فرشگردسازی: خویشکاری شخصی و کردار هستیساز
نشست هجدهم: ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
مریم قدیمی: در گفتوگوهای پیشین یکی از عزیزان گفتند که انضباط شخصی یک کنش است، اما به نظر من نتیجهی شفافیتِ خواست است. نقش کنش تنها در ایجاد شفافیت خواستههای ما برای خودمان است. آیا این نتیجهگیری درست است؟
مریم باقرزاده: به نظر من انضباط شخصی یک میل است.
شروين وكيلى: مریم جان، تمایز اصلی میان کنش و عمل است. کنش رفتاری گزینشی و هدفمند است که بر اساس هنجارهای نهادی تعیین نمیشود. در این معنا انضباط درونی کنش است و در برابر نظمها و انضباطهای برونزاد سازمانی قرار میگیرد که زایندهی عمل است.
علیرضا کسایی مقدم: کنش در امتداد میل و خواست است که این دو از دستگاه شناسایی برمیخیزند.
مریم قدیمی: ولی انضباط شخصی یک انتخاب نیست. برونده شناخت از خواست درون است.
شروين وكيلى: انتخاب همین است دیگر. اگر کردار به خواست و میل پیوند بخورد، انتخابی است و اگر نخورد، نیست. چه معیار دیگری برای گزینشی بودن رفتار میشناسی؟
مریم قدیمی: آگاهانه بودن آن.
شروين وكيلى: بیشتر رفتارهای اجباری که زیر فشار محیط انجام میشود هم آگاهانه است؛ در مقابلِ خیلی از رفتارهای مبتنی بر میل که خودخواسته است و شاید نیمهخودآگاه یا حتا ناخودآگاه.
مریم قدیمی: سپاس. نکتهای مهم بود در افتراق کنش و عمل.
علیرضا کسایی مقدم: هستی یا مهروند در تغییر و تحول دائم است. از ذرات ماده در کوچکترین مقیاسی که تاکنون شناخته شده، مانند فرمیونها و بوزونها، تا بزرگترین ساختههای هستی ستارهای. (UYscuti) در اندازه و (R136a1) در وزن، هم در حرکت و هم در تاثیر متقابل نسبت به یکدیگر هستند و عامل تغییر در هستی در هر دم میشوند: «هر زمان نو میشود دنیا و ما / بیخبر از نو شدن اندر بقا». در سیستمهای پیچیدهی خودسامانده و خودارجاع و خودزاینده – که به سطحی از انباشت اطلاعات رسیدهاند و امکان آگاهی و خودآگاهی و داشتن ارادهی آزاد را یافتهاند – این تغییرات هدفمند میشوند. بر اساس این فرض، دگرگونی در هستی در هر زمان بیوقفه رخ میدهد و بیشتر تغییرهای هدفمند در راستای افزایش متقابل «قلبم» یا افزایش برآیند آن نیست. آنچنانکه در مثال استیو جابز میزان «قلبم»ای که کاهش داد بیش از آنی بود که افزود. بنابراین، فرشگردسازی کنشی هدفمند بر اساس آرمانهای بلند افزایش متقابل «قلبم» یا برآیند «قلبم» است؛ با پرهیز از فرومایگی، ولی همراه با فروتنی و گامهای محکم وکوتاه و محاسبهی همیشگی درون و مهرورزی با پردازش دقیق تنشهای بنیادی. نظرتان چیست؟
شروين وكيلى: موضوع پویاییِ همیشگی مورد نظرت در ابعاد خرد درست است علیرضا جان. گرچه مهم است توجه کنیم به اینکه «قلبم» – که البته آن هم پویاست – در سطحی متمایز از مقیاس و پیچیدگی نمود پیدا میکند. گزارهها به نظرم درست است.
علیرضا کسایی مقدم: ممکن است تا حدودی توضیح دهید؟
شروين وكيلى: به گمانم مهم است که گزارههایمان برای توصیف هستی را لایهبندی کنیم، طوری که دایرهی مقیاس و محدودهی وصفمان معلوم باشد؛ وگرنه ممکن است از آمیختگی مفاهیم لایههای ناهمسان، خطاهایی رخ دهد.
پوریا آزادی: پرسشی دربارهی موضوع این درسگفتار و یکی از درسگفتارهای پیشین در خصوص زبان برایم پیش آمده است. یکی از نیازهای فرشگردسازی مشاهدهی عینی و دقیق زیستجهان است. آیا این نگرش پدیدارشناسانه که ارتباط با هستی را از راه زبان میداند و در اساس باور دارد که انسان به وسیلهی واژهها میاندیشد، با شواهد علمی و عینی مطابقت دارد؟ آیا انسان واقعا به کمک کلمات میاندیشد یا اینکه این تنها یک تجربهی محدودِ آزمودهنشده از گفتوگوی درونی است؟
شروين وكيلى: حقیقت آن است که شواهدی داریم که نشان میدهد اندیشه از زبان فربهتر است. آن کتاب برمودز که معرفی کردم و روی کتابخانهام هست شواهدی در این مورد آورده است: Bermudez/ Thinking without language .
علیرضا کسایی مقدم: این یک خطای ایجاد شده است که انسان میتواند بدون کلمات بیندیشد. اندیشه به وسیلهی زبان کنترل میشود و این فکر یک خطای سیستمی است که به آن دچار شدهایم: «آدمی مخفی است در پشت زبان / این زبان بندی است بر درگاه جان». نظام اجتماعی که خودآگاه نیست و خودمختار.
شروين وكيلى: من گمان میکنم اندیشه نسبت به زبان وضعیتی پیشینی و بنیادیتر دارد. زبان شیوهی رمزگذاری و اعلام آن است، نه تولیدش.
علیرضا کسایی مقدم: ولی می تواند محدودش کند.
پوریا آزادی: میشود کمی فراتر رفت و گفت که تنها یکی از شیوههای رمزگذاری و اعلام آن است؟
شروين وكيلى: آره به نظرم، هنر را هم در آن سو داریم.
مریم باقرزاده: استاد در مورد اینکه گفتید چرا دیگر افرادی مانند حافظ و فردوسی و سعدی نداریم، این به ذهنم رسید که نظامهای آموزش و پرورش با مجموعهای از سیاستها یا در واقع با دروغی پنهان به افراد آموزش میدهند. بر حسب ارزشگذاری دولتهاست که مفاد درسها معلوم میشود و افراد در نظامهای دانشگاهی مجبوراند محتوای درسیای را بخوانند که یک حکومت خوب و بد آن را مشخص کرده است. این به نظرم نوعی دروغ پنهان است که موارد خوشامد یک حکومت، به عنوان راست و حقیقت، به افراد آموزش داده میشود؛ نه علمی که بر پایهی حقیقت باشد. هرچند در گذشته سیاستگذاریای نظاممند برای علم وجود نداشته است و فرد میتوانسته با گزینش خودش از هر استادی مطلبی را بیاموزد که به طور کلامی بلد بوده. پس، کسانی مانند سعدی و حافظ – که خودشان پژوهشگر بودهاند – توانستهاند با دسترسی به دانش آزاد به این جایگاه برسند. به گمان من علم امروز دستکاریشده و ارزشگذاریشده و سانسورشده توسط حکومتهاست و برای همین نخبهها، با اینکه باهوش هم هستند، دیگر مانند حافظ و سعدی نامور نشدهاند.
شروين وكيلى: بله، گمان میکنم یک ایراد جدی، همین نهادی شدن آموزش عمومی باشد و متمرکز شدنش.
مریم باقرزاده: نمونهای که آوردید در مورد اسبی بود که چشمبند زده است. به نظر من نظامهای دانشگاهی در حال تربیت افرادی هستند که مانند آن اسب چشمبند زده و نیروی تشخیص علمی را ندارند. علم بهشان القا میشود و این بسیار بد است. و اینکه به نظرم باید انسان بتواند به تمام منبعهای دانش دسترسی داشته باشد و خودش آنها را ارزشگذاری کند، نه اینکه بهش القا بشود. در عرفان صفت شاهد بودن را داریم برای کسی که فکرش آزاد است و بیطرف. به گمانم کسی که به این شیوه دانشها را بررسی کند، موفق خواهد بود.
علیرضا کسایی مقدم: در این صورت باز هم مستقیم میرود، اما خودخواسته به دور از هنجارزدگی.
شروين وكيلى: مریم جان، خوشبختانه میانرشتهای شدن علوم تا حدودی این بیماری را درمان کرده است.
پوریا آزادی: آیا زیربنای اندیشهی فرشگردسازی ویژگی خودسازماندهی سیستمهای پیچیده است؟ یعنی یک سیستم پیچیده بدون داشتن یک مرکز فرادست، رفتار خود را ساماندهی میکند و این همان بستری است که در نظام اجتماعی میتواند کنش یک فرد را تا حد زیادی موثر کند؟
شروين وكيلى: کلید این ماجرا به نظرم تاکید بر ارادهی آزاد انسانی است. اینجاست که آن پیچیدگی در شکل خودمختار و خودبنیادش به رسمیت شمرده میشود.
مریم قدیمی: چه تفاوتی هست یا باید در نظر گرفت در راهبردهای کاربردی فرشگردسازی در رابطه با هستی یا در رابطه با من؟ آیا میشود در واقع به جای هستی من را گذاشت و دگرگونی را در من ایجاد کرد؟
علیرضا کسایی مقدم: برای تغییر در هستی باید از تغییر در من شروع کرد.
مریم قدیمی: و با همان قوانین یا با همان راهبردها؟
علیرضا کسایی مقدم: گمان کنم راهبردها مناسبتر است.
مریم قدیمی: بله، درست میفرمایید.
شروين وكيلى: به نظرم اهرم اصلی تغییر دادن من است. با دگرگون کردن من زیستجهان محکمتر و سریعتر دگرگون میشود، تا دگرگونی دیگری و جهان.
علیرضا کسایی مقدم: رفیق دیرپای اندیشهی بشری قطعیت است؛ چه هنگامی که با اسطورهها هستی را توضيح میدادیم و چه آنگاه که در پناه آیینها از پرسشگری بازمیایستادیم. اندیشهی فلسفی با چهرهای جدید و قامتی مستدل و نگاهی کلگرا و با پرهیز از باورمندی و پرسشمندی همچنان بر قطعیت پای فشرد و با شمشیر قطعی بودن اصول موضوع و بدیهیات و استحکام قیاس، سوفسطاییان و شکاکان را گردن زد. عرفا نیز از ورود به وادی ایمن گفتند و استدلال غیر قطعی: «پای استدلالیون چوبین بود / پای چوبین سخت بی تمکین بود». هرچند کشفیات درونی خود را یقینی خواندند: «آنچه گویم هست از عینالیقین / نی به استدلال وتقلید است این». امروز دانش تجربی ما تمامی قطعیات را درنوردیده و راه پیمودن ما در سربالاییهای تند و یخزده است که اگر محکم و محتاط گام برنداریم، به اعماق فرو خواهیم رفت. این بیتزلزل گام برداشتن، در حالی که جایی برای محکم کردن پاها وجود ندارد، هنر انسان امروز است که باید بیاموزیم. اگر کنش از دستگاه شناسنده تغذیه میشود، نباید دستگاه شناسنده جا پای محکمی برایمان ایجاد کند؟
مریم قدیمی: ایجاد میکند و برای همین است که هر لحظه قدم را بررسی میکنیم! چون به گفتهی خود شما هر لحظه این تحول صورت میپذیرد! این تغییر قطعی است و دانستن روش برخورد با آن است که جای پا محکم ایجاد میکند! پس، چه اصلی از این محکمتر که هر لحظه دادههای ورودی و خروجی را بررسی کنیم؟!
علیرضا کسایی مقدم: اما شما هیچ جای پای محکمی ندارید؟
مریم قدیمی: دانستن اینکه هیچ جای محکمی نداریم، خودش یک جایگاه محکم است.
علیرضا کسایی مقدم: این طوری که همیشه دانستنیها عوض میشود.
مریم قدیمی: اما مجموعهای از اصول باقی میماند. منظر آن است که تغییر میکند.
علیرضا کسایی مقدم: کدام اصول؟
مریم قدیمی: آنچه اکنون به ذهنم میرسد؛ راستی است. دربارهی باقیاش باید فکر کنم.
علیرضا کسایی مقدم: راستی هم مطابقت با اشا دارد که آن هم ثابت نیست.
مریم باقرزاده: اشا و راستی ثابت هستند.
مریم قدیمی: این مطابقت با اشا ثابت است. اگرچه اشا هم میتواند تغییر کند، یا درک ما از آن.
علیرضا کسایی مقدم: پس، ثابت نیست!
مریم قدیمی: همراستاییاش ثابت است!
علیرضا کسمایی مقدم: این پرسش شروین عزیز که ما چه نیازی به قطعیت داریم عمیقا به اندیشیدن واداشتهام. باید بیاموزیم بر بستر جاری یافتهها چگونه محکم گام برداریم: «به دریایی فرو رفتم که نه پا و نه سر دارد / ولی یک قطره زان دریا به صد گوهر اثر دارد».
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب