شکایت
من هرگز زیر بارِ این قضیه نمیروم. همهی دسیسههایتان را نقش بر آب میکنم. آخر چطور شما میتواند خودتان را راضی کنید که اسم مرا به کل از سابقهی قبیلهی نامدارمان خط بزنید؟ آن هم منی که در تمام حوادث و ماجراها نقشی پررنگ و مهم داشتم؟ مگر من نبودم که برای اولین بار سفید برفی را دیدم؟ اصلا چه بسا اگر من نبودم توی جنگل گم میشد و بلایی سرش میآمد. تازه، بعدش هم من بودم که آن پیغام سری را برای شاهزاده بردم. بازهم آخرش من بودم که ته ماندهی سیب سمی را پیدا کردم و فهمیدم چه بلایی سرش آمده. آن وقت به همین سادگی مرا از کل داستان حذف کردهاید؟ آن هم با این خرافاتِ بیمعنا دربارهی تقدس عدد هفت؟ با همین بهانهی ساده که عدد هفت شگون دارد، یک نفر را به کلی از درخشانترین برگهای تاریخمان حذف کردهاید؟ پس وجدان و اخلاق چه میشود؟
من که میدانم، اصل قضیه آن است که شما به من حسودی میکنید. چون قدِ من چند انگشت از بقیهی شما بلندتر است و سفید برفی هم مرا بیشتر از بقیهتان تحویل میگرفت. بله، برای همین است که در داستان اسمم را نیاوردهاید. اما واقعا فکر میکنید میشود تاریخ را تحریف کرد؟ اشتباه میکنید. بالاخره مردم به همه چیز پی میبرند و میفهمند که قهرمان اصلی داستان من بودم، نه شماها که حتا سفید برفی در تشخیص دادنتان از یکدیگر هم دچار اشکال بود. من دربارهتان افشاگری میکنیم و خواهید دید که مردم داستان واقعی را ترجیح میدهند، نه نسخهی تحریف شدهی غرضورزانهی شماها را…
بخشی از شکایتنامهی کوتولهی هشتم، برگرفته از فصل سیزدهم «بایگانی اسناد حقوقی کوتولگان جنگل سیاه»
الشرح النحوی و الصرفی فی النسب السفید البرفی
ادامه مطلب: زندگینامه سفیدبرفی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب