گفتار دوازدهم: شاعر جهانی؟
با توجه به این که احمد شاملو زبانهای اروپایی را نمیدانسته و در ارتباط با مخاطبان غیرایرانی دچار مشکل بوده، این که ضمنِ بیتوجهی به هویت ایرانی جایگاهی جهانی را طلب میکرده، بیش از حد جاهطلبانه جلوه میکند. احتمالا بذر چنین خواستی در جریان همان سفرهای خارجیاش در دههی ۱۳۵۰ در ذهن او کاشته شده است. پس از آن تلاشی پرشور به خرج داد تا به شهرتی جهانی دست یابد.
دیدیم که نخستین تلاش او برای آن که در خارج از ایران تریبونی برای تبلیغ خویش بیابد، در سپیدهدم انقلاب سال 1357 به شکست انجامید و پس از تلاشی ناکام در لندن ناگزیر شد به میهن آشوبزدهاش بازگردد. اما بعد از آن موج فرار ایرانیان به خارج از کشور آغاز شد و شمار زیادی از مریدان و نمکپروردگان شاملو در کشورهای دیگر اقامت گزیدند. جا افتادن این افراد در فضای تازه حدود یک دهه به درازا کشید و تازه در میانهی دههی 1360 بود که زمینه برای مطرح کردن شاملو به عنوان شاعری ایرانی در فضای فرهنگی غرب مساعد شد.
این نکته شایان توجه است که در میان مطبوعات غیرایرانیِ هوادار شاملو، آنها که با آلمان ارتباطی داشتند برجستهترین نقش را ایفا میکردند. از این رو اگر بخواهیم الگوی بسط یافتن شهرت او از درون ایران به خارج از کشور را تبارشناسی کنیم، باید به سیاههی افراد مرتبط با وی بنگریم که در آلمان مقیم بودهاند. شاملو پیشاپیش در شب شعر گوته ارتباطی با آلمانیها پیدا کرده بود. چون این برنامه توسط کاردار فرهنگی سفارت آلمان برگزار میشد،[1] هرچند برنامهریزانش ایرانی بودند و شاملو هم به همین ترتیب موفق شد در برنامهی آن شبی برای شعرخوانی خودش بگنجاند. نخستین مراسم بزرگداشت شاملو در خارج ایران را هم کنگرهی نویسندگان آلمان (اینترلیت) به سال 136۶ در برلین برگزار کرد. او در این هنگام مورد توجه رسانههای آلمانیزبان قرار گرفت و دوستداران شاملو در ایران میگفتند که روزنامهای آلمانی لقبِ «مردمیترین شاعر شعر فارسی» را برای او به کار برده است.[2] ولی با آن که بایگانی نشریات آلمانی بر اینترنت بسیار منظم و گشوده است، من نتوانستم نشانی از چنین لقبی بیابم، و چنین مینماید که دست کم رسانههای آلمانیزبان به کلی نسبت به حضور شاملو بیتوجه بوده باشند.
دادههایی که از حضور او در آلمان و سخنرانیاش داریم، این روایت که استقبال چنین باشکوه از او شده باشد را با قدری تردید درمیآمیزد. اینترلیت برنامهای بسیار گسترده بوده که نمایندگانی از کشورهای بسیار را گرد هم میآورده و شاملو یکی از ایشان بوده و تمایزی نسبت به دیگران نداشته است. در ضمن این را میدانیم که متن سخنرانیای که در آنجا خواند، چنگی به دل نمیزده است.
محمد قائد که دوست و هوادار شاملوست و متن سخنرانیاش را پیشتر دیده بود، مینویسد که «تهرنگی از غمنامههای ضد امپریالیستی دههی ۱۹۵۰ و حتا پیش از آن داشت وبه نظرم کهنه و نامربوط میرسید. البته نکاتی زنده و جالب هم در آن بود، اما در جابهجای این متن از کارخودش بسیار دور میافتاد و از جمله اشاره میکرد: «ارزش سنگ مسی که انگلیس از بولیوی تحصیل میکند در برابر شمش همان مس که اتگلستان به همپالکیهای صنعتیاش میفروشد رقمی سخت ملیوس کننده است» و در جای دیگر به شورش سال ۱۸۵۷ هند اشاره میکرد و سبب آن را استفاده از مخلوطی از چربی گاو مقدس هندوها و خوک نجس مسلمانها» برای روغنکاری تفنگهای اِنفیلد ارتش محلی بریتانیا میدانست و پس از ارائهی این قبیل اطلاعات فنی با لحن رمانتیکهای قرن نوزدهم نتیجه میگرفت: دریغا که فقر/ چه به آسانی احتضار فضیلت است».[3]
جدای از این که نظر قائد درست بوده و این سخنرانی مناسب و معناداری نبوده، اصولا این اطلاعات نادرست هم هست. شورش هند واپسین جریان ضداستعماری هند با هویت ایرانی بود که با شدت باورنکردنیای سرکوب شد و به نسلکشی مسلمانان و پارسیزبانان شمال هند انجامید، و ارتباطی با روغنکاری تفنگ نداشته است. دربارهی ارزش مس بولیوی هم معلوم نیست دقیقا منظور کدام دوران است و بر اساس چه معیارهایی اقتصاد صنعت مس «مایوسکننده» است، و این موضوع چه ربطی به بحث شاملو پیدا میکند.
دربارهی انعکاس سخنرانی اول شاملو در آلمان چیز زیادی نمیدانیم، اما بسیار بعید است چنین حرفهایی با چنان استقبالی که دوستدارانش گزارش کردهاند، روبرو شده باشد. به هر روی شاملو در نهایت در میان آلمانیها اعتبار و محبوبیتی پیدا نکرد. بیشتر به این خاطر که در دومین کنگرهی اینترلیت هم شرکت کرد و این بار رفتارش به رسوایی انجامید. او به خاطر تصادف رانندگی چند روز دیر به همایش رسید، و با این حال به محض وارد شدن دعوا راه انداخت و سعی کرد جلسه را به هم بزند، که موفق نشد.
انگیزههای شاملو از این رفتار عجیب درست روشن نیست. قائد که قضیه را گزارش کرده میگوید کنگره میخواست قطعنامهای صادر کند که از دید شاملو به قدر کافی ضدامپریالیستی نبود و او اصرار داشت نوشتهی خودش به عنوان قطعنامه صادر شود. اما متن او با بیتوجهی روبرو شده و از دستور کار حذف شد. بعد شاملو در نشست شلوغ کرد و سعی کرده جلسه را به هم بریزد و مدیر برنامه را «استالین اینترلیت» نامید.
اینترلیت اصولا گرایشی چپ داشت و بر همین اساس دوستان شاملو موفق شده بودند نام او را در فهرست مهمانان آن بگنجانند. بنابراین بسیار بعید است این نهاد قطعنامهای در هواداری از استعمار صادر کرده باشد. شاملو بعدتر با آن که دوستش قائد بسیار اصرار کرد، نه نسخهای از آن سند وقاحتبار استعماری را به دستش داد و نه متن ضداستعماری خودش را منتشر کرد. قائد با لحنی بسیار محتاطانه و ملایم میگوید که داد و قال راه انداختناش برای خودنمایی و نمایش انقلابیگری مردم جهان سوم بوده، به خصوص که عزیز نسین هم در جلسه حضور داشته و میخواسته جلوی او نمودی پیدا کند. به هر روی شاملو در این هنگام پیرمردی بود تقریبا هفتاد ساله و رفتارش انعکاسی بد پیدا کرد و از چشم میزبانانش افتاد. در حدی که در اسناد رسمی اینترلیت رفتار او را نکوهش کردند[4] و این برای ایران -که شاملو مثلا نمایندهاش بود- هم آبروریزی محسوب میشد.
یکی از دلایلی که تلاش شاملو برای کسب نام در آلمان به شکست انجامید، آن بود که اغلب ادیبان و شاعران قدیمی چپگرا به همین کشور کوچیده بودند و کتابهای زیادی دربارهی ادبیات معاصر پارسی به زبان آلمانی نوشته شده بود. این ادیبان چون از فضای ایران و شبکهی رسانهای شاملو دور بودند، دلیلی نمیدیدند به کیش شخصیت او بپیوندند.
نمونهای از این کوچندگان بزرگ علوی است که هم از رهبران فکری قدیمی حزب توده بود و هم ادیبی محترم و معتبر. او سالها در آلمان ساکن بود و همان جا «سرگذشت و تکامل ادبیات مدرن فارسی» را به زبان آلمانی نوشت[5] که به تازگی (۲۰۰۹.م) توسط انتشارات کمبریج بازنشر شده است. او که در دوران پختگی به گذشته مینگریست، داوریاش را صریح در این کتاب آورده است و میگوید نیمایوشیج دچار اختلالی زبانی بوده و بیانی الکن داشته و نمیتوانسته منظورش را در زبان پارسی درست بیان کند. اگرچه او در قطب مقابل طیف سیاسی نگارنده مستقر است، اما داوریاش دربارهی شاعران معاصر پارسیگو کاملا با آنچه در مجموعهی «دادِ سخن» آوردهام سازگار است و این همان است که سایر ادیبان از بهار گرفته تا اخوان نیز با آن همداستان بودهاند.
علوی میگوید جریان اصلی شعر مدرن پارسی همان است که نوقدمایی خوانده میشود، و جریانی که نیمایوشیج شروع کرد را شاخهای انحرافی و حزبی میداند. او شهریار را به عنوان «نابغهای که مایهی مباهات شرق است» میستاید و توللی را موسس اصلی شعر نو میداند. همچنین نادرپور را تئوریسین شعر معاصر میداند و میگوید سایه شعر نو را به کمال زیبایی رسانده است. باقی سردمداران شعر معاصر را هم به این ترتیب فهرست میکند: حمیدی شیرازی، ابوالقاسم حالت، ابوالحسن ورزی، و ژاله سلطانی. هرچند بزرگ علوی از بنیانگذاران حزب توده و مهمترین ادیبی بود که در دوران رضا شاه گفتمان کمونیستهای ایرانی را در قالب داستان بیان میکرد. با این حال در این متن اثرگذار و مرجع از کسانی مثل سیاوش کسرایی و اسماعیل شاهرودی و اخوان و شاملو را که با پشتوانهی حزب توده شهرتی پیدا کرده بودند اصلا نام نمیبرد.[6]
نام نبردن از شاملو در این سیاه چندان هم دور از ذهن نیست. جدای از حجم و کیفیت آنچه او تولید کرده، موضع او و موضوع کارش نیز به شکلی نیست که بتواند همچون نمایندهای برای فرهنگ ایرانی و ادب پارسی اعتبار پیدا کند. این نکته که از دید فرهیختگان آن دوران (حتا چپگرایی مثل علوی) گویا روشن و بدیهی مینموده، طی دهههای بعدی به شکل تأملبرانگیزی واژگونه شده است. این روندی است که شایسته است دقیقتر نگریسته شود.
بخشی از این اعتبار و وجههی ادبی از آنجا ناشی شده که هواداران شاملو ادعا میکنند او در خارج از ایران شخصیتی نامدار و شناخته شده است و بر این مبنا در داخل کشور هم برایش شأنی والا طلب میکنند. جدای از آن که شاعری ایرانی و پارسیگو قاعدتا باید اعتبار خود را از درون جامعهاش و مخاطبان زبانش کسب کند، اصل قضیه یعنی اعتبار جهانی شاملو موضوعی است که باید سختگیرانهتر محک بخورد و ارزیابی شود.
کسانی که به اعتبار جهانی او باور دارند قاعدتا یا به سپهر زبان آلمانی اشاره میکنند و یا انگلیسی. این هم بسیار جای توجه دارد که در فضای فرهنگی فرانسه نه ارجاعی به شاملو دیده میشود و نه هوادارانش در آن بستر دربارهاش دعوی اعتباری دارند. این البته عجیب و غیرعادی است. چون تنها زبان اروپایی که شاملو تاکید داشته که میداند، فرانسوی است و کتابهایی را از این زبان ترجمه کرده است. با این حال نه در فرانسه تحصیل کرده، نه مراودهای با فرانسویزبانها داشته، نه در متون مرجع و روزنامههای فرانسوی نامش آمده و نه حتا در میان ایرانیان پرشمار مقیم فرانسه مبلغ و پیرو پرشوری یافته است. تنها ارتباطی که بین او و این کشور دیدهایم، آن است که آذرماه سال ۱۳۵۱ با خرج نخستوزیر دولت شاهنشاهی برای درمان و جراحی به پاریس میرود و بلافاصله پس از مرخص شدن از بیمارستان هم به ایران باز میگردد.[7]
مرور آنچه شاملو و پیراونش دربارهاش گفتهاند، نشان میدهد که دعوی دربارهی انگارهی «شاعر جهانی» از او به دو زمینهی ژرمن و آنگلوساکسون محدود میشود. چنان که دیدیم با آن که در زبان و فرهنگ آلمانی توجهی بیشتر به ادبیات معاصر پارسی و شاعران مدرن ایرانی دیده میشود، آنجا نام شاملو اصولا مطرح نیست و تلاشهایش برای مطرح شدن هم ناشیگرانه بوده و پیامدی خوشایند نداشته است.
در زمینهی انگلیسیزبان هم داستان به همین شکل است. در میان کشورهای غربی، شاملو بیشترین زمان را در آمریکا و انگلستان گذرانده که هردو انگلیسیزبان هستند. اما هرگز ارتباطی با رسانههای این کشورها برقرار نکرده و هیچ ردپایی از او در اخبار فرهنگی و یادبودهای انگلیسیزبان مطرح نیست. حضور شاملو در این فضا یکسره به محفلهای ایرانیان مقیم آن کشورها محدود میشود که برخیشان مریدان و نمکپروردگانش بودهاند. پر سر و صداترین حضور شاملو در این کشورها به سخنرانیاش در دانشگاه برکلی مربوط میشود که در بخشهای بعدی مفصل بدان خواهم پرداخت. در اینجا آنچه باید گوشزد شود آن است که این سخنرانی یکسره با بیتوجهی رسانههای انگلیسیزبان و اندیشمندان غربی روبرو شد و تنها انعکاساش به ایرانیهای مقیم ایران یا مهاجران مربوط میشد.
ناتوانی شاملو از ارتباط با فضای فرهنگی غرب از یکسو به محتوای سخنش بازمیگشته و از سوی دیگر در ناتوانیهای زبانیاش ریشه داشته است. در داستان اینترلیت دیدیم که مضمونی که شاملو در پی به کرسی نشاندناش بوده، برای مخاطب اروپایی جذابیت و عمقی نداشته است. در این مورد دادههای دیگری نیز داریم که همین گزاره را تایید میکند. مثلا اشارهی معنادار محمد قائد را داریم که دوست و همکار و زمانی مرید او بوده، و میگوید شاملو (حتا با حضور مترجم) شیوهی حرف زدن با خارجیها را نمیدانسته و گفتارش ملالآور و بیمحتوا بوده و به آه و ناله کردن منحصر میشده است.
قائد میگوید: «در سالهای ۱۳۵۸ و ۵۹ که در ملاقاتهای محققان و گزارشگرانی غربی با او حضور داشتم، میدیدم که چه تلخ حرف میزند و ملالآور بحث میکند. حتا یک مورد به یاد ندارم که توانسته باشد چند دقیقهای با صحبتهایش سر یک ایتالیایی، فرانسوی، آمریکایی یا انگلیسی را گرم کند».[8] قائد در اینجا تصریح نکرده، اما احتمالا خودش در این نشستها به عنوان مترجم شاملو حضور داشته است.
با این حال شاملو مشتاق بود در کشورهای دیگر حضور پیدا کند و چیزهایی پرسروصدا بگوید و نام خود را بر سر زبانها بیندازد. طلب شهرت و جستجوی اعتبار بیشک در این میان نقشی ایفا میکرده است، اما آنچه شاملو در این غوغاها بیان میکرده ساختگی نبوده و به نظرم صادقانه از موضع سیاسی و فهم فرهنگیاش برمیخاسته است. شکست خوردناش در جلب توجه مخاطبان غیرایرانی بنابراین تا حدودی در محتوای سخنش ریشه داشته، که تکرار همان شعارهای بلشویکی دوران جنگ سرد بوده، و تا حدودی هم از ناتوانیهایش برمیخاسته است؛ ناتوانی در اندیشیدن به موضوعهای عمیق، در صورتبندی جذاب مفاهیم، و در تسلط بر زبان برای بیان این اندیشهها.
- روزنامه کیهان، ۱/۴/۱۳۴۷. ↑
- ماهنامه ادینه، نوروز ۱۳۶۸. ↑
- قائد، ۱۳۸۰: ۲۹۹. ↑
- قائد، ۱۳۸۰: ۳۰۰-۳۰۱. ↑
- Alavi, 1964. ↑
- کیانوش، ۲۰۱۸: ۷۱۴-۷۱۵. ↑
- اندیشهی پویا، شمارهی ۵۵، آذر و دی ۱۳۹۷: ۷۹. ↑
- قائد، ۱۳۸۰: ۲۹۹. ↑
ادامه مطلب: بخش دوم: شخصیت احمد شاملو – پیشگفتار
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب