گفتار هفتم: ایران، تمدن راهها
ساختار جغرافیایی و اقلیمی ایرانزمین به شکلی است که زایش شهرها و گسترش راهها در میانشان را ضروری میسازد. در نیمهی جنوبی ایرانزمین به خاطر حضور خلیج فارس شبکهای از رودخانهها را داریم که از شمال به جنوب جاری هستند و به اقیانوس میریزند و آبرفتی بارآور و مرطوب و مناسب کشاورزی را پدید میآورند. آبرفتهای دجله و فرات، دز و کرخه و کارون و سند و گنگ در این بافت قرار میگیرند. این سیستمهای آبی با همتاهایی سادهتر و محلیتر همراه شدهاند که گرداگرد دریاچههای هامون و اورمیه و خزر و خوارزم قرار دارند و رونوشتهایی کوچکتر از همین آبرفتهای مناسب کشاورزی را پدید میآورند. این مراکز سودمند برای کشت و کار، به خاطر همین آبرفتی بودن، فاقد منابع خامی مثل چوب درختان جنگلی یا سنگهای کوهستانی یا معادن فلز هستند. به همین خاطر این گرانیگاههای تولید غذای کشاورزانه همیشه با مراکز شمالیتر و درونیتر (که کوهستانی و جنگلیاند) تماس داشته و برای دریافت مواد خام به آنها وابسته بودهاند. شبکهی بسیار کهن داد و ستد در ایرانزمین بر این مبنا شکل گرفته و همین بافت مکانی باعث شده پدیدهای شگفت در تمدن ایرانی نمایان شود و آن هم این که علاوه بر روییدن راهها از دل شهرها، در گرانیگاه اتصال راهها هم شهرهایی پدید میآمده است.
به این خاطر است که گرداگرد کویر مرکزی ایران و دورادور بیابان قرهقوم و تاکلامکان که گسترش تمدن ایرانی به شرق را نشان میدهد، شبکهای از شهرها را داریم که در کرانهی رودی قرار ندارند و به طور طبیعی نمیبایست در آن اقلیم شکل بگیرند. در حالی که اینها از قدیمیترین و پایدارترین شهرهای حوزهی تمدن ایرانی هستند که کارکردشان تجاری و صنعتی است و نه کشاورزانه. این تکامل موازی و همافزای راه و شهر تنها در ایرانزمین تجربه شده است. در سایر تمدنها بهویژه در مصر و اروپا اغلب راه آبی بر راه خشکی غلبه کرده و به این ترتیب شهرها در مقام گرانیگاههای راه تجاری اصولاً تکامل پیدا نکرده یا بسیار دیر شکل گرفتهاند.
فضایی که تمدنها در آن با هم تماس برقرار میکنند، در حالت پایه و پایدار، با راههای تجاری فروپوشیده میشود. شیوهی مرسوم دیگر که لشکرکشی و اندرکنش نظامی باشد، به خاطر بازیهای صریحا برنده-بازندهای که پدید میآورد، شکننده و ناپایدار است و اغلب به تبادل عناصر تمدنی منتهی نمیشود. راه در هردو حالت مبنای ارتباط است. از آنجا که در نهایت هر تمدن از مجموعهای از شهرها و شبکهای از راهها تشکیل شده، دیر یا زود این راهها با هم گره میخورند و ارتباطهایی را میان شهرهای دو تمدن ممکن میسازند. کارکرد نظامی راهها همیشه گسسته، زمخت و تنظیم ناشده است و به حرکتهای مقطعی و اغلب بازگشتپذیر جمعیت، و غارت منابع اقتصادی خام و مادی منحصر میشود.
در جریان جنگها به ندرت فناوریها، منشها، سلیقههای هنری، ادیان و متون جا به جا میشوند. اشیایی که اهمیت فرهنگی دارند، در تماس با ارتشهای مهاجم به غنیمتهایی غارت شده تبدیل میشوند و از بافت اجتماعی و زمینهی معنابخش خود کنده میشوند. به همان ترتیبی که جمعیت نخبه و فرهیختهای که با جنگ به قلمرو دشمن برده میشوند، نقش برده و خدمتگزار پیدا میکنند و از آن جایگاه و شأن اجتماعی اثرگذار اصلی خویش خلع میشوند. به بیان دیگر ارتباط جنگی میان دو تمدن، همچون صافیای و حجابی عمل میکند که لایهی فرهنگ را و منشهای حامل معنا را طرد میکند و آنها را فروشکسته و تکهپاره و ابتر میسازد.
در مقابل، مسیر بازرگانی از چنین ایرادهایی بری است. تجارت با برقراری ارتباطهای پایدار برنده-برنده همراه است. در اینجا مردمی غیرنظامی بر اساس سودهایی مشترک با هم ارتباطهای دوستانه برقرار میکنند و اغلب همکاریهای نهادمند اقتصادی در میان بومیان و بازرگانان شکل میگیرد که گاه به پیوندهای خویشاوندی ختم میشود. در این بافت است که بازرگانان ادیان، زبانها، هنرها و متنهای فرهنگی خویش را به زمینهی میزبان منتقل میکنند و منشهای مشابهی را از ایشان دریافت میکنند. بازرگانان فرهنگ را در بافتی همسان با بستر آغازیناش در بافت اجتماعیِ مقصد بازآفرینی میکنند.
اصولاً مهر بازرگانان که اتفاقا حسابگرانهتر و برای سوداگری عاقلانهتر است، بر کین جنگاوران و آزمندی شتابزده و بینتیجهشان غلبه میکند. بر همین مبناست که ورود عناصر تمدن ایرانی به غرب و شرق را باید بیشتر بر اساس فعالیت بازرگانان یهودی و سغدی ارزیابی کرد، تا غنیمتهایی جنگی که جنگاوران با خود از جایی به جایی میبردهاند.
بازرگانی بر این اساس رفتاری پیچیده است که حق انتخاب خریدار و فروشنده را به رسمیت میشناسد، و امکانها برای بازی برنده-برندهای که به سود هردو باشد را جستجو میکند. آماج تجارت شکلگیری قراردادی دوستانه میان خریدار و فروشنده است که بتواند در آینده هم تکرار شود و با تکیه بر اعتباری که بر کنش اخلاقی افراد تعریف شده، روندی پایدار از سوداندوزی را ممکن سازد.
در این معنا شالودهی معنایی بازرگانی تأکید بر ارادهی آزاد و مهر و راستی است و اینها ژرفساختی ایرانی دارد. دلیل این که بازرگانان در هردو قلمرو تمدنی اروپا و چین طی دو هزار سال ایرانی بودند و کارگزارانی یهودی و سغدی شاخههای راه ابریشم را مدیریت میکردند، در همینجا نهفته است. چون تمدنهای میزبانِ این تاجران با شالودههای مفهومی سوداگری بیگانه بودند و از این رو همواره بازرگانان را همچون طبقهای بیگانه و غیرقابلاعتماد و «بیرونی» در نظر میگرفتند.
شبکهی راههای تجاری برآمده از ایران زمین طی دو هزار سال شریان حیاتی گردش کالا و معنا در جوامع انسانی بوده و نخستین سیستم تجارت جهانی محسوب میشود. این همان است که امروز با قدری سطحینگری و نزدیکبینی، راه ابریشم نامیده میشود.
این نکته را هم همینجا گوشزد کنیم که تعبیر «راه ابریشم» که برچسبی مدرن و اروپایی است، تا حدودی گمراه کننده است. یعنی بهتر است شبکهی بازرگانی جهانی پیشامدرن را به سادگی «بازار ایرانی» بنامیم. چون خاستگاه و گرانیگاهش ایران بوده و کارگزارانش هم اقوام ایرانیتبار بودهاند. انتقال ابریشم در این راه چندان برجستگی نداشته که کل مسیر را با آن بشناسیم. در واقع در این مسیر پارچههای گرانقیمت در کنار ظرفها و آوندهای سفالی و فلزی گرانبها و همچنین سنگهای قیمتی و ادویه قرار میگیرند.
بازار ایرانی بیش از آن که به ابریشم مربوط باشد، با جواهر و ادویه پیوند داشته است. از این رو با دقتی بیش از راه ابریشم میتوان آن را مسیر ادویه یا راهِ گوهر هم نامید. تصویری هم که این نامها به ذهن متبادر میکند درستتر و دقیقتر است. چون ایرانزمین در این مسیرها کارگزار صدور مزه و لذت و زیبایی بوده، که در کنار نرمافزار دین و هنری که منتشر میکرده، اسباب اصلی متمدن شدن بوده است.
ابریشم و پارچه به خاطر انقلاب صنعتی اروپایی است که اهمیتی چنین کلیدی در تفسیرهای تاریخی پیدا کرده، به همان ترتیبی که صنعت کشتیسازی به خاطر عصر اکتشاف دریایی اروپاییان همچون سرنمونی برای توسعهی فنی قلمداد شده است. اینها اما همه الگوهایی ویژهی تمدن غربی هستند که در جغرافیا گسترش چشمگیری ندارند و در زمان هم دیرآیند و نوپا به حساب میآیند. با عزل نظر از اروپا در مییابیم که نساجی و پارچه یکی از صنعتهای پرشمار دنیای قدیم بوده، به همان ترتیبی که کشتیسازی یکی از صنایع متنوع پشتیبان ترابری محسوب میشده است، و نه امری متمایز و کلیدی و مرکزی. این نکته جای توجه دارد که ایجاد راههای بازرگانی کاری دشوار و دیریاب است. در واقع تنها تمدنی که در دنیای پیشا مدرن شبکهای گسترده از راههای تجاری پدید آورد و سطوح تماس پایداری با تمدنهای همسایه ایجاد کرد، ایران بود. این شبکهی راهها از ابتدای کار و در سپیدهدم ظهور تمدنها وجود داشتهاند و خاستگاهشان هم ایران بوده است. به همین خاطر در دوران پیشادودمانی مصر، هنر و اساطیر و برخی از فناوریهای پایه مثل گندم و جو و گاو و گوسفند از جنوب غربی ایرانزمین به آن سامان منتقل میشود. بعدتر هم در قرن چهاردهم پیش از میلاد که آریاییها و کاسیها دولتهایی تثبیت شده در ایران غربی پدید میآورند، مسیرهای ارتباطی رسمی دیگری میان دو تمدن شکل میگیرد که ماهیتی دیپلماتیک و درباری دارد.
با این پیشینه طبیعی است که در سراسر دوران پیشامدرن گستردهترین شبکهی راههای تجاری زادهی تمدن ایرانی باشد و گرانیگاهش هم در اندرون جغرافیای ایرانشهر قرار داشته باشد. این دوران بیش از ۹۰٪ از کل تاریخ پنج هزار سالهی تمدنها بر زمین را در بر میگیرد. این الگویی بیانگر و معنادار است که ایرانیان در این مدت و طی تماسهایی پایدار و چند هزار ساله، مدام دین و هنر و فناوری به تمدنهای همسایه صادر میکردهاند، بی آن که از فرهنگهای درونزاد چینی و اروپایی تأثیری بپذیرند. در سراسر این دوران هم در قلمرو خاوری و هم در افق باختری مفهوم بازرگانی به شکلی درونزاد تحول پیدا نکرد و بومی نشد. تا قرن هجدهم و نوزدهم میلادی همچنان اروپاییان با کشتی توپدار و کشتار بومیان و غارت اموالشان «تجارت» میکردند و ژاپنیها که کشتیهای واکا را به سواحل اطراف گسیل میکردند، مثل یونانیان باستان و پرتغالیها و انگلیسیهای عصر ملکه الیزابت تمایزی میان تاجر و دزد دریایی قایل نبودند.
ظهور مدرنیته را امروز اغلب با تعبیرهایی بازرگانانه صورتبندی میکنند و از تاجران ادویهی اسپانیایی و پرتغالی یا بازرگانان انگلیسی و هلندی و فرانسوی سخن به میان میآورند. اما مرور منابع تاریخی نشان میدهد که این گروههای پرتکاپویی که نخست در قرن شانزدهم و هجدهم اقتدار دریایی اروپاییان را رقم زدند و بعد طی سه قرن بعدی آن را در خشکی هم گستراندند، در اصل دستههای دزد دریایی و راهزنانی عادی بودهاند که هنگام تماس با تمدنهای استخواندار قدیمی – به طور خاص ایران و چین- به ناگزیر در کسوت بازرگان با ایشان وارد مذاکره میشدهاند. اما این بازرگانان فرضی بر کشتیهای توپدار سوار بودهاند و هرجا که امکانش بوده با کشتار بومیان و غارت اموالشان پیشروی میکردهاند و اصولاً تا ابتدای قرن نوزدهم کالای ارزشمندی برای تجارت با تمدنهای ثروتمند قدیمی نداشتهاند.
این بدان معناست که بر خلاف الگوی اقتصادمدار و نومارکسیستی رایج –که مثلاً والرشتین بر آن تأکید دارد- باید بر سویهی نظامی و جنگاورانهی توسعهی تمدن اروپایی تأکید کرد، که در بافتی تجاری جای نمیگیرد. این بازرگانانه شدن گسترش اروپا، تحولی جدید و دیرآیند بوده که طی دو قرن اخیر و پس از انقلاب صنعتی رخ نموده است. در حالی که گسترش اروپا از سیصد سال پیش از آن شروع شده بود و ماهیتی یکسره غارتگرانه و نظامی داشت.
نکتهی دیگری که هنگام وارسی تماس تمدنها باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که خارج از بافت راههای تجاری، ارتباطها همیشه ماهیتی جسته و گریخته و موقت و تصادفی پیدا میکند. این بدان معناست که تازه در قرن نوزدهم میلادی بود که اروپاییان توانستند ارتباطی پایدار و تماسی معنادار با باقی جاهای دنیا برقرار کنند. تا پیش از آن شالودهی راههای تجاری غایب بود و زیر پوششی زمخت و برجسته از مسیرهای نظامی به سایهای رنگ پریده میماند، که البته (مثل فعالیت میسیونرهای فرهنگستیز مسیحی) همچون ماموریتی الاهی و نیکخواهانه تفسیر میشد.
ارتباط اروپاییان با سرخپوستان آمریکا نمونهای فاجعهبار از این نابینایی و ناشنوایی نسبت به تمدنی دیگر است. تماسی که به ریشهکنی کامل دو تمدن باستانی در این قاره انجامید، بی آن که ردپایی دقیق و جامع از آن بر جای بماند، یا تمدن اروپایی از قلمرو فتح شدهی شکوفایش چیزی بیاموزد. در قلمروهایی که تمدنهای مقتدرتری داشتند، این ماجرا وضعیتی دیگر پیدا کرد و ارتباطها به نقطههایی تصادفی فرو کاسته شد. انگارههایی دست و پا شکسته که اروپاییان از تمدن ایرانی پیدا میکردند، با ترجمهی متنهایی به نسبت ساده (مثل خیام، در تناسب با شاهنامه و مثنوی) یا مهم اما نامفهوم برای غرب (مثل متون زرتشتی و اشعار مولانا) گره خورده بود.
این تماسهای نقطهای که توسط فرهیختگانی ماجراجو به سپهر تمدن اروپایی وارد میشد، در ضمن زیر سیطرهی منافع سیاسی استعمارگران قرار داشت. به همین خاطر مثلاً کوششی انجام شد تا هندوستان جدای تمدن ایرانی تفسیر شود، و چیزی مستقل و جداگانه به اسم تمدن هندی جعل گردد. پیامدهای این تماسهای نقطهای و کژفهمیهای بعدیاش برای هردو طرف زیانبار بود. بهویژه که بخش مهمی از این انگارهها بعدتر در قالب وامگیریهایی از فرهنگ مدرن به جامعهی مرجع باز میگشت. نمونهاش دین زرتشتی است که همچون کیشی مناسکآمیز و غیرفلسفی، در قالبی مردمشناسانه بازتابیده شد و به ایران بازگشت، یا انگارهی استعماری و خوارانگارانهی انگلیسیها از هندیان، که امروز در خود هندوستان نهادینه شده است. انگارهای که بدنهي شبهقاره را (که دراویدی هستند) با تأکید بر دین هندویی-بودایی و زبان سانسکریت از طرفی ایرانی-آرایی قلمداد میکند، و از سوی دیگر همینها را جدا از تمدن ایرانی تعریف میکند تا هویتی تازه و مستقل برای استعمار شدگان فراهم آورد.
انعکاسهای این کژفهمی و تحریف تاریخ در خود اروپا هم تعیین کننده و اغلب فاجعهبار بوده است. تفسیرهای تخیلی و نادرست مادام بلاواتسکی دربارهی آریاییهای اصیل، که احتمالاً تصوری سادهانگارانه دربارهی مردم بدخشان و هندوکش بوده، در نهایت به جنبش نازیها و «خود-آریایی-پنداری» آلمانیها منتهی شد. در حالی که تبار مشترک اروپاییها با آریاییها (یعنی ایرانیها) بسیار قدیمیتر از این حرفهاست. بنابراین نادرست است اگر کلمهی آریایی (که ویژهی حوزهی تمدن ایرانی است) را برای اهالی اروپا به کار بگیریم.
به همین شکل یسوعیهایی که برای تبلیغ دین مسیح به چین سفر میکردند، چون میدیدند در بستر تمدن کهنسالتر چینی با پذیرشی روبرو نمیشوند، تمایزهای فرهنگی و زیستجهان متمایز خود با چینیها را به قواعد کیهانشناختی و برداشتهای علمی فرو کاستند و به این ترتیب در خودانگارهی خویش و نظام دگمهای دینی خود نیز تجدید نظرهایی ناخواسته و ناسنجیده را انجام دادند. روندی که به دورگهگیریهای عجیب و غریب امروزین میان خرافات اروپایی و علوم جدید دامن زده است.
در مقابل این صورتبندیهای شتابزده و پرخطا، ویژگی ایرانزمین آن است که راهبردی تمدنی برای پیوند زدن گفتمانهای هویتبخش و مدارهای اقتصادی پدید آورده است. آن نظام جهانیای که والرشتین در بافت اقتصاد مدرن تشخیص داده و آغازگاهش را به قرن شانزدهم میلادی و اروپا برگردانده، پیشتر در ایرانزمین به شکلی پیچیدهتر وجود داشته است. اما تفاوت در اینجاست که تمدن ایرانی چون خاستگاه همهی ادیان جهانگیر و مهم بوده، و همهی این ادیان قرنها در زمینهاش همنشین و همسایه بودهاند، تعصبی دربارهشان نداشته و روندهای اقتصادی را مستقل از آن، در بافتی انتزاعی و بازرگانانه تعریف میکرده است.
در اروپا دین چنین استقلالی نداشت. تمدن اروپایی تصویری متعصبانه و هویتطلب از دین پرداخت که به مبارزهی خونین ادیان با هم و ریشهکنی همهشان به دست مسیحیت منتهی شد. در نهایت هم همین بافتار عقیدتی مدارهای ارتباط اقتصادی و تجاری با دنیا را تنظیم کرد و این همان دورانی است که والرشتین در مقام آغازگاه خیزش نظام جهانی مدرن بدان خوشامد میگوید.
اما نکته اینجاست که چنین نظام جهانیای از اقتصاد رمزگذاری شده با پول، بسیار پیشتر از اروپا در ایرانزمین وجود داشته است و اصولاً خاستگاهش این قلمرو تمدنی بوده است. زمینهی چنین نظامی از ابتدای شکلگیری یکجانشینی در ایرانزمین ابداع شد و نهادینه گشت و در عصر هخامنشی به اقتصادی پولی ارتقا پیدا کرد و در دوران اشکانی با سازماندهی سیاسی راه ابریشم به شبکهای جهانی تبدیل شد. شبکهای که تمام متغیرهای سختافزاری مورد علاقهی والرشتین یعنی تأکید بر سوداگری و عقلانی شدن محاسبات مالی و کمیتپذیری سود و زیان در قالب تبادل پولی را ابداع کرد و جهانگیر ساخت، بی آن که این روندها را زیر پرچم دینی خاص یا عقیدهای متعصبانه قرار دهد.
به همین خاطر است که شاخههایی از اقوام ایرانی که در خاور و باخترِ بازار ایرانی (راه ابریشم) شبکهی سوداگریشان را میگستراندند، اصولاً به ادیانی متفاوت پایبند بودند. در اروپا نخست یهودیان و بعدتر ارمنیها و سوریهای مسیحی و در چین سغدیهای بودایی و مانوی بودند که چنین نقشی را بر عهده گرفتند. بزرگترین مراکز مذهبی همهی این دینها در سراسر تاریخشان در اندرون ایرانزمین جای داشته، بی آن که تنگنایی پدید آورد. به خاطر همین رواداری و مستقل شمردن سوداگری تجاری از عقاید دینی بود که بازرگانان یهودی و سغدی قرارگاههای تجاریشان را در همهی مناطق میگستراندند و با همهی جوامع محلی بازیهایی برنده-برنده سامان میدادند و در ضمن باورهای دینی و رسوم خود را هم پراکنده میساختند. چنان که بعدتر وقتی بازرگانی اروپایی شکل گرفت، کارگزاران اصلیاش یهودیان اروپایی شده بودند، و در چین هم شکلگیری تجارت بومی با وامگیری گسترده و تقلید از سیستم بازرگانی ایرانیان ممکن شد.[1] همین ساختار جهانی بازار سنتی که از دل ایرانشهر به باختر و خاور روییده بود، زیرساختِ مفهوم بازار بینالمللی در دورانهای بعدی را پدید آورد. زیرساختی که (با استثنای معنادارِ ایران) در آن بازرگان اصولاً فردی «خارجی» به شمار میآمد. در چین سغدیها و خوارزمیها و سکاها در اروپا یهودیان و بعدتر ارمنیها بودند که تجارت بلنددامنه را در اختیار داشتند و بعدتر هم که در اروپا تجارتی بومی شکل گرفت، همین وضعیت در شکلهایی محلی تثبیت شد. چنان که در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی تاجران ایتالیایی در پرتغال و در قرن شانزدهم و هفدهم تاجرانی از هانز در لهستان و روسیه سوداگری میکردند.
در مقابل، اروپاییان چون پایبندی متعصبانهای به دین مسیحیت داشتند و با سازوکارهای بازرگانی بیگانه بودند، وقتی فناوری دریانوردی و امکان رویارویی با جوامع دوردست را به دست آوردند، به جای آن که شبکهای تجاری در آنجا پدید آورند، اردوگاههایی برای غارت و بردهگیری و کشتار بومیان ایجاد کردند. مراکزی که پس از نابود کردن و «مصرف کردن»ِ منابع بومی، به الگویی استعماری دگردیسی مییافت و همین تاریخ مدرنیته را تا به امروز شکل داده است. تمایز میان تجارت ایرانی و غارتگری اروپایی را میتوان با مقایسهی راههای اصلی گسترش این دو تمدن نیز نشان داد. ایرانیان طی پنج هزار سال بزرگترین شبکهی راههای تجاری زمینی را به آرامی پدید آوردند، و در مقابل اروپاییان طی پنج قرن شبکهای جهانی از ترابری دریایی ابداع کردند. آرامی اولی و سرعت دومی شاید به این خاطر بوده باشد که در راه زمینی ارتباط انسان با انسان حرف اول را میزند و عقلانیتی ارتباطی مورد نیاز است، در حالی که پیمودن دریاها امری فنی از جنس رویارویی انسان با عنصری طبیعی است و ابزارمندانه میتوان مدیریتاش کرد.
اصولاً انسان پستانداری خشکیزی است، و گرانیگاه اصلی سفر از راه آب همواره آب شیرین بوده است. یعنی جمعیتها با پیگیری مسیر رودهایی که آب آشامیدنیشان را تأمین میکرده، پراکنده میشدهاند. دریانوردی در تاریخ بشر اثری کمتر از آنچه تبلیغ میشود، داشته است. اغراق در اهمیت دریانوردی تا حدودی به آنجا باز میکردد که فراز آمدن تمدن اروپایی بارونق راههای دریایی و شکوفایی فناوری کشتیسازی همراه بود. به همین خاطر مورخان امروزین ریشههای گاه نامحسوس و نامهم آن را در تاریخ جهان برجسته ساخته و مهم قلمداد کردهاند. حقیقت آن است که در جهان پیشامدرن، سرزمینهای دریانورد همواره جزیرهنشینانی بودهاند که اغلب از سر ناچاری دل به دریا زده و مسافتهای طولانی را در دریا طی میکردهاند. این جسارت اغلب به فناوری پیچیدهای نیاز نداشته است. چنان که بزرگترین و گستردهترین انتقال جمعیتی تاریخ پیشامدرن از راه دریا، یعنی پراکنده شدن بومیان هندوچینی در ملانزی و استرالیا و جزایر اقیانوس آرام، تنها با کانوهای ساده انجام پذیرفته است. به همین ترتیب جنبش مهاجرنشینی در دریای اژه و مدیترانه که در قرن دوازدهم پ.م فنیقیها آغاز کنندهاش بودند و پس از چهار پنج قرن یونانیان نیز بدان پیوستند، با زورقهایی بسیار ساده و ابتدایی انجام میشد. تا چهارصد سال پیش جوامع دریانورد همواره حاشیههایی بیاهمیت بر مراکز تمدنی عظیم و پهناورِ زمینی بودهاند. اهالی کرت و فنیقیها و یونانیها حاشیههایی در میانهی تمدن ایرانی و مصری، ژاپنیها حاشیهای بر تمدن چینی، و وایکینگها زایدهای در کنار تمدن اروپایی بودهاند. حتا در قارهی آمریکا هم بومیان کارائیب را باید دنبالهای بیاهمیت از تمدن مایا و آزتک در نظر گرفت.
با فهم این نکته است که میتوان به ارزیابی دقیقتری دربارهی امپراتوری روم دست یافت، و این نکته را تحلیل کرد که چرا این دولت جنگاور و خشن موفق به فتح کل قلمرو اروپا نشد و ساختی چنین شکننده داشت، و این که چگونه شد که این تنها دولت-تمدنی است که هیچ فناوری و هنر و دین و خط درونزاد و اصیلی را پدید نیاورد. شاید یک دلیل آن باشد که رومیان بر نیروی دریایی و ترابری مدیترانهای حساب باز کرده بودند و به همین خاطر در عمل دولتشان حاشیهی مدیترانه را محکم در دست داشت و در بخشهای سرزمینی و پهناور اروپا (مثل آلمان و فرانسه و شمال بالکان و حتا اسپانیا) مدام توسط جمعیتهای بومی پس زده میشد.
این حاشیهنشینی دریانوردان دلیلی انسانشناختی و ارتباطی هم داشت که میتوان آن را بر اساس پیوند فلسفیشان با ارکان زیستجهان (یعنی زمان و مکان) توضیح داد. تفاوت اصلی راه زمینی و دریایی به پیوستگی اولی و گسست دومی از مکان مربوط میشود. راه زمینی با پیمودن پیوسته و نقطه به نقطهی مکان همراه است، و مسافر را با مردمِ سر راهش به شکلی پایدار و تدریجی آشنا میکند. تاجران جهان قدیم وقتی در کاروانهایی بر راههای زمینی حرکت میکردند، ناگهان خود را با دنیایی ناشناخته و مردمی غریبه روبرو نمیدیدند. بلکه بهتدریج با کسانی از اقوام غریبه برخورد میکردند و کمکم دربارهشان اطلاعاتی پیدا میکردند تا آن که بهتدریج به مرکز جمعیتیشان و شهرهایشان وارد شوند. این شیوه از سفر کردن با رویارویی با دیگریها، ارتباط برقرار کردن با ایشان، و ایجاد روابط دوستانه و پایدار همراه است که کلید هر ارتباط موفق تجاری است. به عبارت دیگر راه زمینی از این رو با رفتار بازرگانان سازگاری دارد، که ارتباط، آشنایی، و مهر را در بستری پیوسته و منسجم از مکان جای میدهند و آن را حمایت میکنند.
در مقابل راه دریایی از آغاز با نوعی گسست در مکان همراه است. مسافرانی که با کشتی سفر میکنند، از هاویهای غیرمسکونی و برهوتی از جنس آب گذر میکنند و ناگهان در ساحلی دیگر با مردمی بهکلی متفاوت روبرو میشوند. کاروانیان در راه زمینی با رویارویی همیشگی و تدریجی «من» و «دیگری» سر و کار دارند. اما دریانوردان در راه آبی با تنهایی و انزوایی طولانی و برخوردهایی مقطعی و زودگذر با بیگانگان دست به گریباناند. به همین خاطر آن پیوستارِ آشنایی و آن خوگیری به محیطهای تازه که در راه زمینی ممکن میشود و بر تجربهی زیستهی مسافر رسوب میکند و «من» او را غنی میسازد، در سفرهای دریایی با این عمق و شدت دست نمیدهد و سفر را به مجموعهای تکه پاره از رویاروییهای دشواریاب و نامفهوم با امری غریبه و خطرناک تبدیل میکند.
کوشش کاروانیان برای شناسایی زیستجهان میزبانانشان و جوشیدن با ایشان از همین پیوند پایدار با مکان بر میخیزد، که باعث میشود سرزمینهای بیگانه همچنان نوعی «اینجا»ی آشنا و دمدستی باشد. واژگونهی این قاعده را در سفرهای دریایی میبینیم. چون دریانوردان با پرتاب شدن ناگهانی به «آنجا» و مواجههی مقطعی و موقت با غریبههایی دوردست سر و کار دارند. به همین خاطر تعصبهای دینی و اعتقادی در برخورد با ایشان شعلهور میشود و شناسایی بیگانگان و شکلگیری مهر چنین دشوار مینماید.
بدیهی است که این دوقطبی در هیچ تمدنی به شکل خالص و متبلور دیده نمیشود. در تمدن ایرانی که راههای زمینی و کاروانها در آن غلبه داشتهاند، از دیرباز تجارت دریایی هم داشتهایم و در تمدن اروپایی که راههای دریایی در آن بیشتر اهمیت داشته، همیشه راههای تجاری زمینی هم وجود داشتهاند. با این حال در اروپا و چین راههای زمینی دوربُرد در انحصار بازرگانان ایرانیتبار بوده و به اقوامی بیگانه و برخاسته از تمدنی دیگر تعلق داشته، در حالی که دریانوردان اغلب بومی بودهاند. با این حال دریانوردیِ جدا شده از راه تجاری زمینی، این گسستگی از مکان و گم شدن «اینجا» را تشدید میکرده و به همین خاطر دریانوردان هم در ژاپن و کره و هم در انگلستان و پرتغال و اسپانیا در اصل قبیلههایی از دزدان دریایی بودهاند، و نه بازرگانانی تشخص یافته.
در ایرانزمین راههای تجاری زمینی و مسیرهای دریایی بخشی از یک شبکهی منسجم محسوب میشده و توسط مردمی وابسته به یک تمدن مدیریت میشده است. همیشه هم راههای دریایی همچون مشتقی و حاشیهای بر راههای زمینی در نظر گرفته میشده است. به همین خاطر است که سندباد بحری داستان خود را در بغداد و زمانی که در بافت بازرگانانهی زمینی مستقر شده، شرح میدهد. این در مقابل داستانهای مارکوپولو جای میگیرد که آن لنگرگاه زمینی در تمدن خودی را ندارد و در زمینهی «آنجا«های بیگانه و شگفت، شناور باقی میماند.
زمینی بودن راهها در ایرانزمین و سوار شدناش بر دوش ارتباط و رویارویی «من» و دیگری، عاملی بوده که کارکرد راه در تمدن ایرانی را از دوقلوی جهانی تجارت و جنگ فراتر برده و آن را به مفهوم انسان آرمانی پیوند زده است. تنها در تمدن ایرانی است که انسان آرمانی بر اساس «جهاندیده» بودناش تعریف میشود، یعنی «من»ایست آگاه بر ماهیت رنگارنگ گیتی. آگاهیای که به شکلی سنتی و مرسوم تنها با سفر کردن و پیمودن راه ممکن میشود. اهمیت راه در ایران در همهی سطوح انعکاس یافته و این نخستین تمدنی است که تقریباً همهی روندهای سودمند و فرایندهای منتهی به کمال را با برچسب راه شناسایی میکرده است. از نام شهرهایی مثل ری (راگا) و حران گرفته که یعنی «راه»، تا کلماتی مثل دین و شریعت و طریقت و مذهب که همگی مفهوم راه را میرسانند.
راهها گذشته از این اهمیت نمادین، کارکردی واقعی در تولید «من»های آرمانی هم داشتهاند. ایرانزمین خاستگاه ایدهی «سیر آفاق و انفس» است و اولین (و در دوران پیشامدرن، تنها) تمدنی است که سفر کردن در آن امری ضروری برای رشد و تعالی فردی قلمداد میشده است. این امر کاملاً مستقل از دو کارکرد اجتماعی راهها یعنی تجارت و جنگ انجام میپذیرفته است. یعنی در سراسر تاریخ ایران همواره مدارهایی و جریانهایی از تحرک جمعیتی را داریم که در آن افراد بدون هیچ دلیل نهادی و فارغ از هر ضرورت بیرونی، سفر میکنند. این سفرها در قالب شرعی و رسمیشان زیارت نامیده میشوند و حج نمونهای بارز و باشکوه آن است. آیینی که خاستگاهش دیرینهتر از پایان عصر ساسانی است و به رسم زیارت کعبهی زرتشت در بلخ و معابد بودایی در بامیان باز میگردد. گاهی هم این سفر شکلهایی غیررسمی پیدا میکرده و به «سفر برای سفر» تبدیل میشده است. نوعی ماجراجویی در مکان و لمس فضاهای طبیعی الهامبخش (سیر آفاق)، که با دیدارِ افراد و آموختن از استادان گوناگون و تأمل در خویش (سیر انفس) گره میخورده است.
سفر در ایرانزمین انتخابی فردی و شخصی بوده که مردمان برای لمس کردن هستی و دیدار با افراد مهم و تجربهی جاهای نو بدان دست مییازیدند. این دیدار با افراد اما به مقطعی همزمان محدود نمیشده، که گاه در بافتی تاریخی انجام میپذیرفته است. زیارت آرامگاه افراد نامدار درگذشته، به نوعی سفر در زمان شباهت داشته و فرض بر آن بوده که دیدار آرامگاه انسانی بزرگ، همتاست با دیدار خودِ او، هرچند که قرنها پیش مرده باشد.
این سفرهای زیارتی و سیاحتی ابداعی یکسره ایرانی است که در تمدنهای مصری و آمریکایی هرگز ابداع نشد و در اروپا و چین هم به شکلی محدود و از مجرای ادیان ایرانی وامگیری شد و گرانیگاهش همچنان ایرانزمین باقی ماند. در چین کوههای مقدس بودایی و زیارتشان را داریم، و بهویژه زیارت مکانهای مقدس در ایران شرقی را، و در اروپا مسیرهای زیارتی رایج در کیش کاتولیک که وامی از مسلمانان اندلس و آناتولی بوده و همچنان گرانیگاهش زیارت بیتالمقدس و فلسطین در آسورستان بوده است.
- . McNeil, 1998: 215-236. ↑
ادامه مطلب: گفتار هشتم: ایران، سرزمین مهر
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب