او مردی مشروطه‌‌خواه و هوادار اصلاحات بود، و فروغی و ذکاءالملک از همراهانش محسوب می‌‌شدند.

درست در همان روزی که ذکاءالملک روزنامه‌‌ی تربیت را راه می‌‌انداخت، (در ۲۶ آبان) لِو ویگوتسکی زبانشناس نامدار روس به دنیا آمد و یک روز قبلش در ۲۵ آبان سر اُسوالد موزلی سیاستمدار و رهبر فاشیستهای انگلیسی زاده شد. دو هفته بعد در دهم آذرماه هم گئورگی ژوکُف سپهسالار کمونیست روس متولد گشت و در مقابل در ۱۹ آذرماه آلفرد نوبل فوت کرد.

Oswald mosley MP.jpgاسوالد موزلی

Lev Vygotsky.jpg لو ویگوتسکی

Zhukov LIFE.jpg گئورگی ژوکف

G:\pix\projects\iranzamin\modern\sort\۱۲۷۵ امير-عبدالرحمن-خان.jpgامیر عبدالرحمن خان

در سال ۱۲۷۵ غرب مدرن نمونه‌‌هایی از آثار ادبی ماندگار خود را پدید آورد. مثلا چند شعر مهم از رودیارد کیپلینگ منتشر شد که دفتر «هفت دریا» مهمترین‌‌اش بود. امیلی دیکینسون هم «وقتی می‌‌مردم صدای وزوز مگسی را شنیدم» را منتشر کرد. چارلز مونرو شِلدون داستان‌‌نویس آمریکایی هم کتاب «به جای او» (In his step) را منتشر کرد که رمانی تخیلی و مذهبی بود درباره‌‌ی کسانی که می‌‌کوشیدند در موقعیتهای مختلف از کردار مسیح پیروی کنند، و با خودش روبرو می‌‌شدند. این رمان در چند هفته صد هزار نسخه فروش کرد و پس از آن طی سالها در پنجاه میلیون نسخه چاپ شد و به این خاطر یکی از اولین و مهمترین کتابهای پرفروش داستانی به شمار می‌‌آید.

در این بین هنری جیمز داستان «آن خانه‌‌ی دیگر» را چاپ کرد، و مارک تواین دو رمان منتشر کرد: «خاطرات شخصی ژاندارک» و «تام سایر: کارآگاه» که این یکی جلد دوم تام سایر محسوب می‌‌شد. ژول ورن هم دو رمان «کلوویس داردِنتور» و «در برابر پرچم» را نوشت که هردو امروز به نسبت گمنام شده‌‌اند. در انگلستان اچ جی ولز رمان مشهور «جزیره‌‌ی دکتر مورو» و داستان کمدی «چرخهای بخت» را منتشر کرد و آرتور کنان دویل «رادنی استون» را به چاپ رساند. رایدر هگارد رمان «جادوگر» را نوشت که نمونه‌‌ای از ادبیات امپریالیستی انگلستان بود و آفریقا را در قالبی تخیلی و استعمارگرانه تصویر می‌‌کرد.

Edward Penfield - Harper's August. Tom Sawyer Detective - Google Art Project.jpgتام سایر کارآگاه

Muratsan.jpgگرگور ترهوهانسیان

In His Steps (Front Cover).jpgبه جای او 

یک نویسنده‌‌ی رند ناشناس هم با اسم مستعار لرد هربرت جرج داستانی آکنده از صحنه‌‌های جنسی نوشت به اسم «شبی در حرم یک مسلمان (مور)» که نمونه‌‌ای بارز از نگاه شرق‌‌شناسانه و کلیشه‌‌ای به قلمرو تمدنی ایران زمین بود و به خاطر بی‌‌پرده بودن‌‌اش انتشار و فروش‌‌اش در آمریکا تا سه سال بعد ممنون بود. در همین حدود بود که یک هربرت جورج دیگر –اچ جی ولز- رمان «جزیره‌‌ی دکتر مورو» را منتشر کرد. در پی آن موجی از رمانتیسم طبیعت‌‌گرا ظهور کرد که این داستان بدان اتصالهایی داشت. این جریان در همین سال به شکل‌‌گیری اولین گروههایی از طرفداران محیط زیست در انگلستان دامن زد که با تشریح جانوران مخالفت می‌‌کردند.

ادبیات البته مثل همیشه با سیاست پیوند خورده بود و این را بهتر از هرجا در قلمرو امپراتوری روسیه می‌‌شد دید. در همان حدود زمانی که تزار پس از مرگ رعایایش در جشن تاجگذاری‌‌اش شرکت می‌‌کرد، در ارمنستان گرگور ترهوهانسیان داستانهای خود را می‌‌نوشت. او که با نام ادبی موراتسان شهرت بیشتری داشت، در روزنامه‌‌ی «ارژنگ» که در تفلیس چاپ می‌‌شد رمانی به صورت پاورقی نوشت به اسم گِوُرگ مارزپِتونی که داستانی تاریخی بود درباره‌‌ی یکی از خانهای ارمنی به همین نام که در قرن چهارم هجری با مهاجمان مسلمان می‌‌جنگید. این رمان که با پشتیبانی روسها انتشار می‌‌یافت و در بافت تبلیغات سیاسی ایشان برای جدا کردن ارمنستان از ایران قرار می‌‌گرفت، هجده سال بعد به صورت کتاب منتشر شد و هرچند به کلی تخیلی بود، هم در دوران تزاری و هم در عصر کمونیستها چندان تکثیر شد و به چرخش افتاد که کم کم بخشهایی از آن به کتابهای تاریخ ارمنستان راه یافت.

در این بین در آذرماه چندین کشف جالب توجه هم انجام گرفت. روز دهم آذرماه یک سردار نپالی به نام خادگا شمشیر رانا که با هندشناسی آلمانی آلوئیس آنتون فوهرر همراهی می‌‌شد، موفق شد ستون کتیبه‌‌ی آشوکا را در منطقه‌‌ی لومپینی نپال کشف کند. آشوکا شاه نامدار سلسله‌‌ی مائوریَه بود که پس از فروپاشی دولت هخامنشی یکی از پنج دولت بازمانده از تجزیه‌‌ی این قلمرو را در گوشه‌‌ی جنوب شرقی ایران زمین (پاکستان و شمال هند) تشکیل دادند. این دو با پی‌‌گیری سفرنامه‌‌ی راهبی چینی به نام فاشیان که در عصر ساسانی به ایران شرقی سفر کرده بود، این اثر را یافتند. بر ستون کتیبه‌‌ای به خط بْرَهْمی (خط رایج در استان گنداره و هند، که در عصر هخامنشی شکل گرفت) است که در آن آشوکا می‌‌گوید این جا زادگاه بودا بوده است.

William mckinley.jpg ویلیام مک کینلی

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/5/55/St_augustine_carcass.jpgهیولای فلوریدا

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/7b/Strauss1894.jpgریشارد اشتراوس

بیست روز بعد از کشف ستون آشوکا، در ۳۰ آذر یک لاشه‌‌ی عظیم در ساحل سنت آگوستین در فلوریدا کشف شد که شبانه به خاک افتاده بود. برای مدتها فرض می‌‌شد که این لاشه به یک هشت‌‌پای غول پیکر تعلق داشته است، هرچند بافت آلی این موجود قابل رده‌‌بندی نبود و به هیچ گونه‌‌ی شناخته شده‌‌ای شباهت نداشت. در آن هنگام تخمین می‌‌زدند که این هیولا سر و تنه‌‌ای به درازای هشت متر و بازوهایی به درازای ۲۴ متر داشته باشد! با این حال پژوهشهای جدید نشان داده که این لاشه به بدن هشت‌‌پا تعلق نداشته و احتمالا بازمانده‌‌ی تجزیه‌‌ شده‌‌ی احشاء یک نهنگ بوده است. در ضمن بین این دو ماجرا در روز ۲۳ آذر متروی گلاسکو که سومین شبه‌‌ی ترابری زیرزمینی مدرن دنیاست آغاز به کار کرد، که هیچ ربطی به باقی رخدادها نداشت!

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/19/Broighter_Gold%2C_Dublin%2C_October_2010_%2803%29.JPG/1024px-Broighter_Gold%2C_Dublin%2C_October_2010_%2803%29.JPG اما این را باید در یاد داشت که ستون آشوکا تنها کشف مهم باستان‌‌شناسانه‌‌ی سال ۱۲۷۵ نبود. آثار باستانی مهمی که در سال ۱۲۷۵ کشف شدند عبارت بودند از گنجینه‌‌ی برویتِر (Broighter Gold) که در ایرلند کشف شد و آثاری بود مربوط به قرن اول پیش از میلاد، یعنی عصر آهن در اروپا. در این گنجینه به ویژه نمونه‌‌ای زرین از یک قایق پارودار شهرت بسیار یافت (تصویر بالا).

در همین سال گردونه‌‌ران دلفی هم در معبد آپولو کشف شد که تندیسی برنزی بود به بلندای ۸/۱ متر و ابعاد طبیعی، و بنا به کتیبه‌‌اش پیشکشی بود که جبار شهر گِلا در سیسیل –مردی به نام پولوزالوس- در سال ۴۷۰ پ.م به معبد دلفی هدیه کرده بود. تندیس به افتخار خود پولوزالوس و یا به احتمال بیشتر برادر جوانش ساخته شده که در این سال قهرمان مسابقه‌‌ی گردونه‌‌رانی در بازیهای المپیک شده بود. تندیس گردونه و چهار اسب هم داشته که در گذر زمان از بین رفته‌‌اند. اما پیکر گردونه‌‌ران باقی مانده که مردی جوان و احتمالا برده‌‌ی این خانواده بوده است. این تندیس از این نظر که چشمهایی از جنس شیشه داشته جای توجه دارد و همچنین از این نظر که بر خلاف سنت یونانی برهنه نیست و کمابیش نزدیک به رسمی که در ایران و نزد فنیقی‌‌ها باب بوده، لباسی کامل و پوشیده بر تن کرده است. کشف مهم دیگر این سال یادمان فرعون مِرن‌‌پتاح (۱۲۱۳-۱۲۰۳ پ.م) بود که در تب کشف شد و کتیبه‌‌ی بسیار مهمی درباره‌‌ی پیروزیهای مصریان بر مردم لیبی و فلسطین داشت. دیگری بقایای هرم مدور فرعون خابا از سلسله‌‌ی سوم مصر بود که در سال ۲۶۳۰ پ.م ساخته شده بود.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/4/43/Merenptah_Israel_Stele_Cairo.jpgنبشته‌‌ی مرن‌‌پتاح

Lumbini pillar excavation 1896.jpgستون آشوکا 

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/9a/AurigaDelfi.jpg/250px-AurigaDelfi.jpgارابه‌‌ران دلفی 

زمستان سال ۱۲۷۵ بیشتر با رخدادهای سیاسی و به ویژه نرم‌‌افزار فرهنگیِ مربوط بدان پیوند داشت. روز چهارم دی‌‌ماه جان فیلیپ سوسا سرود مشهور «ستاره‌‌ها و خطوط راه راه، برای همیشه» (The Stars and Stripes Forever) را پدید آورد. این اثر کمی بعد به مارش ملی آمریکا بدل شد. روز دوم بهمن هم برای نخستین بار کلمه‌‌ی کامپیوتر در معنای پردازنده‌‌ی داده‌‌ها در مجله‌‌ی «مهندسی» (Engineering) به کار گرفته شد. با این حال هنوز دنیا بیشتر درگیر خرافه بود تا پردازش اطلاعات. چون دقیقا فردای آن روز در ویرجینیای غربی زنی به اسم اِلوا زونا هیزِر به قتل رسید، و شوهرش به جرم کشتن او زندانی و سه سال بعد کشته شد. دادگاه به عنوان یکی از شواهدی که بر مبنایش او را محکوم کرد، به گفتارهای «روح» او استناد کرد، که در رویایی بر مادر مقتول (تصویر زیر) ظاهر شده بود!

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/d/d8/MaryJaneHeaston.jpg

زمستان ۱۲۷۵ در ضمن دوران پویایی استعمارگران هم بود. در نهم دی دولت استعمارگر اسپانیا یکی از برجسته‌‌ترین رهبران فکری فیلیپین یعنی خوزه ریزال را اعدام کرد. او که پزشک و شاعر و رمان‌‌نویس نامداری بود و در حمایت از ناسیونالیسم فیلیپینی و در نقد استعمار مطلب می‌‌نوشت، متهم بود که رهبر فکری انقلابی پردامنه است که در آن هنگام سراسر فیلیپین را فرا گرفته بود. ریزال در دادگاه از آن انقلاب برائت جست، اما این کار سودی به حالش نداشت و به هر صورت او را تیرباران کردند.

Jose rizal 01.jpgخوزه ریزال

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/3/3b/Rizal_execution.jpgتیرباران ریزال در باگوم‌‌بایان فیلیپین

روز چهاردهم دی اووِرامی که اوبا (شاه) دولت بِنین در نیجریه‌‌ی امروز بود، مورد حمله‌‌ی قوای استعمارگر انگلیسی قرار گرفت و این هجوم را پس زد. پادشاهی بنین قدرتی بزرگ و ثروتمند در آفریقای غربی بود که استقلال خود را در برابر نیروهای استعماری حفظ کرده بود و شبکه‌‌ی راههای تجاری را در منطقه کنترل می‌‌کرد و پیشینه‌‌ی دولتش به شش قرن پیش باز می‌‌گشت. در پاییز سال ۱۲۷۵ نایب کنسول انگلستان جیمز روبرت فیلیپس و سرهنگ گالوِی توطئه‌‌ای چیدند تا شاه بنین را به قتل برسانند و قلمروش را اشغال کنند. فیلیپس با گروهی ۲۵۰ نفره از سیاهپوستان اجیر شده که در کسوت باربرانش درآمده و پنهانی مسلح شده بودند، به سوی بنین حرکت کرد با این بهانه‌‌ که درباره‌‌ی امور سیاسی با اوبا اوورامی مذاکره کند. او قصد داشت شاه بنین را در این دیدار به قتل برساند. اما اوبا که از ماجرا خبردار شده بود، اجازه نداد این گروه وارد قلمروش شوند و وقتی فیلیپس دست به سلاح برد و تلاش کرد به زور پیشروی کند، مورد حمله قرار گرفت و کل گروهش جز دو نفر به قتل رسیدند. انگلیسی‌‌ها که به دنبال چنین بهانه‌‌ای برای حمله به بنین می‌‌گشتند، روز بیستم بهمن با ارتشی هزار و دویست نفره که فرمانده‌‌اش آدمیرال هَری راوسون بود، به بنین حمله کردند.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/8/86/The_National_Archives_UK_-_CO_1069-64-34_%28cropped%29.jpgاوبا اوورامی و دو همسرش

https://miro.medium.com/max/504/1*6ZIH29vjl-e3tVlj9sMDQw.jpeg انگلیسی‌‌ها در کنار بخشی از اموال غارت شده از بنین

این سپاهیان که به خاطر مسلح بودن به مسلسل بر قوای بومی برتری خرد کننده‌‌ای داشتند، سیاهپوستان را در مسیر خود کشتار کردند و شهرها و روستاها را سوزاندند. به این ترتیب ده روز بعد شهر بنین که پایتخت اوبا اوورامی بود را اشغال کردند و کل شهر را با خاک یکسان کردند و از ساکنان هرکس به دستشان می‌‌افتاد را قتل عام کردند. بعد هم کل خانه‌‌ها را چاپیدند و به ویژه قصر مجلل شاه بنین را غارت کردند. بنین در این هنگام شهری بسیار بزرگ و باشکوه بود و چندان عظمت داشت که محیط دیوار دور شهر را چهار برابر دیوار بزرگ چین دانسته‌‌اند. شهر همچنین مجموعه‌‌ای بزرگ از کاخها و معبدها را در خود جای می‌‌داد و محله‌‌ی اعیان‌‌نشینی با خانه‌‌های بزرگ و مجلل داشت.

انگلیسی‌‌ها همه‌‌ی این بناها را ویران کردند و سوزاندند و کل ساکنانش را کشتار کردند. جالب آن که خبرگزاری رویتر که در این هنگام گزارشی از این غارت و نسل‌‌کشی را منتشر می‌‌کرد، بی آن که شرمی از این کارها نشان دهد، همه را ستود و تاکید کرد که مردم بنین انسان قربانی می‌‌کرده‌‌اند و بنابراین وحشی و بربر بوده‌‌اند و می‌‌بایست نابود می‌‌شده‌‌اند. کل گنجینه‌‌ها و به ویژه آثار هنری چشمگیری که در سنت فرهنگ بنین ساخته می‌‌شد پس از این کشورگشایی به انگلستان انتقال یافت و بخش مهمی از آن در تملک سربازان و سرداران انگلیسی غارتگر باقی ماند.

در همان روزهایی که انگلیسی‌‌ها خاک بنین را به توبره می‌‌کشیدند، فرانسوی‌‌ها هم به جزیره‌‌ی رایاتیا در اقیانوس آرام حمله کردند، و آنجا را گرفتند و بومیانش را کشتار کردند. این جزیره که در نزدیکی تاهیتی قرار داشت و پس از آن بزرگترین جزیره‌‌ی منطقه بود. در روز ۲۷ بهمن فرانسویها در جزیره نیرو پیاده کردند و شاه تاماتوآی چهارم حاکم آنجا را شکست دادند و بومیان را به سختی کشتار کردند و جزیره را به پایگاهی نظامی تبدیل کردند، درست یک روز پیش از آن که انگلیسی‌‌ها در ۲۸ بهمن از غارت کاخ شاه بنین فارغ شوند و آنجا را به آتش بکشند.

در هشتم اسفند هم قوای فرانسوی مستقر در ماداگاسکار به فرماندهی ژوزف گالیِنی به قلمرو پادشاهی ماداگاسکار حمله برد و ملکه راناوالونای سوم را که فرمانروای این جزیره بود دستگیر کرد و دولتش را از میان برد. این جهش ناگهانی در فتوحات اروپاییان بیش از هرچیز در این حقیقت ریشه داشت که مسلسل در اروپا اختراع شده بود و حالا قوای استعمارگر می‌‌توانستند با سرعتی صنعتی شده بومیان را به قتل برسانند.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/20/FrenchTroopsMadagasgar.jpg/1024px-FrenchTroopsMadagasgar.jpgقوای فرانسوی مستقر در ماداگاسکار

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b8/Queen_Ranavalona_III%2C_Antananarivo%2C_Madagascar%2C_ca._1890-1895.jpg/800px-Queen_Ranavalona_III%2C_Antananarivo%2C_Madagascar%2C_ca._1890-1895.jpgملکه راناوالونای سوم

در همین ماهها دولت اسپانیا که یک نیمچه‌‌قدرت استعماری فرتوت و از نفس افتاده محسوب می‌‌شد، در کوبا که مستعمره‌‌اش نخستین اردوگاه کار اجباری مدرن را تاسیس کرد و به شکلی سازمان یافته به قتل و دستگیری مخالفان و آزادیخواهان دست گشود. سیاستی که اسپانیایی‌‌ها در کوبا ابداع کردند، خونخوارانه و خشن و فاجعه‌‌بار بود، اما اقتدارشان بر کوبا را برای مدتی دیگر حفظ کرد و این همان شیوه‌‌ای بود که در قاره‌‌ی اروپا هم به زودی وامگیری می‌‌شد و به اردوگاه‌‌های کار اجباری کمونیستها و فاشیستها می‌‌انجامید. چون اسپانیایی‌‌ها در کوبا اردوگاه‌‌های عظیمی درست کردند و هرکس که اندک سوءظنی بر می‌‌انگیخت را به آنجا می‌‌فرستادند تا با کار اجباری و سوءتغذیه به تدریج کشته شود.

در زمستان سال ۱۲۷۵ چرخه‌‌ی زایشها و مرگها همچنان برقرار بود. در ۱۳ دی‌‌ماه دو بانوی هنرپیشه‌‌ی نامدار –ماریون دیویس و پولا نِگری- در یک روز زاده شدند. ماریون دیویس هنرپیشه‌‌ی نامدار و نمایشنامه‌‌نویس و تولید کننده‌‌ای بود که در ضمن دوست دختر ویلیام رندولف هِرست هم محسوب می‌‌شد که غول رسانه‌‌ای آمریکا بود و همان است که فیلم «همشهری کین» همچون هجو و حمله‌‌ای به او ساخته شده است. پولا نگری از سوی دیگر هنرپیشه و خواننده‌‌ای لهستانی بود که در سینمای آلمان فعال بود و به خاطر ایفای نقش در قالب زنان خطرناک و مرموز شهرتی جهانی پیدا کرد. او دوست دختر چارلی چاپلین و همسر سرژ مدیوانی بود.

در سوم بهمن سوبْهاس چاندرا بوز هم زاده شد که سیاستمداری بانفوذ و رهبر جنبش استقلال‌‌طلبانه‌‌ی هندی‌‌ها بر ضد استعمار انگلیس بود و رقیب گاندی. در دهم اسفند شوقی افندی نوه‌‌ی عبدالبهاء زاده شد و او همان کسی است که در سال ۱۳۰۰ پس از مرگ پدربزرگش رهبری فرقه‌‌ی بهائی را بر عهده گرفت. در هجدهم اسفند هم سید جمال‌‌الدین اسدآبادی در قلمرو عثمانی به امر سلطان مسموم شد و به قتل رسید.

Marion Davies - 1920s.jpgماریون دیویس

Pola Negri Ball.jpgپولا نگری

Shoghi Effendi2.jpg شوقی افندی

 

 

  1.  Svante Arrhenius
  2. Pierre de Coubertin

 

 

ادامه مطلب: عکسهایی از رخدادهای سال ۱۲۷۵

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب