گفتار دوم: فناوری مومیاگری
مومیایی کردن به لحاظ فنی همان است که امروز در موزههای جانورشناسی رواج دارد و تاکسیدرمی یا «خشک کردن» جانوران نامیده میشود. به همان شکلی که در تاکسیدرمی هدف حفظ شکل ظاهری بدن در قالبی فسادناپذیر است، در مومیاگری هم آماج همچنین بوده و شیوههای آبگیری از بافتها و خشک کردن بدن و خارج کردن بخشهای فسادپذیر کمابیش یکسان بوده است.
هرچند اصول کلی مومیاگری مصری را میتوان بر اساس مومیاییهای باقیمانده بازشناسی کرد، اما بازسازی دقیق ابزارها و روشهایی که مصریان باستان برای این کار مورد استفاده قرار میدادند، چندان آسان نیست. اسناد بازمانده از جهان باستان در این مورد به نسبت جسته و گریخته هستند و مشهورترین گزارشاش شرحی است که هرودوت در این زمینه به دست داده است.[1]
در خود مصر اسناد در این زمینه به شکل شگفتانگیزی اندک و پراکنده هستند. هیچ سندی از مصر باستان به دست نیامده که روند مومیایی کردن را توضیح دهد. برخی مانند باب باب بریرِ مصرشناس این را ناشی از سرّی بودن این فنون و انحصاری بودناش نزد گروهی نخبه از متخصصان دانستهاند. اما احتمال دیگر آن است که این هم بخشی از محدودیتهای سنت نوشتاری مصریان بوده باشد، که به ندرت امور علمی و فنی را مینوشتهاند و نویسایی برایشان بیشتر جنبهای جادویی داشته است. در نقاشیهای دیواری مقبرهها هم آیین مومیایی کردن به ندرت نمایش داده میشده است. تنها دو نمونهی صریح از این نقاشیها را در دست داریم که مهمتریناش گور TT23 است که در شیخ عبدالقُرنَه در شهر مردگان تب جای دارد.
در واقع ثبت سند دربارهی مومیایی کردن از دوران هخامنشیان آغاز میشود و چنین مینماید که وقتی مصر به استانی در کشور عظیم پارسیان تبدیل شد، برای نخستین بار نیاز و انگیزهی ثبت روند مومیاگری نیز ظاهر شد. در عمل هم سنت نوشتاریای که دربارهی مومیاگری داریم به عصر هخامنشی و پس از آن بازمیگردد و نشان هویتی ایرانیان را بر خود دارد. نمونهاش خود کلمهی مومیایی است که هم در زبانهای اروپایی و هم در مصر دوران اسلامی به کار گرفته میشود و از «موم» پارسی گرفته شده است. همچنین است کلمهی رایج امروزین انگلیسی و فرانسوی برای مومیایی کردن (embalm) که از in balsamun لاتین گرفته شده که آن خود وامواژهای از «بَسام» عبری یا «بَشام» عربی که از «بوسما» در آرامی گرفته شده و اسم درخت کندر و حنا بوده است.
مربوطترین متن به مومیاگری «پاپیروس مناسک مومیایی»[2] است که در اواخر عمر تمدن مصری نوشته شده و تنها ده برگ از نسخهای دیرآیند از آن باقی مانده که به قرن اول میلادی مربوط میشود. این متن با خط دموتیک و هیراتیک نوشته شده و بنابراین بعد از عصر هخامنشی تدوین شده است. در این سند مومیاگری طی یازده مرحله شرح داده شده که از آمادهسازی جسد شروع میشود و به نوارپیچی بدن و نهادن اندامهای داخلی در آوندهای تدفینی ختم میشود. از این متن بر میآید که کل مراحل مومیایی کردن با خواندن دعا و اعمال جادویی همراه بوده و در اصل نوعی مراسم دینی قلمداد میشده، نه عملی فنی. در «پاپیروس ریند» هم توضیحی دربارهی مومیایی کردن وجود دارد که آن هم به دوران بطلمیوسیها مربوط میشود.
این را باید در نظر داشت که اسناد مورد نظرمان همه به پایان عمر تمدن مصری مربوط میشوند و روندها و فنونی را ثبت کردهاند که مومیاگران پس از قرنها آزمون و خطا بدان رسیده و استاندهاش کرده بودند. دادههای فراوانی داریم که نشان میدهد در ابتدای کار سنتهایی موازی و روشهایی متفاوت برای مومیایی کردن وجود داشته و تنها بعدهاست که یکی از اینها بر رقیبان غلبه میکند و مومیاگری کلاسیک مصری را رقم میزند.
به عنوان مثال در عدیمه و نقده نمونههایی از مومیاییهای اولیه کشف شده که با روشی به کلی متفاوت ساخته میشدهاند. در این روش جسد تکه تکه شده و اندامها و دست و پا از تنه جدا شده و نعش جایی نهاده میشده تا به طور طبیعی تجزیه شود. بعد استخوانها را گردآوری کرده و سرهم میکردهاند و اغلب نوارپیچ کرده و به خاک میسپردهاند. در این مرحله اسکلت نمایندهی فرد درگذشته قلمداد میشده و سنتی موازی با آن داریم که اطراف استخوان را با موادی گیاهی آمیخته با گل پر میکرده و مجسمهای از پیکر گرداگرد آن ایجاد میکردهاند.
نکتهی جالب آن است که دانش مصریان دربارهی کالبدشناسی انسان گویا بسیار ابتدایی بوده و این ایرادی است که تا پایان کار در این تمدن باقی میماند. به شکلی که هنگام سرهم کردن استخوانها گاه اشتباههای عجیب و غریبی رخ میداده و استخوانهایی در جاهایی بیربط نهاده میشده است.[3] این شیوه که در اصل نوعی تدفین مجدد است، در زمانی رایج بوده که هنوز ساخت اتاقک مقبره و مصطبه رایج نبوده و جسد را در شنهای بیابان به خاک میسپردهاند.
با این همه آنچه از مفهوم مومیایی برداشت میشود همان است که از دوران پادشاهی کهن به بعد مرسوم بوده و این شیوهای پیچیدهتر و سنتی جا افتاده است که تا عصر مسیحی دوام پیدا میکند و نوشتارهای یاد شده در وصف آن پدید آمدهاند. بر مبنای این اسناد هنگام مومیایی کردن میبایست یک سراینده، یک استاد ادعیه، و یک مُهردار (هِتِمو نِجِر) حضور داشته باشند. این فرد اخیر بعد از مدیر کلی آیین -«هِری شِشْتَه»- دومین مقام مهم شمرده میشده است. فروپایهترین جایگاه هم به کسانی مربوط میشده که جسد را نوارپیچ میکردهاند و «وِتیو» نامیده میشوند. از متن همچنین روشن میشود که عمل مومیاگری از سر شروع میشده و به پا ختم میشده است.[4]
مقدار نوار کتانی به کار گرفته شده برای مومیایی کردن به نسبت زیاد بوده است. هر مومیایی مصری به طور متوسط در رشتهای از پارچهی کتانی نوارپیچ شده که درازایش به ۱۳۷ متر بالغ میشود.[5] به همین خاطر باز کردن مومیایی و نمایان کردن جسد کاری دشوار و زمانگیر بوده است. جالب آن که در دوران ویکتوریایی که مردم انگلستان تازه بر مصر غلبه یافته و به غارت مومیاییهای مصری مشغول بودهاند، این کار نوعی تفریح و سرگرمی عمومی محسوب میشده و نخبگان پولدار با پرداخت بهایی در جلسهی باز کردن نوار از روی مومیاییها حضور پیدا میکردهاند.[6]
چنان که اشاره شد، هرودوت هم گزارشی از روند مومیایی کردن را در کتاب دوم تواریخ خود آورده است.[7] برخی از اشارههای او احتمالا درست است. مثلا آنجا که میگوید حفرههای داخلی و سطح بدن را با شراب خرما میشستهاند، احتمالا به استفاده از الکلِ نوشیدنیهای تخمیر شده برای گندزدایی و آبگیری از بافتها اشاره میکند. اما گزارشاش ایرادهای بسیاری دارد. مثلا میگوید از ابتدای کار بیرون کشیدن مغز از جمجمه با میلهای آهنین انجام میشده است، در حالی که فناوری آهن بسیار دیر و توسط پارسیان به مصر وارد شده و استفاده از ابزارهای آهنی در این قلمرو چندان رایج نبوده است.
علاوه بر این در سال ۵۳۸۷ (۱۳۸۷خ/ ۲۰۰۸م.) عکسبرداری از یک مومیایی مربوط به حدود سال ۳۰۰۰ (۴۰۰ پ.م) که کمابیش همعصر هرودوت است، نشان داد که ابزار مربوط به این کار درون جمجمه جا مانده است. این ترکهای چوبی بود به درازای هشت سانتیمتر که برای هم زدن و تبدیل مغز به مایعی به کار گرفته میشد که بتواند با گرانش زمین از سوراخ بینی بیرون بیاید. این را بریر نیز هنگام تکرار تجربهی مومیایی کردن دریافته بود که بیرون کشیدن مغز با قلاب فلزی چنان که هرودوت آورده، ممکن نیست.[8]
هرودوت همچنین مینویسد که مومیاگران به دو گروه (پاراسْخیسْثای: شقه کنندگان) و (تاریخوثای: ترشیسازها) تقسیم میشدهاند.[9] دو نام بیمسمایی که احتمالا به مرحلهی بیرون کشیدن اندامها و خشک کردنشان و بعد پر کردن جسد با مواد معطر و گندزدا مربوط میشده است. این عبارتها احتمالا به اسطورهی مرگ و رستاخیز اوزیریس اشاره میکنند که دو مرحله داشته که اولی با تکه تکه شدن بدن او و بعدی با اتصال مجددشان به هم مشخص میشده است.
چنین مینماید که در روند مومیاگری این دو روند پیاپی به واقع وجود داشته باشند. هرچند نامگذاری هرودوت و جزئیاتی که میگوید[10] نادرست مینماید و ممکن است از تخیل او برخاسته باشد. در زمانهی ما باب بریر پس از دو هزار سال بار دیگر بدن انسانی را با روش مصریان مومیایی کرد و با این رویکرد باستانشناسی تجربی به موضوع، دانستههایمان در این زمینه را بسیار گسترش داد.
بر اساس آنچه از آزمایشهای بریر بر میآید، مومیایی کردن با تخلیهی جسد از بخشهای فسادپذیر آغاز میشده است. نخست با میلهای چوبی استخوان دماغ را شکسته و مغز را هم زده و به صورت مایع در میآوردهاند. بعد جسد را بر میگرداندهاند، طوری که نیروی گرانش مغز لهیده را از سوراخ بینی بیرون بکشد. بعد اندرون کاسهی سر را با کتان پاک میکردهاند و آن را از مواد معطر و داروهای خشک کننده میانباشتهاند. این روند بیرون آوردن مغز از ابتدای کار به صورت پراکنده وجود داشته، اما از دوران دودمان پنجم به بعد به بخشی از روند استاندهی مومیاگری بدل میشود. اگرچه تنوع در روش همچنان وجود داشته و گاه با شکستن استخوان حدقه و به ندرت از راه سوراخ نخاعی زیر جمجمه مغز را خارج میکردهاند. بیرون کشیدن مغز هرگز به شکلی کامل و تمیز انجام نمیشده و همیشه بخشهایی از آن داخل جمجمه جا میمانده که با وارد کردن مواد خشک کننده آبگیری میشده است.[11]
روندی مشابه دربارهی تنه هم انجام میشده و ششها و کل محتویات حفرهی شکمی را از بدن خارج کرده و در ظرفهای اندام مینهادهاند. حفرههای داخلی بدن را نیز به همین ترتیب با مواد خشک کننده میانباشتهاند. مادهی آبگیر اصلی که در مومیاگری به کار گرفته میشده نطرون نام دارد و ترکیبی است از کربنات سدیم (Na2CO3·10H2O) و بیکربنات سدیم (NaHCO3) به همراه مقداری کمتر از نمکهای دیگر سدیم (کلرید سدیم و سولفات سدیم). کلمهی نطرون که (نیتْرون) یونانی و nitrium لاتین را نتیجه داده به اسم عنصر سدیم (Na: ناتریوم) انجامیده، در اصل مصری است و در متون مصری باستان به صورت «نتری» ثبتش شده است. در مصر باستان نطرون از منطقهای به اسم وادی نطرون برداشت میشده که معدن سدیم است و نمکهای حامل این عنصر را به فراوانی دارد.
فرعون ستی اول، دودمان نوزدهم، حدود سال ۲۱۴۰ (۱۲۸۰ پ.م)
فرعون رامسس سوم، دودمان بیستم، سال ۲۲۶۵ (۱۱۵۵ پ.م)
بدن مومیایی ملکه تاوسرِت، دودمان نوزدهم، سال ۲۲۳۲ (۱۱۸۹ پ.م)
دو مرحلهی اصلی مومیاگری یعنی بیرون کشیدن اندامهای درون شکم و سینه و آبگیری از جسد با نطرون دست کم از دوران دودمان چهارم به بعد در مصر رایج بوده است. نخستین گواه قاطع در این مورد به مقبرهی ملکه حِتِپهِرِس مادر فرعون خوفو (سازندهی هرم بزرگ) در گیزه مربوط میشود. در این گور بقایای آوند حاوی اندامهای درونی ملکه کشف شده، که با نطرون خشک شدهاند. متاسفانه جسد ملکه طی قرنها از بین رفته، اما همین نشانه گواهی میدهد که هردو عنصر در حدود قرن دهم و یازدهم تاریخی (میانهی هزارهی سوم پ.م) رواج داشته است. تقریبا در همین مقطع زمانی است که تدفین مردگان در حالت جنینی و جمع شده منسوخ میشود و به جای آن جسد را به شکل تاقباز و با حالتی دراز کشیده مومیایی میکنند.[12]
در کل وضعیت قرارگیری بدن بسته به جنسیت جسد و دورهی تاریخی فرق میکرده است. معمولا دستان زنان در کنارشان دراز شده و روی رانشان نهاده میشده، در حالی که دستان مردان به صورت چلیپا روی اندام تناسلیشان قرار میگرفته است. شکل چلیپاوار دستها بر سینه هم ویژهی فرعون بوده است. در فاصلهی فرمانروایی توتموس دوم تا دودمان بیست و یکم (در حدود سالهای ۱۹۰۰ تا ۲۴۰۰/ ۱۵۰۰-۱۰۰۰ پ.م) چنین الگویی رایج بوده است.[13]
با این حال مومیاگری فنی تکاملیابنده بوده و هر از چندی تغییراتی در آن رخ مینموده است. مثلا از دوران توتموس سوم (بین سالهای ۱۸۹۶ تا ۱۹۵۰ /۱۵۰۴-۱۴۵۰ پ.م) به بعد هم در شکل نهادن دست در کنار و روی بدن تحول ایجاد شد و هم محل برش زدن بدن برای بیرون کشیدن امعاء و احشاء تغییر کرد. نمونهی دیگر شیوهی مومیایی کردنی است که در ستی اول (سالهای ۲۰۸۲ تا ۲۰۹۶ / ۱۳۱۸-۱۳۰۴ پ.م) میبینیم، که به نسبت ابتدایی است و به سیاه شدن پوست میانجامد. در مقابل پسرش رامسس دوم (سالهای ۲۰۹۶ تا ۲۱۶۳ / ۱۳۰۴-۱۲۳۷ پ.م) با روش پیچیدهتر و بهتری مومیایی شده و به همین خاطر حالت چهره و رنگ پوستش بهتر حفظ شده است.[14]
ملکه تییِه، مادر آخنآتون، (۱۳۳۸ پ.م)
پس از تخلیهی بدن از اندامهای فسادپذیر، مرحلهی «تکه تکه کردن» پایان مییافته و مرحلهی «بازسازی» جسد آغاز میشده است. باید توجه داشت که در مومیاگری کلاسیک از جدا کردن دست و پا از تنه خودداری میشده و مرحلهی نخست تنها در خارج کردن اندامهای فساد پذیر درون حفرههای سهگانهی تن خلاصه میشده است. شاید پرهیز از جدا کردن اندامهای دیگر از بدن بدان خاطر بوده باشد که تکرار عمل سث بر بدن اوزیریس دانسته میشده که خشونتی بزرگ و اساطیری بوده است.
این نکته را هم باید به یاد داشت که اصولا خالی کردن حفرهی سینه و شکم به نسبت دیر تحول یافته است. در دوران پادشاهی قدیم بدن فرعون را نمیشکافته و امعاء و احشاء را خارج نمیکردهاند، و در دورانی بسیار دیرتر هم این روند گاه اجرا نمیشده است. مثلا در مومیایی شاهدختهایی که به دوران سلسلهی یازدهم (پادشاهی میانه) مربوط میشوند، نشانی از برش شکم و بیرون کشیدن اندامها دیده نمیشود. هرچند غیاب فساد جسد در برخی از موارد نشان میدهد که احتمالا اندامهای داخلی را از راه مخرج بیرون میکشیدهاند و یا از همان راه مواد خشک کننده را به درون حفرهی شکمی شکم تزریق میکردهاند.[15]
در مرحلهی دوم که با سرهم کردن و «پُر کردن» مجدد بدن مصادف بوده، حفرههای تهی شدهی بدن را با مواد معطر و خشک کننده میانباشتهاند تا شکلی کمابیش طبیعی پیدا کند و بریدگیها و شکافهای پوست را رفو میکردهاند. بعد آن را در نمک نطرون دفن میکردهاند تا فرایند آبگیری از بافتها تکمیل شود.
هرودوت میگوید جسد پس از پوشیده شدن با نطرون هفتاد روز در همان حال باقی میمانده و بعد نوارپیچ میشده و به شکل نهاییاش در میآمده است.[16] باب بریر هم در آزمون خود نشان داده که اگر جسد حدود صد روز در نطرون بماند سخت و بیش از حد خشک میشود و انعطافپذیریاش را برای مراحل بعدی از دست میدهد. بنابراین در حدود هفتاد روز بعد، جسد آبگیری شده که هنوز اندامهایش انعطاف داشته را از نطرون بیرون آورده و آن را نوارپیچ کرده و نوارها را با صمغ میآغشتهاند و شکل کلاسیک پیکر مومیایی را ایجاد میکردهاند. اگر جسد به فرعون تعلق داشت، بدن را راست و کشیده و دستها را به حالت چلیپا بر سینه مینهادهاند. پاها را نیز به هم چسبیده نوارپیچ میکردند و آلت نره اغلب به شکل افراشته قرار میگرفته است.
پوشاندن نوارپیچها با صمغ نوعی عمل هواگیری و عایقکاری مومیایی هم بوده و از دوران دودمان اول فراعنه به هم همچون قاعدهای عمومی برای مومیاگری رواج داشته است.[17] این شیوه به خصوص برای جلوگیری از حملهی حشرات به جسد کارساز است. با این حال برخی از قارچها به ویژه کپک Aspergillus niger در برخی از بدنهای مومیایی شده رشد میکردهاند. احتمالا حساسیت ناشی از تنفس هاگ آنها بوده که بیماری برخی از کاوشگران و افسانهی نفرین مومیایی را بر سر زبانها انداخته است. بنابراین با همهی این تدبیرها گهگاه جاندارانی مثل قارچها یا حشرات لاشهخوار به مومیایی حمله کرده و باعث فساد آن میشدهاند.
شواهد موجود نشان میدهد که مومیاگران چهرهی جسد را در حد امکان ترمیم کرده و میآراستهاند. این در حالی بوده که استخوان بینی و جمجمه را پیشاپیش برای بیرون کشیدن مغز شکسته بودهاند و بنابراین چهره از ریخت میافتاده است. یکی از نشانههایی که این تاکید بر بازآرایی سر و صورت مومیایی را نشان میدهد، آراستگی موهای بلند برخی نمونههاست. بر مبنای تحلیل مو میتوان دریافت که شیوههای آرایش سر در میان طبقات اشرافی چگونه بوده و چه ابزارهایی برای آن به کار گرفته میشده است.
نمونهای افراطی از آرایش مو را در مومیایی بانو رای میبینیم که ندیمهی اولین ملکهی دودمان هجدهم آهموسِه-نِفِرتاری (سال ۱۸۶۱ تا ۱۹۲۲/ ۱۵۶۲-۱۴۹۸ پ.م) بوده است و به سال ۱۸۹۰ (۱۵۳۰ پ.م) درگذشته است. این مومیایی موهای بلند بافتهای دارد که در میانهاش موهای مصنوعی هم کاشته شده است. این کهنترین اثر موجود از کلاهگیس است و در ضمن قدیمیترین نمونهی موی رنگ شده را هم داراست.
مومیایی بانو رای و موهای آراستهاش، سال ۱۸۹۰ (۱۵۳۰ پ.م)
آراستن موها به این شکل به ساعتها زمان نیاز داشته و نمیتوانسته توسط خود بانو رای انجام شده باشد. یعنی آرایشگری حرفهای چنین آرایشی را ممکن ساخته است. بعید است این زن به شکل روزمره موهایی چنین آراسته داشته باشد. این شیوهی دشوار و پرهزینه از آرایش موها قاعدتا به مراسمی مهم و ویژه اختصاص داشته و احتمال نیرومندتر آن است که سر او را هنگام مومیایی کردن چنین آراسته باشند. مومیایی سرور بانو رای یعنی ملکه آهموسه-نفرتاری هم کشف شده و او هم موهایی به همین میزان آراسته دارد. تصویرهای بازمانده از او هم نشان میدهد که دست کم در جریان مراسم رسمی موهای بلند و بافتهای داشته، که بر اساس موهای مومیاییاش میدانیم با افزودهها و موهایی مصنوعی آراسته میشده است.
این نکته هم شایان توجه است که بر خلاف تصور مرسوم، موهای طبیعی مصریان باستان و همچنین کلاهگیسهایشان صاف نبوده است. نژاد نیل-صحرایی با سیاهپوستان آفریقایی خویشاوند است و موهای اغلب مصریان مجعد بوده و کلاهگیسهایشان را هم به همین شکل درست میکردهاند. چنان که مثلا در مومیایی زنی به اسم هونتِمپِت میبینیم، که گویا خودش موی تقریبا صاف داشته، اما کلاهگیس بزرگش موهایی مجعد داشته است (تصویر زیر).
این نکته یعنی صاف یا مجعد بودن موها از این نظر مهم است که برای تشخیص نژاد اجساد کاربرد دارد. چنان که در دوران آخنآتون که دورانی انقلابی و مهم در فرهنگ مصر باستان است، بسیاری از مومیاییهای مهم موهایی از نوع مردم بومی ایران زمین داشتهاند و آفریقایی تبار نبودهاند. مثلا جسد تویا و یویا که از شخصیتهای قدرتمند مصری پس از دوران آخنآتون بودهاند، موهایی صاف و موجدار[18] و شکل جمجمهای دارند که نشان میدهد که این دو از بومیان مصر و متعلق به نژاد نیل صحرایی نبودهاند. طلایی بودن رنگ موهایشان البته پیامد فرایند مومیاگری است، و به رنگ واقعی موهایشان ارتباطی ندارد.
سر مومیایی تویا (پایینی) و یویا (میانی)، حدود سال ۲۱۰۰ (۱۳۰۰ پ.م) در مقایسه با سر ملکه حتشپسوت (بالایی) با موهای بلند تابدار که با حنا رنگ شده، سال ۱۹۶۳ (۱۴۵۸ پ.م)
در مقابل موهای مجعد[19] که جنس موی عادی مصریانِ آفریقاییتبار است را در بیشتر موارد بر سر مومیاییها میبینیم و این خصلت به ویژه در میان اهالی نوبه که از جنوب میآمدند بیشتر دیده میشود. با این حال موهای اغلب فرعونها از جمله توتموس دوم هم به همین شکل است و این نشان میدهد تصویر مرسومی که فرعونها و مصریان باستان را با موی صاف نشان میدهد، تحریفی شرقشناسانه است که از منعکس شدن پیشداشتهای اروپاییان بر جمعیت آفریقاییتبار مصر باستان ناشی شده است.
موهای ملکه نُومیت با موهای آراستهی مجعد که با افزودههایی مصنوعی درامیخته است
موهای سر فرعون توتموس دوم، دودمان هجدهم، حدود سال ۱۹۰۰ (۱۵۰۰ پ.م)
سر مومیایی شاهزادهی نوبه مایهِرپری، دودمان هجدهم، قرن بیستم (ق ۱۴ پ.م)
نکتهی جالب دیگر دربارهی آراستگی سر و صورت مومیاییها آن است که بر این مبنا درمییابیم که اشراف بلندپایهی مصری موی خود را با حنا رنگ میکردهاند. نمونهی مشهور این قضیه را دربارهی رامسس دوم و ملکه حتشپسوت میبینیم که هردو در سنین سالخوردگی موهای سفیدش را با حنا رنگ میکردهاند و موهای مومیاییشان هم رنگ حنایی دارد. حنا البته علاوه بر تغییر رنگ مو تاثیر ضد شپش هم داشته است.
بعد از آراستن سر و صورت مومیایی و نوارپیچی جسد، مرحلهی «جمع کردن» اندامها به پایان میرسید و فرایند تثبیت بدن و آبگیری کردناش ادامه مییافت. واپسین مرحلهی اجرایی مومیاگری آن بوده که ظرفهای حاوی اندامهای بدن مرده را پس از تکمیل مومیایی میشکسته و در نزدیکی مقبره دفن میکردهاند. چون برای آن کارکردی جادویی قایل بودهاند. این جادویی پنداشتن کنش مومیاگری بسیار مهم و کلیدی بوده و فهم کل این مسیر بی توجه به آن ممکن نیست.
مومیایی فرعون توتموس دوم، دودمان هجدهم، حدود سال ۱۹۰۰ (۱۵۰۰ پ.م)
کلاهگیس با موهای مجعد
در سراسر این مراحل کاهنان و دعاخوانهایی حضور داشتهاند و کل روند به صورت اجرای آیینی دینی فهمیده میشده است و نه کرداری تخصصی یا فناورانه. این را از آنجا میتوان دریافت که دانش برآمده از اجرای این آیین طی هزاران سال بسیار اندک بوده و وزن اصلی این آیین بر نقاطی نمادین و اساطیری متمرکز بوده و نه روندهایی اجرایی که به حفظ جسد میانجامند. مثلا یکی از مهمترین بخشهای این جریان که در ضمن آخرین مرحله هم محسوب میشده، گشودن دهان بر پیکرهی مومیایی بوده و این مشابه همان آیینی است که برای جان بخشیدن به مجسمهها و حلول خدایان در بتها نیز اجرا میشده است.
جسد فرعون رامسس دوم با موهای رنگ شده، دودمان نوزدهم، حدود سال ۲۲۰۰ (۱۲۱۳ پ.م)
بنابراین نهاد اجتماعیای که عمل مومیایی کردن را به انجام میرسانده، زیرسیستمی از معبدهای مصری محسوب میشده است و کارگزارانش کاهنان بودهاند. این نهاد با مشتریانی از میان اشراف بلندپایه در ارتباط بوده و با انجام خدمات مومیاگری جاودانگی ایشان را تضمین میکرده است. روند مومیاگری بسیار طولانی و دشوار بوده و مواد گرانبهای فراوانی در جریان آن مصرف میشده است. از این رو بسیار هزینهبر بوده و بخشی بزرگ از مازاد اقتصادی جامعه را به خود اختصاص میداده است. به ویژه بعد از سال ۱۸۷۰ (۱۵۵۰ پ.م) که روند مومیایی شدن بر عموم دولتمندان مصری گشوده شد، عملا هرکس که به قدر کافی توانگر بود و میتوانست منابع لازم را برای این کار فراهم کند، ترتیبی میداد تا جسدش مومیایی شود. به همین خاطر از این تاریخ به بعد شمار مومیاییهای مصری به شکلی تصاعدی زیاد میشود. شمار کلی جسدهای مومیایی شده در مصر درست معلوم نیست. ولی برخی از کتابها تخمینی در حدود هفتاد میلیون مومیایی برای کل سه هزار سال عمر تمدن مصری به دست دادهاند.[20]
تصویر ملکه آهموسه نفرتاری (بالایی) و مومیاییاش (پایینی)، دودمان هجدهم، سال ۱۸۶۱ تا ۱۹۲۲ (۱۵۶۲-۱۴۹۸ پ.م)
در دوران فترت سوم و دودمان بیست و یکم که آغازگاه آن بود، در حدود سال ۲۴۰۰ (۱۰۰۰ پ.م) تحولی مهم در مومیاگری رخ داد. این تا حدودی به علاقهی دودمان تازه به مومیاییهای قدیمی باز میگشت. فرعونهای دودمان بیست و یکم برای مشروعیت بخشیدن به خویش، طرحی پردامنه را اجرا کردند تا مومیاییهای شاهان پیشین را گردآوری و گورهایشان را ترمیم کنند و از نو با شرایطی شایسته به خاک بسپارند. احتمالا در جریان همین روند بوده که مومیاگران دریافتهاند که روشهای مرسوم قدیمی شکل بدن را درست حفظ نمیکند. به همین خاطر پس از آن تحولی در فنون مومیاگری رخ میدهد.
چهرهی اصلی فرعون توتانخآمون در کنار تصویر آرمانی شدهاش بر نقاب روی تابوتش و بازسازی چهرهاش در زمان حیات، دودمان هجدهم، حدود سال ۲۱۰۰ (۱۳۲۳ پ.م)
خاستگاههای این نوآوریها فنی البته به دورانی پیشتر باز میگردد و در دوران سلسلهی هجدهم هم وقتی میخواستند فرعون آمنحوتپ سوم (سالهای ۱۹۸۳ تا ۲۰۲۱/ ۱۴۱۷-۱۳۷۹ پ.م) که چاق بود را مومیایی کنند، موادی را در بازوها و پاها و زیر گردن جسد به زیر پوست اضافه کردند تا جایگزین بافت چربی خشکیده شده شود و شکل اصلی بدن فرعون را بازسازی کند. همین شیوه در دوران سلسلهی بیست و یکم به روشی عام تبدیل شد که در جریان آن بر پوست شکافهایی ایجاد میکردند و از آنجا مخلوطی از گِل و خاکستر و پارچه را در زیر پوست و درون حفرههای بدن میچپاندند تا جایگزین بافتهای خشکیده یا اندامهای حذف شده گردد و شکل طبیعی بدن را تقلید کند.
همچنین از این دوره است که نهادن محتویات شکم و سینه در آوندهای اندام منسوخ میشود و این اندامها را پس از خشکاندن در بستهبندیهایی مومی مینهادند که مجسمه یا نقش چهار پسر هوروس را داشت و آن را دوباره به درون حفرههای بدن باز میگرداندند. استفاده از چشم مصنوعی و موهای مصنوعی برای بازگرداندن حالت طبیعی چهره نیز از همین دوران باب شد، و استفاده از گِل اُخرای سرخ برای رنگ کردن پوست جسدهای مردانه و اخرای زرد برای بدنهای زنانه رواج یافت.[21]
تابوت سنگی هفت تُنی و مومیایی درونش در کارگاه مومیاگران سقره
در سال ۴۳۹۷ (۱۳۹۷/۲۰۱۸م.) در سقره یک کارگاه مومیاگران کشف شد که قدمتش به عصر هخامنشی باز میگشت. تحلیل آن نشان داد سطوحی متفاوت از خدمات مومیاگری و تدفین برای ثروتمندان و طبقات فرودستتر در یک کارگاه انجام میگرفته است.[22] یعنی نهاد مومیاگری همچون درگاهی برای جذب منابع مالی طبقات مختلف جامعه عمل میکرده و بخشی بزرگ از پشتوانهی اقتصادی معبدها را در بر میگرفته است. این مشتریان در دوران پیشاهخامنشی تنها اشراف بلندپایه بودهاند، اما در عصر هخامنشی انگار بسطی در دامنهاش دیده میشود و طبقات فرودستتر هم به بخشی سادهتر و ارزانتر از این خدمات دسترسی پیدا میکنند.
کارگاه مومیاگرانی که در سقره کشف شده در ضمن نشان میدهد که شرایط شغلی مومیاگران چقدر دشوار بوده است. چون اتاقک اصلی که آیین مومیایی در آن انجام میشده در عمق سی متری زمین و در پایین چاهی ژرف قرار داشته است. این اتاقک به نسبت بزرگ بوده، اما برای آن که هوارسانیاش ممکن شود، از آنجا رخنهای به یکی از رهروهای مقبرهای باستانی از دوران پادشاهی کهن باز کرده بودند که بالای این تاسیسات زیرزمینی میگذشته است. این شرایط استفادهی سخاوتمندانه از صمغ و روغنهای معطر را توجیه میکند، چون در چنان محیطی بیشک بوی جسدی در آستانهی تجزیه بسیار آزارنده بوده است.[23]
پس از نابودی دولت هخامنشی و به قدرت رسیدن مقدونیان در مصر، فنون مومیاگری با زوالی ناگهانی و شدید روبرو شد. آن وسواس و دقتی که در زمان دودمان بیست و یکم شکل گرفته بود و احیای ریخت طبیعی بدن را هدف میگرفت، به کلی وانهاده شد و اندامهای داخلی بدن به صورت بستههایی در میان پاهای جسد نهاده میشد و یا دوباره به آوندهای اندام ریخته میشد. در این دوران تاکید اصلی بر آراستن تابوت و شکل بیرونی مومیایی بود، بی آن که تثبیت شکل خودِ جسد زیاد مورد توجه باشد. هرچند در این دوره نوارپیچی جسدها آراستهتر و پیچیدهتر شد، اما مومیایی کردن جسد با افولی نمایان همراه بود. در حدی که هنگام بازنهادن اندامهای داخلی به درون حفرهی شکمی و سینهای، آنها را تصادفی و خارج از نظم طبیعیشان در بدن میریختند و گاهی از خرده سفال و خرت و پرتهایی مشابه برای پر کردن حفرهی شکم و سینه بهره میجستند.
صمغ را هم به جای این که در هنگام نوارپیچی به کار بگیرند، مستقیما روی پوست میمالیدند و در نتیجه مومیاییهای این دوره ظاهری سیاه و براق و سخت دارند و گهگاه حشراتی در میانهشان به دام افتاده و به پیکر مومیایی افزوده شده است. در دوران رومیها این افول همچنان تداوم یافت. تابوت از ابزار تدفین حذف شد و به جای آن روی جسد را با نقشهایی میپوشاندند و اغلب چهرهی متوفی را هم نقاشی میکردند و آن نقش را روی سر جسد میگذاشتند. در بسیاری از جسدهای این دوران حتا تخلیهی مغز و حفرههای شکم و سینه هم درست انجام نپذیرفته است. [24]
نکتهی جالب آن که فروپاشی سنت مومیاگری در مصر از نظر الگوی جغرافیایی با روند منسوخ شدن خط هیروگلیف تناظر دارد. این سنت هم در بخشهای جنوبی مصر و نوبه که از مراکز اقتدار مقدونیها و رومیها در شمال دورتر بود، بیشتر باقی ماند و مدتها در برابر انقراض مقاومت ورزید. در نهایت هم پس از مسیحی شدن مصریان که در واقع به معنای جایگزینی فرهنگ یونانی-رومی به جای فرهنگ مصری کهن بود، مومیاگری یکی از معدود ارکان تمدن کهن مصری بود که به بقای خود ادامه داد و حتا در صومعههای مسیحی مصر به کار گرفته شد.
این مومیاگری البته بسیار ابتدایی بود و دیگر از تخلیه کردن مغز و شکم و سینهی جسد و مراحل طولانی خشکاندن آن اثری باقی نمانده بود. با این حال نوارپیچ کردن جسد و آبگیریاش با نطرون حفظ شده بود و همین سنت بود که به تدریج در ایتالیا و اروپای جنوبی جایگیر شد و مومیاییهای مسیحی قرون میانه را پدید آورد. مومیاگری در واقع در قرن ۴۲ و ۴۳ (ق ۸-۹ م.) در مصر منسوخ شد و این زمانی بود که بیشتر مردم این قلمرو دین اسلام را پذیرفتند.
- هرودوت، تواریخ، کتاب دوم، بندهای ۸۵-۹۰. ↑
- The Ritual of Embalming Papyrus ↑
- Taylor, 2001: 47-48. ↑
- Riggs, 2014: 81. ↑
- Woog, 2009: 19. ↑
- Woog, 2009: 17. ↑
- هرودوت، تواریخ، کتاب دوم، بندهای ۸۵-۹۰. ↑
- Brier, 2001: 117–123. ↑
- هرودوت، تواریخ، کتاب دوم، بندهای ۸۵-۹۰. ↑
- هرودوت، تواریخ، کتاب دوم، بندهای ۸۵-۹۰. ↑
- David, 2008: 15. ↑
- David, 2008: 13-14. ↑
- David, 2008: 15. ↑
- David, 2008: 15. ↑
- David, 2008: 14. ↑
- هرودوت، تواریخ، کتاب دوم، بندهای ۸۵-۹۰. ↑
- Taylor, 2001: 46. ↑
- cynotrichous ↑
- heliotrichous ↑
- Woog, 2009: 14-15. ↑
- David, 2008: 16. ↑
- Urbanus, 2021. ↑
- Urbanus, 2021. ↑
- David, 2008: 16-17. ↑
ادامه مطلب: گفتار سوم: آوندهای اندام
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب