گفتار دوم: علیت
بر چهرهی آثارِ جهان رنگِ سبب نیست چون آتشِ یاقوت که تب دارد و تب نیست
چشمی به تأمل نگشوده است نقابت بر وضعِ جهان گر عجبت نیست، عجب نیست
میگویند دموکریتوس، فیلسوف یونانی، هنگامی که دعوت داریوش بزرگ را برای پیوستن به دربارش و برخورداری از مواهب زندگی در کاخ شاهنشاهی شنید، انزوا و زندگی مستقلش را برای زندگی فلسفیاش ضروری دانست و جملهای مشهور بر زبان آورد. دموکریتوس گفت: «دانستن علت چیزها برایم از تاج و تختِ پادشاهی ایران ارزشمندتر است.»
تاج و تخت ایران در آن زمان ارزشمندترین چیزی بود که یونانیان میشناختند، و علیت پیشفرضی است که شکلی خاص از دانایی را پدید میآورد و پشتیبانی میکند. بنابراین این گفتار دموکریتوس، اگر حمل بر تظاهر نشود، شیفتگیاش به علمِ تحویلانگارانه را نشان میدهد!
در نگرش تحویلگراست که سیستم را فقط به شکل مجموعهای از عناصر در نظر میگیرند و به این ترتیب روابط مورد غفلت واقع میشود. در این رویکرد فقط روابطی قابلمشاهده است که بین دو عنصر منفرد به شکلی ساده و تکراری تثبیت شده باشد، و این همان است که به علیت شکل میدهد. دانشمندان تحویلگرا و بسیاری از فلاسفهی قدیمیترِ پیش از آنها فقط این نوع از روابط را میشناختند و در نتیجه به اثرات سرراست و سادهی بین عناصر باور داشتند. معادلهی گرانشی نیوتون نمونهای از صورتبندیهای مدرن این روابط ساده است. سادگی، آزمایشپذیری و تکراری بودنِ این روابط به تحلیل علّی رخدادها میدان داد. مبنای تحلیل علّی باور به این نکته بود که رابطهی یادشده شرط ضروری حضورِ عناصر است. یعنی عناصر فقط در پیوند با این روابط ساده و تکراری تعریف میشدند و اندرکنش آنها هم فقط با کمک این ردهی خاص از روابط تبیین و فهمیده میشد. به این ترتیب مجموعهای از روابط علّی یکسویه، خطی، ساده و قانونمند در میان عناصر سیستم تشخیص داده میشد.
این نگرش در نهایت به تصویری ماشینواره از جهان منتهی شد. تصویری نیوتونی که مهرَوَند را مجموعهای از عناصرِ خُردِ عمدتاً مادی، مثل اتمها، میدانست که با قوانین علّی ساده و شناختهشدهای بر هم نیرو وارد میکنند و به این ترتیب کل رخدادهای قابلمشاهده را پدید میآورند. این همان نگرشی بود که جبرگرایی لاپلاسی را معقول جلوه میداد. لاپلاس، ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی، معتقد بود که اگر کسی بتواند در یک لحظه مکانِ تمام اتمهای عالم را بداند و کل نیروهای بینشان را بشناسد، خواهد توانست تمام رخدادهای گیتی را تا ابد پیشبینی کند. دستیابی به رموز حاکم بر این جبرگرایی لاپلاسی آرزویی بود که دانشمندان سدهی هجدهمی را برای کنکاشِ بیشتر در طبیعت و بررسی دقیقتر نیروهای طبیعی بسیج میکرد. ایشان در افق دیدِ خویش حالتی را در نظر میگرفتند که دانشِ تحویلانگار و جزءگرا بتواند با شناسایی تمام قواعد حاکم بر تمام ذرهها وضعیت گیتی را تا ابد درک و پیشبینی کند.
این ماتریالیسمِ مکانیکی برای ابداعات فنی و پیشرفت صنایع سودمند بود، چرا که ماشینهای سدهی نوزدهمی با همین قواعدِ شفاف و ساده طرحریزی و ساخته میشدند. با این همه، برداشت یادشده هنگامی که برای سیستمهای بغرنجِ طبیعی به کار گرفته شود تصویری خام و سطحی از پدیدهها را به دست میدهد. تصویری که با نادیده انگاشتن بخش مهمی از عناصر و روابط موجود در سیستم همراه است و فقط در سطح ابزارگرایانهی خاصی ارزشمند است. در رویکرد سیستمی امروز باور به علیت خطی کنار گذاشته شده و شبکههایی از روابط احتمالاتی جایگزین آن میشوند. برخی از نویسندگان این مجموعه از روابط را، به عادت قدیمی، علیت شبکهای یا غیرخطی[1] نامیدهاند. به این دلیل است که برتراند راسل، در اوایل سدهی بیستم میلادی علیت را مفهومی مرده و متعلق به گذشته دانست؛ حکمی که شاید اگر دموکریتوس قدری زودتر بر آن آگاه میشد، بابت رد کردن دعوت داریوش دریغ میخورد.
- non-linear/ network causation ↑
ادامه مطلب: بخش سوم: پویایی سیستم – گفتار نخست: فضای حالت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب