می دانیم که پوشش در ایران همواره موضوعی مورد توجه بوده، به عنوان مثال در سالهای اخیر پلیس افرادی را به عنوان بد حجاب دستگیر می کرد یا در بروکراسی های دولتی و بحث گزینش توجه به پوشش امری عادی و دست مایه استخدام های دولتی بوده و از طرفی شاهد انتخاب پوشش های عجیب و غریب از سوی جوانان بودهایم و ده ها مورد دیگر که همگی نشان از مورد توجه بودن امر پوشش در نزد مردم و دولت در ایران است، چه توضیحی می توان در این خصوص ارائه کرد؟
در همهی نظامهای اجتماعی هنجارهایی دربارهی پوشاک و آداب مربوط به آن وجود دارد که بدنهی جامعه آن را رعایت میکند. در یک جامعهی پایدار و منسجم این هنجارها روی هم رفته یک سیستم سازگار و درهم تنیده را پدید میآورند. سیستمی که از چیزها (جامه، کفش، سرپوش، آرایه، زیور و…) و قواعد و آدابِ به کار گرفتنِ آنها تشکیل شده است. در همهی جوامع انسانی که از حدی بزرگتر باشند، این نظام عمومی به زیرسیستمهایی میشکند که سلیقههای فرهنگی، آداب مذهبی، و سنن محلی خاص افراد را منعکس میکنند و در حالت عادی اینها نیز با آن هنجار عمومی سازگاری دارند. در جوامعی مانند جامعهی ما که دستخوش آشوب و بحران است، آن هنجار کلان دستخوش فروپاشی شده و این زیرسیستمها استقلال مییابند و مسیرهای واگرای خاص خود را دنبال میکنند. در همین شرایط است که تاکید نهادهای قدرت برای کنترل پوشاک و آداب جامه افزایش پیدا میکند. چون در شرایط ناپایداری اجتماعی و آشوب نهادی است که قدرت مستقر مورد تهدید واقع میشود و نظامهای کنترلی و ماشینهای انضباط اجتماعی کارآیی خود را از دست میدهند. بنابراین هرآنچه در جامه و پوشاک اهالی ایران زمینِ امروز میبینیم، بازتابی است از الگوهای سامان یا نابسامانی در این هنجارها.
در جامعه امروز ایران سرچشمه مد کجاست؟ و علت جاذبهی پدیده مد چیست؟
مد در همهی جوامع وجود دارد و امری نو و بیسابقه نیست. در همهی جوامع مردم به آراسته بودن و جذابیت ظاهری خود اهمیت میدهند و از این رو از نوآوریهایی استقبال میکنند که این نیازشان را برآورده سازند. به همین خاطر نوآوریهای اغلب جزئی در شکل و پوشش به سرعت مورد تقلید قرار میگیرند و به امری نمایان و آماری تبدیل میشوندَ، که اسم مُد هم به همین سویهی آماری ماجرا اشاره میکند. آنچه که جدید است و به زندگی مدرن مربوط میشود، برکشیده شدن مد تا حد یک صنعت مستقل است. یعنی در جریان تخصصی شدن نهادهای اجتماعی که در دل تمدن مدرن تحقق یافته، این الگوی کهن و عامِ تنظیم جامه با رسانههای نوظهور و اقتصادِ تبلیغات گره خوردند و این همان است که مد به معنای امروزین را خلق کرده است. یعنی مد در معنای مدرن کلمه شکلی تشدید شده، متراکم، پرشتاب و شاخه شاخه از هنر تنظیم پوشاک شخصی است که در پیوند با نهادهای مدرن نمادهایی نوظهور از ثروت و قدرت و منزلت را به گردش در میآورد.
وقتی در خیابان های شهرهای بزرگ و پر جمعیت ایران گشت و گذار می کنیم با تنوعی از انواع پوشش روبرو می شویم، که بخش عمده ای از آن بوسیله مد و توسط رسانه های مختلف داخلی و خارجی ترویج پیدا کرده اند، و با توجه به اینکه پوشش بخشی از هویت افراد است، آیا می توانیم بگوییم جوانان ایران دچار بحران هویتی هستند؟
به این نکته باید توجه کرد که اصولا هر الگوی آماری پوشاکی یک نوع مد است. یعنی هر سیستم هنجارسازی که جامهی ردهای از اعضای جامعه را تعیین کند و مبنایش تقلید از الگوی آماری پوشش باشد، نوعی مد محسوب میشود. در این معنا جوانانی که با سرمشق گرفتن از جامهی هنرپیشهها در فلان سریال ماهوارهای لباسهای رنگارنگ خود را انتخاب میکنند بر اساس یک مد عمل میکنند. به همین ترتیب کارمندان فلان اداره که کت و شلوار رسمی میپوشند یا الگویی خاص از پوشاک زنانه را مجاز میدانند هم با نوعی مد درگیر هستند. در یکی نیروی تبلیغات و جذابیت یک رسانهی سرگرم کننده است که مد را به کرسی مینشاند و در دیگری قدرت دیوانسالارانهی تنظیم کنندهی کردار کارمندان است که این کارکرد را برآورده میکند. بنابراین باید از اشتباه رایجی که در سطوح بالای تصمیمگیری هم دیده میشود، بپرهیزیم. آن خطا هم آن است که فکر کنیم هرچه از راه رسانههای خارج از کشور تبلیغ میشود مد است و پیروان آن آلامد هستند و در مقابل نسخههای ایرانی یا دولتی غیر مد محسوب میشوند. هریک از اینها یک سیستم هنجارساز هستند که برای طبقهای از اعضای جامعه الگویی خاص از پوشاک را تعریف میکنند و با راهبردهای خاص خود آن را به کرسی مینشانند. در این معنا ناسازگاری میان این سیستمها، و چفت و بست نشدنِ این هنجارها با هم است که بحران هویت را نشان میدهد. چنان که گفتید در جامعهی ما مدهای برخاسته از رسانههای بینالمللی که تابع معادلات اقتصادی صرف هستند، آشکارا بر آداب و سنن محلی و تعبیرهای جدیدی که با قدرت سیاسی گره خورده، غلبه کردهاند. اما تا اینجای کار تنها چیرگی یک شبکه از هنجارها بر هنجارهای رقیب را دارید که امری طبیعی و عادی است. مخاطره در آنجاست که این سیستمهای رقیب واگرا هستند و با هم تعارض دارند و تقریبا هیچکدامشان هم برای شهروندان معنادار نیستند. یعنی نظام اجتماعی و فرهنگی ما از تولید هنجارهای استوار بومی برای پوشاک مردم باز مانده و به همین خاطر زیرسیستمهای حاشیهای که سیاستزده و نامحبوب یا اقتصادزده و محبوب هستند جایگزین آن شدهاند.
وقتی آمارها را نگاه می کنیم متوجه می شویم ایرانیان در مصرف لوازم آرایشی و همین طور عمل های زیبایی سرآمد هستند، ریشه این میزان توجه به ظاهر چیست؟
حقیقت آن است که ایرانیان در سراسر تاریخ خود چنین بودهاند. کافی است به نگارههای تخت جمشید بنگرید و پوشاک پارسیان و اقوام ایرانیِ آن دوران را با پوشاک بسیار ابتدایی اقدام دیگرِ همزمانشان مقایسه کنید، یا توصیف مورخان باستانی یونانی و رومی و چینی از شکل ظاهری و زیبایی جامههای ایرانیان را بخوانید تا دریابید که توجه به آراستگی ظاهر و زیبایی چهره و کالبد از همان ابتدای کار در بطن فرهنگ ما قرار داشته است. این میراث فرهنگی به نظرم نه تنها ایرادی ندارد، که بسیار پسندیده و ارجمند هم هست. وقتی سخن از پوشاک در میان است، چه چیزی بهتر از آراستگی و زیبایی؟ ایراد کار در آن است که آنچه که امروز شاهدش هستیم فروپاشی آن ساز و کارهای بومی کهنی است که این آراستگی را برآورده میکرده است. طی دهههای گذشته جامه و به ویژه پوشش زنان به امری سیاسی تبدیل شده و این به آشفتگیهایی دامن زده است. میتوان گفت که تبدیل شدن پوشاک به ابزاری برای کنترل سیاسی شهروندان و بهرهجویی از کنترل پوشاک به مثابه دستاویزی برای مداخله در فضای خصوصی شهروندان، ترفند نابخردانهای بوده که به کار بسته شده و به کارکرد طبیعی و عادی پوشاک را به حاشیه رانده است. یعنی ما در جامعهمان با نوعی سرمایهگذاری افراطی قدرت بر پوشاک روبرو هستیم. به شکلی که زیبایی و آراستگی به امری سیاسی تبدیل شده است. در این معنا افراط در آرایش چهره و پافشاری بر انتخاب جامههایی ناسازگار با آنچه هنجار سیاسی طلب میکند، در عمل به نوعی مقاومت مدنی بدل گشته است. روندی که به بازخوردهایی مثبت دامن زده و خود را مدام تشدید کرده و به آشوب امروزین و فروپاشی اعتبار و مشروعیت هنجارهای بومی انجامیده است.
وقتی جوانانی را می بینیم که برخلاف عرف و هنجارهایی که سالها از سوی دولت تبلیغ می شده پوششان را انتخاب می کنند و یا در مورد خانم ها پوشش هایی را می بینیم که هیچ سنخیتی با پوشش مورد تائید در اسلام ندارد، دلیل این موضوع چیست؟ مگر جامعه ما یک جامعه اسلامی نبوده و نیست؟
نخست باید به این نکته توجه داشت که آنچه امروز به عنوان پوشش اسلامی استانده تبلیغ میشود، تنها یکی از هنجارهای رایج پوشاک در قلمرو سرزمینهای اسلامی است. در زمان صدر اسلام پوشش مردان و زنان کاملا با آنچه که در ذهن مردم است تفاوت داشته است و کافی است به منابع کهن تاریخ اسلام رجوع کنید تا ببینید که بخش عمدهی آنچه بر صحنهی فیلمهای هالیوودی مربوط به آن دوران میبینید، (از محمد رسولالله گرفته تا گلادیاتور که صحنههایی در عربستان دارد) نتیجهی تراوش تخیل کارگردانان است. یعنی اگر معیار پوشش مردان و زنان در صدر اسلام و قرن نخست هجری باشد، بسیار تردید دارم که سیاستگذاران این عرصه در جامعهی ما از رجوع به آن خرسند شوند. وقتی از پوشاک مردم در سرزمینهای اسلامی سخن میگوییم، به روندی تاریخی اشاره داریم که دورانها و دورههای متفاوت و قلمروهای جغرافیایی و سنن محلی گوناگون دارد و همهی اینها بخشی از آن حوزهی تمدن اسلامی محسوب میشوند. درست به همان شکلی که امروز پنج کشور بزرگ مسلمان دنیا از نظر جمعیت عبارتند از اندونزی و هند و پاکستان و بنگلادش و چین-نیجریه، که پوشاک سنتی جمعیت عظیم مسلمانشان با هم و با آنچه در ایران میبینیم تفاوت دارد. یعنی این تصور که یک نوع جامهی خاص نمایندهی یک باور مذهبی خاص است به کلی نادرست است و کافی است به دادههای آماری بنگریم تا خطا بودنش را دریابیم. گذشته از این، در کشور خودمان هم پژوهش جدی و معتبری انجام نشده که درجهی پایبندی واقعی به دین اسلام را در میان افرادی که هنجارهای پوششی گوناگون دارند نشان دهد. چنین مینماید که پوشش در ایران امروز بیشتر سوگیریهای ایدئولوژیک سیاسی را نشان دهد و نه باورهای مذهبی را. یعنی از سویی بعید است جمعیت به نسبت بزرگی که از هنجارهای آنسوی آبها پیروی میکنند به کلی بیدین باشند، و از سوی دیگر نامحتمل است همهی کسانی که پوشاکشان بر اساس معیارهای سیاسی تنظیم میشود، دیندارانی صادق و راسخ باشند.
روند نوع پوشش مردم در ده بیست سال اخیر را چگونه می بینید و از این رهگذر آینده پوشش را چطور ارزیابی می کنید؟
آنچه که نمایان است عقبنشینی گام به گام آن قالب دولتی و ایدئولوژیکی است که چند دهه پیش شکل گرفته بود. فراگیر شدن رسانههای جمعی و به ویژه رواج شبکههای مجازی بیشک در این مورد تاثیر داشته و هنجاری که آن قالب دولتی را در هم شکسته متاسفانه فرهنگ بومی و معناداری نبوده و تقلیدی موزائیکی از هنجارهای فرنگستان بوده است. با این همه زور و قوت همین الگوی بیمعنا به خاطر جذابیتش آشکارا بیشتر بوده و احتمالا روند استیلای آن همچنان ادامه خواهد یافت. هدف از تبلیغ مد که در رسانههای عمومی و فیلمها دیده میشود، در نهایت آفریدن بازاری برای کالاهای صنعت پوشاک است. خوشبختانه هنوز اقتصاد ایران توسط این بازارها مسخ نشده و به همین خاطر هنوز این امید هست که هنجارهای بومی و ملی به شکلی خودجوش تحول پیدا کنند و به رقیبی معنادار برای آن هژمونی بیمعنا تبدیل شوند. جنبشهایی هم در این راستا در میان جوانان دیده میشود، هرچند هنوز در این جنگل انبوه به گیاهانی نورس و نازک مینماید.