ترسیم خودانگاره: ساماندهی انگاره و بازسازی خودانگاره
نشست پانزدهم: ۱دی ۱۳۹۹
آرش شریف: برای اینکه نوشتن زندگینامه و نمایشنامه به درد بخورد، دست کم چهقدر باید ازشان بنویسیم و با چه مقدار جزئیات؟ چون میشود از یک بند تا یک کتاب دویست صفحهای دربارهی آنها نوشت.
شروين وكيلى: آرش جان، پیشنهادم این است که به صورت زنجیرهای از رخدادها با درجههای درشتنمایی متفاوت بهش نگاه کنی. مثلا در قدم اول کل عمر را در نظر بگیر و مهمترین رخدادی که در هر سال رخ داده را بنویس. این میشود ستون فقراتی برای قدم بعدی که مثلا در هر سال پنج و بعد ده رخداد تعیینکننده و سرنوشتساز را استخراج کنی و بنویسی. مهم است که در حد امکان زندگینامه را به یک ساختار تبدیل کنید و از حالت روایت و داستان که مرسوم است، بیرون بیاورید؛ یعنی سیاههای از رخدادها و تحلیل فراز و فرود «قلبم» و بررسی عوامل درونزاد یا برونزاد (کنش یا عمل) حاکم بر آن است که مهم است.
آرش شریف: راهنماییای کلیدی بود. پس، ساختار داشتن و فهرستوار بودن زندگینامه بر توصیف جزئیات داستانی اولویت دارد.
شروين وكيلى: آره، کاملا. اتفاقا باید از غرق شدن در جزئیات و مشغولِ بلاغت داستانی شدن پرهیز کرد.
شباهنگ رشیدی: انتخاب خویشکاری اصلی که کل زیستجهان ما را سازماندهی کند و در همان حال متناسب با میلها و خواستهای درونیشده و همراستا با آنها باشد چگونه ممکن است؟ خویشکاری اصلی همان مرکز ما خواهد بود و نشاندهندهی جهت حرکت ما؟
شروين وكيلى: آره، فکر میکنم این در واقع کالبدشناسی مرکز است. مرکز همان خواست و میل همگراست که به محوری برای تغییر دادن هستی تبدیل شده باشد. چون میل و خواست هر دو شیوههایی برای تغییر موضع هستی از وضعیت موجود به مطلوب هستند؛ یعنی مرکز لزوما به معنای فشار آوردن به هستی و جا به جا کردنش است.
علیرضا کسمایی مقدم: این با نهادینه شدن آرمان شدنی است.
دلنواز فرجی: ولی آرمانها تغییرپذیر هستند. برای شناخت مرزی که تا آنجا آرمان میتواند تغییر کند راهی هست؟ من به خودم اجازهی این تغییر را میدهم و مشکلی هم با تغییر ندارم، با این حال از درست بودنش مطمئن نیستم.
شروين وكيلى: دلنواز جان، این را باید پیشاپیش پذیرفت که آرمان درست و غلط نداریم، مگر آنکه آرمانی به کاهش «قلبم» بیانجامد که در واقع آرمان نیست و خودتخریبگر از آب درمیآید. برای همین به نظرم باید فارغ و رها اجازه داد که آرمان نوسان کند و پویایی خودش را داشته باشد. هرچند به تجربه دیدهام که این نوسان خیلی واگرا نمیشود و دامنهاش پس از چند جنبش بسته میشود و بر نقطهای تمرکز پیدا میکند.
علیرضا کسمایی مقدم: آرمانهای گوناگون در مفهوم کلی افزایش «قلبم» متحد میشوند و مشکلی را که به آن اشاره کردید به وجود نمیآورند.
شروين وكيلى: همگرا هم میشوند؛ یعنی نقاط همپوشانیشان بیش از آن است که معمولا گمان میکنیم و از شکل گفتمانی شدنشان برمیآید.
علیرضا کسمایی مقدم: وقتی به من فکر میکنیم، مجموعهای از زندگینامهها و نمایشنامهها در نظرمان ظاهر میشود. نظر شما برای حل این مشکل چیست؟
شروين وكيلى: اینها هم قطعا هست، اما صورتبندیهای زبانی و داستانوارهای من است. شکلی که زیر تاثیر نهادها و برای روایت کردن خودانگارهمان در فضایی عمومی شکل گرفته و کارش تصحیح پیاپی انگارهی دیگران دربارهی خودمان است. مهم است که حضور یک سیستم حاضر و موثر را به رسمیت بشناسیم که پشت این روایت نشسته و آن را تنظیم میکند. به جای آن که آن منِ پساپشت را فرآوردهای و محصولی فرعی از این دو نوع داستان بدانیم.
علیرضا کسمایی مقدم: اینها قطعا برساختههای ذهنی هستند. این نکته هم مهم است که ما بهطور تجربی با پیوستگی روبهرو هستیم. اینها در این حال میتوانند به معضلی تبدیل شوند.
آرش شریف: بیشتر وقتها نوشتن اینها کمک زیادی میکند تا «من» را از افکار و زندگینامه و نمایشنامه جدا کنیم. وقتی ننویسیم یک تصور کلی و درهم از همهی اینها ممکن است داشته باشیم که خیلی از جاهایش روشن و خودآگاه نیستند.
شروين وكيلى: آره، من با نوشتن زندگینامه و نمایشنامه موافقام. همان هم کلی اطلاعات به دست میدهد و مهمتر از همه این که برشی از خودانگاره را در زمان ثبت میکند و از تحریف پیگیر و همیشگیاش در گذر زمان و در تار و پود حافظه پیشگیری میکند. با این حال آن را نباید با تمرینی برای استخراج ساختار زندگینامه و نمایشنامه یکی انگاشت.
شباهنگ رشیدی: منسجم کردن رفتارها در راستای خواستها که موجب افزایش «قلبم» شود و همزمان صرفا با توجه به الگوها و القائات بیرونی نباشد، چگونه ممکن است؟ زمانبندی و بازنگری و مدیریت خواستها چگونه است؟
شروين وكيلى: به نظرم این فرایندی است که گام به گام و منتشر شکل میگیرد؛ یعنی چنین نیست که با یک ضرب و یک حرکت بشود من را از نهاد مستقل کرد و خواستهایش را خودمدار ساخت. روندش با نوعی مقاومت مویرگی و منتشر ممکن میشود. هر از چندی جایی سرپیچیای از هنجاری رخ میدهد و قاعدهای مشکوک جلوه میکند و هر بار آن محورهای درونی میل و خواست اعتبار و مشروعیت بیشتری به دست میآورند و نیرومندتر میشوند.
آرش شریف: نظرتان در این مورد چیست؟ به گمانم در فهرست کردن ویژگیها در انگارهی روانی افکار خودکار (schema) و همچنین اختلالهای شخصیتی خفیف بسیار مهم و مرکزی هستند. بسیاری از ما نمیدانیم که ممکن است چنین اختلالاتی داشته باشیم. ما تا شجاعانه با این افکار خودکار – که درونی شدهاند و افکار دیگر و احساسات ما را هدایت میکنند – روبهرو نشویم، تغییر نمیکنند.
شروين وكيلى: کاملا موافقام، اما باید اینهایی را شکار کرد که از روشهای مرسوم گفتمانی هستند؛ یعنی اگر بخواهیم از درون زبان این عوارض را شناسایی و شکار کنیم، ممکن نیست. اتصال به کردار و کنش و عینیت «قلبم» به همین خاطر به نظرم کلیدی است.
عفت جمالیزاده: چگونه کنش به من شکل میدهد؟
شروين وكيلى: این روندی دوسویه است عفت جان. من کنش را میآفریند و به نوبهی خود از کنشهایش آفریده میشود. در میان آنچه که از من صادر میشود، اما کنش مهمترین متغیر است و میشود گفت که زنجیرهی کردارهاست که من را تعیین میکند و به زندگینامه شکل میدهد.
علیرضا کسمایی مقدم: یا تعبیر مجموعهی پردازش انتخاب وکنش است.
شروين وكيلى: دقیقا، یا همان مفهوم شکست تقارن است.
عفت جمالیزاده: کنش چه اثری روی من بیکران دارد؟ آیا صحیحتر نیست کنش از من بیکران برخیزد؟
شروين وكيلى: عفت جان، توجه داشته باش که کرانمند/بیکرانه صفت زمان است، نه من. زمان بستر شکلگیری من است و زادهی من، ولی اینها دو چیز متفاوت هستند.
علیرضا کسمایی مقدم: فکر کنم مجموعهی زندگینامه و نمایشنامه ارزش پردازشی دارد و انتخاب در اکنون انجام میشود.
عفت جمالیزاده: به عبارتی من بیکران را همان ارادهی آزاد میگیرید؟
علیرضا کسمایی مقدم: اگر منظور شما من در اکنون باشد، بله.
شروين وكيلى: عفت جان، عبارت «من بیکران» نادرست است. احتمالا کردارها یا برخورداری من از زمان بیکرانه مورد نظرت است. شاید دقیقتر باشد این را بگوییم که من، ارادهی آزادی است که در زمان بیکرانه حضور دارد. من خودش یک سیستم تکاملی است و دوقطبی کرانمند/بیکرانه دربارهاش معنا ندارد.
عفت جمالیزاده: میشود لطفا دربارهی من بیشتر توضیح دهید؟
شروين وكيلى: من سیستمی است تکاملی، خودسازمانده، خودارجاع و خودمختار که امکان بازنمایی خود (خودآگاهی) و تعیین رفتار خود (ارادهی آزاد) را دارد.
عفت جمالیزاده: و همچنین زاینده در بستر زمان است؟ من ارادهای آزاد است که هم در زمان بیکرانه و هم کرانمند حضور دارد. درست است؟
شروين وكيلى: آره، عفت جان. دربارهی من باید به درسگفتارها و نوشتارهایی که روی کانالم هست مراجعه کنی. بحثی مفصل است. کتاب روانشناسی خودانگاره در این مورد است.
عفت جمالیزاده: به نظرم بیشتر کنشها بر مبنای خودانگارهای است که از تصویر دیگران از خودمان داریم. چگونه میتوان کنشی داشت که بر مبنای من بیکران باشد؟
شروين وكيلى: تشخیص این که کجا انگارهی دیگری ختم میشود و خودانگاره شروع میشود، قدری تمرین میطلبد. مرز میان این دو شفاف نیست و خاکستری است و تداخلشان ایرادی هم ندارد. فقط باید دریافت که مرکز سازماندهی من در درونش باشد و نه بیرون. تغذیه کردن از دادههای بیرونی برای این منظور ایرادی ندارد و خیلی هم خوب است.
عفت جمالیزاده: به عبارتی آرمانی که از من بیکران برخیزد، نه انگاره است و خودانگاره. به نظرم انگاره و خودانگاره در زمان کرانمند هستند. درست است؟
شروين وكيلى: ببین، داستان اینطوری است که محصور شدن در زمان کرانمند خودانگارهای درست میکند که در قالبی زبانی محدود شده است. استقرار در اکنون این قالب را میشکند و تصویری واقعی از من به دست میدهد که خود به خود روی انگارهی دیگران هم اثر خود را میگذارد.
عفت جمالیزاده: پس من با در اکنون بودن میتواند ارادهی آزاد داشته باشد و نیز انتخاب و شکست تقارن. درنتیجه کنشی برخاسته از انتخاب است که بر خودانگاره و من اثر میگذارد. به عبارتی از درون به بیرون است و برعکس؟
شروين وكيلى: دقیقا اینطوری است.
شباهنگ رشیدی: در نوشتن خودانگاره به گمانم گفتید که انگارههای دیگران را دریافت کنیم و در نهایت آنچه میپذیریم که همان هستیم را به عنوان خودانگارهمان ثبت کنیم. حال اگر بیشتر کسان صفتی را در ما تشخیص دهند که با آن موافق نباشیم، میبایست آن را بپذیریم یا صرفا به آن مظنون شویم و بررسیاش کنیم ؟
شروين وكيلى: به نظرم در هیچ شرایطی نباید صرفا به دلایل آماری نظر دیگری را پذیرفت. نظر دیگری و انگارهای که دربارهی خودمان میگیریم، در نهایت نوعی منبع اطلاعاتی است. به کمک آن باید شک کرد و خود را با بازبینیهای پیاپی واسازی کرد، اما در نهایت آنچه من در من میبیند اهمیت دارد.
آرش شریف: پرسشم دربارهی انسجام آرمان-خواست-میل-عمل است. من آرمان و اهداف کلان خود را دارم که بسیار بزرگ و خوب و روشنکننده هستند و بیشتر خواستها و برنامههایم را منسجم میکنند. از سوی دیگر میلها و خواستها و کارهای روزمرهای را هم نوشتهام که برایشان وقت صرف میکنم، اما بسیاری از میلها (مثل معاشرت با خویشاوندان یا دیدن فلان سریال کمدی) یا کارهای روزمرهای که اجتنابناپذیر به نظر میرسند (مثل برخی وظایف ملالآور شغلی یا تدارکات منزل یا خرید از بقالی) در راستای هیچ کدام از اهداف یا آرمان قرار نمیگیرند. گرچه شاید بتوان پیوند اینها را با آرمان به روشی با زنجیرهای بلند از دلایل توجیه کرد، ولی اینطوری دیگر هر عملی را میتوان با توجیهی به آرمان چسباند. بنابراین، آیا شاید باید درجهای از نداشتن انسجام را پذیرفت یا اینکه از بسیاری از امیال چشمپوشی کرد؟
شروين وكيلى: به نظرم در نهایت باید اولویتبندی کرد. بسیاری از چیزهایی که ما فکر میکنیم حذفناپذیر و ناگزیر هستند، در واقع چنین نیستند. میلها را هم اگر بر اساس شدت مرتب کنیم، میبینیم خیلی چیزها که وقتی فراوان را هم میبلعند اصولا چندان موضوع میل نیستند و به خاطر عادت در ما باقی ماندهاند. پیشنهادم آن است که این بخشها را بتراشید و حذف کنید.
شباهنگ رشیدی: در نوشتن زندگینامه هنگامیکه از یک اتفاق روایتهای متعارض و مختلف وجود دارد، چگونه میتوان آنچه صحیح است را تشخیص داد یا آنچه مال خودمان است؛ بهویژه وقتیکه رخدادها برد-برد نبوده باشند؟
شروين وكيلى: در نهایت هیچ چیز قطعیای وجود ندارد؛ یعنی آخرش باید قویترین احتمال را برگزید و امکانی برای ویرایش و بازبینی باقی گذاشت. این مهارتی است که بهتدریج ورزیدگی ایجاد میکند و تشخیص منصفانهی اینکه کجا اشتباه کردهایم و نکردهایم را ممکن میسازد.
دلنواز فرجی: چگونه متوجه شویم در ناخودآگاهمان بخشهای از خود را حذف نمیکنیم؟
شروين وكيلى: پیشنهادم آن است که فرض را بر این بگذارید که چنین میکنید. بحث خیلی به خودآگاه و ناخودآگاه هم مربوط نمیشود. بخشِ بیشترش اتفاقا خودآگاه است و در جریان کوشش برای ویرایش انگارهی دیگران رخ میدهد.
رحمان عزیز هروی: شاید پرسشم قدری سادهلوحانه باشد: با توجه به توانایی شدنِ انسان به هر آنچه بخواهد و ضرورت انجام دایرهی وسیعی از کارها، بهویژه در سطح اجتماعی، چگونه آرمانمان را تعیین کنیم؟
شروين وكيلى: رحمان جان، به نظرم هر کدام از ما باید خویشکاری مشخصی برای خودمان انتخاب کنیم؛ یعنی از نقطهای خاص هستی را هل بدهیم به سمتی که محتوای «قلبم» بیشتری دارد. این که هر کس از چه راهی و با چه زاویهای چنین میکند، قاعدهی عامی ندارد و به شخصیت و انتخاب و متغیرهای شخصیاش بستگی دارد، اما شیوهی انتخاب و جهت هل دادن را میشود الگو کرد و زروان با کمک مفهوم «قلبم» این سنجهها را به دست میدهد.
علیرضا کسمایی مقدم: آرمان محوری است که به کنشهای ما جهت میدهد.
شروين وكيلى: آرمان تقریبا مثل قطبنمایی است که کل تجهیزات کشتی میل-خواست را سمت و سو میدهد.
رحمان عزیز هروی: پرسشم این است که میان هزاران هزار کنش موثر و ضروری – که قطعا تواناییش را کسب میتوان کرد – چگونه دست به انتخابی آرمانی بزنیم تا کنشهایمان را در همان سو شکل بدهد؟
علیرضا کسمایی مقدم: در واقع به این دلیل آموزش میبینیم.
شروين وكيلى: به تجربه کمکم درمییابیم که محتوای «قلبمِ» کدام کنشها بالاتر از بقیه است. بهنوعی قلههایی را باید در دشتی ناهموار تشخیص دهیم از محتواهای «قلبم».
عفت جمالیزاده: به چه سمتی سو میدهد، وقتی که در یک چرخهی بسته هست؟
شروين وكيلى: خودارجاع هست و در مدارهایی بسته جریان پیدا میکند، اما سوگیریهایی مشخص و غایتهایی طبیعی دارد که همان «قلبم» (قدرت-لذت-بقا-قدرت) است.
عفت جمالیزاده: ارتباط من با «قلبم» چیست؟ چگونه میتوان انضباط درونی داشت؟
شروين وكيلى: عفت جان، پرسشهایت خیلی پایهای است و خارج از دایرهی بحثهای کلاسمان. در این موارد باید مطالب روی کانال را مرور کنی و بعد در کلاس شرکت کنی.
عفت جمالیزاده: فقط درسگفتارها را گوش دادهام.
شروين وكيلى: کتابها را هم لازم است بخوانی. پایهای نظری لازم است برای این که مطالب کلاس برایت سودمند باشد. این پرسشهایی که داری به مفاهیم خیلی پایه مربوط است که در دورهها دانسته فرض میشود.
آرش شریف: من وقتی آرمانهای بزرگ را نگاه میکنم، جای میل و لذت را در آن خالی میبینم. معمولا این تعویق لذت و انضباط و داو بستن است که من را در راستای آرمان قرار میدهد. متوجه هستم که لذتهای راستین و زیستی معمولا تناقضی با آرمان ندارند، اما انگار کاملا یکپارچه نمیشوند. همراستا بودن میل و لذت با آرمان هنوز برایم حل نشده است.
شروين وكيلى: آرش جان، اتفاقا یکی از آسیبشناسیهای مهمی که میبینم همین است. تاریخ را افرادی با ارادهی آهنین به گند کشیدهاند که راهی برای همگرا کردن خواست و میلشان بلد نبودهاند. به همین دلیل میل را سرکوب کردهاند و همین را از دیگران هم طلب میکردهاند. یکی از شاخصهای مهمی که به نظرم «درستی» یک آرمان یا «اعتمادپذیر بودن» یک فرد بااراده را نشان میدهد، همین همگرایی چهار متغیر «قلبم» است و این که خودِ طرف چهقدر از اینها برخوردار است.
علیرضا کسمایی مقدم: این تلاش و هنری رندانه است و از مراحل مهم پرورش است.
آرش شریف: دربارهی همگرا کردن خواست و میل و موضوعات مربوط به «تعویق لذت» منابعی را معرفی میکنید؟
شروين وكيلى: آرش جان، در این مورد لطفا با کلمهی انضباط و میل روی کانالم بگرد. فکر کنم مطالب خوبی پیدا شود.
علیرضا کسمایی مقدم: نکتهی جالب برای من اصطلاح مرگ در ادبیات عرفانی است که با خاموشی زندگینامه و نمایشنامه و سیلان من در اکنون همراه است.
شروين وكيلى: یا با این تصور همراه است که زندگینامه جایی بایگانی میشود.
ادامه مطلب: نشست شانزدهم: ابراز خودانگاره- تلهها و راهبردهای پنهانکاری و افشاگری 1399/10/29
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب