پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار سوم: چانکیه و آجیویکه 

گفتار سوم: چانکیه و آجیویکه

چانکیه همان کسی است که در منابع دیگر کاوتیلیَه[1] یا ویشنوگوپتَه‌[2] نامیده شده است. او در حدود سال 350 پ.م در خانواده‌ی مردی برهمن به نام آچاریَه چانَک[3] در پتلی‌پوتره زاده شد. درباره‌ی تبار او روایتهای دیگری هم وجود دارد. چنان که برخی او را دراویدی دانسته‌اند، چون یکی از القاب وی دْرَمیلا بوده که امروز آن را با تامیل یکی گرفته‌اند.[4] او در جوانی به تاکسیلا سفر کرد که مرکز تبلیغ فرهنگ پارسی و احتمالا مرکز استان گنداره بوده است. تاکسیلا تقریبا همان اسلام‌آباد امروزین است و پیشینه‌اش به قرون ششم و هفتم پ.م باز می‌گردد. اساطیر هندی بنیان‌گذار آن را پسر یا برادرِ راما –پهلوانی نامدار- می‌دانند. اسم این شهر در سانسکریت تَکشَه‌ثریلَه (Takshaçila) است که می‌تواند به “شاهزاده‌ی قبیله‌ي مار” ترجمه شود. آن را در زبان پالی تاکاسیلا می‌نامند و همین کلمه است که به یونانی و رومی نیز راه یافته است. بعدتر، چینی‌ها نیز با این شهر آشنا شدند و آن را چوچاشی‌لو[5] نامیدند.

تاکسیلا و سرزمین‌های اطرافش در دوران داریوش بزرگ به قلمرو هخامنشی افزوده شد. کهنترین آثار به دست آمده از آنجا که به تپه‌ی بَهیر تعلق دارد، تاثیر فرهنگ ایرانی را نشان می‌دهد.[6] در سال 2002 .م آثاری از بناهای دوران هخامنشی با سبک پارسی در این شهر خاکبرداری شد، هرچند این آثار هنوز به نتیجه‌گیری تاریخی قطعی‌ای منتهی نشده‌اند.[7] کهنترین آثار به دست آمده از تپه‌ی بهیر (فاز 4) نشان می‌دهد که سبک سکه‌زنی با روش میله‌ی خمیده در این قلمرو رواج داشته است[8] و این فن‌آوری در شاهنشاهی هخامنشی رایج بوده و از این منطقه به تاکسیلا وارد شده است.[9] بر مبنای همین شواهد می‌توان نشان داد که شهرنشینی در تپه‌ي بهیر در اواخر دوران هخامنشی شکوفا شده است.[10] کتیبه‌های ایلامی تخت جمشید سیاهه‌ای از افراد را به دست می‌دهند که به سرزمین هند، گنداره و رخج تعلق داشتند و برای انجام ماموریتهایی در آن حوالی سهمیه‌ی خوراک دریافت می‌کرده‌اند.[11] بنابراین وقتی از اقامت چانکیه در گنداره سخن به میان می‌آید، باید به این نکته توجه کرد که او در استانی هخامنشی مستقر بوده است.

چانکیه که از خانواده‌ای برهمن برخاسته بود، یکی از پیروان آیین آجیویکَه[12] بود. آجیویکه مسلکی ریاضت‌طلبانه بود که از دین بودایی و جَینی کهنتر بود و همزمان با تاسیس این دو آیین از میان رفت و تنها ردپاهایی از آن را در منابع بودایی و جَینی کهن می‌توان یافت. در هردوی این منابع این آیین مورد حمله واقع شده، و با این وجود قدمت بیشتر و وجوه شباهت چشمگیرش با هردو نظام بودایی و جَینی چشمگیر می‌نماید. از این رو انگار این شکلی اولیه و آغازین از فلسفه‌ و دین بوده باشد که بعدتر مهاویره و بودا زیر تاثیر آن، یا شاید به پیروی از آن، دستگاه فکری خود را ایجاد کردند و بعدتر خودشان و شاگردانشان این میراث را انکار نمودند.

چانکیه که در تاریخ سیاسی دولت مائوریه نقشی کلیدی ایفا کرد، از خانواده‌ای برهمن برخاسته بود و یکی از پیروان آیین آجیویکَه بود. چاندراگوپتَه‌ که احتمالا عضوی از طبقه‌ی جنگاوران (کشتریه) بود، چانکیه را به عنوان استاد و راهبر خود برگزید و با مشاوره و پشتیبانی معنوی او برنامه‌ی تاسیس دولتی بزرگ را طراحی کرد. این برنامه قاعدتا از آموخته‌های چانیکه در تاکسیلا و تماس‌اش با نظم پارسی سرچشمه گرفته، و با دیدن چیرگی مقدونیان در منطقه و قتل و غارتهایشان تقویت شده است. چانکیه بعدها این آموزه‌ها را در کتابی نوشت که «اَرتَه‌شاستْرَه[13]» نام دارد و کهنترین متن هندی درباره‌ی اقتصاد و سیاست و جنگ است.

کتاب ارته‌شاستره متنی ارزشمند و مهم است که حقایق زیادی را درباره‌ی زمینه‌ی ظهور و توسعه‌ی دین بودایی روشن می‌سازد. در این کتاب نویسنده یکبار به خود با نامِ کاوتیلیَه[14] اشاره کرده و یکبار هم در اواخر متن خویشتن را ویشنوگوپتَه[15] نامیده است. پژوهشگران امروز بر این باورند که بدنه‌ی متن آرای چانکیه را در بر می‌گیرد و این دو به نام خاندان و اسم شخصی او اشاره می‌کنند.[16] به کاربردن اسم طایفه (گوترَه) برای اشاره به افراد در این دوران رواج داشته و در متن پانینی مشابهش را می‌بینیم و از این رو درست می‌نماید اگر کاوتیلیه را اسم طایفه بدانیم.[17] اوجا[18] هم پیشنهاد کرده که نام ویشنوگوپته در اصل به نام یکی از کاتبان و راویان بعدی اثر مربوط می‌شده و ارتباطی با خودِ چانکیه نداشته است.[19] باروز از طرفی نشان داده که کاوتیلیه (در شکل کهنترش، کاوتَلیَه) به راستی اسم طایفه بوده، و از طرف دیگر پیشنهاد کرده که این نام به چانکیه ارجاع نمی‌دهد و آن هم به یکی از گردآورندگان و راویان دیگرِ کتاب اشاره می‌کند که به این طایفه تعلق داشته است.[20] هرچند در پایان رساله‌ی ارته‌شاستره اشاره‌ای هست که بر یکی بودن کاوتیلیه و چانکیه دلالت می‌کند.

بخشهایی از این متن انگار کهنتر از دوران دولت مائوری باشد، چون در آن به پتلی‌پوتره اشاره‌ای نشده و ارجاعهای سیاسی دولتی بسیار کوچکتر و ساده‌تر از پادشاهی مائوری را توصیف می‌کند. از سوی دیگر تردیدی نیست که بخشهایی از آن در دورانهای دیرتر به متن افزوده شده‌اند. چون وام‌واژه‌هایی یونانی یا اشاره‌هایی به سیطره‌ی مقدونیان در منطقه در آن هست که به دورانهای دیرتر مربوط می‌شود.[21] تراوتمان متنی که امروز در دست داریم را به قرن دوم میلادی مربوط می‌داند و معتقد است پاره‌هایی کهنتر که بی‌شک از «دَرمَه‌سمیرتی» دیرینه‌ترند و شاید به دوران چانکیه مربوط باشند، در آن گنجانده شده‌اند، اما ویراستی که متنِ بازمانده تا دوران ما را پدید آورده، به قرن دوم میلادی مربوط می‌شود.[22] مابِت هم با وجود منسوب کردنِ محتوای متن به چانکیه، می‌گوید که این متن به شکل کنونی در قرن سوم میلادی نوشته شده، اما بر آموزه‌هایی مبتنی بوده که از چانکیه بر می‌خاسته و در این فاصله به شکل سینه به سینه منتقل می‌شده است.[23] به طور کلی، آنچه می‌توان در اینجا پذیرفت آن است که چانکیه به راستی آموزه‌هایی سیاسی و تاثیرگذار داشته که تا اوایل دوران اشکانی در قالب سنتهایی شفاهی و روایتهایی نامدون رواج داشته و بعد از آن در فاصله‌ی قرن دوم و سوم میلادی به صورت متنِ امروزین تثبیت شده است.

یکی از مهمترین نشانه‌هایی که سرمشق نظری حاکم بر متن را نشان می‌دهد، نام آن است. ارته‌شاستره، کلمه‌ای سانسکریت است که با همتای اوستایی و پارسی‌ باستان خود کمابیش برابر است. این کلمه از دو بخشِ ارتَه و شاستره تشکیل یافته است. بخش دوم همان کلمه‌ایست که بعدتر در سپهر زبان پهلوی به شَترَه و در پارسی دری به شهر تبدیل می‌شود و همان طور که در نامهایی خاصی مثل شهریار، شهربانو و شهرزاد و شهرداد می‌بینیم، حکومت یا پادشاهی معنی می‌دهد. بخش نخست (ارته) را بیشتر مترجمان (از جمله کاگلِه[24]، سینگ[25]، کوسَمبی[26] و بویشِه[27]) به «دانش» و بخش دوم را به «سیاست»ترجمه کرده‌اند.[28] متن به سیاست همچون امری واقع‌گرایانه و غیردینی می‌نگرد و درباره‌ی کاربردهای خشونت در حفظ قدرت سیاسی بحثی عمل‌گرایانه دارد.[29] به همین خاطر بسیاری از نویسندگان اروپایی و به طور خاص ماکس وبر محتوای آن را با آثار ماکیاولی همسان انگاشته‌اند.[30]

این کتاب در قرن دوازدهم .م گم شد و در سالهای آغازین قرن بیستم دوباره کشف شد و به زبان انگلیسی ترجمه شد و شهرتی یافت. این شکلِ بازیافته از ارته‌شاستره به پانزده کتاب تقسیم می‌شود که حدود نیمی از آنها به انضباط و قانون و مراسم درباری مربوط می‌شود و آشکارا بازنویسی رسوم رایج در دربار هخامنشی است. نیم دیگر به جنگ و رزم‌آرایی اختصاص یافته است. هسته‌ی مرکزی بخش نخست این رساله، توصیف شاهِ دادگر است. این مضمون که در ایران زمین همچنان دوام می‌یابد و در نهایت به نوشتنِ سیاست‌نامه‌های قرون میانه در شرح صفات سلطان عادل می‌شود، کمابیش با همان زبان و بیانی که در منابع یونانی و پارسی باستان درباره‌ی شاهان هخامنشی می‌بینیم، در ارته‌شاستره هم دیده می‌شود. کلیدواژه‌ی اصلی چانیکه در این مورد، راجَرشی است که از دو بخشِ راجَه (شاه) و اَرشی (پرهیزگار، اشون) تشکیل یافته است. کلمه‌ی ارشه و ارشی به احتمال زیاد وام‌واژه‌ای از ادبیات سیاسی هخامنشیان است و دقیقا با همین دلالت در نبشته‌های پارسی باستان وجود دارد. چانیکه می‌گوید که راجرشی آن فرمانروایی است که تنها به شادمانی خود نیندیشد و شادی مردم را نیز در نظر بگیرد. این تاکید بر مفهوم شادی و ارجاع به مردم نیز برای نخستین بار در کتیبه‌ی داریوش بزرگ دیده می‌شود و بعد از آن در سراسر دوران هخامنشی مدام در بیانیه‌های رسمی شاهنشاهی پارسها تکرار می‌شود. تحلیل دقیق بخش نخست متن ارته‌شاستره نشان می‌دهد که این متن بازنویسی وفادارانه و دقیقِ هنجارها و مفاهیمِ وضع شده در دربار هخامنشیان است و آیین شهریاری پارسها را در زمینه‌ای هندی بازگو می‌کند. به عنوان مثال صفاتی که چانیکه برای راجرشی بر می‌شمارد عبارتند از: غلبه بر خشم و کنترلِ رفتار خویش، فعال بودن دایمی در جنگ برای حفظ امنیت مرزها، مراقبت و یاری به مردم برای آن که قانون (دَرمه) در میانشان رعایت شود، منضبط ساختن خود با ورزش و یادگیری، محبوب ساختن خود با رساندن شادی به مردم، مشورت با ریش‌سپیدان، و گردآوری اخبار مملکت به کمک خبرچینان. تمام این شاخصها به جز دو تای آخری همان صفاتی هستند که داریوش اول در کتیبه‌ی نقش رستم و بیستون به خویش نسبت داده است. دو تای آخری را هم نویسندگان یونانی مانند هرودوت و کسنوفانس به شاه ایران منسوب ساخته‌اند.

چانیکه از کلمه‌ی ارتَه برای اشاره به دادگری و راستیِ اخلاقیِ دستگاه اداری بهره برده است و این نیز دقیقا همان است که در دربار هخامنشی رواج داشته و چندان مهم قلمداد می‌شده که سه تن از شاهنشاهان این دودمان اردشیر (ارتَه‌خشَترَه) نام دارند که برابرنهادی دقیق است برای راجَرشی. تاکید ارته‌شاستره بر این که شاه باید خودش مسیرهای بازرگانی و روندهای اقتصادی را مدیریت کند، به مداخله‌ی مستقیم شهربانان پارسی در امور بازرگانی و نقش تعیین کننده‌شان در ساماندهی اقتصادی ساتراپی‌ها شباهت دارد، و گذشته از چند تعبیر دینی که به تاثیر دین بودایی و هندو در متن دلالت می‌کنند، بدنه‌ی نظریه‌ی سیاسی‌ای که در این کتاب شرح داده شده رونویسی دقیق و کاملِ سنت کشورداری هخامنشیان است.[31]

 

 

  1. Kautilya
  2. Vishnu Gupta
  3. Acharya Chanak
  4. Iyengar, 1929: 325-326.
  5. Chu Ch’a-shi-lo
  6. Beveridge, 1908: 22-24.
  7. Bahadar Khan et al, 2002.
  8. Marshall, 1951: 103.
  9. MacDowall and Taddei, 1978: 203.
  10. Allchin, 1995: 131.
  11. Seibert, 2002: 22.
  12. Ājīvika
  13. Arthaśāstra
  14. Kautilya
  15. Vishnupgupta
  16. Mabbett, 1964: 162-169.
  17. Trautmann, 1971: 10.
  18. K.C. Ojha
  19. Mabbett, 1964: 162-169.
  20. Burrow,1968: 17.
  21. Sugandhi, 2008: 88–89.
  22. Trautmann, 1971:185.
  23. Mabbett, 1964: 162-169.
  24. R.P. Kangle
  25. G.P. Singh
  26. D.D. Kosambi
  27. Roger Boesche
  28. Boesche, 2003: 9–37.
  29. Boesche, 2002: 17.
  30. Boesche, 2002: 1; Weber, 1919/ 1978: 220.
  31. برای مطالعه‌ی صورتبندی نگارنده از آیین شهریاری هخامنشیان بنگرید به «داریوش دادگر»، نشر شورآفرین، 1390.

 

 

ادامه مطلب: گفتار چهارم: چاندره‌گوپته 

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب