گفتار بیست و سوم: اخلاق
در قرن هیجدهم بود که برای نخستین بار در اروپا اخلاق با مفهوم صمیمیت گره خورد. یعنی نظامهای اخلاقی مفهوم صمیمیت و عشق را شناسایی کردند و راهی برای رمزگذاری و فروبلعیدن آن پیدا کردند. این همان دورانی است که مفهوم عشق مسالهزا میشود و اخلاق را با چالش روبهرو میکند.
از دید لومان اخلاق شیوهی صورتبندی تفاوتها و شباهتهاست، به شکلی که مدیریت دوستیها و دشمنیها ممکن شود. به کمک یک نظام اخلاقی است که مرزبندی میان «ما» و «آنها» و تفکیک میان درون و برون سیستم اجتماعی ممکن میشود. یعنی بر مبنای شباهتی که میان ما وجود دارد و تفاوتی که میان ماها و آنها دیده میشود، مرزبندی درونِ امن سیستم اجتماعی با محیط بیرونیِ اغلب ناامن ممکن میگردد. لومان میگوید نکتهی اصلی برای فهم دستگاه اخلاقی آن است که فضای حالت مجاز اخلاقی لزوما برای دو طرف سودآور نیست. یعنی اخلاق بر خلاف انتظارِ مرسوم قرار نیست فقط بازیهای برنده-برنده را رمزگذاری کند. بلکه ممکن است حالتهای برنده-بازنده یا حتا بازنده-برنده را نیز در خود بگنجاند. این تفاوت اصلی میان اخلاق با قانون یا حقوق است. چون این دومی تنها قواعد برنده-برنده را در خود میگنجاند.
از این رو از دید لومان اخلاق امری است که ریشه در تعارض میان من و دیگری دارد. نگرش سنتی بر این باور بود که اخلاق شکلی از روابط همگرای فرد و جامعه را ممکن میکند و از این رو رمزگذاری و قاعدهمند کردن ارتباط منها با نهادها را برعهده میگیرد. اما از دید سیستمی چنین مینماید که دو لایهی متفاوت برای منظم کردن کردارهای فردی وجود داشته باشد.
در یک لایه ارتباط میان من و دیگری در سطحی فردی جریان پیدا میکند. در اینجا انتخابهای خودآگاه و آزادانهی افراد است که تعیین کننده است. در سطحی دیگر نظام ارتباطی مورد نظر لومان را داریم که قواعدی متفاوت در آن به جریان میافتد و به شکلی آماری اتصال میان «ما» و تفکیک شدنشان از «آنها» را ممکن میکند. در لایهی نخست انتخابهای معطوف به منافع من-دیگری اهمیت دارد. اما در لایهی دوم مرزبندی میان خودی و بیگانه و درون و برون سیستم اجتماعی است که برجستگی مییابد.
اخلاق دستگاهی از انتظارات و توقعها را پدید میآورد. یعنی دیگری بر مبنای برآورده کردن یا نکردنِ مجموعهای از قواعد و چشمداشتها ارزیابی میشود و همچون فردی هنجار یا ناهنجار (نیک/ بد) ارزیابی شده و برچسب میخورد. این در واقع شکلی از همان اجرای چارچوب دوقطبی[1] است که لومان پیشتر در نظام معرفتی خود تعریفش کرده است. بر مبنای این نگاه، اخلاق به افراد فروکاسته نمیشود و منهایی که هریک توانایی رعایت نظم را دارند اهمیت چندانی ندارند. بلکه اخلاق امری کمابیش آماری است که در سطحی اجتماعی و کلان در یک نظام ارتباطی پدیدار میشود.
اخلاق در واقع سیستمی نمادین است که پیچیدگی ارتباطهای گسترده و آزادانهی میان افراد را کاهش میدهد و آن را در مجاری انتظارات و ارزیابیها به حرکت در میآورد. به شکلی که شرطی شدنِ رفتار انسانی و تفکیک شدن ارزیابیها در دوقطبیهای اخلاقی ممکن شود. از دید لومان این همان روندی است که کنش را تا سطح یک فرد فرود میآورد و آن را به منها منسوب میکند. یعنی ادغام لایهی فردی و اجتماعی با واسطهی نظامهای اخلاقی تحقق پیدا میکند. اتصال میان دو لایه توسط تصمیمهایی که متعلق به فواید اخلاقی هستند یا نیستند تعیین میشود.
پیشبینی مهمی که از نگرش لومان برمیخیزد آن است که در شرایطی که شکاف میان لایهی فردی و اجتماعی بروز کند و سطح خُرد و کلان اجتماعی دچار واگرایی شود، قاعدتا باید انتظار داشته باشیم که نظامهای اخلاقی با بحران و فروپاشی روبهرو شوند. در واقع هم در دادههای تاریخی چنین الگویی را میبینیم. در قرن هجدهم میلادی تغییر شیوهی تولید اقتصادی و تحول فناورانه به این شکاف دامن زد و فاصله گرفتن رخدادهای سطح فردی و اجتماعی را به دنبال داشت. از دید لومان پیامد این امر در داخل نظامهای اخلاقی نمود پیدا کرد و بازتاب آن به صورت تقویت شکلی تازه از اخلاق جمعی نمود یافت که به امکانی جایگزین شباهت داشت.
پیامدهای دیگری که میتوان برای این شرایط برشمرد، عبارت است از صورتبندی مجدد صمیمیت در بستر اجتماعی و خصوصی شدن دوستی و همچنین بسط معانی مربوط به عشق و مهر در سطحی روانشناختی. دیدگاه لومان البته تنها در حوزهی تمدن اروپایی مصداق دارد. چراکه تمام مواردی که درباره صمیمیت و دوستی و مهر برمیشمارد، پیشاپیش در حوزه تمدن ایرانی وجود داشته و به شکلی اندیشیده شده و بسیار مدون و دقیق با مفاهیم اخلاقی پیوند داشته است. به عنوان مثال نظامهای عرفانی ایران و دستگاههای تصوف که تنها یکی از زیرسیستمهای فرهنگی حوزهی تمدن ایرانی است، اتصال میان اخلاق و صمیمیت و مهر را با دقتی شگفتانگیز وارسی کردهاند. این نظامها قرنها پیش از آن ورود مدرنیته و آغاز انقلاب صنعتی در ایران تحقق یافتهاند و بنابراین لزوما آن را نتیجهی این نمیتوان دانست.
در چارچوب نظری لومان مهمترین رقیب اخلاق، شوخی کردن و به مسخره گرفتن است. به همان ترتیبی که اخلاق با شوخی و خنده دچار فروپاشی و فرسودگی میشود سختگیری اخلاقی شوخی را میزداید و به مسخرگی پایان میدهد. هر یک از این دو نظام معنایی، بنیاد دیگری را سست میکند. ظهور نظامهای اخلاقی، اتصالهای سنتی و پیشینِ میان منها و نهادها را شل میکند. هر دستگاه اخلاقی قواعد و مدارهای خاصی را برمیسازد که افراد بر مبنای آن با نهادهای اجتماعی چفت و بست میشود. ظهور یک دستگاه اخلاقی جدید به معنای فرسایش و سست شدن اتصالهای پیشین و ظهور قواعد و مدارهای جدید است. در این فاصلهی گذار یک نظام اخلاقی به نظام دیگر، رهایی رفتاری چشمگیری نمود پیدا میکند که در نهایت توسط تخصص یابی در سطوح محدود و مشخصِ رفتاری رام و مطیع میشود.
در شرایط امروزین ایران که گذاری سیستمی در همهی سطوح در جریان است، همین فرسایش نظامهای انضباطی و گشایش میدانهای رفتاری در فضایی مهآلود از قواعد اخلاقی را شاهد هستیم. در شرایطی که یک نظام اخلاقی فرو میپاشد و نظام دیگر سربر میآورد، حوزههای متفاوت رفتار که رها شده و امکان نوسانهای شدید را به دست میآورند، در چارچوبهای محدود و مشخصی تخصصی میشوند و به این ترتیب به ظهور چارچوبهایی منتهی میشوند که در جهان مدرن نمودهایش را فراوان میبینیم. نمونهاش انجمنهایی که از افرادی با علایق ویژه تشکیل یافتهاند، مد و همگراییهایی در سبک زندگی که از تبلیغات برمیخیزد، و همچنین تخصصگرایی شدید در پیشه و شغل و سبک زندگی. اینها همه نمودهایی است که درست بودنِ پیشبینی لومان را نشان میدهد.
در این چشمانداز، اقتصاد تا حدودی نقطهی مقابل اخلاق محسوب میشود. اقتصاد حاصل گسست بخشی از اندرکنش فرد و جامعه است که از دایرهی اخلاق بیرون میماند. ارتباطهای اقتصادی تنها بر محور پول سازمان مییابند. یک متغیر نمادین قراردادی است و در هستهی مرکزی تبادلهای اقتصادی جای میگیرد تا نهادهای اجتماعی را منظم کرده و قواعد رفتار بینافردی را تنظیم کند. ارتباط اقتصادی دو نفر به هیچ عنوان فراگیر و همه جانبه نیست و همه زوایای زندگیشان را در بر نمیگیرد. بلکه تنها بر محور داد و ستد پول مدار نظم پیدا میکند.
در سپهر روابط اقتصادی، سویههای شخصی زندگیِ افراد نوعی نوفه و حاشیهی اختلال برانگیز محسوب میشود. به این ترتیب حوزهی قانون و حقوق که با اقتصاد پولی پیوند میخورد، با مدون شدنش نظامی از قواعد و هنجارهای اجتماعی را پدید میآورد که به نام حقوق شهرت یافته و تنها از شاخصهای کمیتپذیر و دقیق تبعیت میکند. اخلاق دقیقا در مقابل این نظامها میایستد، چون معیارهای بنیادینش کمیتپذیر نیست و در برابر رمزگذاریِ کردارها با پول مقاومت میورزد. ابهام ذاتی نظامهای اخلاقی از سویی غنا و پیچیدگی به آن میبخشد و از سویی دیگر دستاندازهایی در مسیرش ایجاد میکند که روند قانونمند شدن و تدوین قواعد اخلاقی را دشواری میسازد.
به این ترتیب به تعبیری تازه از مفهوم اجتماعی شدن[2] دست مییابیم. در این نگرش اجتماعی شدن فرایندی اجتماعی است که از اندرکنش من و نهاد برمیخیزد و آفریدنِ ساختارهای روانی و الگوهای رفتاری ویژهای را در منها ممکن میسازد، به شکلی که نهادها بتوانند کنترل رفتار منها را برعهده بگیرند. پرسشی که اینجا پیش میآید آن است که چطور کاهش پیچیدگی در نظامهای اجتماعی به ساختاربندی پدیداری پیچیده مانند فرد منتهی میشود؟
لومان چنانکه گفتیم به نوعی برساختگرایی باور دارد و ساختگی بودن من و حاشیهای بودنش را نتیجه میگیرد. به همین خاطر به این پرسش چنین پاسخ میدهد که نظام اجتماعی سیستمی خود ارجاع است که -همچون تمام سیستمهای تکاملی دیگر- به شکلی خودزاینده عمل میکند یعنی در جریان انتقال معنی از یک زیرسیستم به زیرسیستمی دیگر نوعی از رشد و بالندگی را در درون آن ممکن میسازد که در اصل با جهشهای تکاملی برابر است و گاه از تحریف یا خطا در خوانده شدن و تعبیر رمزگان ناشی میشود. از دید لومان این پرسش که «محیط اهمیت بیشتری دارد یا خود سیستم؟»، اصولا نادرست است. یعنی وقتی از نگاه نظامهای اجتماعی به این موضوع بنگریم میبینیم که تمایز میان سیستم و محیط است که پیدایش نظام اجتماعی را ممکن میکند و رمزگذاری تفاوتها در غالب اخلاق و در مرتبه بعد با پیچیدگی بیشتر در چارچوب اقتصاد همان است که انسجام و تشکل درونی سیستم اجتماعی را رقم میزند.
پاسخ دومی که برای این مساله میتوان به دست داد آن است که شکلی از یک چارچوب تفاوتمدار[3] وجود دارد که این کاهش پیچیدگی را ممکن میسازد، به طوری که پیچیدگی کاسته در سیستمهای اجتماعی و اطلاعات متراکم در فرد انباشته میشود. برای اِسناد صفات اجتماعی به فرد، صورتبندیِ کردارهای متصل به هم ضرورت دارد. از دید لومان این منطق تفاوتها در واقع روشی است برای دستهبندی کردن کردارها و برچسب زدن به افرادی که این کردارها را مرتکب میشوند. به این ترتیب رفتارها در ارتباط با یک منِ منسجم، سامانی پیدا میکنند و منها در اتصال با کردارهایی که از آنها سر میزند، از نظر اخلاقی ارزیابی شده و به لحاظ اقتصادی رتبهبندی میشوند.
این دیدگاه، پیچیدگی درونی سیستم «من» را نادیده میگیرد و آن را همچون امری حاشیهای و برساخته روندهای فرادست در نظر میگیرد. نگاه لومان از این زاویه شباهت چشمگیری با رویکرد پسامدرن دارد و -در کوششاش برای حذف «من» – به آرای اندیشمندانی مانند فوکو و دریدا نزدیک میشود. نگاه لومان از سوی دیگر با رویکردهای ساختارگرا نیز خویشاوندی دارد.
همچنان که جرج کلی[4] در مدل روانشناسی خود پیشنهاد کرده است هر چیزی تنها در کنار چیزهای دیگر و برمبنای تفاوتهایش با آن است که درک میشود. یعنی شناساییِ هر عنصر تنها در همنشینی و تمایزی که با عناصر محیطش دارد معنا پیدا میکند. به همین ترتیب در نگاه لومان هم هر عنصری با جایگیریاش در میانهی یک دوقطبی مفهومی و در تناسب با دوقطبیهای مفهومی دیگر و در تناسب با جایگیری چیزهای همسایهاش است که معنیدار میشود و به عبارت دیگر همه چیز بر مبنای جفتهای متضاد معنایی شکل میگیرند و این نقطهای است که دیدگاه لومان را با نظریه زروان نیز شبیه میسازد.
در دیدگاه زروان مفهوم «جم» (جفت متضاد معنایی) را داریم که شباهتی به مفهوم دوقطبیهای لومانی دارد. با این تفاوت که جمها در نگرش نگارنده به حوزهی پردازش زبان محدود میشوند و این احتیاط در کار است تا ارتباط به سیستم زبانی و سیستم زبانی به زبان طبیعی گفتاری فرو کاسته نشود. در این نگرش همچنین گرانیگاه رخدادهای پردازشی در درون سیستمهای عصبی-روانشناختی جای گرفته است.
بنابراین ارتباط همچون دستاوردی و کارکردی از سیستم نگریسته میشود، که البته بر ساختار آن نیز اثرگذار است، اما بر آن تقدم یا نسبت به آن حالت تعیین کننده ندارد. جمها به این ترتیب شیوهای هستند که یکی از صورتهای ارتباط –زبان طبیعی- را رمزگذاری و بیان میکنند و بر رایجترین و مهمترین رسانهی بینافردی استیلا دارند. با این حال این رسانه نیز در اصل در سطح منها کار میکند و نه نهادها.
یعنی تمایز اصلی میان دیدگاه لومان و نگرش زروان آن است که در دومی زبان بین من و دیگری، یعنی بین دو شخص جاری میشود و هرگز من به طور مستقیم با نهاد وارد مکالمه نمیشود. در حالی که از دید لومان گاه چنین مینماید که نهادها به نوعی خودگویی مستمر و بیپایان مشغولاند و اشخاص تنها پارههایی از آن را نصیب میبرند.
ادامه مطلب: گفتار بیست و چهارم: نظریههای کنش
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب