اخيرا نظراتي از سوي برخي كارشناسان مطرح شده است مبني بر اينكه ساختن جوك، خصوصا جوکهاي سياه ميتواند مانع پيشرفت يا توسعه جامعه شود، شما به عنوان يك جامعهشناس با اين اظهار نظر موافقيد؟
راستش من ارتباطی بین این دو موضوع نمیبینم. جوک عبارت است از یک فرآوردهی فرهنگی که تعریف و ساختار و کارکرد مشخصی دارد. جوک روایتی است کوتاه، داستانوار، و خندهدار که معمولا به شکلی شفاهی در فضایی اجتماعی با هدف خنداندن دیگری بازگو میشود. همهی جوامع در تمام دورانها جوک داشتهاند و ساختار و کارکردشان هم در سطوح متفاوت روانشناختی و جامعهشناختی شباهتی چشمگیر و نمایان را با هم نشان میدهد. یعنی جوک یک ساختار زبانی کهنسال و فراگیر و جا افتاده و عام است که کارکردی به همین اندازه عمومی و کلیدی را هم در جوامع گوناگون برآورده میکند. این کارکردها را میشود به طور خلاصه در سه سرفصل گنجاند: از بین بردن تنش میانفردی و تثبیت مهر و صمیمیت میان افراد (از راه با هم خندیدن)، کنار آمدن اعضای جامعه با تنشهای اجتماعی (از راه اشارهی امن به تابوها)، و صورتبندی، ابراز و «اجتماعی کردنِ» مفاهیم و مضمونهای تیز و برنده و آشفته کننده (از راه شوخی کردن با موقعیتهای تنشزا و مدیریت تفاوت). در این معنی جوک یک پدیدار زیربنایی و عام است که در تمام جوامع هست و به نوعی روابط اجتماعی را روغنکاری میکند.
اصولا چه ارتباطي ميان توسعه و جوک ميتواند وجود داشته باشد؟
من پژوهشی از دیگران ندیدهام که در آن جوک به صورت مانع یا عامل توسعهی اجتماعی نقش ایفا کرده باشد و خودم هم در پژوهشهایم چنین چیزی ندیدهام. عواملی مانند جوک از ساختارهای زبانی عامی هستند که پیوندشان با جریانهایی مانند توسعه باید با پژوهشی مشخص و مستدل نمایانده شود. یعنی باید دقیقا معلوم شود چه ساختی از چه ردهای از جوکها با کدام شکل از توسعه (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، یا اجتماعی) ارتباط پیدا میکند و چرا. در حال حاضر تا جایی که من خبر دارم چنین ارتباطی پیدا نشده است. تنها این را میتوان گفت که جوامع جوکساز، یعنی آنهایی که در شرایط بروز یک تنش اجتماعی شمار، تنوع و گسترهی معنایی بیشتری از جوکها را تولید میکنند، در سازگاری با تنش و بازآرایی نیروهای اجتماعی برای عبور از شرایط دشوار بهتر عمل میکنند.
آيا گفتن جوک (چه بسا جوکهايي كه با عرف جامعه همخواني ندارند)، به عنوان موضوعي براي خنديدن ميتواند نوعي ضربه براي جامعه در نظر گرفته شود؟
گمان کنم پرسشتان به جوکهایی بازگردد که محتوایشان با ریشخند تیپ خاصی (قومی، جنسیتی، شغلی و…) از مردم همراه است. این را همه دیدهایم که برخی از مردم جوکهایی که قهرمانشان به قومیت یا تیپ اجتماعی خاصی تعلق دارند را نکوهش میکنند و آن را توهینی به آن قومیت یا تیپ اجتماعی فرض میکنند. واقعیت آن است که چنین پیشداشتی نادرست است. مادامی که کسی دربارهی کسی دیگر جوک میسازد و با او شوخی میکند، از توهین خبری نیست. یعنی خودِ روند جوکگویی یک جایگزین برای خشونت زبانی جدی محسوب میشود. در تمام جوامع در تمام دورانهای تاریخی گروههای قومی، نژادی و ردههای جنسی، شغلی و دینی موضوع شوخیهای جوکها بودهاند. به تعبیری اصولا جوک بر مبنای ارجاع به کلیشههای اجتماعیِ برآمده از این ردهبندیها ساخته میشود و تنشهای بین زیرسیستمهای اجتماعی را صورتبندی و تحملپذیر میکند. بر این مبنا این تصور که کسی با تعریف جوکی که محتوای قومی یا جنسی دارد، به خشونت زبانی یا توهین به کسی روی آورده، از پایه نادرست است. در واقع برعکس است، خشونت و اهانت تنها در غیابِ شوخُطبعی و بازیگوشی بروز میکند. مردم تفاوتهای میان مردمان را یا با مقاومت و طرد و انگ زدن و کارهایی از این دست که جدی هستند رمزگذاری میکنند، و یا آن را از مجرای جوک و شوخی و طنز صورتبندی میکنند. جامعهی سالم آن است که کارِ دوم را انجام دهد.
آيا نمونههايي تاريخي براي مخرب بودن جوك در جامعه وجود دارد؟ اگر چنين نمونهاي وجود دارد بيشتر به كدام وجه از جامعه ضربه وارد كرده است؟
خیر، جوک یک ساخت اجتماعی درمانگر و سازگار کننده است و همواره هم در سطح اندرکنش بینافردی و هم در لایهی ارتباط بین گروهها و زیرسیستمهای اجتماعی نقشی سودمند را ایفا میکند. یعنی همواره جوکها مانند سوپاپ فشاری عمل میکنند. آنچه را که ممکن است تنشزا و آزارنده باشد و به دشمن و کشمکش بینجامد را به امری خندهدار و نرم و پذیرفتنی بدل میسازند. باید توجه داشت که جوک را با شایعههای تخریبکننده، حرفهای خالهزنکی، فضولی و داستانسرایی دربارهی زندگی خصوصی مردم و چیزهایی از این دست اشتباه نگیریم. جوک یک تعریف جامعهشناسانهی مشخص دارد و بنابراین باید دقیق دربارهاش صحبت کرد. این عادتِ اجتماعیِ تازه که از زودرنجی و آمادگی برای مورد توهین واقع شدن شروع میشود و به نمایش آزردگی و خشم و نفرت منتهی میشود، به نظرم خطرناکتر و زیانبارتر از جوک گفتن است و نشانهی کم شدن اعتماد به نفس زیرسیستمهای اجتماعیمان است، و اختلال در فهم و مدیریت رسانهها و ابزارهای ارتباطی.
اصولا ميتوان براي جوکها كه به نوعي از واقعيات جامعه سرچشمه ميگيرند خرده گرفت و با سرپوش گذاشتن بر آنها، آنها را مخرب دانست؟ و يا ميتوان از آنها به نفع اصلاح برخي مشكلات جامعه استفاده كرد؟
حقیقت آن است که جوک مانند ارکان دیگرِ برسازندهی زیربنای فرهنگ، خارج از دایرهی دستاندازیِ افراد و نهادها قرار دارد. یعنی کسی یا نهادی توانایی سرپوش نهادن یا اصلاح کردنشان را ندارد. در سراسر قرون وسطا که کلیسای کاتولیک هرنوع اشاره به تابوهای دینی را گناهی نابخشودنی قلمداد میکرد، مردم اروپا که تقریبا همهشان به این فرضیه یقین داشتند، رنگارنگترین دایره از جوکهای مذهبی را میساختند و منتشر میکردند. به همین ترتیب در دوران مدرن بیشترین حجم و تنوع و پیچیدگی از جوکهای سیاسیای که کمونیسم را ریشخند میکند، در کشورهای بلوک شرق و شورویِ سابق ساخته و پخش شدهاند. جوک جرم یا گناه نیست، واکنشی فرهنگی است به مشکلی که در سطح اجتماعی وجود دارد. نه میتوان آن را منع کرد و نه با نکوهش یا ستایشاش چیزی تغییر میکند. به جای این کارها باید به آن همچون نشانهای در کالبد جامعه نگریست و محتوایش را تحلیل کرد و تکاملاش را بررسی کرد تا به شرایط و مسائلِ جاری در جامعه پی برد. شعارها و مناسکی که پرهیزگاری در به کار بردن ردهای خاص از جوکها را تبلیغ میکنند، با پیشداشتهایی نادرست دربارهی جوکها و کارکردشان درآغشتهاند. جوکها سیاه و سفید نیستند، همگیشان رنگارنگاند!