پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پانزدهم: نفی و ناسازه

گفتار پانزدهم: نفی و ناسازه

در دستگاه نظری لومان نشانه‌‌گذاری و تکامل نمادها از نظر تاریخی پیش از ظهور نظامهای ارتباطی قرار می‌‌گیرد. اتصال میان دال و مدلول و ارجاع یک نشانه به موضوعی بیرونی امری است که ریشه‌‌هایش را در جانوران دارای دستگاه عصبی پیچیده فراوان می‌‌بینیم، بی‌‌آنکه لزوما زبانی طبیعی در آنان تکامل یافته باشد. پیدایش زبان در واقع معنای نشانه‌‌ها را از نظم طبیعی‌‌شان آزاد می‌‌سازد. یعنی محتوای ارجاعی نهفته در نمادها و نشانه‌‌ها را از زمینه فیزیکی اطرافشان مستقل می‌‌کند و سیال و تعمیم‌‌پذیر می‌‌سازدشان. به این ترتیب فضای حالتِ معنا بسط پیدا می‌‌کند و معنای حمل شده توسط نمادها به شکلی هم‌‌افزا توسعه می‌‌یابد.

اما نکته در اینجاست که با چنین آزادی‌‌ای در معنا، بیان قدرت خود را از دست می‌‌دهد. یعنی تولید اطلاعات و انتقال اطلاعات واگرایی پیدا می‌‌کنند. اینجا دیگر تمامِ معانی حمل شده در زبان همان چیزی نیست که گوینده قصد مخابره کردنش را داشته. یعنی با پیدایش زبان طبیعی و ابهام ذاتی‌‌ای که در آن نهفته است، امکان بیان شدنِ امر نامقصود هم فراهم می‌‌آید. از دید لومان اصولا ارتباط امکانی برای بیان امرِ نامقصود است که ممکن است توسط کنایه، ایهام و صنایع ادبی به طور ارادی در زبان نهاده شده باشد و یا بر اساس سوء تفاهم و اشتباه در درون نظام ارتباطی رخنه کند. به همین خاطر زبان استعداد زیادی برای آشفته کردن تبادل اطلاعات و برهم زدن نظم طبیعی امور دارد.

سوار شدن کنترل اجتماعی بر ارتباط نتیجه‌‌ی چنین آزادی عملی است. زبان به خاطر ماهیت ابهام‌‌انگیز و آغشته با سوءتفاهم‌‌اش ناگزیر است زیر استیلای نظامهای قدرت اجتماعی کار کند. از سوی دیگر زبان امری موضوع‌‌مند است که ارتباط میان دال و مدلول را برقرار می‌‌کند. آن اشاره‌‌ای که نمادها به امور بیرونی داشتند، همچنان در بافت زبان حفظ می‌‌شود. موضوع‌‌مند بودن زبان بدان معنی است که ارتباط -که اصلی بنیادین و بدیهی انگاشته شده است- فربه می‌‌شود. از این اصل چنین بر می‌‌آید که نمادها معنایی دقیق و روشن دارند. چنان که گفتیم، وقتی وارد حوزه‌‌ی زبان طبیعی می‌‌شویم این پیش‌‌فرض نادرست از آب در می‌‌آید. اما چنین فرضی برای گوینده و شنونده مفید است، چرا که وفاداری به معنای مخابره شده را ممکن می‌‌سازد.

زبان به این معنی مجرا و زمینه‌‌ی تخصصی شدن و تمایز یافتن ارتباط است که به تخصص‌‌یابی و شاخه شاخه شدن زیرسیستم‌‌های اجتماعی می‌‌انجامد. زیرسیستم‌‌هایی که هر یک گفتمانی ویژه‌‌ی خود را پدید می‌‌آورند. یعنی زبان را در ساختی خاص از ارتباطِ میان نمادها و چیزها به کار می‌‌گیرند. هر کدام از این زیرسیستمها خوشه‌‌ای ویژه از ارتباط میان دال و مدلول و شیوه‌‌ای خاص از ارجاع را در درون خود تشدید می‌‌کنند. به این ترتیب از دید لومان نهادهای اجتماعی در واقع برساخته‌‌هایی هستند که به طور درون‌‌زاد با زبان پیوند دارند.

از سوی دیگر ارتباط به علت ابهام ذاتی‌‌اش همواره باید توسط شنونده تصحیح شود. این بدان معناست که گیرنده‌‌ي پیام باید به طور مداوم انتخاب ویژه‌‌ي خود از محتوا را تصحیح کند. بنابراین نظام ارتباطی امری خودبازتابنده[1] است و تصویری از خودش را در درون خود منعکس می‌‌کند. بر هم افتادن لایه‌‌های متفاوت فرا زبان فضایی در درون زبان فراهم می‌‌آورد که ایهام، ابهام، ناسازه و جوک در آن نشو و نما می‌‌کنند. این لایه‌‌ها به فرا-زبانی می‌‌انجامد که خود زبانی است که درباره‌‌ی زبان سخن می‌‌گوید. از آنجا که گیرنده‌‌های پیام همواره باید بیان را از اطلاعات تفکیک کنند، هم می‌‌توانند و هم ناگزیرند که محتوای ارتباطی خود با دیگری را مدام نقد کنند. یعنی همواره امکان رد و نفی محتوای پیام وجود دارد و گیرنده باید به شکلی فعال انتخاب خود در این زمینه را تایید کند.

به این ترتیب از دید لومان امکان رد کردن محتوای پیام، شالوده‌‌ي نظام ارتباطی است. نظام ارتباطی تکه‌‌ای از بیان است که رد شدنی است. یعنی ارتباط در یک کنش خلاصه نمی‌‌شود، بلکه همواره به واکنشی بند است که شنونده تعیین‌‌اش می‌‌کند. ارتباط به این ترتیب از چرخه‌‌های در هم پیوسته و نامتناهی تشکیل شده است. یعنی یک واحد غایی و تغییر ناپذیر ندارد که در ارسال پیامی از گوینده به گیرنده خلاصه شود. ارتباط از حلقه‌‌ها و چرخه‌‌هایی پیاپی و زنجیره‌‌ای از کنشها و اندرکنشها نتیجه می‌‌شود که در نهایت دیگریِ دریافت کننده‌‌ي پیام آن را قبول یا رد می‌‌کند.

در این شبکه است که واحدهای غیرزبانی مستقر در ارتباط، اهمیت پیدا می‌‌کنند. چرا که آنها بیشتر به زمینه‌‌ی اطرافشان متصل‌‌اند و به همین خاطر معناهای ساده‌‌تری را منتقل می‌‌کنند و شفافتر از نمادهای زبانی درباره‌‌ی معنا صراحت به خرج می‌‌دهند. اشاره‌‌های بدنی، تعارفهایی که با حرکت دست انجام می‌‌شود، چشمک زدن یا اشاره کردن با انگشت، نمونه‌‌ای از نشانه‌‌گذاری‌‌هایی هستند که زبان را هنگام صادر شدن فرو می‌‌پوشانند و معنای پیامِ ارسال شده را تصریح می‌‌کنند. گیرنده نیز به همین ترتیب با اتصال به چنین نمادهایی پذیرفتن و یا رد کردن محتوای پیام را روشن می‌‌سازد. اینها هم البته امکان نفی و ابطال دارند ولی از آنجا که ساده‌‌تر و وابسته‌‌تر به زمینه هستند، معمولا با ابهام کمتری درگیر هستند.

در این چارچوب مفهوم «من» -یعنی سوژه‌‌ی خودمختارِ اندیشنده- پیامدی از امکان رد پیام در نظام ارتباطی است. یعنی از دید او من در مقام گیرنده و شنونده‌‌ی پیام ماهیتِ شناختی مستقل و خودبنیادی ندارد بلکه همچون واحدی برای انتخاب مداوم پیام و رد و قبول آن عمل می‌‌کند. به این ترتیب دیدگاه لومان تا حدودی با نگرش پساساختارگرایان یا پسامدرن‌‌هایی شبیه است که خواستار حذف و نفی مرکزیت من هستند.

ارتباط سازوکاری است که دستیابی به لایه‌‌های جدیدی از خودارجاعی را در درون سیستمها ممکن می‌‌سازد و به‌‌این ترتیب با تمایزیابی مداوم پیچیدگی آن را افزون می‌‌کند. این پیچیدگی در قالب پیدایش سیستمی مفهومی نمود پیدا می‌‌کند که همان منِ شنونده یا سوژه‌‌ي خودمختار است. یعنی لومان پیدایش سوژه و خودآگاهی من را پیامدی از همین داد و ستد پیامها و درگیر شدن با نظام ارتباطی فرض می‌‌کند.

پیچیدگی و تمایزیابی یاد شده باعث می‌‌شود که دو مضمون مهم در نظام ارتباطی از هم تفکیک شوند. یکی از آنها «موضوع»[2] است. موضوع از بحث و نفی حواشی معنایی پیام ناشی می‌‌شود، یعنی نشان می‌‌دهد که گرانیگاه ارجاعی بحث کجاست. از اینجا بر می‌‌آید که مجموعه‌‌ی نمادها و شبکه‌‌ی دلالتهایی که در پیام وجود دارد به کدام نقطه از زیست جهان گوینده و شنونده بند می‌‌شود.

در مقابل مفهوم مشارکت[3] را داریم که به سویه‌‌ی انسانیِ کاربرانِ زبان بر‌‌می‌‌گردد. یعنی تعیین می‌‌کند که سخنگویان و شنوندگان چگونه در ارتباط با موضوع، موقعیت خود را تعیین کنند. اگر موضوع در یک بافت ارتباطی، دامنه و معنای پیامها را تعیین کند، مشارکت تعیین کننده‌‌ی آن است که درباره‌‌ی این موضوع چه کسی با چه ترتیبی چه بگوید.

اگر پیوند میان موضوع و مشارکت موفق باشد، ارتباط تشدید می‌‌شود و همچون سیستمی خود زاینده عمل می‌‌کند. یعنی ممکن است زنجیره‌‌هایی بسیار طولانی را پدید آورد که دوام و بقایش از عمر مشارکت کنندگان در آن بیشتر شود. پس ممکن است گفتمانی پدید آید و داد و ستدی از پیام‌‌ها و گفت ‌‌و شنیدی شکل بگیرد که دایره‌‌اش تا قرنها گسترش یابد و از نسلی از سخن‌‌گویان به نسل بعدی‌‌شان انتقال یابد. در این حال همه کسانی که در این گفتمان مشارکت می‌‌کنند در حال موضع‌‌گیری در برابر محتوای پیامها هستند و بدین ترتیب فردیت خود را ممکن می‌‌سازند.

تمایز میان موضوع و مشارکت از دید لومان به سطح سلسله مراتبی پیچیدگی مربوط نمی‌‌شود بلکه به سطح امکانی بازمی‌‌گردد که نفی‌‌های خُرد یا کلان را ممکن می‌‌سازد. اگر موضوع پذیرفته شود، آن وقت امکان نفی کردن معناهای حمل شده بر آن آغاز می‌‌شود. یعنی موضوع همچون چارچوب یا سرمشقی کلان حرکت می‌‌کند که خود ممکن است پذیرفته یا رد شود. این را باید در کنار خطاهای منطقی و لغزشها در نظر گرفت که خود به خود در بستر همه‌‌ی روابط گفتمانی جاری است. یعنی سطوح متفاوتی از نفی و انکار در ارتباط وجود دارد که همیشه در بافت سرمشقی از موضوعها عمل می‌‌کند.

باید به این نکته توجه کرد که موضوع زمان‌‌مند است و درجه‌‌ای از اشباع را در خود نهفته است. برای آنکه مشارکت کنندگان در آن سهیم شوند باید مدام شکلی از نوآوری و افزوده شدن معانی جدید در آن تحقق یابد وگرنه مشارکت کنندگان با تکرار آن خسته می‌‌شوند و از مخابره کردن و دریافت کردنش دست می‌‌شویند. به این ترتیب هم موضوع باید مدام دستخوش گسترش معنایی شود و هم مشارکت کنندگان باید مدام افزایش یابند و خسته‌‌شدگان توسط مشارکت جویان تازه نفس جایگزین گردند وگرنه ارتباط در محور زمانی و مکانی توسعه نمی‌‌یابد و با شکست و انقراض مواجه می‌‌شود.

مشارکت کنندگان کنش نفی و نقد خود را بر سطح خاصی از موضوع متمرکز می‌‌سازند و به این ترتیب خود را همچون سیستم‌‌های مشارکت کننده یا سوژه‌‌ها و فردهای ویژه‌‌ای بر می‌‌سازند. به این ترتیب من‌‌ها همچون برساخته‌‌هایی در درون نظامهای ارتباطی پدید می‌‌آیند. از دید لومان تا حدودی هم نوا با برداشتی که میشل فوکو نیز ارایه کرده، «شخص» به معنای دقیق کلمه در ابتدای شکل‌‌گیری گفتمان مدرن (همزمان با تحول نظامهای ارتباطی جدید) برای نخستین بار پدیدار شدند.

پیش‌‌داشتی که در مورد کنش ارتباطی وجود دارد آن است که هدف ارتباط، انتقال معنا و شریک شدن در یک مضمون مشترک است. از دید لومان این پیش‌‌داشت نادرست است و آنچه که کنش ارتباطی را ضروری می‌‌سازد، بیش از آنکه انتقال معنا و تفاهم باشد ظهور ناسازه[4] است. کنش ارتباطی درون نظامی اجتماعی تحقق می‌‌یابد که به زبانی تعمیم یافته مسلح باشد. ارتباط سیستمی پیچیده است که از پردازش اطلاعاتی بینافردی حکایت می‌‌کند. یعنی مدارهایی از پردازشِ داده‌‌ها میان من و دیگری ظهور می‌‌کند و به قدری پیچیده می‌‌شوند که همچون یک سیستم خودارجاع عمل می‌‌کند. این نظامهای خودارجاعِ پردازشی وضعیتی فروبسته دارند. بدان معنا که نسبت به محرکهای بیرونی واکنش چندانی نشان نمی‌‌دهند و بیشتر به بازنمایی و رمزگذاری و پردازش روندهای درونی خود تمایل نشان می‌‌دهند. در عین حال ممکن است محرکهای بیرونی را از درگاه‌‌هایی ویژه گلچین کرده و در پردازش خود مداخله دهند و این همان است که در قالب دستگاهای حسی سیستم‌‌های زنده مشاهده می‌‌شود.

بر این اساس دو پرسش کلیدی درباره نظامهای ارتباطی می‌‌توان طرح کرد. نخست این که من و دیگری چرا باید بخواهند اطلاعات درون‌‌زاد خود را با هم تبادل کنند؟ و دوم آنکه چه‌‌طور چنین کاری انجام می‌‌گیرد؟ این دو پرسش به چرایی و چگونگی کنش ارتباطی اشاره می‌‌کند و انگیزه و سودهای ارتباط و روندها و چارچوبهای اجرایی دخیل در آن را مورد پرسش قرار می‌‌دهند.

از دید لومان کنش ارتباطی امری بدیهی نیست. یعنی به لحاظ تکاملی نا محتمل است که کنش ارتباطی شکل بگیرد. لومان برای توضیح این موضع خود درباره ارتباط، سه نکته را برمی‌‌شمارد: نخست آنکه امکان تفاهم در ارتباط از آنچه که معمولا پنداشته می‌‌شود، بسیار کمتر است. زمینه‌‌ي مشترکی که من و دیگری در آن به تبادل معنا می‌‌پردازند، اغلب مهم و کلیدی پنداشته می‌‌شوند. اما حقیقت آن است که فرستنده و گیرنده هر یک در زمینه‌‌ی ویژه خود معناهای ارتباطی را رمزگذاری و رمزگشایی می‌‌کنند. یعنی آن زمینه‌‌ي مشترک در واقع نوعی فضای فرضی و ضمنی است ک توسط مشاهدگران بیرونی به سیستم ارتباطی تحمیل می‌‌شود. من و دیگری در حالت پایه در محیط داخلی خود پردازشِ نمادهایی خودساخته را انجام می‌‌دهند و پیامهایی درونزاد و فروبسته را به دیگری مخابره می‌‌کنند. از آن سو، دیگری نیز به همین ترتیب این پیامهای دریافتی را در زمینه‌‌ای درونزاد و خودفروبسته رمزگشایی و فهم می‌‌کند. پس کارکرد اصلی ارتباط -برخلاف آنچه پنداشته می‌‌شود- تفاهم و دستیابی به فهم مشترک نیست. فرستنده و گیرنده‌‌ی پیام بیشتر با خویشتن مشغول هستند تا با سخنگویی بیرونی.

دومین نکته آن است که ارتباط با انتقال چیزی از فرستنده به گیرنده همراه نیست و هدف ارتباط آن نیست که بسته‌‌ای ارتباطی به شکلی دست نخورده و پایدار منتقل شود. فرستنده همواره درون یک نظام معنایی ویژه رمزگذاری پیام خود را انجام می‌‌دهد و گیرنده در دستگاه متفاوتی -که در مجرای تکاملی ناهمسانی تکوین یافته- آن را ادراک می‌‌کند. یعنی این تصور که یک پیام مشخص و ثابت از جایی به جای دیگر منتقل می‌‌شود، نتیجه‌‌ی ساده اندیشی مشاهدگران بیرونی است که می‌‌خواهند ارتباط را به «انتقال چیزی» از جایی به جای دیگر فرو بکاهند. گیرنده‌‌ها مضمونهای مورد نظر خود را به پیام می‌‌افزایند و با تفسیرهای خود آن را دگرگون می‌‌کنند. به همان شکلی که تولیدکنندگان هم مانند راویانی خودشیفته داده‌‌ها و پیامهایی درونزاد را به شیوه‌‌هایی دلخواه مرتب می‌‌کنند. این بدین معناست که مضمونها در جریان گذار از فرستنده به گیرنده دستکاری می‌‌شوند. بنابراین از دید لومان دومین نکته آن است که ارتباط، انتقال پیام نیست.

سومین نکته درباره‌‌ي کنش ارتباطی قدری از دوتای پیشین افراطی‌‌تر است. آن هم این که ارتباط با پذیرش ارتباطی ندارد. معمولا پیش فرض آن است که ارتباط با هدف قانع کردن دیگری و گرواندن وی به معناهای خودساخته‌‌ي فرستنده همراه است. از دید لومان سیستم‌‌های گیرنده پیام فرستنده را همچون مضمونی مستقل و جدای از او ادراک می‌‌کنند. من‌‌ها مضمونها را همچون عناصری حسی از اطرافشان می‌‌گیرند و جذب می‌‌کنند. پس آن را به آن شکلی که توسط فرستنده گسیل شده ادراک نمی‌‌کنند و رفتارهای ویژه‌‌ی خود را بر مبنای انگیزه‌‌ی مخابره کننده‌‌ی پیام شکل نمی‌‌دهند. پس برخلاف تصور رایج پیامها با هدف توافق و تعیین رفتار دیگری مخابره نمی‌‌شوند.

از دید لومان آنچه که کنش ارتباطی را ممکن می‌‌کند چفت و بست شدن روندهای پردازشی درونزاد سیستم‌‌های انسانی است. یعنی من و دیگری که هر یک در فضای درونی خود به پردازش اطلاعات مشغول‌‌اند، روندهای پردازشی خود را با یکدیگر شریک می‌‌شوند و چفت و بستی در میان برخی از نقاط داده‌‌آمایی‌‌شان صورت می‌‌گیرد. این برهم افتادگیِ بخشهایی از پردازش اطلاعات، همان است که ارتباط دانسته می‌‌شود.

دیدگاه لومان نقطه‌‌ی مقابل برداشتی است که یورگن هابرماس درباره‌‌ی ارتباط دارد و به همین خاطر این دو اندیشمند بر سر این مفهوم بحثهای فراوانی داشته‌‌اند. به عنوان یک ناظر بیرونی داوری نگارنده آن است که دیدگاه لومان درباره‌‌ي ارتباط از مبنای نظری استوارتر و داده‌‌های پشتبان نیروندتر برخوردار است. دیدگاه هابرماس درباره کنشهای ارتباطی تا حدودی با شعارهای اخلاقی در آمیخته و با آرمانها و خواستهای هیجانی و عاطفی پیوند خورده که گواه تجربی ندارد، و گاه از دایره‌‌ی اشتباه و خطا خروج می‌‌کند و به شائبه‌‌ی فریبکاری و دروغ دامن می‌‌زند. دیدگاه لومان هرچه قدر بسیار بدبینانه و شگفت‌‌انگیز جلوه می‌‌کند، و با موضع نگارنده هم ناسازگار است، اما مشتق منطقی و طبیعی دستگاه نظری‌‌اش است و با داده‌‌های بیرونی که ما از کنش ارتباطی میان افراد در جامعه داریم نیز سازگاری بیشتری دارد.

با این همه نقدی که از زاویه‌‌ی نگرش زُروان به لومان وارد می‌‌شود آن است که کنش ارتباطیِ مورد نظر او همچنان بر من و دیگری سیطره دارد. یعنی سوژه‌‌ی انسانی همچون گره‌‌گاهی بی‌‌اثر و خنثا در میانه‌‌ي ازدحام تبادل پیامها در نظر گرفته شده است. در حالی که من و دیگری با دارا بودن شبکه‌‌ی روابط درونی بسیار غنی‌‌شان آفریننده پیام هستند و در سطحی از پیچیدگی جای می‌‌گیرند که به شکل قیاس‌‌ناپذیری از همه نظامهای ارتباطی قابل تصور بالاتر است. این را می‌‌توان پذیرفت که پیامها و ارتباط برخاسته از آنها با هدف تفاهم، انتقال و پذیرش انجام نمی‌‌گیرد. اما نکته آن است که این موارد در نهایت کارکردهای تکاملی ارتباط را تعریف می‌‌کنند، خواه توسط سیستم‌‌های آفریننده‌‌اش قصد شده یا نشده باشند. علاوه بر این جریان انتخاب طبیعی در تاریخ تحول نظامهای ارتباطی برساخته‌‌هایی پایدار و معیارهایی مشترک را پدید آورده که حقیقت، سودمندی و هویت (من و دیگری) بخشهای سازنده‌‌اش هستند. روشن است که اینها اموری ذاتی و بسیط و جوهرهایی متافیزیکی نیستند، اما به خاطر برآمدن‌‌شان از ساز و کارهایی تکاملی و پیوندشان با روندهای دیگر نمی‌‌توان منکر وجودشان و استقلال‌‌شان شد.

با توجه به آنکه تفاهم، قبول و تبادل پیام میان من و دیگری از دید لومان ناممکن است، ارتباط بیشتر به سوء تفاهم منتهی می‌‌شود. از این رو کنش ارتباطی همواره با دروغ، اشتباه و تحریف درآمیخته است و چارچوبی تکاملی بر مبنایش شکل می‌‌گیرد که هدفش بیش از آنکه انتقال پیامهای فربه‌‌تر و دقیق‌‌تر باشد، کاستن از تحریفها و اشتباه‌‌هایی است که در جریان انتقال پیام رخ می‌‌دهد. باید بر این نکته تاکید کرد که لومان تکامل نظامهای ارتباطی را روی هم رفته امری بسیار نامحتمل و بعید می‌‌داند. یعنی معتقد است که مسیر تکامل اجتماعی قاعدتا نمی‌‌بایست به ظهور پیامهای ارتباطی منتهی شود.

پیدایش نظامهای ارتباطی در واقع بر اساس تکامل سیستم‌‌های پشتیبان دیگری ممکن شده که تحریفها و خطاهای برخاسته از ارتباط را فرو می‌‌کاهند و نظم و قاعده را به آن تحمیل می‌‌کنند. با این همه این نظم و قاعده همواره با احتمال رد حرف دیگری و شک به صحت محتوای پیام همراه است. از دید لومان گامهای تحول نظامهای ارتباطی، برای غلبه بر این شک و تردیدها پیموده می‌‌شود.

برای فهم دیدگاه لومان در این مورد باید مفهوم رسانه[5] را قدری ریزبینانه‌‌تر مورد توجه قرار داد. رسانه -در چارچوب نظری او- مجرا و زمینه‌‌ای است که انتقال پیام در درون آن ممکن می‌‌شود. یعنی کنش ارتباطی در فضا و بافتی نمادین ممکن می‌‌شود که آن را رسانه می‌‌نامیم. پس تکامل رسانه‌‌ها با رفع ابهامِ گام به گام از پیام و کوششهایی لایه لایه برای غلبه بر شک و تردید همراه نیست. زبان همچون مجرایی از ارتباط تحول پیدا کرده که با نشانه‌‌هایی قراردادی و رمزگذاری‌‌هایی استانده شده، پیچید‌‌گی جهان خارج را فرومی‌‌کاهد و دستگاهی از نشانگان را برای برچسب زدن به چیزها و رخدادها برپا می‌‌سازد.

تداوم کارکرد زبان به مدیریت بیان در مقابل اطلاعات وابسته است. یعنی هر دو طرف فرستنده و گیرنده باید باور داشته باشند که امکانی برای توافق وجود دارد. هرچند لومان به ما می‌‌گوید که چنین تفاهمی موهوم است. پهنای دامنه‌‌ای که اطلاعات در درون زبان به جریان می‌‌افتد به کمک همین امید به توافق تعیین می‌‌شود. یعنی هرچه فرستنده و گیرنده دایره گسترده‌‌تری را میان خود پیش فرض بگیرند دایره‌‌ای گسترده‌‌تر از پیامها را مخابره می‌‌کنند و طیفی نامتناهی از معنا را به رخدادها وصل می‌‌سازند.

از دید لومان دومین گام در تکامل نظامهای ارتباطی، ظهور خط است. بعد از پیدایش زبان که رمزگان و برچسبهایی را -مستقل از مشاهده‌‌ی عینیِ اشیاء- ممکن می‌‌سازد، در قدم بعدی، تبلور یافتن زبان در قالب نوشتار را می‌‌بینیم. خط و مشتق‌‌های آن شیوه‌‌ای برای استقلال زبان از کنش متقابل هستند و به کمک خط پیامهای ارتباطی از اندرکنش مستقیم من و دیگری استقلال می‌‌یابند. به همین خاطر خط همچون شکلی ناب و اصیل از ارتباط به اعتباری بیش از گفتار دست می‌‌یابد.

موفقیت یک‌‌ کنش ارتباطی به شیوه جریان یافتن پیامها در درون رسانه‌‌های متفاوت وابسته است. در جهان سنتی معمولا گفتار بر نوشتار غلبه داشت و به همین خاطر فن بیان و بلاغت و پیامدهای آن مانند اجبار، ایمان و عناصری شبیه به این بیشتر در کنش ارتباطی مرکزیت پیدا می‌‌کرد. در دوران مدرن خط بر گفتار غلبه دارد. به همین خاطر منطق حاکم بر گفتمان در وضعیت نوشتاری تثبیت شده است.

سومین گام تحول رسانه از دید لومان به دوران مدرن مربوط می‌‌شود. در زمانه‌‌ی مدرن نوعی رسانه تعمیم یافته‌‌ي مدرن شکل گرفته که همه‌‌ي شکلهای معنایی پیشین را با یکدیگر متحد می‌‌کند و اتصال میان بیان و اطلاعات با انگیزش را نیز رمزگذاری می‌‌کند. از دید او در این دوره‌‌ی جدید تمام عناصر دچار رمزگذاری افراطی می‌‌شوند. بنابراین دین، قانون، قدرت سیاسی، امکانات، پول، عشق، راستی، حقیقت و ارزشهای اخلاقی و هنری همگی در درون یک چرخه‌‌ی بسط یافته و یکپارچه از رمزگذاریها با هم متحد می‌‌شوند. از سویی می‌‌توان این چارچوب را سرمایه‌‌دارانه و وابسته به پول دانست و از سوی دیگر می‌‌توان آن را با رمزگذاری افراطیِ همه چیز برابر شمرد.

سه گام مربوط به پیدایش زبان، خط و رسانه تعمیم یافته مدرن موارد تخصص یافته‌‌ای هستند که انتقال پیام از مجرای کنش متقابل را گام به گام پیچیده‌‌تر و دقیق‌‌تر می‌‌کنند. به این ترتیب سلسله مراتبی از ارتباط شکل می‌‌گیرد که از اندرکنش پیاپی من و دیگری‌‌ کنده می‌‌شود و استقلال یافتنِ تدریجی پیام از زمینه اطرافش را ممکن می‌‌سازد، نظام اجتماعی با این جریان به دستگاه پردازشی درونزادی مسلح می‌‌شود که به کمکش می‌‌تواند به شکلی خودزاینده نظمهای درونی خود را رمزگذاری و ترمیم کند.

 

 

  1. Self reflextive
  2. Theme
  3. Contribution
  4. Paradox
  5. Media

 

 

ادامه مطلب: گفتار شانزدهم: ارتباط و زبان

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب