گفتار پنجم:جامعهشناسی تاریخی مومیاگری و پزشکی در مصر
با مطالعهی اسناد دیوانی مصری در کنار پاپیروسهای پزشکی میتوان تا حدودی شیوهی چفت و بست شدن کارکردهای پزشکانه و مومیاگرانه به هم را درک کرد، و به این نکته پی برد که نهاد اجتماعی عهدهدار این امور، معبد بوده است. این نهاد در مصر وضعیتی ویژه داشته و با پرستشگاههایی که در تمدن ایرانی یا اروپایی میبینیم به کلی متفاوت بوده است. به تعبیری کل نهادهای وابسته به پرستش در مصر باستان را باید دولتی دانست و آنها را شعبهای از سازمانهای حکومتی قلمداد کرد.
پرستشگاههای مصری در ضمن از این نظر با سایر تمدنها تفاوت داشتند که مردم حق ورود بدان را نداشتند و در آنها آیینهای جمعی برگزار نمیشد. معبدها به معنای دقیق کلمه خانهی خدایان محسوب میشدند و به همین خاطر حریم آن خلوت ایزدان شمرده میشد. پس کارکرد معبد بر خلاف تمدن ایرانی آن نبود که خدماتی از جنس درمان، پیشگویی، یا داوری حقوقی ارائه دهد. کاهنان مقیم معبد بیشتر با ایزدان طرف بودند تا مردم، و وظیفهی اصلیشان خدمت کردن به خدایان بود. یعنی تندیسهای ایشان را درست مثل بدن شاهی والامقام به طور منظم میآراستند و تدهین میکردند و خوراک در برابرش مینهادند.
نقشهای اجتماعی کاهنان مصری به این ترتیب دوگانه بود. بخشی از آن که به درون معبد مربوط میشد و در تماس با بت ایزدان بود، به کلی از فضای عمومی مردم خارج بود و تنها در موقعیتهایی خاص مثل جشنها و مراسم بزرگ که بت ایزدان را از معبد بیرون میبردند، ارتباط با تودهی مردم برقرار میشد. به همین خاطر کاهنان علاوه بر نقش دینیشان یک نقش اجتماعی مستقل هم داشتند که میتوانست پزشک، معمار، دیوانسالار، کاتب یا مشاور باشد.[1] این قاعدهی تفکیک نقشهای لاهوتی و ناسوتی کاهنان در بخش عمدهی تاریخ مصر باستان برقرار بود، و تنها پس از دوران پادشاهی جدید و همزمان با دگردیسی عمیق نهادهای اجتماعی مصر زیر تاثیر تماس با تمدن ایرانی بود که ساختار معبدها بازآرایی شد و کاهنانی پدید آمدند که شغلشان تمام وقت بود و وظیفهشان فقط در برابر ایزدان تعریف میشد.
بر مبنای همین بافت اجتماعی در مصر تمایزی میان پزشکان و کاهنان وجود نداشته، و پزشکان همان کاهنانی بودهاند که در خارج از معبد وظایف درمانگریشان را انجام میدادهاند. ردههای متفاوتی از کاهن-پزشکان هم که وجود داشتهاند، بر اساس جرگههای ویژهی پرستش ایزدان از هم متمایز میشدند و نه تخصصشان در فن پزشکی. مثلا گروهی که «پریستاران سخمت» نامیده میشوند انگار بیشتر با اجرای مراسم جمعی پیوند داشته و نمایندهی معبد برای دلجویی از خدایان در شرایط مرگ و میر بودهاند.
واژهی «سونو» که لقبی عمومی برای پزشکان فرض شده، در ضمن گروهی از جادوگران را هم شامل میشده است. برخی از «سونو»ها در ارتش و دربار خدمت میکردهاند و برخی ناظر امور بهداشتی در معبدها بودهاند. علاوه بر اینها گروه دیگری به اسم «ساو» (در مصری یعنی: حمایتگر) وجود داشتهاند که زنان میانسالی بودهاند که به شکلی غیررسمی بیماریهای کودکان و زنان باردار را درمان میکردهاند.[2] یعنی انگار بیماریهای کودکان و زنان فروپایهتر از بیماری مردان قلمداد میشده و یک گروه غیررسمی زنانه برای درمان آن تحول یافته باشد.
تا جایی که از اسناد و متون بر میآید، هیچ فرایند درمانی واقعیای در معبدها اجرا نمیشده است. خدماتی که کاهنان وابسته به معبدها به بیماران ارائه میدادند متحصر بوده به غسل و تطهیر آیینی با آب مقدس چشمههای درون معبد، و «خوابیدن و رویا دیدن» که احتمالا در پی اجرای مناسکی جادوگرانه رخ میداده و نوعی حالت خلسه بوده است. متون گزارش میکنند که در این حالت بیمار با خدای مورد نظرش دیدار میکرده و گاهی به لطف او درمان میشده است.
این آیین یکسره جادوگرانه است و ارتباطی به کارکردهای زیستی و درمان واقعی بیماریها ندارد. جالب آن است که در یونان باستان هم پزشکی دقیقا به همین شکل تعریف میشده و با آیینی مشابه در معبدهای اسکولاپیوس پیوند داشته است. گوشزد کردن این نکته هم لازم است که بازماندهی این نوع آیینها تا به امروز در مراسم سنتی درمانگری جادویی قبایل بومی سودان و موزامبیک دیده میشود و شکلی از آن که در ایران وامگیری شده نیز تا به امروز در قالب مراسم زار در منطقهی خلیج پارس باقی مانده است.
شواهد باستانشناختی نشان میدهد که دست کم دو معبد در مصر این کارکرد پزشکی-جادویی را داشتهاند. یکی از آنها معبد هاثور در دندره است که یک ساختمان مریضخانه در کنارش وجود داشته و حجرههایش به بیمارانی اختصاص داشته که در آب مقدس غوطه میخورده و آنجا میخفتهاند. گواه دیگر دیوارنوشتههای مختصری است که کاهنان از قول بیماران بر دیوارهای غاری در نزدیکی معبد دیرالبحری نوشتهاند و بر مبنای آن معلوم میشود که بیماران از همهی افشار جامعه برمیخاستهاند و گاهی از سرزمینهای دوردست به سودای درمان شدن به مصر میآمدند.
احتمالا شمار این معبدهای درمانگر بیشتر بوده و چنین چیزی از اشارههای متنی هم برمیآید. در ضمن این را هم میدانیم که «خانهی زندگی» که پیشتر بیمارستان پنداشته میشد، بر خلاف تصور مرسوم معاصران نهادی پزشکانه نبوده است. این بخشی از معبد بوده که مراسم مربوط به تداوم عمر فرعون و حفاظت از پیکر خداوندِ مستقر در معبد را اجرا میکرده و در کنار این وظیفهی اصلی، آموزش کاهنان درمانگر و کاتبان متون قدیمی و حتا گاه نوشتن متون تازه نیز انجام میشده است.[3] از این رو بیشتر به کتابخانه یا مرکز ادارهی مراسم معبد شبیه بوده تا بیمارستان.
مومیاگری و پزشکی دو فن اساسیای بودهاند که بدن را موضوع خود قرار میدادند، و جالب است که هردوی اینها در نهاد معبد، به دست کاهنان و با قالبی همسان از آیینهای جادوگرانه انجام میپذیرفته است. شیوهی رویارویی کاهنان مصری با بدن انسانی (چه جسد مومیایی شده و چه کالبد بیمار) یکسان بوده و میشود با برچسبِ «صورتگرا» آن را توصیف کرد. یعنی تنها ریخت ظاهری و شکل بیرونی چیزها برای کاهنان مصری مهم بوده، بی آن که این توجه به فرم، به مرتبهی دقتِ تجربهگرایانه برکشیده شود. به همین خاطر آنچه که امروز در دو شعبهی علم پزشکی و فن مومیاگری ردهبندی میشود، در آن دوران همتبار و خویشاوند بوده و به معنای دقیق کلمه «سطحی» بوده است. یعنی در سطح ریخت و ظاهر چیزها توقف میکرده و سراسر آیینهای مفصل جادوییاش را بر همین پوستهی بیرونی بدن متمرکز میکرده است.
در میان این دو البته فن مومیاگری دشوارتر بوده و گرانتر هم تمام میشده است. گرانبهاترین داروها و مفصلترین تجهیزات و پیچیدهترین ابزارها در مصر باستان برای دستکاری بدن مردگان و مومیایی کردن به کار گرفته میشده، و نه درمان بدن و مقابله با بیماری. به همین خاطر شیمی تاکسیدرمی از داروشناسی پزشکی بسیار پیشروتر بوده و اقتصاد مومیاگری هم احتمالا از کسب و کار پزشکانه حجیمتر و مفصلتر بوده است.
گرانقیمت بودن مواد و ابزارهایی که برای مومیاگری به کار گرفته میشده و دشوار بودن روند اجرای درست آن، باعث میشده که خدمات مربوط به مومیایی کردن در ابتدای کار تنها درصدی اندک از نخبهترین بخش از طبقهی حاکم را مخاطب قرار دهد. در آغاز کار و عصر پادشاهی کهن تنها فرعون و خویشاوندانش مومیایی میشدهاند و این فن به تدریج تا پایان عصر پادشاهی نو به بدنهی طبقهی اشراف مصری تعمیم پیدا میکند که کلشان به حدود ده درصد جمعیت مصریان بالغ میشده است. بنابراین در سراسر تاریخ مصر باستان تقریبا همهی مردمان میمردهاند، بیآن که مومیایی شوند و این فن ویژهی گروهی نخبه و اشرافی بوده که البته دامنهاش درگذر زمان مدام افزایش مییافته، اما هرگز از دهک بالایی جامعه فراتر نرفته است.
هرودوت نوشته که اشراف و بلندپایگان در مصر به شکل کامل مومیایی میشوند و مردم فرودست و فقیر با روشهایی دیگر مردگانشان را مومیایی میکنند.[4] با این حال دادهها نشان میدهند که شیوههای متفاوتی برای تدفین در مصر وجود داشته که از پایگانی طبقاتی پیروی میکرده است. آن ردهبندیای که هرودوت بدان اشاره کرده به تودهی مردم مصری که رعیتی نیمهبرده محسوب میشدند، ارتباط پیدا نمیکرده، و قشرهای متفاوت طبقهی حاکم را توصیف میکرده است. یعنی مومیایی کردن اصولا ویژهی طبقات بالای جامعه بوده است.[5] به تعبیری مصریان به همان شکلی که در دو طبقهی اربابان و بردگان میزیستند، در همین دو لایهی مجزا نیز میمردند.
تمایز میان این دو طبقهی اشراف (ارتشیان، دیوانسالاران، کاهنان) و رعیت کشاورز برده، به سبک زندگی هم مربوط میشده است. کار کردن بر زمین و تولید خوراک که وظیفهی رعیت بوده، در چشم اشراف همچون امری پست و رنجآور و پلید جلوه میکرده است. این الگویی است که در همهی جوامع بردهدار سابقه دارد و مشابهش را نزد ارسطو هم میبینیم، آنجا که در کتاب سیاست بردگان را از دایرهی انسانیت بیرون میداند و کل کارهای دستی را هم به ایشان نسبت میدهد.
در مصر این شکاف طبقاتی در قالب انگارهی اشراف از زندگی پس از مرگ هم بازتاب یافته است. نکتهی جالبی که در «متون تابوت» مصری میبینیم و مشابهش را در اساطیر یونانی هم سراغ داریم، تاکید بر رنجبار بودن «کار کردن» است و کوشش فراوان برای رهیدن از کار کردن در آن دنیا. این کار کردن از جنس فعالیت کشاورزانه است و روشن است که نوعی شکنجه و تجربهی ناخوشایند قلمداد میشده است. به همین خاطر بخش مهمی از مراسم جادویی مربوط به مومیایی کردن به تضمین «کار نکردن» مرده در جهان دیگر مربوط میشده است. بعدتر این اعتقاد شکل میگیرد که «اوشابتی»ها که در قالب ۳۶۰ پیکرک کوچک در آرامگاه نهاده میشدند، به جای فرد درگذشته در دنیای باقی کار خواهند کرد و هرکدامشان نمایندهی کار در یک روز سال بودهاند.
بسامد بالای اشاره به کار کردن (کندن زمین، دیوار کشیدن، چاه کندن، بنا ساختن، کاشتن) و شکنجه قلمداد کردناش امری غریب است. چون جامعهای کشاورز این متن را پدید آورده است. مشابه این ماجرا را در تصویر شکنجههای دوزخی در اساطیر یونانی هم داریم، که در آن سیزیف با حمل پایان ناپذیر سنگی به بالای تپهای (که معمولا برای ساخت و ساز انجام میشده) عقوبت میشود، یا پنجاه دختری که پدرشان را به قتل رساندهاند، باید خمرهای سوراخدار را پر از آب کنند (نمادی از آوردن آب با خمره).
این رنجبار قلمداد کردن کار کشاورزانه از بس در اساطیر تکرار شده، بدیهی مینماید. اما به هیچ عنوان طبیعی یا بدیهی نیست. چنین مضمونی در تمدن ایرانی به کل دیده نمیشود و برعکس بهشت همچون باغی یا کشتزاری دانسته میشود که (مثلا در تورات) خودِ خداوند باغبان آن است. حدس من آن است که شباهت میان سنت مصری و یونانی به خاطر آن باشد که بدنهی جمعیت در این فرهنگها، که کار کشاورزی را هم انجام میدادهاند، برده بودهاند. کار کشاورزانه فقط وقتی تا این اندازه شکنجهآمیز است، که اجباری باشد و برای منافع اربابی که مالک زمین و بردگان است. وگرنه تجربهی کاشتن زمین و بهرهمند شدن از حاصلش لذتبخش است و در ادبیات پارسی فراوان توصیفاش را میبینیم.
پیکرکهای اوشابتی، که جایگزین مومیایی برای کار کردن در دنیای باقی بودهاند
تمایز میان تمدن ایرانی و مصری را از اینجا میتوان دریافت که پس از چیرگی پارسیان بر مصر سرمشق نظری زرتشتی در این سرزمین رواجی یافت و نظمها و باورهای پیشین دربارهی سرنوشت مردگان را واژگونه ساخت. در متنی که در اواخر دوران هخامنشی یا کمی پس از آن (در اواخر هزارهی اول پ.م) در مصر نوشته شده، داستان شاهزادهای به نام سِتْنا را میخوانیم که تدفین مردی ثروتمند را در گورستانی مجلل با رعایت همهی مراسم و آداب دید، و بعد مردی فقیر را دید که بی هیچ چیزی در بیابان به خاک سپرده میشود. آنگاه پسرش با جادو او را به جهان زیرین منتقل کرد تا بر سرنوشت این دو مرد آگاه شود و آنجا دید که مرد ثروتمند خودخواه و ناپاک بوده و به همین خاطر به عذابی ابدی محکوم میشود، در مقابل آن مرد فقیر که نیکوکار بوده اموال او را به ارث میبرد و در جرگهی نیکبختان در میآید.[6] این تاکید بر سجایای اخلاقی به جای ودایع تدفینی و برتر دانستن محتوای کردار درگذشته بر شکلِ نگهداری جسدش امری یکسره نو محسوب میشود که پیشتر به این شکل در مصر سابقه نداشته است.
- Sauneron, 1960. ↑
- David, 1984: 184. ↑
- David, 1984: 185. ↑
- هرودوت، تواریخ، کتاب دوم، بندهای ۸۵-۹۰. ↑
- Bleiberg, Edward, 2008: 50. ↑
- Pinch, 2004: 120. ↑
ادامه مطلب: گفتار ششم: مومیایی جانوران
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب