مهر به گردونِ سرخ باز برافراشتیم با غزل از موج باد ناز برافراشتیم
زآنچه اهورا سرود، ساز برافراشتیم راز برافراشتیم، راز برافراشتیم
سوخت میِ ناب مهر، شعلهی آوند ما چرخ چو آموخت باز جادوی پیوند ما
نغز و سزاوار باد، رسم و رهِ پند ما شاید از این بارها، بگسلد آن بند ما
شیوهی شب چیره شد، بر تن ایرانزمین دیرزمانی گذشت در حسد و آز و کین
ظلمت این سهمگین زاد هزاران یقین سرو خرد گشت خم از عبثی خشمگین
گرچه جنونهای شوم فاش برافروخت شب گرچه تن آسمان کژ شد و اندوخت شب
مهر به فرجام کار نیزه زد و دوخت شب شاد درخشید نور، سوخت شب و سوخت شب
پارسیان فوجفوج بانگ بر ایران زدند باز به هامون و دشت خیمهی باران زدند
از خردی دیرگاه، راز به یاران زدند بر سر پیمان شدند، پایه به زروان زدند
تیرهترین شامِ سال، اختر نوزاد زاد نغمهگرِ مهرگان، ساخت ز فریاد یاد
مهر شکستی مهیب بر تبِ بیداد داد باد که اقلیم پارس، بر همه آباد باد
شروین وکیلی
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم…..