پنجشنبه , آذر 22 1403

نخست: دل ایرانشهر

نخست: دل ایرانشهر

G:\pix\projects\هاپلوگروه\-8000 BCE-haplogroups.png

ایران زمین نخستین ایستگاهی بوده که جمعیت‌‌های انسان خردمند هنگام خروج از آفریقا در آن مستقر شده‌‌اند،[1] و همچون گرانیگاهی جغرافیایی برای انتشار جمعیتهای انسانی به باقی نقاط اوراسیا عمل کرده است.[2] دو لنگرگاه اصلی این فرایند شبه جزیره‌‌ی عربستان و نواحی شمالی ایران زمین بوده که در سراسر تاریخ گذرگاه‌‌های مشخصی را برای به جریان افتادن جمعیت پدید آورده است.[3] به همین خاطر در این منطقه با لایه‌‌هایی متنوع از جمعیتهای گوناگون سر و کار داریم که همنشینی‌‌شان تنوع ژنتیکی چشمگیری را پدید آورده‌‌ است.[4]

دل ایرانشهر بر خلاف تصور عمومی با بافت ژنتیکی منسوب به «آسیا» شباهتی ندارد.[5] یعنی مرزبندی روشنی را می‌‌توان میان قلمرو خاوری (حوزه‌‌ی تمدن چینی) و قلمرو میانی (حوزه‌‌ی تمدن ایرانی و اروپایی) تشخیص داد. ایران زمین همواره به صورت یک نقطه‌‌ی داغ برای همجوشی جمعیتهای گوناگون عمل کرده است و به همین خاطر تنوع ژنتیکی مردم ایران به شکلی چشمگیر بالاست.[6] در عین حال این تنوع با نوعی هم‌‌ریختی و درهم‌‌تنیدگی جمعیتی همراه است. یعنی شکلی از وحدت در عین کثرت را در بافت ژنتیکی ایران می‌‌بینیم. مثلا بر اساس چندریختی شاخص ژنتیکی HLA نشان داده شده که اقوام ایرانی همگی هم‌‌تبار و درهم تنیده هستند[7] و این ماجرا حتا درباره‌‌ی اقوام به ظاهر ناهمسان و رقیب مثل آذری‌‌ها و کردها هم صادق است.[8] از سوی دیگر رگه‌‌ها و بند نافهایی همچنان جمعیتهای هم‌‌تباری که فاصله‌‌ی جغرافیایی زیاد دارند را به هم متصل می‌‌سازد. مثلا خویشاوندی و هم‌‌تباری روشنی میان پارسیان هندوستان و زرتشتیان ایرانی[9] و این دو با زرتشتیان پاکستانی[10] دیده می‌‌شود.

G:\pix\projects\هاپلوگروه\-5000 R1a-M417_The_Beast.pngپژوهش پردامنه‌‌ی آلنتافت و همکارانش بر محتوای ژنتیکی صد و یک جسد بازمانده از عصر برنز نشان می‌‌دهد که شکوفایی فرهنگی عصر برنز و جهشی که در پیچیدگی نظامهای اجتماعی ایجاد شده تنها نتیجه‌‌ی به چرخش درآمدن ایده‌‌ها و اندیشه‌‌ها نبوده و همزمان تحرک جمعیتی چشمگیری هم در سراسر اوراسیا وجود داشته که در هم آمیختگی اندیشه‌‌ها و فناوری‌‌ها را ممکن ساخته است. داده‌‌های به دست آمده در این پژوهش با نظریه‌‌ی مهاجرت آریایی‌‌ها سازگاری دارد و نشان می‌‌دهد که گسترش جمعیت‌‌هایی که به زبانهای هند و اروپایی سخن می‌‌گفتند در عصر برنز تحقق یافته است. همچنین این شواهد نشان می‌‌دهد که در این دوران (هزاره‌‌ی سوم و دوم پ.م) ویژگی‌‌های ظاهری منسوب به آریایی‌‌ها مانند پوست و موی روشن پیشاپیش وجود داشته است، اما توانایی گوارش لاکتوز هنوز تثبیت نشده بوده است.[11]

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/b/b0/Y-Haplogroup_R1_distribution.png

توزیع هاپلوگروه R1a (ارغوانی) و R1b (سرخ) در جمعیتهای قلمرو میانی

داده‌‌ها نشان می‌‌دهد که صحرای بزرگ آفریقا، کویر مرکزی ایران و رشته کوه هندوکش مهمترین موانع طبیعی بوده که تحرک جمعیتهای انسانی را مهار و مرزبندی کرده است.[12] راگیرو نشان داده که رشته‌‌ کوه‌‌های قفقاز و بلندیهای آناتولی را هم باید در مرتبه‌‌ی پایینتری به عنوان یکی از متغیرهای مهار کننده‌‌ی تحرک جمعیتی در این منطقه در نظر گرفت، و این در مقابل بلوچستان و خلیج عمان قرار می‌‌گیرد که مثل گذرگاهی طبیعی برای تحرک جمعیتی عمل کرده است.[13]

هاپلوگروه اصلی تکامل یافته در این منطقه R1 است که اغلب با برچسب M173 شناخته می‌‌شود. این هاپلوگروه دو زیرشاخه‌‌ی اصلی دارد که عبارتند از R1a و R1b که دو شاخه‌‌ی شرقی و غربی این جمعیت را بر می‌‌سازند.

بسیاری از پژوهشگران جمعیت‌‌هایی که به زبان آریایی مادر سخن می‌‌گفته‌‌اند را با هاپلوگروه R1a مربوط دانسته‌‌اند و پژوهشگران قدیمی‌‌تر خاستگاه جغرافیایی آن را آناتولی و قفقاز در نظر گرفته‌‌اند.[14] گروینی می‌‌گوید که ایرانیان در خوشه‌‌های این ترکیب بر کروموزوم Y خود با مردم اروپا و بخشهای دیگر آسیا اشتراک دارند و بنابراین نمی‌‌توان آن را شاخصی برای آریایی بودن در نظر گرفت،[15] اما مطالعه‌‌ی توزیع این هاپلو گروه نشان می‌‌دهد در میان دو شاخه‌‌ی هاپلوگروه R، همین R1a است که با هند و ایرانی‌‌ها سازگاری دارد و اینها همان مردمی هستند که به لحاظ تاریخی خود را آریایی می‌‌نامیده‌‌اند. در مقابل هاپلوگروه R1b که در ایران هم یافت می‌‌شود اما در اروپا فراوانتر است، احتمالا شاخص عامتر مربوط به خانواده‌‌ی بزرگ جمعیت‌‌های هند و اروپایی‌‌ است.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/c/c4/R1a_origins_%28Underhill_2010%29_and_R1a1a_oldest_expansion_and_highest_frequency_%282014%29.jpg

دو نظریه (پامیاف و اوندرهیل) درباره‌‌ی خاستگاه هاپلوگروه R1a در شمال غربی ایران زمین یا حاشیه‌‌ی شمالی-غربی دریای خزر و دونظریه (هورپاث و سمنوف-بولات) درباره‌‌ی مسیرهای مهاجرت پیشاهندواروپایی‌‌ها

هاپلوگروه R1a در فاصله‌‌ی ۲۲ تا ۲۵ هزار سال پیش در دشتهای شمال ایران زمین و نواحی کوهستانی غربی تکامل یافته و داده‌‌هایی که از کهنترین نمودها و بالاترین بسامد توزیع این هاپلوگروه در دست داریم، نشان می‌‌دهد که خاستگاه آن احتمالا ربع شمال غربی ایران زمین و منطقه‌‌ی آذربایجان و گیلان و ارمنستان و آران و شروان بوده است.

شاخه‌‌زایی هاپلوگروه R1

زیرشاخه‌‌ی اصلی‌‌ R1a (که با شاخص M420 مشخص می‌‌شود) ترکیبی است به نام M417 (R1a1a1) که احتمالا در ایران شرقی شکل گرفته و در این ناحیه حدود ۵۸۰۰ سال قدمت دارد. نیمرخ جغرافیایی خاص ایران باعث شده که الگوی خاصی برای توزیع خاص هاپلوگروه R1a1-M198 شکل بگیرد[16] و دل ایرانشهر مرکز تکامل هاپلوگروه R1b1-M269 باشد.[17] یعنی شاخه‌‌زایی این هاپلوگروه هم در بخشهای مرکزی ایران زمین انجام پذیرفته است.

درباره‌‌ی خاستگاه و مسیر پراکنده شدن هاپلوگروه R1a1 که نماینده‌‌ی آریایی‌‌هاست پژوهش‌‌های زیادی انجام پذیرفته است. در این میان دیدگاه کلیوسوف تا حدودی مورد توافق قرار گرفته، که بر مبنای آن این هاپلوگروه حدود ۲۱ هزار سال پیش در ترکستان تکامل یافته است. او بعدتر این خاستگاه جغرافیایی را با کمک داده‌‌های برآمده از پژوهش‌‌های دیگر می‌‌توان به منطقه‌‌ی سغد و خوارزم و مرو نیز تعمیم داد. کلیوسوف به این خاطر که تا حدودی با غفلت از داده‌‌های تاریخی و اسناد باستان‌‌شناختی محدوده‌‌ی شکل‌‌گیری این هاپلوگروه را به ترکستان و به خصوص بخش‌‌های جنوبی آن منطقه محدود دانسته، ناگزیر فرض کرده که مسیر اصلی مهاجرت این مردم نخست به هند و بعد به ایران بوده است. در حالی که مسیر سرراستی از ترکستان به هند نداریم و رشته کوه هندوکش در این میان سدی عبورناپذیر است. در مقابل اسناد تاریخی نشان می‌‌دهند که مسیر اصلی مهاجرت از شمال شرقی ایران (سغد و خوارزم) به بخش‌‌های شمالی و مرکزی ایران زمین و از آنجا به آناتولی بوده است.

کلیوسوف این نکته که هاپلوگروه مورد نظرمان در فاصله‌‌ی ۱۱ تا ۹ هزار سال پیش به آناتولی رسیده را نشان داده، اما این که چطور این شاخص در همین زمان در شبه قاره‌‌ی هند غایب است را نادیده انگاشته است. جمعیت‌‌های حامل این هاپلوگروه به مهاجرت خود به سمت باختر ادامه داده‌‌اند و در فاصله‌‌ی دوازده تا ده هزار سال پیش به بالکان و در حدود ۴۸۰۰ سال پیش به اروپای غربی و اسپانیا و فرانسه رسیده‌‌اند.[18]

هِنِربیخلر که آرای خود را بر مبنای داده‌‌های کلیوسوف استوار ساخته معتقد است که پس از وقفه‌‌ای پنج هزار ساله موج دوم از گسترش این هاپلوگروه آغاز می‌‌شود و این مهاجرت معکوسی است که آغازگاه‌‌اش شمال دریای سیاه و اوکراین امروزین بوده است. این موج به شاخه‌‌ای از مهاجران موج اول مربوط می‌‌شوند که در این منطقه اقامت گزیده و از آنجا به سمت شرق و جنوب حرکت می‌‌کنند. [19] این دیدگاه که تا حدودی در برداشت‌‌های ابتدای قرن بیستم برای آریایی پنداشتن مردم آلمان و اوکراین ریشه دارد، بدیل محتمل‌‌تری هم دارد و آن این که این موج دوم مهاجرت معکوس نبوده و مهاجرتی مشابه با موج اول و در همان جهت آن باشد. یعنی بار دیگر اضافه بار جمعیتی از مناطق شمال ایران زمین به حرکت در آمده و همان مسیر پیشین را در دامنه‌‌ای محدودتر پیموده باشند.

این موج دوم همان است که دولتهای هیتی و کاسی و میتانی را پدید می‌‌آورد و باید آن را آریایی دانست چون جمعیتهای هند و ایرانی از آن مشتق می‌‌شوند. این که جمعیتهای یاد شده در ایران غربی تمرکز دارند و ردپایی از آنها در سراسر ایران زمین یافت می‌‌شود نشانگر آن است که برداشت یاد شده نادرست است و خاستگاه موج‌‌های بعدی نیز همان ترکستان یا شمال شرقی ایران زمین بوده است.

در حدود ۴۵۰۰ سال پیش دامنه‌‌ی این مهاجرت دوم به آناتولی می‌‌رسند و از آنجا در فاصله‌‌ی ۴۰۰۰ تا ۳۶۰۰ سال پیش به میانرودان و ایران غربی وارد می‌‌شوند و تا شبه جزیره‌‌ی عربستان و بخشهایی از شمال مصر پیشروی می‌‌کنند. پس از آن موج دیگری از مهاجرت آریایی‌‌ها را داریم که به طور مشخص در فاصله‌‌ی ۴۲۰۰ تا ۳۳۰۰ سال پیش از شمال شرقی ایران زمین آغاز می‌‌شود و پهنه‌‌ی ایران زمین را در می‌‌نوردد و این همان است که پیشاهنگان‌‌اش سخنگویان به زبان اوستایی و سانسکریت هستند و در ادامه‌‌اش تیره‌‌های نامداری مثل مادها و پارسها قرار می‌‌گیرند. این موج عملا تا یک هزاره بعد ادامه می‌‌یابد و حرکت پارتها و تخاری‌‌ها از ترکستان و جنوب روسیه به ایران شرقی و راندن مقدونیان را باید ادامه‌‌ی آن دانست.

G:\pix\projects\هاپلوگروه\+2000 هاپلوگروههای ایران زمین.jpg

گذشته از این هاپلوگروه R1، جمعیت بومی اولیه‌‌ی ایران زمین حامل هاپلوگروه دیگری به نام J هم بوده‌‌اند. یکی از شاخه‌‌های مهم این ترکیب ژنتیکی J2a است که با ردگیری زیرشاخه‌‌هایش می‌‌توان روندهای جابه‌‌جایی جمعیت در ایران زمین و شاخه‌‌های گسترش آن را بازسازی کرد. مثلا هاپلوگروه J2a-M530 که به طور خاص در یزدی‌‌ها و مازنی‌‌ها بسامد بالایی دارد، همراه با انتقال تمدن کشاورزانه در جهت باختری گسترش یافته و به ویژه در ایتالیا زیادی دارد.[20]

هاپلوگروه J2a-M67* هم از این نظر اهمیت دارد که گسترش جمعیتی از ایران زمین به سمت اروپا را در دوران پیش از آخرین یخبندان نشان می‌‌دهد. خاستگاه این ترکیب جایی در ایران مرکزی بوده و دامنه‌‌اش به ایران شرقی (افغانستان و پاکستان) کشیده نمی‌‌شده است، اما در جهت باختری تا اروپا و شمال آفریقا کشیده شده و بسامدش اوج‌‌هایی دارد که علاوه بر ایران مرکزی و آسورستان در کرت و مرکز ایتالیا و قبرس نیز دیده می‌‌شود.[21]

اگر به تبارنامه‌‌ی مادری ایرانیان بنگریم می‌‌بینیم که در کل جمعیت‌‌های ایران زمین سه هاپلوگروه میتوکندریایی H، J و U بیشترین بسامد را دارند. در بخش‌‌های شمالی ایران هاپلوگروه J بیشترین فراوانی (۳۵٪) را دارد و بیش از دو برابر دوتای دیگر یافت می‌‌شود، و احتمالا از آغاز در همین منطقه تکامل یافته است. هاپلوگروه H و زیرشاخه‌‌هایش که در اروپای شرقی و قفقاز بسامد بالایی دارند هم در ایران مرکزی یافت می‌‌شوند و احتمالا نتیجه‌‌ی گسترش جمعیتی از شمال شرقی ایران زمین به سمت غرب باشند.[22] زمان شکل‌‌گیری این هاپلوگروه (حدود ۲۴ هزار سال پیش) در ضمن با گسترش جمعیتی چشمگیری در فلات ایران مصادف است و احتمالا این پیامدی از افزایش جمعیت حاملان این هاپلوگروه بوده است.[23]

در مقابل در جنوب ایران هاپلوگروه U بیشترین بسامد را دارد و تنها اندکی از دوتای دیگر فراوانتر است. جالب است که این هاپلوگروه به کلی در جمعیت‌‌های شمال آفریقا غایب است. برخی از این شاخص‌‌ها شیب توزیعی جغرافیایی در زیرگروه‌‌هایشان دارند. مثلا U7 در گیلکی‌‌ها بیشترین بسامد (۸/۱۰٪) را دارد و در حرکت به سمت دره‌‌ی سند و شمال هند به تدریج کاهش پیدا می‌‌کند و جای خود را به U2 می‌‌دهد. از سوی دیگر U5 و U4 که بیشترین بسامدشان را در بالکان دارند، به تدریج در جهت غرب به شرق از بسامد خود می‌‌کاهند، اما همچنان تداومی جمعیتی را نشان می‌‌دهند، چنان که هردوی اینها در سغد و خوارزم بسامد بالایی دارند و U4 در افغانستان امروز هم یافت می‌‌شود. U5 علاوه بر این یک شیب کاهنده از شمال به جنوب را هم دارد و بسامدش در عربستان کمینه می‌‌شود. هاپلوگروه مادری R هم در محور آسیای میانه به دره‌‌ی سند فراوان است و تا بالکان گسترش می‌‌یابد. هرچند از دره‌‌ی سند عبور نمی‌‌کند و در شبه‌‌قاره‌‌ی هند کمیاب است.[24]

بررسی ناحیه‌‌ی HVS-1 بر دی ان ای میتوکندریایی اقوام ساکن در ایران امروز نشان می‌‌دهد که جمعیتهای شهری اطراف کویر مرکزی بیشترین هوموپلازی (اشتراک در جهش‌‌های همسان) را با بسامد ۴۰٪ نشان می‌‌دهند و سیستانی‌‌ها در این مورد کمترین بسامد (۱۳٪) را دارند. این نکته هم جالب توجه بود که رایج‌‌ترین هاپلوگروه در میان مردم گرداگرد کویر مرکزی و کردها و گیلک‌‌ها و آذری‌‌ها و سیستانی‌‌ها HV بود، در حالی که در بلوچ‌‌ها و عربها و ترکمن‌‌ها هاپلوگروه‌‌های N و M فراوانتر بود. در ضمن همه‌‌ی این جمعیت‌‌های ایرانی هاپلوگروه‌‌های مربوط به غرب اوراسیا غلبه داشت و در این میان تنها ترکمن‌‌ها بودند که ترکیب‌‌شان به بافت شرق اوراسیا (ترکستان و مغولستان) شبیه بود.[25]

هاپلوگروه‌‌های میتوکندریایی N، J و K که بیشتر در اروپا یافت می‌‌شود در کشور کنونی ایران هم بسامد بالایی دارد. هاپلوگروه‌‌های J و K با بسامدی همسان (۱۰-۱۱٪) دارد که کمابیش با جمعیت اروپایی همسان است. در اروپا J و K به ترتیب ۳/۱۱٪ و ۱/۹٪ بسامد دارند. بیش از ۸۰٪ ساکنان ایران هم حامل هاپلوگروه N هستند. در مقابل هاپلوگروه‌‌ M و BM که در جمعیت‌‌های مغولستان و غرب چین بیشتر یافت می‌‌شود اندک است (به ترتیب ۳۴/۲٪ و ۶/۱۷٪). بسامد دو هاپلوگروه اخیر هرچه از شرق به غرب پیش می‌‌رویم در کشور ایران کمتر می‌‌شود و واژگونه‌‌اش درباره‌‌ی هاپلوگروه‌‌های J و Kمصداق دارد که شیب انتشارش از غرب به شرق کاهش می‌‌یابد.[26] هاپلوگروه BM که در این میان کهنتر از همه است، و هاپلوگروه M که از آن مشتق شده در ۵۵٪ از مردم ساکن قلمرو خاوری و بومیان سیبری یافت می‌‌شود. در کل ۷۷٪ مردمی که در آسیا زندگی می‌‌کنند این شاخص را دارند و در مقابل ۹۹٪ مردم اروپا حامل یکی هاپلوگروه‌‌های H ، I، J ، K، T، U، V ، W، و X هستند. پنج‌‌تا از این ترکیبها (H ،J ، K، T،V ) به نسبت دیر (۳۰ تا ۸ هزار سال پیش) تکامل یافته‌‌اند. در این میان هاپلوگروه U بسیار کهن است و بین ۶۷ تا ۵۱ هزار سال پیش تکامل یافته و این زمانی است که جمعیت‌‌های انسانی تازه از آفریقا خارج شده و در ایران زمین متمرکز بوده و هنوز کوچ‌‌شان به قلمرو خاور دور و اروپا را آغاز نکرده بودند.

هاپلوگروه‌‌های میتوکندریایی N1، N2، X، R2’JT، U و R0 در ایران فراوان یافت می‌‌شوند. در این میان هاپلوگروه N و زیرشاخه‌‌هایش در حدود ۴۵ تا ۶۰ هزار سال پیش تکامل یافته‌‌اند و نخستی گام خروج انسان خردمند از آفریقا را نشان می‌‌دهند. حضور هاپلوگروه کمیابی مثل N23 در مردم شهرهای اطراف کویر و قشقایی‌‌ها نشان می‌‌دهد که این هاپلوگروه در ایران زمین تکامل یافته[27] و این سرزمین نخستین ایستگاه برای کوچندگان به بیرون از آفریقا بوده است. داده‌‌های دیگر هم به کهن بودن جمعیتهای امروزین ساکن ایران زمین گواهی می‌‌دهد، چنان که قدمت بافت جمعیتی همین ایل قشقایی و مردم استان فارس امروز به ۴۰-۴۲ هزار سال پیش باز می‌‌گردد[28] و این کمی پس از خروج گونه‌‌ی انسان هوشمند از آفریقاست.

G:\pix\projects\هاپلوگروه\+2000 HG_J1_(ADN-Y).PNG

این بافت ژنوم میتوکندریایی بستری پایه را نشان می‌‌دهد که جمعیتهای کوچنده از اطراف به آن وارد شده‌‌اند و مسیر اینها را با ردگیری شاخصهای کروموزوم Y بهتر می‌‌توان بازسازی کرد. از این داده‌‌ها معلوم می‌‌شود که دست کم چند مهاجرت‌‌‌‌ بزرگ از پیرامون به سمت مرکز ایران زمین داشته‌‌ایم: از قفقاز و سکائیه‌‌ی غرب (غرب اوراسیا: R1b-L23)، از سغد و خوارزم (آسیای مرکزی: Q-M25)، از آناتولی (J2a-M95) و از جنوب میانرودان (J1-page08) جمعیت‌‌هایی به مرکز ایران زمین کوچ کرده و با بقیه‌‌ی اقوام ایرانی ترکیب شده‌‌اند. در این میان مهاجرت بومیان ایران زمین (J2-M410, J2-page55, J2-M530 و R1b-M269) به سمت اروپا بسیار کهن بوده و به دوران پیشاکشاورزی باز می‌‌گردد. در مقابل تحرک‌‌های جمعیتی در درون قلمرو ایران زمین دیرآیندتر بوده و به پس از ظهور زندگی کشاورزانه مربوط می‌‌شود.[29]

در این بین هاپلوگروه J12-M92 که پانزده هزار سال پیش در شمال غرب آناتولی تکامل یافته در حاشیه‌‌ی مدیترانه پراکنده شده و در بالکان و ایتالیا بسامدی چشمگیر دارد. تاریخ ورود این شاخص به یونان ۹۷۰۰ سال پیش و به ایتالیا ۱۱۴۰۰ سال پیش بوده است. این شاخص به تازگی (۱۳۰۰ سال پیش) وارد ایران شده و تنها لکه‌‌هایی از این شاخص یافت می‌‌شود. روی هم رفته تنها ۱٪ مردان ایرانی این متغیر را دارند و تنها در میان آذری‌‌ها این نسبت قدری بیشتر (۳٪) است. اما عجیب این که بیشترین بسامدش را در سیستان و بلوچستان می‌‌بینیم که ۵/۱۲٪ مردان حامل آن هستند.[30]

 

 

  1. Stringer, 2000: 24–25.
  2. Lahr and Foley, 1998: 137–176.
  3. Terreros et al., 2011: 235–246.
  4. Quintana-Murci et al., 2001: 537–542.
  5. Quintana-Murci et al., 2004: 827–845.
  6. Regueiro et al., 2006; 61: 132–143.
  7. Farjadian et al., 2009: 1943–1950.
  8. Farjadian et al., 2007: 457–463.
  9. Farjadian et al., 2006: 185–191.
  10. Mohyuddin and Mehdi, 2005: 691–695.
  11. Allentoft et al., 2015: 167–172.
  12. Shepard and Herrera, 2006: 467–476.
  13. Regueiro et al., 2006; 61: 132–143.
  14. Quintana-Murci et al., 2001: 537–542.
  15. Grugni et al., 2012: e41252. 
  16. Wells et al., 2001: 10244–10249.
  17. Regueiro et al., 2006; 61: 132–143.
  18. Klyosov, 2011: 1127-1195.
  19. Hennerbichler, 2012: 68.
  20. Grugni et al., 2012: e41252. 
  21. Grugni et al., 2012: e41252. 
  22. Terreros et al., 2011: 235–246.
  23. Derenko et al., 2013: e80673..
  24. Terreros et al., 2011: 235–246.
  25. Fakhraz, 2008: 166-171.
  26. Houshmand et al., 2004: 44-48.
  27. ‌Bahmanimehr, 2013: 187-192.
  28. Derenko et al., 2013: e80673..
  29. ‌Bahmanimehr, 2013: 187-192.
  30. Grugni et al., 2012: e41252. 

 

 

ادامه مطلب: دوم: محور کوهستانی قفقاز-زاگرس

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب