پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار ششم: نقدی بر انگاره‌ی پروین

گفتار ششم:‌ نقدی بر انگاره‌ی پروین

انتشار دیوان پروین در سال 1315 رخدادی مهم در تاریخ ادب معاصر بود. پروین نخستین زنی بود که دیوان خویش را آن هم در سن و سالی اندک به صورت کتاب چاپ می‌کرد و شعرش چندان پخته و محکم و استوار بود که ادیبان و استادان سخن یک‌صدا به ستایش وی روی آوردند. پروین تنها چند سال پس از انتشار این کتاب زیست و پس از مرگش برادرش ابوالفتح اعتصامی کمر همت بست و گردآوری و چاپ اشعار وی را بر عهده گرفت. با سرپرستی او در فاصله‌ی سالهای 1320 تا 1355 هشتاد و چهار هزار نسخه از دیوان پروین به چاپ رسید. دیوان پروین در این سالها یکی از پرفروش‌ترین و موفق‌ترین دیوان‌های شعر در بازار کتاب ایران بود و چنان که سعید نفیسی در مقدمه‌ی چاپ سوم نوشته، با دیوان حافظ و آثار سعدی رقابت می‌کرد.

پروین در واقع نخستین زن شاعر مدرن ایرانی بود که به خاطر شعرهایش مشهور می‌شد. از آن هنگام تا به امروز یعنی نزدیک به قرن بعد، اقبال و توجه به اشعار پروین همچنان تداوم یافته است. طبق آماری که خانم روح‌انگیز کراچی به دست داده، تا فاصله‌ی سال 1314 خورشیدی که نخستین شعر پروین منتشر شد، تا سال 1383 که این آمار تهیه شده، 233 مقاله، 21 کتاب و 13 پایان نامه در مورد پروین اعتصامی نوشته شده بود. در کتابنامه‌ای که درباره‌ی پروین منتشر شده می‌خوانیم که تا پایان سال 1385 دیوان اشعار او چهل و یک بار به صورتهای متفاوت و در قالب گزیده‌های گوناگون یا به شکل کامل چاپ شده که سی و سه موردِ آن به ده سال آخر (1375-1385) مربوط می‌شود. بنابراین این تصورِ بسیار تکرار شده که اشعار پروین در دوران جدید مخاطب ندارد به کلی نادرست است. پس از انقلاب اسلامی به خاطر حذف اشعار او از کتابهای درسی تا مدتی افولی در توجه به او دیده می‌شد که پس از جنگ و ترمیم شد. گذشته از این، سی و دو کتاب هم تا همین سال درباره‌ی پروین و شرح آثارش و زندگینامه‌اش منتشر شده بود.[1]

جریان خواندن و الهام گرفتن از اشعار پروین تا روزگار ما با شدتی چشمگیر دوام یافته است. مؤید حشمت که دلباخته‌ی اشعار پروین است و در تبلیغ آثارش تلاش به سزایی داشته، در مقاله‌ای استوار دلایل خویش را یکایک با دلیل و سند آورده و بر مبنای آن پروین را یکی از شاعران بزرگ پارسی‌گو، در ردیف سعدی و حافظ و جامی و انوری و عنصری و فردوسی دانسته است.[2] او آثار پروین را با بقیه‌ی شاعران بزرگ پارسی‌گو مقایسه کرده و در نهایت به این نتیجه رسیده که در میان شاعران زن ایرانی پروین به طور مطلق مرتبه‌ی فرازین و طراز نخست را به خود اختصاص می‌دهد، و در میان مجموعه‌ی شاعران زن و مرد نیز در جرگه‌ی «بزرگترین‌ها» راه دارد.[3]

حشمت مؤید و محمد توکلی و حمید دباشی در آغاز بهار 1368 همایشی علمی را درباره‌ی پروین در دانشگاه شیکاگو برگزار کردند که نخستین گردهمایی علمی از این دست در خارج از ایران بود. در این نشست هفت تن از استادان درباره‌ی پروین سخنرانی کردند و نتیجه‌اش در قالب کتاب «شبنمی روزی» (Once a Dewdrop) منتشر شد. دکتر مؤید و مارگارت مادلونگ مترجمان اشعار پروین به زبان انگلیسی هستند که برگردان برگزیده‌ای از دیوان او را در 1985 در ایالات متحده به چاپ رساندند.

با وجود این استقبالِ نمایان از اشعار پروین، سیمای این شاعر به روشنی و خوبی روند هنجارین شدن تصویر عمومیِ یک شاعر و مسخ شدن‌اش زیر تاثیر کلیشه‌های ایدئولوژیک را نشان می‌دهد. در آن ابتدای کار که اشعار پروین منتشر شد و خودش زنده بود و ادیبان و استادان سخنور با پدرش دوستی داشتند و خودش را دیده بودند، تصویری از او وجود داشت و هرچه پیشتر می‌آییم این تصویر بیشتر و بیشتر دگرگون می‌شود و در نهایت به چیزی یکسره متفاوت و گاه واژگونه بدل می‌شود. خوب است برای این که شدت این مسخ شدگی را دریابیم، به دو انگاره در ابتدا و انتهای این دوره بنگریم. در زمانی که نخستین بار شعر پروین در مجله‌ی بهار منتشر شد، علامه دهخدا در همان مجله درباره‌ی او چنین نوشت: «پروین اعتصامی در سلاست و متانت شعر هم‌رتبه‌ی استادان قدیم نظم و در میان زنان ایران به شهادت تاریخ یگانه و فرید و گوهر رخشنده‌ی اکلیل مفاخر عصر حاضر است.»[4]

با این وجود از همان ابتدای کار مخالفتهایی با پروین وجود داشت و کسانی در تخریب چهره‌ی او می‌کوشیدند. برخی از ایشان کسانی مانند سید ضیاء طباطبایی بودند که به خاطر دشمنی با جبهه‌ی سیاسی اعتصام‌الملک و ملک‌الشعرای بهار با این سیمای درخشانِ اعتباربخش مخالفت می‌ورزیدند. برخی دیگر مانند فضل‌الله گرکانی تا سالها بعد همچنان سروده شدن اشعاری با این صلابت و عمق را از دختری با این جوانی بعید و ناممکن می‌شمردند. گرکانی در سالی که لغتنامه دهخدا به محل موقوفات دکتر افشار منتقل شد کتابی در رد شاعری پروین نوشت به اسم «…تهمت شاعری بر ما مپسند» که البته بعدتر چون بر نادرستی دعوی خویش آگاه شد از نوشتن و پخش آن ابراز پشیمانی کرد.[5]

اما جدای از این مخالفتها که موضعی بود از خطاها یا منافع شخصی زودگذر بر می‌خاست، یک جریان دیرپا و سرسخت‌تر را هم داریم که در فرو کوفتن شهرت پروین و باز داشتن مخاطبان از ارتباط با وی سخت کوشیده است. این جریان به نمایندگان شعر نویی مربوط می‌شود که در واقع ادبیات حزبیِ چپ را تولید و تکثیر می‌کرده‌اند. این جریان در ابتدای کار با کسانی مانند نیمایوشیج و ابوالقاسم لاهوتی و شمس کسمائی و تقی رفعت آغاز شد که در کنار مرام اشتراکی، سرسپردگی به بلشویک‌ها و ذوب شدگی در سیاست همسایه‌ی شمالی یک وجه اشتراک‌شان بود و کم بودن استعداد یا تسلط‌شان بر ادبیات کهن و بی‌توجهی‌شان به هویت ملی وجه اشتراک دیگرشان. نسل دومِ این شاعرانِ چپ‌گرای روس‌گرا همان‌هایی بودند که جریان ادبی وابسته به حزب توده را پدید آوردند و شاخه‌هایی از این جریان به تدریج از انضباط حزبی هم دلزده شدند و به محفلهایی دگردیسی یافتند که در شعارهای چپ‌گرایانه و تظاهر به تجدد و اصرار در شالوده‌شکنیِ ادبیات کلاسیک دنباله‌روی حزب توده بودند، بی آن که در سطح سازمانی بدان وفادار باقی بمانند.

نقل قول از دو تن از سخنگویان معاصر این جریان و مقایسه‌اش با آنچه که معاصران پروین می‌گفتند، به قدر کافی بیانگر است. یدالله رویایی در گفتگو با مسعود بهنود می‌گوید: «…ولی در مورد پروین من معتقدم بر خلاف آنچه شما گفتید چیزی که اصلا در او وجود ندارد رقت زنانه است. او اصلا در شعرهایش زن نیست. آنطور که فروغ بود. وقتی درباره‌ی رقت زنانه در شعر صحبت می‌شود آدم بی‌اختیار یاد فروغ می‌افتد. خب این اصلا در پروین نبود و بلکه آنچه در او بارز است ایماژسازی است که در این زمینه تبحری خاص دارد… »[6]

و رضا براهنی در «طلا در مس» درباره‌ی پروین چنین می‌گوید: «پروین ناظم فابل‌های منظوم است. یک لافونتن مؤنث دیر کرده، یک ناصرخسروی مؤنث بدون آن دینامیسم خرد برتر ناصرخسرو، دنبال عدالتی است در داخل سیستمی که تیشه بر ریشه‌ی عدالت می‌زند. زنی مطیع و فرمابردار و عفیف و پاک و صمیمی است، ولی در عین حال سخت دربند دوگانگی خیر و شر، قوی و ضعیف، غنی و فقیر، و پادشاه و گدا است. انقلابی نیست، غریزی هرگز نمی‌تواند باشد. عشق دنیای روشن و صاف و پاک عاشقان برای او مفهومی ندارد. جهانش حتا در تیرگی هم از دینامیسم برخوردار نیست. گفت و گو تدبیر اساسی اوست. تمثیل اساس کار او ولی هدف مضمون پندآمیز دست و پایش را سخت بسته است. از اشراق عارفانه، شاعرانه و عاشقانه خبری نیست… شعرش هیجان‌انگیز، پر شور و حال، اعجاب‌انگیز و تکان دهنده نیست.»[7]

یکی از دلایل دشمنی نمایان اعضای این جبهه‌ی ایدئولوژیک با پروین آن است که از بد حادثه فروغ فرخزاد در پایان عمر به جرگه‌ی ایشان پیوست و او شاعرترین کسی بود که در این حلقه باقی ماند، چرا که چند سال بعد درگذشت. در نتیجه تنها راه برای اعتبارجویی اعضای این شاخه آن بود که فروغ را به خاطر زنانگی و اشاره‌های عریان جنسی‌اش بستایند و مدرن بشمارند و بکوشند تا از زیر سایه‌ی سنگین غولی مانند پروین خارج شود. این کار تنها با ابداع کلیشه‌های جنسی ممکن بود، تا شعر فروغ زنانه و شعر پروین مردانه قلمداد شود.

این کلیشه‌های جنسیتی باعث شده تا نویسندگان و منتقدان بکوشند تا به هر ضرب و زوری هست شعر فاخر و ماندگار پروین را از سویی مردانه و مطیع نظام مردسالارانه بدانند، و از سوی دیگر تاثیر مخوف پدری مستبد و خودکامه در آن تشخیص دهند. این دو پیش‌داشت فمینیستی بدون توجه به داده‌های زندگینامه‌ایِ شاعران زن و در غفلت از محتوای روشنِ آثار و نوشته‌های بازمانده از ایشان بدون تمیز به همه‌ی زنان منسوب شده است. گویی تعلق به جنسیت زنانه لزوما به محرومیت کامل از سخنوری کلاسیک، خردگرایی، و بهره‌مندی از فرهنگ سنتی می‌انجامد و بنابراین اگر زنی نشانه‌هایی از توانمندی زبان ناصرخسرو و فردوسی را در خود بروز داد یا به سبک فیلسوفان و دانشمندان (که بیشترشان مرد بوده‌اند) خرد و عقلانیت را ستود، پس لابد اشکالی در جنسیت‌اش رخنه کرده و چیزی غیرزنانه و مردسالارانه بر او مستولی شده است.

به همین ترتیب کلیشه‌ی دیگری داریم که زنان شاعر را همواره به صورت دخترانی ستمدیده و هراسان و زخم خورده در خانواده‌ای مردسالار و مستبد تصویر می‌کنند که در فشار و تنگنای محدودیتهای تحمیل شده از سوی پدرِ خانواده استعدادشان سرکوب شده و مجال رشد نیافته است. این شکل از فهمِ مخدوش و ایدئولوژیک از هویت شاعران و ماهیت شعرشان را در آثار بیشتر کسانی که درباره‌ی این سه زن شاعر قلم زده‌اند می‌توان بازجست.[8] تقریبا تمام خطاهای روش‌شناسانه‌ی قابل‌تصور در این جور نگاه به شعر زنانه نمایان است. مثلا خانم فرزانه میلانی با کنار هم نهادن نگارگری‌های ایرانی قرون میانه و آثار نقاشان مدرن اروپایی غیاب زنان نویسنده و قلم به دست در اولی و حضور آن در دومی را در کنار گلچینی از اشعار زن‌ستیزانه‌ی برخی از شاعران نشانه‌ی سرکوب نویسندگی و خلاقیت ادبی زنان در ایران به شمار آورده است.[9]

در حالی که از سویی نقش زنِ قلم و نامه به دست در نگارگری ایرانی به هیچ عنوان غایب نیست، دوم آن که باید آن را با آثار اروپایی همزمان‌اش مقایسه کرد و نه گلچینی از آثار مربوط به قرنها بعد، و سوم آن که باید به شواهد بیرونی دیگر مانند تاریخها و روایتها و آثار بازمانده از زنان نیز در کنار این ماجرا نگریست. اگر چنین شود اصولا واژگونه‌ی سخن ایشان راست از آب در می‌آید. یعنی اصولا حضور زن و زنانگی در نگارگری ایرانی بسیار بسیار از آثار اروپایی قرون میانه برجسته‌تر و نمایان‌تر است و بر خلاف هنر دینی اروپا زن در ایران به یک تصویر یگانه‌ی دینی و غیرزمینی (مریم مقدس و الیصابات) فرو کاسته نشده است. به همین ترتیب شواهد تاریخی نشان می‌دهند که در ایران زمین همواره زنان طبقه‌ی بالا باسواد بوده‌اند و این درباره‌ی زنان طبقه‌ی بالای اروپای همزمان‌شان نادرست است و تنها طی دو قرن اخیر است که رشد در نویسایی زنان اروپایی مشاهده می‌شود. باز به همین ترتیب اشعار زن‌ستیزانه‌ی شاعران ایرانی را باید در کنار غزلها و آثار ستایشگر زنان دید و اگر اینها را باز با متون همزمان اروپایی‌شان مقایسه کنیم می‌بینیم که ارج و جایگاه زنان در ایران در کل تاریخ به هیچ عنوان قابل مقایسه با اروپا نیست. چرا که جایگاه حقوقی زنان و تصویر دینی از زنان تا همین یکی دو قرن پیش در اروپا وضعیتی به راستی اسفناک داشته است.

نمونه‌ی این طرز فکر را در مقاله‌ی لئونارد عالیشان می‌توان بازجست. او در کتاب «روزی شبنمی» مفهومی به نام «مردسالاری دینی» را با این ارکان تعریف کرده است: نخست باور به مادینه بودنِ کالبد مادی و زنانه بودن بدن و پیوندش با خاک، دوم نرینه پنداشتن روح و فرضِ مینویی و غیرمادی و غیرزمینی بودن‌اش، و سوم این باور که روح در تن اسیر شده و باید زمانی رها شود. از دید عالیشان این باور شالوده‌ی تمام ادیان ایرانی را بر می‌سازد و از آنجا سمت و سوی ادیان سامی را نیز تعیین می‌کند و با شدتی بیشتر در این ادیان جلوه می‌نماید. عالیشان پروین را نمونه‌ی تسلیم و پیروی زنان شاعر از این سرمشق فرهنگی می‌داند و او را زنی می‌بیند که یکسره از سویه‌ی زنانه و زمینی و کالبدی خویش چشم‌پوشی کرده و تنها به سویه‌ی مینویی و عقلانی و مردانه تمرکز کرده است. در همین کتاب مقاله‌ی فرشته‌ داوران هم از زاویه‌ای دیگر همین بحث را پیش می‌کشد و پروین را به خاطر غیاب اشعار شخصی در دیوانش و این که درباره‌ی مسائل اجتماعی و زندگی روزمره‌ی خودش و به خصوص عواطف و هیجاناتش نسبت به مردان شعری نسروده، زنی هویت‌زدوده و مسخ شده می‌داند و او را در مقام اسیری که میله‌های قفس خویش را می‌ستاید، نکوهش می‌کند.

 

 

  1. علیمحمدی، 1386: 104-124.
  2. مؤید، 1368: 212-239.
  3. مؤید، 1368: 233.
  4. اعتصامی، 1323، ج.1: 46.
  5. دبیرسیاقی، 1376: 186-189.
  6. رویایی، 1391: 113-114.
  7. براهنی، 1347، ج.1: 252-253.
  8. به عنوان نمونه: داوران، 1368: 285-309؛
  9. میلانی، 1372: 51-80.

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: سیمین بهبهانی – گفتار نخست: خاندان سیمین

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب