گفتار پنجم: مفهوم بردگی و تعریف نظام بردهدارانه
وقتی به مفهوم آزادی در تمدن ایرانی و اروپایی مینگریم، درمییابیم که مهمترین عاملی که مفهومپردازی و صورتبندی دقیقاش در یکی و خام و نارس ماندناش در دیگری را رقم زده، نظام اقتصادی- سیاسی متفاوتِ حاکم بر این دو قلمرو بوده است. در قلمرو اروپا آزادی همواره همچون ضدی برای بردگی قلمداد میشده و به مرتبهی مفهومی عام، فلسفی و سیاسی برکشیده نشده است. چون در تاروپود جامعهای بردهدار تعیین میشده است. در ایران زمین غیاب نظام بردگی عاملی اصلی بوده که «مادرزاد» بودن آزادی/آماگی را به امری بدیهی بدل میساخته است.
برای فهم دقیقتر تفاوت پیکربندی آزادی در دو تمدن ایرانی و اروپایی لازم است به این زمینهی جامعهشناسانه نیز بنگریم و شواهدی که دربارهی تاریخ بردگی در دست داریم را مرور کنیم. این کنکاش به ویژه از آن رو اهمیت دارد که برخی از نویسندگان معاصر رواج و نهادینه بودن بردگی در اروپا را انکار کرده، یا با پیشداشتهایی شرقشناسانه آن را به ایران نیز تعمیم دادهاند. نمونهای از این پژوهشگران روزنتال است که نظام بردهداری را در میان مسلمانان بدیهی و نهادین فرض کرده و بر این مبنا – مثل اروپا – مفهوم آزادی را رهایی از بردگی فهم کرده است.[1] تعبیری که دست کم دربارهی قلمرو ایران زمین که هستهی مرکزی دنیای اسلام هم هست، اعتبار ندارد، چرا که نظام بردهدارانه – به معنای حضور یک طبقهی کشاورز و مولد اقتصادی که مالکیتپذیر باشند- اصولا در ایران زمین غایب بوده است. هم غیاب شواهد نشانگر نظام بردهداری بر این نکته گواهی میدهد و هم حضور گواهانی که بر آزاد بودن تودهی مردم شهادت میدهند.
آنچه تفسیر تمدن ایرانی از آزادی را ویژه میسازد و در تمدن اروپایی و چینی غایب است، آن است که در ایران زمین آزادی مستقل از نهاد بردهداری تعریف میشده است. یعنی شکاف معنایی بزرگی که بین ایران و انیران وجود داشته و خاستگاه مفهوم آزادی را در اولی – و نه دومی – قرار میداده، شکلگیری و تحول سازوکاری اقتصادی و حقوقی است که بردهداری خوانده میشود. تقریبا در همهجا مفهوم آزادی در سطحی نهادی و اجتماعی همچون رهایی از الزامات نظام بردهداری تعریف میشده، و تنها در تمدن ایرانی است که تعریفی مجزا و فردمدارانه و مبتنی بر «من» تحول یافته است، بدان دلیل که در این قلمرو تمدنی نهاد بردهداری وجود نداشته و تثبیت نشده است.
در همهی تمدنهای جهان باستان، گسترش پیچیدگی و ظهور قدرت متمرکز سیاسی با شکلگیری یک طبقهی بردهی کشاورز همراه است که از همهی حقوق انسانی محروم هستند و میتوان همه را با برچسب عمومی برده مشخص کرد.
در بسیاری از متون مفهوم بردگی به قدری مبهم تعریف شده که طیفی وسیع از موقعیتهای اجتماعی نامربوط – از خدمتکار و غلام خانگی و کارگر مزدور گرفته تا گروگان جنگی و خدمتکاران خانهزاد – را در بر میگیرد. برای پرهیز از این اغتشاش مفهومی و بیدقتی نظری، برده را به این شکل تعریف میکنم؛
برده انسانی است که:
الف) از حقوق انسانی هنجارین جامعهاش محروم باشد، یعنی در مقام یک «شخص» اعتبار حقوقی نداشته باشد، و ب) بدناش قابل خرید و فروش باشد و در مالکیت انسانی دیگر (مثل ارباب) یا نهادی اجتماعی (مثل معبد) قرار داشته باشد، به شکلی که
پ) آن فرد یا نهادِ مالک، هیچ تعهد متقابل حقوقیای را در مقابل وی عهدهدار نباشد و
ت) مبنای ارتباط برده و بردهدار، کار و تولید اقتصادی باشد، یعنی برده در کار کشاورزی یا معدنکاری – و به ندرت در صنایع – به کار گمارده شده باشد، و
ث) برده از دسترسی به سلاح و مهارتهای نظامی دور نگه داشته شود؛ و در ضمن
ج) نظام بردگی باید خودزاینده و از نظر جمعیتی خودبنیاد باشد، یعنی فرزندانی که از بردگان زاده میشوند در موقعیت بردگی قرار بگیرند و نسل بعدی بردگان را تولید کنند. این بدان معناست که اسیران جنگی که به بردگی دچارآمدهاند، تنها بخشی حاشیهای از این سیستم جمعیتی هستند و بدنهی آن با زاد و ولد کردن استمرار پیدا میکند.
بردهداری به این ترتیب یک ساخت اجتماعی است که کارکرد اقتصادی مشخصی دارد و نیروی کاری بزرگ، مطیع و ارزان را برای طبقهای از نخبگان جنگاور فراهم میآورد. به همین خاطر بافت جامعهشناختی ویژهای پشتیبان نظام بردهداری است. یعنی دولتی متمرکز و گسترشطلب و مهاجم، یک طبقهی جنگاور بزرگ و خشن، زنجیرهای جنگهای پیاپی برای گرفتن اسیر و یک ساختار قبیلهای – عشیرهای محکم (برای مرزبندی میان بردگان و اربابان) باید وجود داشته باشد تا نظام بردهداری شکل بگیرد و تداوم پیدا کند.
با این تعریف، عمدهی آنچه که در دولتشهرهای قدیم سومر و ایلام و پادشاهیهای بعدی ایران زمین میبینیم، بردگی نبوده است. در مقابل در مصر باستان بدنهی جمعیت بر این اساس برده بودهاند، هرچند به خاطر آن که هنوز نظام پولی در آن سامان شکل نگرفته بود، بخش مربوط به خرید و فروش بردگان را باید در قالب واگذاریهای قراردادی رعیت کشاورز به معبدها و اشراف و دستگاه سیاسی فرعون دید، با این گوشزد که بخش مهمی از کارِ جمعی بردگان هم دستاورد اقتصادی ملموسی نداشته و فعالیتی نمادین بوده که در تداوم تمدن کلانسنگی، سازههایی غولآسا مثل اهرام مصر را برپای میداشته است.
در دولتهای کوچک چینی که در اواخر هزارهی دوم پیش از میلاد شکل گرفتند و در دولتشهرهای یونانی و رومی که در نیمهی دوم هزارهی اول پیش از میلاد تحول یافتند بردهداری داشتهایم و در همهی اینها – مثل مصر – اقتصاد بردهداری پیش از ظهور نظام پولی تحول یافته است و در غیاب آن هم میپاییده است. یعنی خرید و فروش برده به معنای تغییر قراردادی مالک برده است، خواه با پول رمزگذاری شود و خواه نشود.
بردهداری در همهی تمدنهای شناخته شده –با استثنای معنادار تمدن ایرانی- شالودهی اقتصاد جامعه در عصر پیشامدرن بوده است. چین در عمل تا پایان عصر مائو همچنان بردهدار بود و به همین ترتیب مقتدرترین دولتهای اروپایی تا میانهی قرن هجدهم میلادی به شکلی رسمی و پس از آن به شکلی تحول یافته (در قالب اردوگاههای کار اجباری و تبعیدگاههای کار) همچنان تا میانهی قرن بیستم قالب بردهدارانهشان را حفظ کردهاند.
ایران در این بین استثنایی شگفتانگیز است. در سراسر تاریخ ایران زمین تنها برای دورانهایی کوتاه کوششی برای ایجاد نظام بردهدارانه انجام پذیرفته، که همواره به سرعت شکست خورده است. در همهی موارد اینروند برونزاد بوده و با وامگیری از نظمهای خارج از حوزهی تمدن ایرانی احداث میشده است. قدیمیترین نمونهی آن نظام سیاسی آشور است که در سه قرن پایانی عمرش به سمت بردهداری حرکت کرد و چنین مینماید که در این زمینه مصر سرمشق سیاسیاش بوده باشد.
نکتهی مهمی که هنگام مرور تاریخ بردگی باید بدان توجه کرد، آن است که همزمان با تاسیس کشور متحد ایران و از همان ابتدای شکلگیری دولت هخامنشی، همین شکلهای ساده و حاشیهای از نظام بردهدارانه نیز که در میانرودان و بخشهایی از ایران غربی وجود داشتهاند، دستخوش محدودیت شده و رو به زوال میروند. یعنی تاسیس کشور ایران درست واژگونهی قاعدهایست که دربارهی امپراتوریهای روم و چین و دولتهای روسیهی تزاری یا پروس قرنها بعد میبینیم. در تمام این کشورها ظهور یک دولت پهناور و بزرگ با شکلگیری یک طبقهی بردهی کشاورز همراه بوده است. اما در ایران برعکس منسوخ شدن تدریجی نظام نیمبند بردگی را میبینیم.
اینکه بردگی به صورت یک الگوی عام تولید اقتصادی در تمدن ایرانی ریشه ندوانده و جایگیر نشده، تا حدود زیادی به ساخت اقلیمی ویژهی ایران زمین باز میگردد، اما اینکه شکلگیری دولتی متمرکز و نیرومند با گسترش جغرافیایی و تاریخی عظیم همچنان بی نیاز از نیروی کار بردگان ممکن شده، نیازمند توضیح است. چون میدانیم که روش سرراست و مرسوم برای خلق یک دستگاه سیاسی گسترده و نیرومند، استثمار نیروی کار کشاورز و فرو کاستنشان به موقعیت بردگی است.
این تجربهایست که مصریان پیش از همه تجربهاش کردند و با پشتوانهی آن خیلی سریع به نظامی سیاسی دست یافتند که در سطح پیچیدگی به نسبت پایینی قرار داشت و در مدل نظریمان پادشاهی خوانده میشود. مرتبهای از تحول دولت که دولت آشور و ایلام و دولتهای چینی عصر پیش از سلسلهی هان را نیز باید نمونههایی از آن دانست و به زودی بیشتر بدان خواهم پرداخت. تکیه کردن به نظام بردهدارانه قاعدهای عام و سرراست در تحول نهادهای قدرت بوده که چینیها و رومیها و بعدتر روسها و اسپانیاییها و پرتغالیها و آمریکاییها به شکلهای گوناگون همان را بازتولید کردهاند.
ظهور دولت هخامنشی اما از قاعدهای متفاوت پیروی میکند. یعنی نه بستر پیشینیاش بر نیروی کار مالکیتپذیر کشاورز متکی بوده و نه در سیر تحول خود به سمت ایجاد چنین سازوکارهایی حرکت کرده است. دلیل آن گذشته از ساختار ویژهی جغرافیایی و الگوی خاص توزیع منابع آبی در قلمرو ایران زمین، سیاست پارسیان و بافت فرهنگی و حقوقی حاکم بر دولت هخامنشی نیز بوده، که شالودهی سیاست ایرانشهری را پیریزی میکرده و نرمافزارش بر آرای ارادهگرایانهی زرتشتی و تقدیس «من» استوار بوده است.
یکی از نشانههای ظهور سیاست ایرانشهری آن بود که هخامنشیان خرید و فروش برده را تحت نظارت گرفتند و نهادهایی را برای مالیاتگیری از بردهفروشان تأسيس کردند. به عبارت دیگر سازوکاری اجتماعی که تا دو و نیم هزاره پیش از آن بدون نظارت نهادهای سیاسی و به شکلی خودبنیاد وجود داشت، در این هنگام هم توسط قوانینی سازماندهی شد و هم با دریافت بخشی از گردش مالیاش سوددهی سابقش را از دست داد.
بر مبنای آنچه از دولتشهرهای یونانی باقی مانده، میدانیم که در سرزمينهاي بیرون از دایرهی سیطرهی حقوق هخامنشی، بازار داغی برای برده وجود داشته است. در دولتشهرهای یونانی بالکان که در حاشیهی استانهای ایرانی قرار داشتند، گروههایی وجود داشتهاند که کارشان دزدیدن مردم و به ویژه کودکان و فروختنشان به بردگی بوده است. به همین دلیل هم بهای برده در یونان بسیار ارزان بوده، در حدی که بردههای معدنکاری که برای دولتشهر آتن کار میکردند، در عمل به شکلی سازمانیافته زیر فشار کار و در اثر بیغذایی کشته میشدند و برای صاحبانشان سودآورتر بوده که جمعیت تحلیلیابندهشان را مرتب با بردههای تازه خریداریشده جایگزین کنند. به همین ترتیب، در سرزمينهاي یونانینشین خارج از میدان نفوذ پارسیان هیچ قاعدهی حقوقی یا اخلاقیای از بردگان حمایت نمیکرده است. اربابان به سادگی بردههایشان را گرسنگی میدادند، شکنجه میکردند، و به قتل میرساندند. در اسپارت به قتل رساندن غافلگیرانهی بردگان نوعی ورزش و آیین گذار برای نوجوانان جنگاور تلقی میشد[2] و بردهداران تنها به عنوان تفریح در مهمانیهایشان بردگان را شکنجه میدادند.[3] نویسندگان بسیاری در عصر زرین فرهنگ یونانی آزار و اذیت دایمی و منظم بردگان را برای کنترلشان لازم دانستهاند.[4] ارسطو هم در کتاب «سیاست» نوشته که برده كاملاً به اربابش تعلق دارد و بردگی امری است که به سرشت او بستگی دارد، نه بختِ نامساعد و نه اوضاع نابسامان اقتصادی و سیاسی.[5] همچنين از دید او برده نوعی ابزار جاندار است و از دایرهی تعریف انسان خارج است. به همین دلیل هم ارسطو بردگان را با ابزارها و دستافزارهایی زنده مقایسه کرده و نوشته که ابزاری مانند بیل و تیشه هم همتای غیرجانداری برای بردهها هستند![6] خودِ این نکته به قدر کافی بیانگر است که عذابهای جهنم در اساطیر یونانی زندگی روزمرهی بردگان را به یاد میآورد. مثلاً پنجاه دختر دانائه میبایست چلیکی پرسوراخ را از آب پر کنند، و سیزیف وظیفه داشت سنگی لغزنده را از پای تپهای به بالای آن بغلتاند، و تانتالوس در جایی که غذاهای فراوان را میدید حق نداشت از آنها تغذیه کند و اينها همه آشکارا از تجربهی زیستهی بردگان یونانی برگرفته شدهاند.
میتوان حدس زد که در سایر سرزمينها هم اوضاع برای بردگان به همین اندازه ناگوار و ناراحتکننده بوده باشد. البته میدانیم که در سرزمینهایی با سابقهی مدنیت بیشتر، قوانینی برای کنترل رفتار بردهداران وجود داشته است. اشکالی از این قانون را در ميانرودان و مصر میبینیم و با اين حال تا زمان فراز آمدن پارسها، هیچ نشانهای از مداخلهی دولت و شاهان در کار بردهداران نمیبینیم و به خصوص سیاستی که سودآوری تجارت برده را دستخوش اختلال کند و رفتار با بردگان را زیر نظارتی فراگیر درآورد در هیچ جایی سابقه نداشته است.
نخستین نمونههای تاریخی مداخلهی دولت برای محدود کردن بردهداری به عصر هخامنشی مربوط میشود. از بابل، که مدارک باستانی آن به نسبت خوب خوانده شده، اسنادی در دست داریم که نشان میدهد هخامنشیان یک سیاست متمرکز و مؤثر کنترل بر بردهداری را به کار میبستهاند. فروش بردگان میبایست در ادارهی مالیات سلطنتی ثبت شود و خرید و فروش انسان مشمول مالیاتی چشمگیر بوده است. هخامنشیان در بابل نهادی ویژه برای نظارت بر شرایط بردگان تأسيس کردند که «کارامّارّو» نام داشت و با عبارت «بیت میسکو شَه شَری» (خانهی بردگان زیر نظر شاه) توصیف شده است. این نهاد در دوران داریوش یکم تأسيس شد اما به احتمال زیاد سابقهاش به دوران کمبوجیه و کوروش باز میگردد، چون در لوح کوروش به آزاد کردن تبعیدیان و دادگری در مورد بردگان اشاره شده و احتمالاً منظور اشاره به سیاستی رهاییبخش در مورد ایشان بوده است.[7]
در همین راستاست که میبینیم، برخلاف متنهاي یونانی، کلیدواژهی برده تقريباً در منابع رسمی عصر هخامنشی وجود ندارد. در سی هزار لوح بازمانده از تختجمشيد کلمههای مترادف با برده بسیار به ندرت به کار برده شده است و بخش عمدهی متنها به کارگران مزد بگیر و گماشتهگان ديوانسالاري دولتی تعلق دارند. به همین ترتیب، میبینیم که در استان مصرِ هخامنشی رسمِ باستانی و جاافتادهی گسیل اسیران جنگی به معابد و استفاده از ایشان به عنوان برده به تدریج منسوخ میشود و در سرزمینهایی مانند بابل، که دادههای کافی از آن باقی مانده، میدانیم که بهای برده به تدریج افزایش مییابد، در حالی که قیمت کالاهای اساسی کمابیش در سراسر دوران هخامنشی ثابت است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که دولت هخامنشی در امتداد ارزشهای اخلاقیای که در میان طبقهی حاکم آن رایج بوده، در راستای محدود کردن و زیر نظارت درآوردن نهاد بردگی حرکت کرده و در این زمینه به دستاوردهایی ملموس و چشمگیر دست یافته است.
اما اگر چنین بوده، چرا یونانیان در برخی از متنهاي جدلی خود شرقیان را به بردگی متهم میکنند؟ چگونه است که نویسندگانی مانند ارسطو مفهوم آزادی را به یونانیان منسوب میسازند و بربرها را شایستهی بردگی میدانند؟ و چگونه است که مثلاً از رسمی به ظاهر متضاد با ارج انسانی سخن میشنویم که همانا به خاک افتادن در برابر شاهنشاه است، و گفته شده که یونانیان با آن مخالف بودهاند؟
پیش از این در کتاب «اسطورهی معجزهی یونانی» نشان دادهام که اگر تعریفی دقیق و جامعهشناختی از برده در نظرمان باشد، بر مبنای خود متنهاي یونانی در خواهیم یافت که شمار بردگان، نقشهای اجتماعیشان، دشواریِ شیوهي زندگیشان و ستمی که به ایشان روا میشده، در دولتشهرهای یونانی به شکلی مقایسهناپذیر از قلمرو هخامنشیان بیشتر بوده است. در همان کتاب نشان دادهام که باور به اینکه یونانیان، ایرانیان یا شرقیان را برده میدانستند، از بدفهمیِ مفهوم استبداد (دِسپوتِس/ ) و مخلوط شدنش با بردگی (دولوتِس/ ) ناشی شده است.
در واقع، با خواندن دقیق متنهاي یونانی معلوم میشود که نه تنها یونانیان اعتقادی به برده بودن ایرانیان یا شرقیان نداشتند که دستکم در مورد پارسها و مادها ارجاعهای بسیار اندکی به مفهوم استبداد نیز در موردشان دیده میشود.
سخنان ارسطو و افلاطون در مورد ارتباط بردگی با بربر بودن هم باید در برابر ارجاعهای فراوان دیگرشان به بردههای یونانی دیده شود. یعنی اتفاقاً در کلیت متنهاي یونانی باستان برده معمولاً یونانیزبان است و غالباً به دولتشهرهای همسایه و رقیب یونانی تعلق دارد که مهمترین نمودش کشمکش اسپارتها و بردگان مسنیشان است که یونانیزبان هم بودهاند.
در ایران زمین مسیر واژگونه – اما در سطح جهانی مرسوم – برای تاسیس و بسط بردگی انگشتشمار، مقطعی و ناموفق بوده است. تنها دولت عصر پیشاهخامنشی که برای مدتی کوتاه به سوی نظام بردهدارانه حرکت کرد، آشور باستان بود که در این زمینه ناکام ماند و ساختار شکننده ولی مهیب و مهاجماش با ظهور دولت ماد فرو ریخت. پس از ظهور اسلام هم مسلمانان فاتح در دوران حاکمیت حجاج بن یوسف ثقفی کوششی کردند تا اسیران جنگی و مردم مغلوب به بردگی گرفته شوند که این تلاش با مقاومت سرسختانه و خونین اهالی استانهای جنوب غربی ایران به شکست انجامید.
سیاست جایگزین طبقهی فاتح عرب آن بود که با آوردن بردگان سیاهپوست از آفریقا این سازوکار را به شکلی دیگر برپای دارند، اما آن هم به سرعت با شورش بزرگ بردگان به رهبری یک ایرانی – مشهور به صاحبالزنج – فروپاشید و نیروهای این اسپارتاکوس ایرانی به تهدیدی برای دولت نوپای عباسی تبدیل شد و قواعد حقوقی نیمبند بردهداری که تازه شکل گرفته بود را به کلی از میان برد. مقایسهی میان رهبر زنگیان (صاحبالزنج) و اسپارتاکوس از این نظر روشنگر است که بیریشه بودن نهاد بردهداری در ایران و واکنش سخت و پردامنهی جامعهی ایرانی بدان را نشان میدهد. بزرگترین شورش بردگان در امپراتوری روم که رهبرش اسپارتاکوس بود، تنها دو سال به درازا کشید و هرگز به تاسیس یک نهاد پایدار سیاسی نزدیک نشد و در تغییر نهادهای بردهدارانه هم اثری به جای نگذاشت. در حالی که شورش رهبر زنگیان در فارس و خوزستان بیست سال به درازا کشید و به تاسیس دولتی مقتدر انجامید که خلافت بغداد را تهدید میکرد و تنها شکلِ موجود از بردگی در قلمرو ایران زمین را برای همیشه منقرض ساخت.
آنچه در ایران زمین داشتهایم و به نادرست بردهداری پنداشته شده، غلام/ کنیز یا خدمتکار خانگی است که تنها شرط مالکیتپذیری و امکان خرید و فروش (بند ب) را از شش بند مورد نظرمان برآورده میکند، و هر پنج تای باقی را فاقد است. غلام یا کنیز خانگی خدمتکاری است که در درون خانه به کار گمارده میشود و کمک به اعضای خانه در کارهای روزانه را بر عهده دارد و هم از حقوق و جایگاه اجتماعی مشخص – و نزدیک به شهروندان عادی- برخوردار است و هم کاری که انجام میدهد به لحاظ اقتصادی اهمیتی ندارد. غلام و کنیز برخلاف بردگان تغذیهی خوب و جامه و پوشاک زیبا دارند و همچون نمادی برای شأن اجتماعی سرورشان عمل میکنند و ثروت او را نشان میدهند. یعنی غلام خانگی سیستمی هزینهبر و پرخرج است، نه آن که تولید اقتصادی داشته باشد.
غلام یا کنیز خانگی در این معنا بخشی از خانوار است و نه قسمتی از ماشین تولید اقتصادی کشاورزانه که با کشتزار یا معدن متصل باشد. این سیستم به خاطر پیوند نزدیکش با اعضای خانواده – که اغلب دربارهی کنیزان به وصلت و همخون شدن میانجامد – به کلی از بردهداری متمایز است. در بردهداری فرزندی که برده میزاید لزوما برده است، در حالی که در نظام غلام خانگی این فرزند لزوما آزاد است و اغلب از پدرش ارثی هم میبرد.
این توضیح دربارهی بردهداری از اینرو لازم افتاد که مفهوم آزادی در بیشتر تمدنها همچون نقطهی مقابل بردگی صورتبندی میشود و در ایران پیشاهخامنشی هم تا حدودی چنین بوده است. با این همه کارکرد یاد شده تا پیش از ظهور دولت هخامنشی در قالب بردگی اسیران جنگی رواجی داشته و صورتی جنینی از بردهداری را به ویژه در عصر حکومت آشوریان در غرب ایران زمین میبینیم. مفهوم آمارگی و اندوراروم در این چارچوب در مقابل بردگی تعریف شدهاند و به ویژه با آزاد کردن برده یا بازخرید شدن وی توسط خودش پیوند مییابد.
اما این مفهوم با آن بردگیای که در همهی تمدنها و فرهنگهای دیگر میبینیم به کلی متفاوت است. توسعهي شهرنشینی و بازرگانی در ایران و جغرافیای ویژهی روستاها باعث میشده که با واحدهای جمعیتی کوچکی روبهرو باشیم که هر یک توسط شبکهای خویشاوند مسکونی میشدهاند. یعنی اصولا در روستاها با بافت جمعیتشناسانهی پیچیده و متفاوتی سروکار داریم که نظام بردگی را بر نمیتابد. در کنار این مراکزِ کشاورزانه شهرهایی بسیار پرجمعیت را داریم که شاهرگ اصلی اقتصادیشان تجارت و صنعت است و نه مکیدن زورمدارانهی مازاد محصول کشاورزی. همین باعث میشده طبقهی نظامی در ایران کوچک و بسیار نخبه و بسیار تخصص یافته باشد، و از قواعد اخلاقی پیچیده و دشواری مثل آیین جوانمردی پیروی کند که آزادی و مخالفت با بردگی در مرکز آن جای میگرفته است.
کوچکی طبقهی جنگاور در ایران پیامد شیوهی تولید اقتصادی شهرهای ایرانی بوده، که بر تجارت تاکید داشته و نه غارت شهرهای همسایه. در ایران زمین شبکهی بازرگانی ایرانی از ابتدای تاریخ در لابهلای آن شبکهی کشاورزانه وجود داشته است. چون میدانیم که بیتردید میان سومریها با اهالی زنگبار در آفریقا از یک سو و هاراپا از سوی دیگر رابطهی بازرگانی برقرار بوده است. چون هم کهربای زنگباری در شهر سومری اشنونه کشف شده[8] و هم آثاری با مُهرهای نشانهدار میانرودانی از هاراپا.[9]
بنابراین ایران زمین تا حدودی به خاطر ساختار پیچیدهی اقلیمیاش و توزیع ویژهی جمعیتاش در مراکز کشاورزانه و کوچگردانه در سطحی از پیچیدگی قرار داشته که لایهبندی جامعه به یک طبقهی کوچک جنگاور و یک لایهی بزرگ بردهی کشاورز را بر نمیتابیده است. به همین خاطر در سراسر تاریخ ایران زمین، تقریبا همهی جمعیت کشاورز ایرانی آزاد بودهاند و تقریبا همهی تولید اقتصادی این حوزهی تمدنی توسط افرادی آزاد انجام میپذیرفته که شش شرط یاد شده دربارهشان مصداق نداشته است. ایران زمین از این نظر استثنایی چشمگیر در میان تمدنهای دیگر است و احتمالا به این خاطر بوده که مفهوم آزادی در آن با چنین پیچیدگی و دقتی صورتبندی شده و محوریتی چنین نمایان در اندیشهی سیاسی ایرانشهری داشته است.
بدیهی انگاشتن نظام بردگی در ایران و نادیده گرفتن شواهدی که به واژگونهاش اشاره میکند، باعث شده پیچیدگیهای سیر تکامل دولت در ایران زمین درک نشود و قالبهای برآمده از تاریخ اروپا بدان تعمیم داده شود. نتیجه جزمهایی رنگارنگ است که یکی از نمودهای برجستهاش را در نگاه مارکسیستی به تاریخ ساسانیان میبینیم. مثلا پیگولوسکایا معتقد است دورانی به نام بردهداری در همهی جوامع وجود داشته که در میانهی عمر دودمان ساسانی (قرن ۳۷-۳۸/ ق ۳-۴م.) به مرحلهی مترقیتر فئودالی گذر کرده است. در حالی که تحول حتمیِ بردهداری به فئودالیسم جزمی مارکسیستی است که بر مبنای خوانشی به نسبت سطحی از تاریخ اروپای اواخر قرون وسطا شکل گرفته است. صحت این تصور حتا در اروپا نیز جای چون و چرا دارد. فئودالیسم هم نظمی اجتماعی است که به غیاب دولت مرکزی نیرومند و نیروی نظامی متمرکز دلالت میکند که در تاریخ ایران از عصر هخامنشی به بعد واژگونهاش را میبینیم.
حتا فرانتس آلتهایم که مانند پیگولوسکایا به جزمهای مارکسیستی آلوده نیست هم به خاطر عام و جهانی شمردن سیر تکامل جامعهی اروپایی حکمی مشابه را اعلام کرده و از آنسو شیپمان همین گفتارها را تکرار کرده[10] و گمان کرده اعضای طبقهی دهقان که در عصر انوشیروان پدید آمد، بردگان آزاد شده بودهاند، در حالی که چنین نیست و اینان خردهمالکان کشاورزی بودند که پیشتر هم کشاورز آزاد محسوب میشدند و پس از اغتشاش مزدکیان با توزیع مجدد زمینها آب و ملکی بزرگتر به دست آوردند و از نظر اقتصادی طبقهای بین کشاورزان آزاد فرودست و کلانمالکان را تشکیل دادند.این فرض که اقتصاد ایران براساس نظام بردهداری تنظیم میشده، جدای آن که با دادههای تاریخی تعارض دارد، به نتیجهگیریها و تفسیرهایی اشتباهآمیز هم ختم میشود. پیگولوسکایا به همین خاطر گمان کرده سیاست ساسانیان برای انتقال جمعیت سوریه به داخل ایرانزمین به معنای به اسارت گرفتن شهروندان رومی و جایگزین ساختنشان به جای بردگانی بوده که عمرشان به آخر میرسیده است. در حالی که کل این ماجرا بر شهرها تمرکز داشته، و نه روستاها و در راستای سیاست ساماندهی مسیرهای بازرگانی ایران ساسانی قرار میگرفته، نه تامین بردگان کشاورز یا صنعتگر. این نویسندگان گویا متوجه نبودهاند که اصولا جمعیت شهرنشین برده نیستند و بردگان در کشتزارها و معدنها استقرار پیدا میکنند. اما هیچ نشانی از کوچاندن جمعیت روستایی در ایران و تبدیل شدنشان به برده در دست نیست.
- روزنتال، ۱۳۷۹: ۵۶. ↑
- پلوتارک، لوکورگوس، بند ۲۸، ۱. ↑
- پلوتارک، لوکورگوس، بندهای ۱۸، ۸-۱۲. ↑
- کسنوفون، خاطرات (ممورابیلیا)، کتاب دوم، بند اول. ↑
- ارسطو، سیاست، کتاب سوم: ۳۲-۳۶. ↑
- ارسطو، اخلاق یودموس: ۲۳. ↑
- Stolper, 1989: 80-101. ↑
- Meyer et al., 1991: 289–298. ↑
- Frankfort, 1934: 1–12. ↑
- شیپمان، ۱۳۸۴: ۹۰-۹۴. ↑
ادامه مطلب: بخش دوم: معنای آزادی ایرانشهری – گفتار نخست: آزادی همچون نژادگی و اصالت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب