گفتار سوم: سکههای هخامنشی (۱)
دوران هخامنشی به معنای دقیق کلمه عصری است تعیین کننده که تا پیش از دوران مدرن در سطحی جهانی شتابانترین الگوی ارتقای سطح پیچیدگی جوامع انسانی را نشان میدهد. یکی از رخدادهای بسیار مهمی که در این دوران رخ نمود و تاریخ اقتصاد را به پیش و پس از عصر پارسیان تقسیم کرد، ظهور مفهوم پول است و شکلگیری نخستین نظام رمزگذاری ارزش کالاها و استاندهسازی نمادهای عام تبادلشان در قالب سکه.
ظهور پول در عصر هخامنشی نتیجهی سه هزار سال داد و ستد گسترده در سراسر پهنهی ایران زمین بود، و دستاورد راههای تجاری و مراکز تبادلی مهمی بود که از دیرباز شیرازهی تمدن ایرانی را بر میساختهاند. با این حال پیدایش ناگهانی سکه در ابتدای عصر هخامنشی و استانده شدن سریع آن روندی نوظهور بود که با پیچیدگی و کارآمدی درخشانی انجام پذیرفت. این که چگونه مورخان اروپایی و مستشرقان موفق شدهاند ابداع پول توسط پارسیان در عصر هخامنشی را نادیده بگیرند، از شگفتیهای تاریخ علم است. چون هرکس دادهها و اسناد تاریخی را مرور کند، در مییابد که تا پیش از عصر کوروش بزرگ هیچ نشانی از پول فلزی استانده و سکه در جهان وجود نداشته، و با به قدرت رسیدن کوروش نخستین سکهها ضرب میشوند. آنگاه تا میانهی دوران داریوش بزرگ یعنی تنها طی بیست و چند سال، این پول در خلوص و وزن و رعایت یکاهای یکدست و فراگیر به کیفیت و رواجی چشمگیر دست مییابد، و تا بیست سال پس از آن بدنهی اقتصاد شاهنشاهی هخامنشی از وضعیت داد و ستد پایاپای جنسی به تبادل پولی دگردیسی پیدا میکند.
این روند منظم و افزون شدن گام به گام و پیگیرِ پیچیدگی نظام اقتصادی بدان معناست که ذهنیتی روشن و عقلانیتی استوار پشت صحنه حضور داشته و در اینجا با یک برنامهی دولتی سنجیده و بسیار خلاقانه سر و کار داریم که مفهوم پول را برای نخستین بار خلق کرده و پدیدهای نوظهور به نام سکه را ابداع کرده و رایج ساخته است.
در سراسر دوران هخامنشی ایران زمین تنها قلمروی است که در آن سکه ضرب میشده است. در واقع این که در نقطهای سکه ضرب میشده یا نه، تا حدود زیادی شاخصی معتبر است که پیوستگیاش با حوزهی اقتدار سیاسی و نفوذ اقتصادی دولت پارسی را نشان میدهد. تازه در قرن چهارم پ.م و در سی سال آخر عصر هخامنشی بود که ضرب سکه در سرزمینهای همسایهی ایران هم رواج یافت و نمونههایی پدید آمد که کاملا از نظر ساختار و وزن و حتا نقشپردازی سکه از نمونههای ایرانی پیروی میکرد، اما خارج از دایرهی اقتدار سیاسی شاهنشاهان ضرب میشد.
به تاریخ سکه میتوان همچون پژوهشی موردی از کجرویهای علمی نگریست و راهبردهای منتهی به نابینایی عمدی مورخان را از آن استخراج کرد. چون نه تنها واقعهی سرنوشتسازِ ظهور پول در ایران نادیده انگاشته شده، که سویهی هنری سکههای ضرب شده هم اغلب مورد غفلت واقع شده است. این در حالی است که سکههای عصر هخامنشی آشکارا پرداختی زیباییشناسانه دارند و مانند سایر فراوردههای صنعتی این دوران روند تولیدشان با رعایت سلیقهای پخته و موازینی هنرمندانه پیوند داشته است.
برای فهم چارچوب معنایی حاکم بر شکل و رمزپردازی سکهها، نخست باید ابهامهایی که دربارهی آغازگاه پول وجود دارد را رفع کنیم و خاستگاه ایرانیاش را به کرسی بنشانیم. تقریبا در همهی منابع رسمی و دانشگاهی همنوایی شگفتی در تکرار این گزاره دیده میشود که نخستین پولهای جهان نه در ایران و به دست کوروش، که در دولتی یونانی به نام لودیه به دست شاهی به اسم کرزوس ضرب شده است. فرضی که نوعی تبارنامهی یونانی-اروپایی برای ظهور پول دست و پا میکند و شاید محبوبیتاش نزد مورخان و نویسندگان فرنگی در همین جا نهفته باشد. اما سه ایراد جزئی در این برداشت جا افتاده وجود دارد: چون لودیه دولتی هوری-هیتی-ایرانی بوده و نه یونانی، و چون کرزوس اصولا شاه مهم و اثرگذاری نبوده، و چون نخستین سکهها در زمان او ضرب نشده است.
سکههایی که به کرزوسی شهرت یافتهاند، در میانهی قرن ششم پ.م ضرب شدهاند. سکههایی مشابه با نقشهایی نزدیک به این نمونهها از جنس الکتروم (آلیاژ طلا) در همان حدود زمانی ضرب شدهاند که آنها را به آلواتس که شاه پیشین دولت لودیه بوده منسوب کردهاند. در بیشتر منابع میبینیم که تاریخ ضرب سکههای «کرزوسی» را در حدود سال ۵۵۰ پ.م قرار دادهاند، و این در حالی است که هیچ یک از این سکهها عدد و تاریخی بر خود ندارند و هیچ اشارهای به دولت لودیه یا کرزوس بر آنها دیده نمیشود. این تاریخگذاری به ویژه از آن رو مشکوک مینماید که تنها تاریخ دقیقی که از دوران سلطنت کرزوس داریم، به سال ۵۴۷ یا ۵۴۶ پ.م مربوط میشود و این زمانی است که کرزوس شاه لودیه با کوروش بزرگ میجنگد و به آسانی شکست میخورد و قلمروش به سرعت به پهنهی زیر فرمان کوروش منضم میگردد. یعنی تاریخی که برای سکهها قید کردهاند، هیچ سندیت تاریخیای ندارد و فقط انگار برای این ذکر شده که آن را از دوران استیلای کوروش بر قلمرو لودیه جدا کند و به دورانی پیش از آن اشاره کند.
برای این که بتوانیم دربارهی زمینهی ضرب نخستین سکههای کرهی زمین داوری درستی داشته باشیم، باید نخست روایت رسمیای که فراوان تکرار شده را نقادانه بررسی کنیم. بر اساس این نظر، آلواتس پدر کرزوس برای نخستین بار سکه ضرب کرد، پس از او هم کرزوس آمد و سکههای «کرزوسی»اش را ضرب کرد. شاهدی که دربارهی ضرب سکه توسط آلواتس داریم، بسیار ضعیف است. نمونهی کمیابی از سکههایی شیرنشان داریم که در کنارش به خط لودیایی عبارت «والوِت» نوشته شده که همان نام آلواتس است. این سکهها بسیار کمیاب هستند و دربارهی اصالتشان جای چون و چرا هست و بعید نیست جعلی و ساختگی باشند. حتا اگر اصل هم باشند، به احتمال خیلی زیاد در دوران آلواتس ضرب نشدهاند، چون هیچ شاهدی دربارهی فناوری ضرب سکه یا حتا فلزکاری پیشرفته در دوران آلواتس –و همچنین کرزوس- وجود ندارد.
اما قضیه فراتر از سکههاست، چون دربارهی هویت کرزوس و آلواتس هم در واقع هیچ سند تاریخی معتبری جز گزارش نویسندگان یونانی چند قرن بعد در دست نداریم. این را البته میدانیم که پس از فروپاشی پادشاهی بزرگ هیتی که سراسر آناتولی را زیر فرمان داشت، دولتهایی محلی در این منطقه شکل گرفتند که یکی از آنها لودیه نام داشته و در شمال غربی فلات آناتولی مستقر بوده است. این را هم میدانیم که این دولت در زمان پیشروی مادها به سمت غرب با ایشان سرشاخ شد. در کتاب «کوروش رهاییبخش» نشان دادهام که آلواتس شاه لودیه وقتی در سال ۵۸۴ پ.م با هووخشتره شاه ماد جنگید، به خاطر بیخبری از زمان خورگرفت و احاطهی مادها بر این ماجرا ناگزیر شد با او کنار بیاید و وضعیتی فرودست را در برابرش بپذیرد. به همین خاطر هم دخترش را همچون عروسی به دربار ماد فرستاد تا با پسر هووخشتره ازدواج کند، و این کار در دنیای قدیم و در میدان جنگ به معنای ابراز تبعید و فرستادن گروگان به درباری پیروزمند بوده است. این نخستین بار است که از دولت لودیه و شاهان آن دادهای تاریخی داریم.
پس از آلواتس پسرش کرزوس به قدرت رسید، و از او هم اثر تاریخی خاصی به جای نمانده، جز آن که نویسندگان آتنی بعدها او را به خاطر غرورش در حمله به کوروش نکوهش کرده و داستانهایی از گفتگوهایش با سولون خردمند بازگو کردهاند. دربارهی تاریخ زمامداری این افراد هم هیچ اطلاع دقیقی نداریم، و هرآنچه میدانیم به لحظاتی مربوط میشود که با نیروهای ماد و پارس میجنگیدهاند. یعنی خاندان کرزوس یک خاندان محلی در امیران منطقهای در آناتولی بودهاند که نامشان در تاریخ تنها به خاطر مقاومت زودگذرشان در برابر مادها و شکست خوردنشان از پارسها باقی مانده است. این دو شکست چهل سال با هم فاصله دارد و این انگار بخش عمدهی عمر این دودمان را شامل شود. بر مبنای گزارش نویسندگان یونانی که البته با افسانههای بسیار درآمیخته، میدانیم که دودمان این شاهان محلی چهار حکمران را در بر میگرفته که همهشان روی هم رفته بین شصت تا هفتاد سال سلطنت کردهاند. در اسناد باستانشناختی هیچ نشانهی مستندی نداریم که نشان دهد این امیران محلی قدرتی مهم یا باشکوه بودهاند، یا از فناوری و ثروتی درخور برخوردار، در حدی که بتوان قلمروشان را خاستگاه تاریخی سکهزنی دانست.
داستان ثروت افسانهای شاهان لودیه روایتی دیرآیند است که در دوران هخامنشی شکل گرفته و بازتابی بوده از شکوفایی اقتصادی این ناحیه در چشم همسایگان یونانیشان. دادههای باستانشناختی نشان میدهد که شهرهایی مثل گوردیون و سارد که مراکز قلمرو لودیهی قدیم بودهاند، در دوران هخامنشی به رفاه مالیای دست یافتند که تا آن هنگام بیسابقه بود. این الگو از گسترش نظام اقتصادی پارسیان به آناتولی ناشی میشد که رونق تجارت و شکلگیری طبقهی بازرگانی نیرومند و شهرنشین را به دنبال داشت.
چنین مینماید که همین شکوفایی مالی باعث شده نویسندگان آتنی این ثروت و شکوه را به شاهان باستانی این منطقه نیز تعمیم دهند. گرانیگاه این تعمیمها آخرین شاه لودیه یعنی کرزوس است. دربارهی ثروت و شکوه دربار او تنها یک گزارش قدیمی آن هم از هرودوت افسانهسرا داریم که میگوید کرزوس بسیار ثروتمند بوده و هنگام دیدار با سولون گنجهایش را به او نشان داده است. اما داستان سولون ارتباط زیادی به ثروت کرزوس ندارد و بیشتر قصهی پندآموز تخیلیایست که دربارهی ارجمندی نیکنامی اندرز میدهد و برتری آن نسبت به مال و منال را گوشزد میکند. یعنی در اینجا داستانی عامیانه و تخیلی داریم و نه گزارشی تاریخی. داستانی که قرار بوده حکمت و خرد سولون را نشان دهد، و چون به ثروتمندی نگونبخت در آن نیاز بوده، پای کرزوس به داستان کشیده شده است. شخصیتی که از قرن نوزدهم به بعد همچون یک پادشاه مقتدر و ثروتمند یونانی در منابع تاریخی فرنگی بازنموده شده است.
همین جا باید این نکته را هم گوشزد کرد که آناتولی در زمانی که از آن سخن میگوییم، سرزمینی با ترکیب قومی بسیار پیچیده بوده، که اقوام آریایی و ایرانی در آن دست بالا را داشتهاند. کهنترین و مهمترین دولتهای این منطقه را هیتیها و میتانیها و لوویاییها در میانهی هزارهی دوم پ.م پدید آوردند. اینان نخستین موج از آریاییهایی کوچنده از شمال و خویشاوند نیای ایرانیها بودهاند و اولین مردمی هستند که خودشان را «آریا/ آری» مینامیدند. بعد در حدود سال ۱۲۰۰ پ.م موج دومی از کوچ آریاییها را داریم و این بار قبایل سکا و کیمری و کاپادوکی به منطقه وارد شدند که خویشاوندان نزدیک پارسها و مادها بودند. در کنار این نیروی قومی ایرانی که شالودهی نظم سیاسی منطقه را بر میساخت، بومیان قفقازی قدیمی یعنی هوریها را هم داشتهایم، و همچنین اقوام هندواروپاییای که در همان حدود ۱۲۰۰ پ.م به منطقه وارد شدند و مهمترینشان فریگیها و یونانیها بودند، و این در کنار آشوریها و آرامیها و سامیهای دیگری است که از دیرباز در این منطقه مستقر شده بودند. بنابراین باید در یاد داشت که بافت جمعیتی قلمرو لودیه یونانی نبوده، هرچند شهرهایش و مردمانش در اسناد یونانی مورد اشاره قرار گرفتهاند.
نشانهای که حاشیهای بودن قومیت یونانی تا میانهی عصر هخامنشی را نشان میدهد آن است که تا دوران داریوش بزرگ درگیریهای اصلی در این منطقه بیشتر بین نیروهای ایرانی و گاه بین ایشان و فریگیها واقع میشده، و یونانیها در آن نقشی ایفا نمیکردند. در حدود ۱۲۰۰ پ.م فریگیها دولت هیتی را متلاشی کردند، که در نتیجه موزائیکی از دولتشهرها و امیرنشینهای کوچک در آناتولی پدیدار گشت.
فریگیها در این منطقه مستقر شدند و با سکاها درآمیختند و ترکیبشان با بازماندگان هوریها و لوویاییها دولت محلی لودیه را پدید آورد. بنیانگذار این دولت مردی بود به نام گوگ (گیگِس) که در سال ۷۱۶ پ.م به حکومت این منطقه رسید. دولت لودیه روی هم رفته واحد سیاسی مقتدر یا استواری نبود. تنها شش سال بعد، در سال ۶۹۸ پ.م کیمریها که قومی ایرانی و جنگاور بودند به فریگیهایی که در این منطقه جایگیر شده بودند حمله بردند و مرکزشان یعنی شهر گوردیون را ویران کردند. در این هنگام شاه فریگیها میداس نام داشت و به روایت هرودوت در هنگامهی نبرد با نوشیدن خون گاو نر خودکشی کرد. پس از آن هم درگیریهای مشابه ادامه داشت.
لودیاییها کمی پیش از فراز آمدن کوروش بار دیگر مورد حملهی قبایل کوچگرد آریایی قرار گرفتند و این بار با یاری یک قبیلهی ایرانی نیرومند به اسم «اسپرده» (یعنی اسبسوار) حملهی سکاها را پس زدند. این قبیله هم در قلمرو لودیه مستقر شد و اردوگاهشان به زودی به شهری استوار و شکوفا تبدیل شد که به اسم خودشان اسپرده نامیده میشد و در اسناد هخامنشی هم با همین نام آمده و مرکز شهربانی لودیه است. این همان شهری است که در منابع اروپایی به صورت سارد تحریف شده است.
دربارهی لودیه هیچ سند نوشتاری تا پیش از عصر هخامنشی نداریم. اولین اشاره به این دولت در کهنترین تراژدی یونانی ثبت شده، که «پارسیان» اثر آیسخولوس است و در دوران خشایارشا سروده شده است. در این متن مردم لودیه غیریونانی قلمداد شدهاند. منابع بعدی یونانی مثل هرودوت دربارهی گوگ و کرزوس داستانهایی را روایت کردهاند. همچنین از آخرین شاهی فریگیها یاد کردهاند که نزد یونانیان به خاطر ثروت و شکوه خیره کنندهاش نامبردار بوده است. این شخص همان میداس است که هرودوت میگوید دوست لودیاییها بوده است.[1]
امروز توافی هست که خاندانها و شخصیتهایی که نامشان را آوردیم واقعیت تاریخی داشتهاند و در قرن هفتم و ششم پ.م در آناتولی بر دولتهایی محلی فرمان میراندهاند. اسناد دوران هخامنشی نشان میدهند که آخرین شاه لودیه کرزوس نام داشته و دربارهی آخرین شاه فریگی یعنی میداس هم دادههایی جسته و گریخته در دست داریم. این مردی بوده که درست پیش از ظهور خاندان کرزوس در شهر گوردیون سلطنت میکرده است. در اسناد آشوری اسم امیری مقیم آناتولی به صورت «میتا شاه موشکی» باقی مانده که باید همو باشد.
اما دربارهی ثروت و اقتدار فریگیها و لودیاییهایی که میگویند نخستین ابداع کنندگان سکه بودهاند، هم غیاب شواهد را داریم و هم شواهد غیاب. یعنی از سویی هیچ سند کهنی نیست که به ضرب سکه توسط این مردم اشارهای داشته باشد، و منسوب ساختن سکههای کرزوسی به کرزوس برساختهای مدرن است که در قرن بیستم میلادی در اسناد تاریخی تثبیت شده است. پس از سویی غیاب شواهد را در این مورد داریم.
اما نکتهی بسیار مهم این که شواهد غیاب را هم داریم. یعنی دادههای روشنی داریم که نشان میدهد ضرب سکههای طلا و نقره تا پیش از دوران هخامنشی در این سرزمین ناممکن بوده است. بهترین شاهدی که در این زمینه در دست داریم، گوری است که به سال ۱۹۵۷.م در آناتولی کشف شد، و احتمالا به میداس تعلق داشته است.[2] این را باید در نظر داشت که برجسته شدن شخصیت کرزوس در مقام ضرب کنندهی سکه هم ابداعی به کلی مدرن است. در اسناد باستانی تنها هرودوت و تنها در اشاره به داستان پندآمیز سولون به ثروت کرزوس اشاره کرده، و او نزد یونانیان چندان به خاطر ثروتش شهرت نداشته است. کسی که در این قلمرو با افسانههای طلا و ثروت پیوند داشته، میداس بوده است. ارسطو دربارهی او این داستان را دربارهاش نقل کرده که با لمس انگشتانش هر چیزی به طلا تبدیل میشده،[3] و استعارهی «انگشتطلایی» از افسانههای مربوط به او برخاسته است. مورخان در قرن بیستم چون نمیتوانستند تاریخ نخستین سکهها را تا میداس عقب ببرند، روایتهای مربوط به ثروت میداس را با کرزوس درآمیختند و کل ماجرا را به دومی منسوب ساختند.
اما دربارهی میداس که خاستگاه اصلی این روایتهاست و فاصلهی زمانی چندانی هم با کرزوس ندارد، گواهی روشن و صریح داریم که نادرستی و جعلی بودن این داستانها را نشان میدهد. در میانهی قرن بیستم گورتپهای در آناتولی کشف شد که امروز به اسم تپهی میداس شهرت دارد. خود این نکته که گور این پادشاه قدیمی فریگی به صورت گورتپه ساخته شده اثرپذیریاش از فرهنگ سکاها را نشان میدهد. چون این معماری مقبره ویژهی ایشان بوده است.
در گور میداس اسکلت او یافت شد که به پیرمردی ۶۰-۶۵ ساله با قد ۱۵۹ سانتیمتر تعلق داشت و با توجه به سلامت دندانهایش معلوم بود در زمان حیات مردی تندرست و نیرومند بوده است. این گور دست نخورده بود و در آن ۱۶۶ هدیهی تدفینی و ۱۴۵ سنجاق (فیبولا) کشف شد، که نشان میداد ثروتی بزرگ در مقیاس آن روزگار با او در خاک کردهاند، هرچند این اشیا چندان ظریف و پرداخته نبوده و با فناوری فلزکاری ابتدایی و زمختی ساخته شده بودند. نکتهی مهم این که همهی این اشیای فلزی از جنس مفرغ هستند و حتا یک شیء طلایی هم در این مقبره پیدا نشده است.[4] بنابراین چنین مینماید که میداس نه تنها چندان ثروتمند نبوده، که اصولا در قلمروش استفاده از اشیای طلایی رواج چندانی نداشته باشد. چون آشکارا در گور او گرانبهاترین چیزهایی که در دسترسشان بوده را نهادهاند. پس در حدود سال ۶۹۸ پ.م و یک قرن پیش از زاده شدن کوروش، منطقهی لودیه فاقد فناوری و منابع لازم برای ساخت اشیای زرین بوده است.
آیا ممکن است طی این یک قرن تحولی چندان عمیق در آناتولی رخ داده باشد که مردم لودیه هم ثروت و منابع فلزی زر و سیم فراوان اندوخته باشند، و هم فناوری فلزکاریشان چندان پیشرفت کرده باشد که بتوانند فنی یکسره نو مثل ضرب سکه را ابداع کنند؟
برای دقیقتر اندیشیدن در این مورد، باید به موقعیت دولت لودیه در جغرافیای سیاسی و اقتصادی آن دوران نگریست. این واحد سیاسی در میان دولتهای بزرگ دوران خود (ماد، مصر، بابل) هم جوانترین و هم فقیرترین واحد حکومتی بوده و در جغرافیای سیاسی آن روزگار موقعیتی حاشیهای داشته است. نه اقتصاد این قلمرو چندان پیچیده بوده که ضرب سکه برای نخستین بار در تاریخ را ضروری سازد و نه عمر این دولت قد میداده که دیوانسالاری مالی پیچیده و فناوری سکهزنی را برای نخستین بار ابداع کرده باشد. در قلمرو لودیه که وارث سنت نویسایی پیچیدهی هیتی محسوب میشود، خط و نویسایی بسیار کم به کار گرفته میشده و تا حدودی میتوان این جامعه را نانویسا فرض کرد.[5] بنابراین قدری عجیب است که همهی منابع مدرن با این قاطعیت و اصرار ضرب سکه را به لودیاییها نسبت میدهند.
در واقع تا دوران کوروش هیچ نشانی از پول و سکه یا هر علامت دیگری از اقتصادی شکوفا و برتر – و حتا شهرنشینی پیشرفته- در قلمرو لودیه وجود نداشته است. از سوی دیگر این را به روشنی میدانیم که ضرابخانهی اصلی هخامنشیان در آناتولی و قلمرو لودیه قرار داشته، و باز به شکلی مستند میدانیم که دولت هخامنشی اولین نظام سیاسیایست که سکههای استانده ضرب میکند و برنامهی منظم و درازمدتی برای تثبیت اقتصاد پولی بر قلمرو جهانیاش طرحریزی میکند و با موفقیت هم اجرایش میکند.
با این شواهد روشن است که آن سکههای مشهور به کرزوسی هم قاعدتا باید مثل سکههای بعدی توسط دولتی ضرب شده باشد که پدید آورندهی اولین نظام پولی دنیا بوده است، و نه دولتی محلی و زودگذر که بلافاصله قبلش در مکان ضرابخانههای پارسی وجود داشته است. با این دادهها چنین مینماید که رسمِ گستردهی منسوب کردن اولین سکه به کرزوس دلایلی غیرعلمی و تخیلی داشته، و احتمالا از اشتیاق مورخان اروپایی برای یونانی پنداشتن خاستگاه پول ناشی میشود،[6] بی آن که در نظر بگیرند که این پول لودیایی نیست، و کرزوس لودیایی هم اصولا یونانی نبوده است. با این شرح، جالب است که ترکیب این خطاها –یونانی شمردن کرزوس و لودیه، باشکوه فرض کردن اقتصاد این دولت، ضرب اولین سکه در عصر او- اینطور پربسامد در کتابهای تاریخ تکرار میشود.
دربارهی دولت لودیه البته دادههای دیگری هم داریم که همگی تفسیرِ کوروشی بودن این سکهها و کرزوسی نبودنشان را تقویت میکنند. نخستین نکته آن که دولت لودیه و طبقهی بالای آن اصولا یونانی نبوده و بیشتر با ایرانیها نزدیک بودهاند. لودیه قلمروی با بافت نژادی پیچیده بوده که هوریها، لوویاییها، آرامیها، فنیقیها، یونانیها، و قبایل ایرانی نوآمده مثل کیمریها و کاپادوکیها و سکاها همگی در آن حضور داشتهاند. فرهنگ غالب این منطقه با آریاییهای موج نخست پیوند دارد و یونانی نیست. اما شواهد نشان میدهد که زبان لودیایی با زبانهای هیتی –لوویایی قدیمی پیوند خانوادگی نداشته باشد، و احتمالا با قوم کاریه در جنوب آناتولی مربوط باشد.[7]
دوران حضور دولت لودیه با یک موج تازه از ورود قبایل آریایی به آناتولی همراه بود، چندان که پایتخت این دولت –اسپَردَه، که به صورت سارد ساده شده- نام خود را از یک قبیلهی کوچگرد ایرانی گرفته بخش نخستاش همان «اسب» است. دربار لودیه با ایرانیان پیوند داشته و چنان که گفتیم خواهر کرزوس همسر آخرین شاه ماد بوده است. این پیوند در حدی بوده که پس از غلبهی کوروش بر لودیه، این روایت شکل گرفت که کوروش هم با خاندان سلطنتی لودیه خویشاوند بوده است. روایتی که احتمالا خود مردم لودیه آن را برساختهاند و یونانیان روایتش کردهاند، اما واقعیتی ندارد.
سکههای منسوب به آلواتِس لودیایی، با نقش شیر و خورشید، نمونهی دست راستی نام او را هم بر خود دارد
اما گذشته از اینها، مهمترین شاهدی که تبارنامهی نخستین سکههای جهان را فاش میسازد، نقش رویشان است و بسیار شگفتانگیز است که سکههایی که در دوران کوروش با این نقش ضرب شدهاند، چنین با موفقیت مشمول صنعت ایرانیزدایی مورخان فرنگی قرار گرفته است. چون این سکهها نقش شیری بر خود دارند که دایرهی خورشید بر فراز سرش دیده میشود. در سراسر ایران زمین از هزارهی سوم پ.م این دو نشان با هم پیوند داشتهاند، و بعدتر هم همینها به علامت ملی کشور ایران تبدیل میشوند. یعنی نخستین سکههای دنیا در زمان کوروش، در استانی ایرانی که معدن فلزات قیمتی بوده ضرب شدهاند و رویشان هم نقش شیر و خورشید هست. دشوار است بتوان شواهدی محکمتر و دادههایی سرراستتر از این برای پیوند یک عنصر تاریخی با ایران و سیاست ایرانشهری پیدا کرد. به همین ترتیب جعل و تحریفی چنین مبرهن و واضح را سخت بتوان با چنین بسامدی چشمگیر در محافل دانشگاهی سراغ گرفت
ردهی دیگری از همین سکهها با همان سبک هنری را داریم که شیرگاوکش را نشان میدهد و تقریبا همان نقشی است که در تخت جمشید هم پای پلکان ترسیم شده و مهر گاوکش و غلبهی روز بر شب را نشان میدهد. این دو علامت یعنی شیر و خورشید و شیر گاوکش پس از آن در سراسر دوران هخامنشی بر سکهها و نگارهها تکرار میشوند و بخشی تعیین کننده و ماندگار از نمادهای نشانگر هویت ایرانی هستند.
مورخان البته داستانهایی دربارهی این سکهها ابداع کردهاند که گواه و سندی ندارد. مثلا گفتهاند که شیر (لابد) علامت دولت لودیه بوده است. در حالی که شاهدی در این مورد در دست نیست. شیر اصولا در سراسر ایران زمین علامت اقتدار جنگاورانه و (به ویژه در آن دوران) نماد ایزد مهر بوده است. رواج این نقشمایه در آثار هنری را از هم از جیرفت و هنر بلخ و مرو و خوارزم تا ایلام و سومر باستان میبینیم و اتفاقا در آناتولی این نقش به نسبت دیر رایج میشود و تازه از دوران هیتیها به بعد حضورش را میبینیم، که آنها هم آریایی بودهاند و پرستندهی ایزد مهر. در ضمن این را هم در یاد داشته باشیم که اصولا شیر بومی آناتولی نیست و احتمالا اهالی قلمرو لودیه هرگز در عمرشان شیر نمیدیدهاند.
در ایران اما شیر جانوری بومی بوده و در سراسر پهنهی جنوبی ایران زمین تا یکی دو قرن پیش میزیسته است. این که هیتیها نقش شیر را در اسنادشان این قدر تکرار میکنند، نشانگر پیوند نزدیک فرهنگیشان با ایران مرکزی و جنوبی است، و نه ابداع مستقل نمادی جانوری، که در اقلیمشان بیگانه بوده است. گذشته از اینها اسناد کهن نشان میدهد که تنها تمدن همزمان بیرونی آن دوران–یعنی مصر- شیر را نماد دولت ایران میدانسته، و نه جایی دیگر.
پانزده سال پس از غلبهی کوروش بر لودیه پسرش کمبوجیه مصر را گشود و آن را هم به پهنهی دولت هخامنشی متصل ساخت. در این هنگام مصریان یک علامت نو به خط هیروگلیف خود افزودند که واکبر «ر» را نمایندگی میکرد و برای نوشتن اسم استانهای ایرانی (مثل خوارزم، باختر/ بلخ) یا نامهای شخصی ایرانیان کاربرد داشت. این علامت دو بار برای نوشتن اسم کوروش، ۴۵ بار برای داریوش و ۴۳ بار برای خشایارشا و هشت بار برای اردشیر در اسناد هیروگلیف ثبت شده و به صورت شیری نشسته است. این نماد کاربرد دیگری جز همین اسمهای ایرانی ندارد و با علایم پیشین مربوط به «ر» هم مربوط نیست. یعنی روشن است که مصریان هنگام نمایش چیزهای ایرانی در خط تصویریشان نماد شیر را مناسب دانستهاند.
این نکته البته دلپذیر است که فرض کنیم دولتی باستانی در گوشهی آناتولی چندان در نمادپردازیهای ملی ایرانی غرقه بوده که حتا پیش از ظهور کوروش سکههایی با نقش مهر گاوکش و شیر و خورشید ضرب میکرده است، اما اسناد تاریخی چنین فرضی را تایید نمیکنند. یعنی با توجه به ساختار سیاسی و اقتصادی این دولت، کاملا نامحتمل است که آنجا خاستگاه ضرب سکه بوده باشد. به همین ترتیب سکهی بحثبرانگیزی که نام آلواتس را بر خود دارد، احتمالا ضرب عصر هخامنشی بوده است. چون ضرب سکه و حتا ساخت مجسمه برای بزرگداشت شاهان قدیم محلی در دوران هخامنشی رواج داشته و هم در مصر و هم در سایر نقاط آثاری را میبینیم که بر اساس نگارهی شاهان قدیمی ساخته شدهاند. نمونهی مشهورش لوحهای زرین با خط پارسی باستان است که به نام ارشام و آریارمنه پدربزرگ و جد کوروش است که در زمان او و سه نسل بعد از دورانشان ساخته شده است.
این رسم ساخت یادبود برای شاهان گذشته بخشی از گفتمان سیاسی هخامنشیان بوده که خود را جامع و خاتم همهی نظمهای سیاسی پیش از خود میدانستهاند. به ویژه در لودیه این امر محتمل است، چون هویت لودیایی در دوران هخامنشی دست نخورده باقی میماند و استان لودیه با همین نام و نشان و پایتخت پیشین یکی از بخشهای مهم و پررونق شاهنشاهی پارس محسوب میشده است.
سکههای کوروشی با نقش شیر و خورشید، حدود ۵۴۰ پ.م
سکههای کوروشی با نقش شیر گاوکش، حدود ۵۳۰ پ.م
به این ترتیب آشکار است که تاریخ پول به معنای دقیق کلمه در میانهی قرن ششم پ.م با سکههای طلا و نقرهای آغاز میشود که رویش نقش شیر و خورشید یا شیر گاوکش نمایان است. این دوران با عصر زندگی کوروش بزرگ و نوآوریهای چشمگیر اقتصادی و سیاسیاش مصادف است و پس از آن هم تا سه قرن بعد دولت هخامنشی تنها واحد سیاسیایست که سکه ضرب میکند. سکههای زر کوروشی البته خالص نیستند و جنسشان الکتروم، یعنی آلیاژی از طلاست.
نخستین سکهی زر استاندهی دنیا همان دریک (شکل پارسی باستان کلمهی زریک/ زرین) است که داریوش بزرگ ضرب میکرد و از زر خالص (۹۹٪ خلوص) ساخته شده بود و بر آن پارسی کماندار نقش شده بود. پس از آن تاریخ سکهی زر تا حدود زیادی با تاریخ اقتصاد ایران پیوند خورده و تا سه قرن بعد تنها در جغرافیای ایران است که سکهی طلا ضرب میشود. پس از آن ضرب سکههای طلا به شکل پیوسته در ایران تداوم پیدا میکند و قلمرو سیاسی ایران طولانیترین تاریخ ضرب سکهی زر در کل کرهی زمین را دارد.
برای آن که تمایز میان تمدن ایرانی و تمدنهای دیگر روشن شود، و جایگیری بیچون و چرای سکههای شیر و خورشید در عصر کوروشی تثبیت شود، خوب است به تاریخ تحول طلا و سکهی زر در سایر تمدنها بنگریم، و به این ترتیب هم تصویری از سیر تکامل اقتصاد پولی در این مناطق به دست آوریم و هم رونق بازرگانی سازمان یافتهی پولی را دریابیم.
نه تنها ضرب سکهی طلا، که اصولا استخراج طلا از معدن و فلزکاری پیشرفته بسیار دیر در تمدنهای دیگر پدیدار شد. در اروپا این ماجرا بسیار دیرآیند بود. یونانیان روشهای استخراج طلا را نیاموختند و تنها فلز گرانبهایی که میشناختند، نقره بود. رومیان هم تازه شش قرن بعد از داریوش بزرگ، در سال ۱۰۶.م پس از فتح رومانی که مردمی ایرانی تبار (داسیها) در آن مستقر بودند، روش استخراج طلا از معدن را از ایشان آموختند.
اهالی ایتالیا تا پایان عصر هخامنشی از تکههای برنز (aes rude) که وزن و شکلی نامساوی داشت برای تبادل بهره میبردند و این شیوه را مهاجران فنیقیای باب کرده بودند که فرهنگ اتروسکی داشتند و در شمال ایتالیا مستقر بودند. به دنبال فروپاشی دولت هخامنشی و شکلگیری دولتهای پیرامونی مانند روم و کارتاژ، فنون ضرب سکه هم به تدریج در این مناطق رواج یافت و در حدود سال ۳۰۰ پ.م برنزِ نشاندار (aes signatum) پدید آمد که شکلی اولیه از پول مفرغی بود. حدود صد سال بعد و در حدود سال ۲۰۰ پ.م ضرب پول در روم نظمی پیدا کرد و گروهی سه نفره برای نظارت بر آن نقش ایفا میکردند. با این حال چنین مینماید که ضرب سکهی طلا در روم معمول نبوده باشد، و دلیل آن احتمالا کمبود این فلز در قلمرو سیاسی روم بوده است. کاربرد طلا در این دوران به باج زری که بطلمیوسیهای مصر به رومیان میدادند منحصر میشد.[8]
تازه در سال ۸۲ پ.م –پانصد سال پس از کوروش- بود که سولا ضرب سکهی زر را آغاز کرد. آن هم در تقابل با قلمرو پونت در آناتولی انجام میشد که مهرداد ششم شاه نیرومند و هراسانگیزش در آنجا رومیان را قلع و قمع میکرد و دستمزد سپاهیانش را با سکههای طلا و نقره میپرداخت. این پولی بود که برای نخستین بار کلمهی دینار (دِناریوس) دربارهاش به کار گرفته شد. موج بعدی ضرب سکهی طلا هم باز به جنگ با قلمرو ایران مربوط میشود و چند سال بعد رخ داد، زمانی که یولیوس سزار برای لشکرکشی به قلمرو اشکانی سربازگیری میکرد، برای جلب سرباز اعلام کرد که دستمزدشان را با سکهی طلا میپردازد. ضرب سکهی طلا به شکل انبوه در واقع در سالهای نزدیک به دوران مسیح در روم آغاز شد و کارکرد آن به طور خاص برای پرداخت دستمزد سربازان بود.
در تمدن چینی هم استخراج طلا از معدن بسیار دیر آغاز شد. اصولا فلزکاری در چین دیرآیند است و تازه در ابتدای هزارهی دوم پ.م و آن هم در مناطق آریایینشین غربی –استانهای گانسو و چینگهای و شینجیان امروزین (یعنی کاشغر و ترکستان و مناطق پیرامونش)- متمرکز است. در چین نخستین نشانههای استفاده از طلا به صورت ورقههای چکشکاری شدهی تزئینی به دوران شانگ (۱۶۰۰-۱۲۰۰ پ.م) باز میگردد و بسیار محدود است. چنین مینماید که در دوران بهار و پاییز (۷۷۰-۴۷۶ پ.م) همچنان طلا نزد چینیان از فلزهای دیگر متمایز نبوده باشد. چون کلمهی مستقلی برایش نداشتهاند و واژهی جین (金) که اغلب طلا ترجمه میشود، در این دوران به طور عام مفهوم «فلز» را میرسانده است. تازه در دوران دولتهای جنگاور (۴۷۵-۲۲۱ پ.م) و همزمان با عصر آشوب اسکندری است که نخستین اشارهها به (黄金) را میبینیم که «فلز زرد» معنی میدهد و احتمالا نخستین اشارهی زبانی دقیق به طلا در فرهنگ چینی است. تا میانهی عصر هخامنشی، تمام اشیای طلایی یافت شده در چین به سبک هنر سکایی ساخته شدهاند. یعنی یا وامگیریای از فنون فلزکاری آریاییهای غربی بودهاند، و یا به طور مستقیم در داد و ستد از ایشان به دست آمدهاند.
نخستین نشانههای پول فلزی در چین در اواخر دوران هخامنشی و در قلمرو دولت محلی چو در مرکز چین نمایان میشود و عبارت است از تکههایی از برنز که رویش علامتی حک شده است. این پولهای آغازین به احتمال زیاد خاستگاهی ایرانی دارند چون منطقهی یاد شده نقطهی تماس فرهنگ چینی با سرزمینهای غربیایست که در این هنگام زیر فرمان قبایل ایرانیتبار سکا قرار داشتهاند و شاخههای راههای تجاری ایران مرکزی تا آن ادامه مییافته است. اشارههای متنی مبهمی هم به پول طلا در این سرزمین کشف شده که با توجه به غیاب فنون طلاکاری بومی، احتمالا به گردش پولهای ضرب ایران تا این قلمرو دوردست اشاره میکند، اگر که اصولا اشتباه ترجمه نشده باشد و بر همین پولهای برنزی دلالت نکند.
پس تا اینجای کار روشن شد که «پول» و «سکه» در عصر هخامنشی یک ابداع کاملا درونزاد و یکسره ایرانی بوده و از همان ابتدای کار با نظم سیاسی پارسیان و نمادپردازیهای هویتی ایرانیان پیوند داشته است. ابداعی که در تمدنهای همسایه –روم و چین- قرنها بعد ظاهر میشود و آشکارا وامگیریای از ایران بوده است. با پذیرفتن این گزاره و استوار ساختناش با مستنداتی که گذشت، حال میتوان به سیر تحول سکهها نگریست و در این بافت مشخص سیاسی و هویتی دربارهی نقشمایهها و پرداخت هنریشان طرح پرسش کرد. در بررسی کنونی، نه تنها سکههای ضرب شده در دوران هخامنشی، که نمونههای مربوط تا یک قرن پس از فروپاشی شاهنشاهی را هم بررسی خواهیم کرد. چون آن سکهها در ادامهی سنت اقتصادی هخامنشیان و در استانهای پیشین کشور پارس ضرب میشدهاند و دربارهشان شاهدی نداریم که به نوآوریای ویژه یا گسستی هنری یا فنی گواهی دهد.
نخستین نکتهای که باید هنگام بررسی کهنترین سکهها بدان توجه کرد، این نکته است که این اشیاء در بافت تمدن ایرانی و در پیوند با استخوانبندی بازرگانانهی این تمدن ابداع شدهاند، و از ابتدای کار پیوندی با سیاست و دولت هخامنشی داشتهاند. چندان که سکههای ضرب شده در نقاطی بیرون از قلمرو سیاسی هخامنشیان (مثلا جنوب ایتالیا) را میتوان نشانهای از نفوذ فرهنگی و اقتصادی پارسیان در آن ناحیه و ارتباطش با شبکهی تجاری ایران زمین در نظر گرفت.
دومین نکته آن که از ابتدای کار اهمیت سکه در مقام رسانهای هنری به رسمیت شناخته میشده، و از اسناد چنین بر میآید که خودِ کوروش بوده که ارزش سکه در مقام ابزاری تبلیغاتی را دریافته باشد. سکههایی که او و پسرش کمبوجیه ضرب کردهاند به یکی از دو نقش ملی پایه آراسته میشدهاند که عبارت بوده از شیر و خورشید یا شیر گاوکش، و در هر دو حالت ایزد مهر ایرانی را نمایندگی میکرده است.
سامریه، ۳۷۵-۳۳۳ پ.م
سکههای کمبوجیه، میلتوس، حدود ۵۲۵ پ.م
در میان سکههایی که کوروش ضرب کرده بود، مضمون محوری نقش شیر و خورشید بود و این هم در سکههای مناطق گوناگون مدام تکرار میشود. احتمالا تداوم این نقش مدیون پیگیری کمبوجیه بوده است. چون سکههایی فراوان از کمبوجیه کشف شده که نزد یونانیان همیوبول نامیده میشده و ۱۲/۱ درهم وزن داشته است. این سکهها در حدود ۵۲۵ پ.م در میلتوس و شهربانی ایونیه ضرب شدهاند و بر رویشان شیر و بر پشتشان خورشید نقش بسته است. این نقشمایه با همین شکل در قرون بعدی هم باقی میماند موسولوس و هکاتومنوس شهربان کاریه که به ترتیب در میانهی قرن پنجم و اوایل قرن چهارم در این منطقه سکه ضرب میکردند، در واقع به همان طرح قدیمی سکههای کمبوجیه وفادار مانده و آن را بازتولید میکردهاند.
درهم نقرهي هکاتومنوس شهربان کاریه، مولاسا، ۳۹۲-۳۷۷ پ.م
بازنمایی شیر در مقام نماد ملی ایران در سراسر دوران هخامنشی -و پس از آن هم- تداوم مییابد. در کاریه و فنیقیه نمونههایی از نقش سر شیر به تنهایی را میبینیم که اغلب در سمت دیگر با چهرهای انسانی همراه شدهاند. همین الگو بعدتر در سکههای زیادی تکرار میشود و آشکارا سنتی در نقشپردازی را نشان میدهد که زیر تاثیر سبک ملی ایرانی و مرکزیت نقش شیر در آن قرار داشته است.
چهار درهمی، لئونتینی، سیسیل، ۴۷۰ پ.م
دو درهمی نقره، ۶/۴۲ گرم، کاریه، ۴۶۵-۴۴۹ پ.م
سکهی موسولوس، شهربان کاریه، ۴۰۰ پ.م
سکهی هکاتومنوس، ۲۳ میلیمتر، ۱۲/۵۵ گرم
در کنار این نمونهها ترکیبهای خلاقانهی دیگری هم میبینیم. مثلا بر روی سکهی شهربانی تراکیه که مردمش کیمریهای ایرانیتبار بودهاند و در خرونسوس ضرب میشده، بخشی از بدن شیر گاوکش را میبینیم، و در پشت سکه نقش سواستیکا نمایان است که جنبهی اختری دارد و پیوند شیر و خورشید را نشان میدهد. یا در منطقهی پلوپونسوس و ایونیه همزمان با شکلگیری روایتهایی اساطیری دربارهی بلروفون که بر هیولایی به اسم کیمرا غلبه میکند، نقشهایی از شیری هیولاوار را هم بر سکهها میبینیم که همین موجود را نشان میدهد. چنان که گفتیم کیمریها قومی ایرانیتبار و نزدیک به پارسیان و سکاها بودهاند که در قرون نهم و هشتم پ.م در آناتولی تاخت و تاز وحشتناکی کردند و مایهی وحشت آشوریها شده و دولت فریگیه را از میان بردند. کیمریها بعدتر به سمت غرب کوچیدند و احتمالا بدنهی جمعیتی قلمرو تراکیه در دوران هخامنشی از ایشان تشکیل یافته بودند و گنجینههای سکایی-تراکی که در این سرزمین کشف شده را باید نمونهای از هنر کیمری دانست. چون میدانیم که آمیختگیای میان کیمریها و سکاها وجود داشته و هنوز تا چند قرن بعد قومیت تراکی در این منطقه پدید نمیآید، و این برچسب اصولا به آمیختگی بعدی همین مردم با همسایگانشان اشاره میکند.
در روایتهای یونانی که احتمالا خاستگاهش در کیلیکیه و کاریه بوده، کیمرا همچون شیری عظیم بازنموده شده که دمی مانند مار دارد و از گردهاش سر بزی بیرون زده است. این که نماد کیمریها شیر و بز و مار بوده، جای توجه دارد. چون بز و مار از دیرباز در ایلام و ایران مرکزی نمادی مقدس بوده و شیر هم نماد اقوام ایرانی بوده که مهر ایزد جنگاور و بزرگشان قلمداد میشده است. یعنی این هیولای شیرسان احتمالا بازماندهی نمادپردازی دینی خود کیمریها بوده که در چشم دشمنانشان به صورت جانوری مهیب و غیرطبیعی جلوهگر شده است. جالب است که در اواخر دوران هخامنشی ناگهان نقش کیمرا در آثار هنری نمایان میشود و مثلا سکههایی که در پلوپونسوس ضرب میشده نقش وی را بر روی خود دارد. قدری زودتر مجسمهی عظیم و باشکوه کیمرا در اتروریا ساخته میشود که در همین کتاب دربارهاش مفصل توضیح دادهام.
استاتر نقره، ۱۱/۹۱ گرم، سیکیون، پلوپونسوس، حدود ۳۳۵ پ.م
خرسونِسوس، تراکیه، ۳۸۵- ۳۳۵ پ.م
نقش مشهور سکههای کوروشی که سر شیر و خورشیدی در بالایش را نشان میداد، در دوران پس از داریوش بیشتر به صورت خورشیدی نمایانده میشد که بر پشت شیری ایستاده قرار داشت و این علامتی است که تا دوران معاصر نماد ملی ایران محسوب میشود. تداوم این نقش هم شگفتانگیز است و حتا پس از فروپاشی دولت هخامنشی، سکههایی که در میلتوس ضرب میشدند همچنان همین نقش را بر پشت خود تکرار میکردند.
چهار درهمی، میلتوس، ۱۷۵ پ.م
میلتوس، حدود ۳۶۰ پ.م
درهم نقره، ۱۴ میلیمتر، میلتوس، حدود ۳۵۰ پ.م
نیم درهمی، ۱/۳۳ گرم، میلتوس، ۳۲۷ پ.م
درهم نقره، ۱۴ میلیمتر، میلتوس، ۲۵۰-۱۹۰ پ.م
در کنار شیر و خورشید، دومین نماد مهم بر سکههای کوروشی –یعنی شیر گاوکش- هم در سکههای سرزمینهای گوناگون فراوان دیده میشود. دیدیم که در سامریه بیشتر سر شیر به تنهایی و در حالتی تمامرخ بازنموده میشده است. در مقابل در فنیقیه (در همان نزدیکی) شیر گاوکش را در وضعیت تمام بدن با کیفیتی بالاتر میبینیم. جالب آن که سکههای مناطق کیمری یا ایلورینشین مثل مقدونیه و ایونیه اغلب از همین طرح فنیقی تقلید کرده و شیر گاوکش را تقریبا با همان طرح نمایش میدادهاند.
سکهی عزبعل، شهربان فنیقیه، ۳۶۵-۳۵۰ پ.م
آکانتوس، مقدونیه، حدود ۴۵۰ پ.م
چهار درهمی مقدونی، حدود ۴۵۰ پ.م
استاتر با خط آرامی، تارسوس، حدود ۴۰۰ پ.م
نکتهی جالب دربارهی این نقش آن است که در همان دوران هخامنشیان به خارج از مرزهای سیاسی پارس مهاجرت کرد و نخستین سکههایی که در جنوب ایتالیا و منطقهی لوکانیا ضرب شده، در واقع همین مضمون را نمایش میدهد.
دو درهمی، لوکانیا، ولیا، ۳۳۴-۳۰۰ پ.م
لوکانیا، ولیا، ۳۰۰-۲۸۰ پ.م
دو درهمی، ۲۱/۱۵میلیمتر، ۷/۳۸ گرم، لوکانیا، حدود ۳۰۰ پ.م
پس تا اینجای کار دیدیم که یکی از نمادهای ملی ایرانی که با پرداختی هنرمندانه بر سکهها ضرب میشده، و ابداع کنندهاش کوروش بزرگ بوده، نقش شیر و خورشید و شیر گاوکش بوده است. این نماد پس از به قدرت رسیدن داریوش بزرگ با نقش مهم دیگری همراه شد که میتوان «پارسی»اش نامید.
عصر داریوش بزرگ نوعی بازاندیشی اقتصادی و نوسازی نظام ضرب سکه همراه بود. همزمان با ارتقای فناوری ضرب سکه و خالصتر شدن فلز به کار رفته در آن، استاندهسازی کالاها با پول نیز گسترش یافت. در همین حین مضمونهایی تازه نیز به نقشهای سکهها افزوده شد و این عبارت بود از «پارسی». یعنی نقش جنگاوری پارسی با نیزه و تیر و کمان را بر سکه نقش میکردند، که به اشتباه تصویری از شاهنشاه دانسته شده است. در حالی که این نقش در هنر عصر هخامنشی بسیار فراگیر و رایج است و ارتباطی با بازنمایی شاه ندارد.
از عصر داریوش به بعد یکی از مضمونهایی که فراوان بر سکهها نمایان میشود، «پارسی» است که در جلوههایی گوناگون مجسم میشود. مشهورتر از همه، مردی است تک با کلاه تاجوار و جامهی بلند پارسی و ریش بلند که نیزه یا کمانی در دست دارد و در تخت جمشید و نقش رستم همچون نمادی از انسان طراز نوین ایرانی نقش شده است.
شوش؟، حدود ۵۰۰ پ.م
لودیه، ۴۸۵-۴۲۰ پ.م
دریک، ۵۰۵-۴۸۰ پ.م
درهم، حدود ۵۰۰ پ.م
سکههای داریوش بزرگ، ۵۲۰-۵۰۵ پ.م
نقش پارسی بر سکهها به چند شکل بازنموده میشده است. مشهورتر از همه همان پارسی جنگاوری است که به تنهایی با نیزهای در دستی و کمانی در دست دیگر دیده میشود. نقش پیچیدهتر، که بر پشت سکههای فنیقی از دوران داریوش به بعد دیده میشود، پارسی را در حالتی نشان میدهد که سر دیوی را در دست گرفته و در حال نبرد با اوست. این همتای نقش مشهور تخت جمشید است که تصویری مشابه را نشان میدهد، و به خطا به شاهنشاه منسوب شده است. در حالی که از سویی تصویر اساطیری است و قاعدتا انسانی واقعی را نمایش نمیدهد، و از سوی دیگر پهلوان هیولاکش همیشه کلاه پارسی کوتاه بر سر دارد و هرگز تاج شاهانه بر سرش دیده نمیشود. یعنی روشن است که در اینجا با نقش «پارسی» در معنای عام کلمه سر و کار داریم و نه فلان شاه که سازندهی بنا بوده است. بر لولها و آوندها و جاهای دیگر هم این نقش پارسی هیولاکش بارها تکرار میشود و استقلال مضمون از شخصیتی خاص یا رخدادی ویژه را نشان میدهد.
الف)سیگلوی نقره با نقش پارسی کماندار، وزن ۵/۳ گرم. ب) دریک زرین با نقش پارسی کمانگیر، وزن ۸/۲۴ گرم. پ) دریک زرین با نقش پارسی نیزهدار و کماندار، وزن ۸/۳۷ گرم. ت) دریک زرین با نقش پارسی نشستهی کماندار، وزن ۷/۳۳ گرم.
بر سکههای فنیقی از دوران داریوش نقشی از این جنس را میبینیم و بر روی دیگر سکه اغلب نقش کشتیای دیده میشود که علامت بندرگاههای پررونق فنیقیه بوده است. آخرین سکهها از این دست در دوران مازه شهربان بابل ضرب شدهاند که چند دهه پیش از هجوم اسکندر بر فنیقیه نیز حاکم بوده است.
سکهی مازَه، شهربان کیلیکیه، ۳۵۰-۳۴۰ پ.م
سکهی مازه، شهربان فنیقیه، حدود ۳۴۰ پ.م
صیدا، فنیقیه، ۵۲۰-۵۱۰ پ.م
بازنمایی دیگری که از پارسی داریم، او را نشسته بر اورنگی یا لمیده بر تختی نشان میدهد. این جلوهی پارسی اغلب به شهربانان و مقامهای سیاسی مربوط میشده و خدایان را نیز گاه به همین ترتیب نشان میدادهاند. یعنی این شکل از تصویر کردن پارسی در افقی سیاسی و مذهبی معنا داشته است. در اینجا هم پارسی را میبینیم که بر تختی شبیه به اورنگ داریوش بزرگ نشسته است، و تنی عضلانی و ریشی بلند دارد. این اورنگ از دوران پیشاهخامنشی و در آثار ایلامی و میانرودانی و به ویژه در هنر درباری آشوری علامت اقتدار سلطنتی بوده و خدایان و به ندرت شاهان بر آن بازنموده میشدهاند. در دوران هخامنشی نه تنها شاه، که نمایندگان او یعنی شهربانها هم چنین نموده میشوند و شکل اورنگ وضعیتی استانده و یکریخت پیدا میکند.
بر سکهها در بسیاری از موارد نقش پارسی نشسته بر اورنگی را میبینیم که ممکن است شهربانی یا ایزدی را نشان دهد. جالب آن که در این نقشها پارسی اغلب نیمه برهنه است و ردایی بلند را دور بدنش پیچیده، بی آن که سینه و بالاتنهاش را کامل بپوشاند. این شیوه از نمایش بدن امروز یونانی قلمداد میشود، اما این برداشتی سطحی و نادرست است. چون در دنیای قدیم اغلب کاهنان به این شکل بازنموده میشدهاند و مهمترین و قدیمیترین آثاری هم که در این زمینه به جا مانده ربطی به یونان و ایونیه ندارند، بلکه در کیلیکیه و کاپادوکیه و بابل و فنیقیه پدید آمدهاند، که اتفاقا یونانینشین نیستند. آثار مربوط به قوم یونانی قدری دیرتر و در مراکز دولتی هخامنشی نخست این سبک را اتخاذ میکنند و در قلمرو شبه جزیرهی یونان و ماگنا گرایکیا در نیمهی دوم عصر هخامنشی و به ویژه پس از فروپاشی این دولت است که چنین نقشمایهای رواج مییابد.
سکهی فرناباز،شهربان کیلیکیه، ۳۷۵ پ.م
پیوند میان این نقش و پارسی را از آنجا میتوان دریافت که اغلب با نمادهای ملی دیگر و به ویژه شیر همراه است. بر سکههای فراوانی که اغلب در ایران غربی (بابل و آشورستان و آناتولی) ضرب شدهاند، در بسیاری از موارد در یک سمت مرد نشسته بر اورنگ و بر سوی دیگر شیر را میبینیم. در اغلب این سکهها مرد اورنگنشین ایزدی است و چنین مینماید که سکه ایزدی محلی را در یک رو و ایزدی ملی (هورمزد -مهر) را در سوی دیگر نمایش میداده است.
سکهی مازه، آخرین شهربان هخامنشی بابل، حدود ۳۳۰ پ.م
سکهی مازَه، شهربان کیلیکیه، تارسوس، ۳۶۱-۳۳۴ پ.م
چهار درهمی نقره، ۲۳ در ۴ میلیمتر، ۱۷ گرم، بابل، ۴۱۱ پ.م
استاتر نقره مازه شهربان کیلیکیه، ۱۰/۴۷ گرم، تارسوس، ۳۶۱-۳۳۴ پ.م
- ۴۶ هرودوت، کتاب اول، بند ۳۵. ↑
- ۴۷ فیروزمندی شیرهجینی و رضایی، ۱۳۸۷. ↑
- 48 Aristotle, Politics, 1.1257b. ↑
- Young, 1981:79-102. ↑
- 50 Hanfmann and Mierse, 1983: 89. ↑
- 51 Ramage, 2000: 18. ↑
- 52 Hajnal, 1999. ↑
- 53 Meadows, 1998: 125–134. ↑
ادامه مطلب: گفتار سوم: سکههای هخامنشی (۲)
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب