یکشنبه , آبان 27 1403

فقر شادمانی و تورم منابع

 

 

 

 

 

گزارش جهانی شادمانی (World happiness report) سندی است که سازمان ملل از شش سال پیش به صورت سالانه منتشر می‌کند و در آن «شادمانی» را همچون شاخصی برای توسعه‌ی پایدار در کشورهای گوناگون ارزیابی می‌کند. مفهوم شادمانی برای نخستین بار در سال ۱۳۹۰ (۲۰۱۱.م) در این سطح اهمیت پیدا کرد و همچون رقیبی برای متغیرهای سنتی مثل درآمد سرانه یا تولید ملی خام مورد استفاده قرار گرفت. گزارش سال ۱۳۹۶ (۲۰۱۷.م) برای سنجش شادمانی شش متغیر را در نظر گرفته که عبارتند از: سطح درآمد، پشتیبانی اجتماعی، درازای عمر در عین تندرستی، اعتماد به دولت و شغل، آزادی برای انتخاب مسیر زندگی شخصی، و بخشندگی. ترکیب این متغیرها بر حسب مدل نظری به کار گرفته شده، سطح خوشنودی از زندگی و رضایت از وضعیت موجود را نشان می‌دهد و از این رو آیینه‌ای برای نمایش شادمانی قلمداد می‌شود. این شاخصها در کنار مستقیم رضایت از زندگی بر حسب حس و حال افراد قرار می‌گیرد که با پرسشنامه یا مصاحبه ارزیابی می‌شود. نتیجه‌ی این داده‌ها بر محوری بین عدد صفر و ده مرتب می‌شود و بین ۱۵۰ کشور سنجیده شده و رتبه‌بندی‌شان بر حسب شادمانی را نشان می‌دهد.

در گزارش سال ۱۳۹۶ ایران در میان ۱۵۰ کشور رتبه‌ی ۱۰۸ را دارد که سه پله نسبت به سال گذشته افت نشان می‌دهد. این نکته جای شگفتی دارد که ایران نسبت به مصر (رتبه‌ی ۱۰۴)، فلسطین (رتبه‌ی ۱۰۳)، لبنان (رتبه‌ی ۸۸) و پاکستان (رتبه‌ی ۸۰) که با نابسامانی‌های سیاسی و امنیتی روبرو بوده وضعیت بدتری دارد و از کشورهایی با بحران اقتصادی مثل یونان (رتبه‌ی ۸۷)، ونزوئلا (رتبه‌ي ۸۲) نیز در حد یک پنجم بلندای جدول فروپایه‌تر است.
با مرور شاخص شادمانی در این گزارش چند نکته روشن می‌شود. نخست آن که پایین بودن سطح شادمانی به کشور ایران منحصر نیست، و گویی عارضه‌ای باشد که کل ایران زمین را گرفتار ساخته است. کشورهای نوپایی که طی پنجاه تا صد سال گذشته از دل ایران زمین یا بخشهای اشغال شده‌اش برساخته‌ شده‌اند. همگی جایگاهی در پایین‌ترین بخشهای این جدول دارند. سوریه (۱۵۲)، یمن (۱۴۶)، افغانستان (۱۴۱)، گرجستان (۱۲۵)، هند (۱۲۲)، عراق (۱۱۷)، آلبانی (۱۰۹) همگی موقعیتی پایینتر از ایران را اشغال کرده‌اند و اغلب اینها سرزمین‌هایی هستند که طی صد سال گذشته بخش عمده‌ی تاریخ‌شان را زیر سیطره‌ی استعمار انگلستان سپری کرده‌اند. در مقابل بیشتر کشورهایی که زیر حکم روسیه بوده‌اند در موقعیتهایی بالاتر از ایران قرار دارند، هرچند هنوز اوضاعشان در مقیاسی جهانی خراب است، و البته این نکته هم درباره‌شان مهم است که احتمالا داده‌هایی مخدوش درباره‌شان وجود دارد و رضایت بیشتر مردمش به این خاطر است که شرایط زندگی در دوران حاکمیت کمونیست‌ها سطح انتظاراتشان را پایین آورده است. این کشورها عبارتند از قرقیزستان (۹۸)، تاجیکستان (۹۶)، آذربایجان (۸۵)، اردن (۷۴)، ترکیه (۶۹)، قزاقستان (۶۰) و ترکمنستان (۵۹) و ازبکستان (۴۷) که جز اردن و ترکیه بقیه در طی و پنجاه سال گذشته زیر سیطره‌ی روسها قرار داشته‌اند.

ایراد شاخصهای شش‌گانه‌ای که با آن شادمانی سنجیده شده آن است که به سرمشق نظری استوار و شفافی استوار نیست و بیشتر ارتباط علی برآمده از آمارها و پیمایش‌ها را در قالب یک مدل نظری با هم ترکیب کرده است. شاید به همین خاطر این رتبه‌بندی به شدت با متغیرهایی ذهنی و سنجش‌ناپذیر مثل سطح انتظارات مردم یا تصور خیالی‌شان از زندگی آرمانی پیوند خورده است. یعنی آنچه که در این میان عینیتی دارد به اقتصاد مربوط می‌شود و باقی بیشتر با ذهنیت شهروندان ارتباط برقرار می‌کند تا شاخصهایی عینی که بشود به متغیرهایی سنجش‌پذیر ترجمه‌اش کرد.

در مدل نظری سیستمی نگارنده، غایت درونی تمام سیستم‌های انسانی با چهار متغیر قدرت، لذت، بقا و معنا معین می‌شود که متغیر مرکزی و محور تعیین رفتار –به ترتیب- در سیستم‌های اجتماعی (نهادها)، سیستم‌های روانشناختی (نظامهای شخصیتی)، در کالبدهای زنده و بدنها، و در عناصر فرهنگی هستند. بر این مبنا سطح شادمانی ملی حالتی ذهنی است که تابعی مستقیم از درجه‌ی برخورداری از این چهار متغیر (سرواژه: قلبم) محسوب می‌شود. یعنی در مدل نظری ما می‌توان چنین انگاشت که اگر در سیستمی اجتماعی توانمندی و قدرت نهادها، لذت و کامرانی «من»ها، تندرستی بدن‌ها و تراکم معنا در منشهای فرهنگی بالا باشد، شادمانی در آن جامعه بالا خواهد بود.

 

پایین بودن سطح شادمانی بر این مبنا قاعدتا باید به طور طبیعی از کم بودن منابع تولید قلبم ناشی شود. یعنی اگر مثلا در اثر اغتشاشی سیاسی یا شکست در جنگ یا بروز انقلاب نهادهای یک جامعه ضعیف و ناتوان شوند، یا در اثر همه‌گیر شدن مرضی بدن‌ها بیمار شوند و عمر کوتاه گردد، یا منابع اقتصادی لازم برای تغذیه‌ی فرهنگ یا سرگرمی و تفریح مردم اندک باشد، طبیعی است که شادمانی اندکی را داشته باشیم. یعنی سرراست‌ترین توضیح برای پایین بودن شادمانی، فقر منابعی است که قدرت و لذت و بقا و معنا را تامین می‌کنند، که خود پشتیبان شادمانی جمعی هستند.

نکته‌ی عجیب درباره‌ی ایران زمین آن است که در این قلمرو سطح شادمانی از آنچه که از منابع انتظار داریم بسیار پایین‌تر است. اغتشاشهای سیاسی و نظامی در سوریه و عراق و یمن و افغانستان خدشه‌ای بر متغیر بقاست و به این علت می‌تواند پایین بودن شادمانی در این کشورها را توجیه کند. با این همه درباره‌ی کشوری مانند ایران که منابع نفتی و ثبات سیاسی و امنیتی پایداری دارد، سطح شادمانی از آنچه که باید باشد بسیار پایینتر است. یعنی چنین می‌نماید که ما در کشورمان با نوعی فقر شادمانی روبرو هستیم، در شرایطی که قحطی منابع تامین شادمانی (یعنی سرچشمه‌های تولید قلبم) چندان اندک نیست. این بدان معناست که احتمالا در کشورمان پایین بودن سطح شادمانی به اختلال در مدیریت منابع پشتیبان قلبم مربوط می‌شود، و نه خودِ این منابع. این نکته وقتی اهمیتی چشمگیرتر پیدا می‌کند که به افت سه پله‌ای ایران از پارسال تا امسال نیز توجه کنیم. این افت بیش از آن که فقیر شدن منابع کشور را نشان دهد، نشانگر زوال ساختهای مدیریتی تندرست و کارآمد در کشور است، و این روندی است که طی دهه‌های گذشته به شکلی پیگیر وجود داشته و حالا وضعیتی بحرانی و هشدار دهنده به خود گرفته است.

خلاصه آن که آنچه از مرور این آمار می‌توان آموخت، اهمیت کلیدی مسیرهای مدیریتی حاکم بر منابع کلان کشور است، و ضرورت بازبینی و بازسازی مدارهای معیوب و قالبهای ناکارآمدی که به قیمت هزینه‌بندی نابخردانه یا صرف سودجویانه‌ی منابع مشترک ملی، رضایت از زندگی را در شهروندان ایرانی کاهش داده‌اند.

 

همچنین ببینید

درباره‌ی خاستگاه انديشه‌ی  محافظه‌کاران

مقاله‌ای درباره‌ی خاستگاه اندیشه محافظه‌کاران که در روزنامه‌ی همشهری، شنبه ۱۳۸۵/۹/۴ به جاپ رسید...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *