گفتار چهاردهم: خط خروشتی
قلمرو: ایران شرقی
زبان: پراکریت گنداری، پالی، سکایی سانسکریت
دورهی رواج: ۲۸۸۰-۳۶۸۰ تاریخی(۵۰۰ پ.م- ۳۰۰ م.)
دولت پشتیبان: هخامنشی
نخستین نشانه از جدایی زبانهای هندی و ایرانی به دوران هخامنشی باز میگردد و در این دوران است که پانینی برای اولین بار به دستور زبانهای هندی توجه میکند و آن را توصیف میکند. کهنترین شکل از زبانهای هندی که سانسکریت ودایی است البته از حدود هزار سال پیش وجود داشته است. اما این زبانی شفاهی بود که با زبانهای دیگر آریایی ایران شرقی – از جمله اوستایی و سکایی- خویشاوندی نزدیکی داشت و هنوز شاخهزایی خود را برای بدل شدن به یک خانوادهی زبانی متمایز آغاز نکرده بود. این شاخهزایی در واقع در دوران هخامنشی آغاز شد و به تدریج در دوران هزار سالهی اشکانی-ساسانی در شبهقارهی هند پیشروی کرد و استخوانبندی نقشهی امروزین از زبانهای آریایی هندوستان را به دست داد.
در دوران هخامنشی به همان ترتیبی که در استانهای باختری میبینیم، در دخیومهای خاوری هم اقوام ردهبندی شدند و زبانهایشان رسمیت پیدا کرد و متون مقدسشان گردآوری و تدوین شد. نخستین موج شاخهزایی زبانهای هندی در این حدود زمانی رخ داد و احتمالا بر ظهور دولت پارسی مقدم بوده و یکی از رانههای تثبیت سیاست ایرانشهری در خاور محسوب میشده است. زبانهای هندی رایج در این دوران را روی هم رفته پراکریت مینامند و آن را با زبان مذهبی سانسکریت مقابل مینهند.
شهرهای بزرگ جنوب شرقی ایران زمین عبارت بود از تاکسیلا که مرکز استان گنداره بود، مگده که احتمالا مرکز استان هند بود، و پاتالیپوتره که احتمالا مرکز استان تثهگوشه بوده است. زبان رایج در این مناطق را روی هم رفته پراکریت مینامند. پالی که زبان مادری بودا بود و در شرق استان هند رواج داشت، و پراکریت مگدی که در مگده و پاتالیپوتره رایج بود با خط براهمی نوشته میشدند و زبان پراکریت گنداری که در تاکسیلا -تقریبا همان اسلامآباد امروزین- ریشه داشت با خط خروشتی نوشته میشود. شیوهی نویسا شدن این زبانها هم روشن است. چون این روند در زمانی رخ داده که این مناطق استانی پارسی بودهاند و در دیوانسالاریشان خط الفبایی آرامی رواج داشته است.[1]
نویسههای (از پایین به بالا) سانسکریت و براهمی و خروشتی بر ستون آشوکا، قرن سی و یکم (ق ۳ پ.م)
نویسهی خَروشتی ( ) از براهمی شهرت کمتری دارد و کمتر بحث برانگیخته است. شاید به این خاطر که ارتباطش با خط آرامی بسیار واضح است و مراکز انتشارش شمالیتر بوده و کاملا در قلمرو ایران شرقی قرار داشته است. یعنی برای دستاندازی ایدئولوژیهای سیاسی استعماری مناسب نبوده است. دیگر بماند این نکته که حتا لقمهی دندانگیری مثل براهمی هم به همین اندازه آشکار و روشن با خط آرامی و قلمرو تمدن ایرانی پیوند برقرار میکند.
این البته مانع نشده که دربارهی خط خروشتی نیز برداشتهایی غیرعلمی و سلیقهای انجام بگیرد. نمونهای از این آرا را نزد فالک میبینیم که مرجعی مقتدر در حوزهی تاریخنگاری خطهای هندی است. او در کنار پژوهشهای ارزنده و روشنگرش، با پیشفرضهای اروپامدارانهی غلیظی هم دست به گریبان بود. مثلا همگام با سیاستمداران ناسیونالیست هندی که زیر سایهی انگلستان مشغول بازتعریف هویت ملی خود بودند، آشوکا را نمادی از هویت هندوستانی -در معنای شبهقارهای- دانست. این البته با فرض عمومی آن دوران سازگار بود که پیدایش خط براهمی را تحولی دیرآیند و مربوط به بعد از عصر هخامنشی میدانستند.[2]
دیرآیند بودن نخستین نمونههای در دسترس از این خطها لزوما به معنای نوپدید بودنشان نیست. احتمالا دلیل غیاب نمونههای قدیمیتر از این خطها آن بوده که پیشتر در دوران هخامنشی اینها نویسههایی محلی و دینی بوده و بر چوب یا برگ نوشته میشدهاند. بعد از تجزیهی دولت پارسی به چندین واحد سیاسی، هریک در درباری رسمیت یافته و بر بسترهایی استوار مثل تندیسها و ستونها و دیوارهای سنگی حک شدهاند و باقی ماندهاند.
یکی از انگیزههایی که باعث شده تاریخ پیدایش این نویسهها را دیرآیند بپندارند، چسباندنش به فرهنگ یونانی بوده است. گرایش ایرانستیزانه و یونانمدارانهی فالک در حدی بود که میکوشید در این روند جایی برای خط یونانی هم پیدا کند و آن را هم بر خطوط هندی اثرگذار بداند. در حدی که حتا زمان پیدایش خط خروشتی را هم تا سال ۳۰۵۵ (۳۲۵ پ.م) جلو کشید تا آن را پیامد فتوحات اسکندر بداند.[3]
اما سالومون در پژوهشی استوار و قاطع نشان داد که شباهت میان بازنمایی واکهها در یونانی و براهمی اندک است و هیچ نشانی از اندرکنش این دو خط نمیتوان یافت.[4] سالومون حتا ارتباط میان خروشتی و براهمی را نیز مشکوک دانست و اینها را دو خط موازی در نظر گرفت که هردو از آرامی مشتق شدهاند و شباهتشان به این خاطر است.[5] خود فالک پیش از آن که به دامن یونانگرایی بغلتد یکی از گستردهترین پژوهشها را دربارهی خاستگاه خطوط هندی انجام داده بود. او در اثر مرجعی که در این مورد نگاشت، نتیجه گرفته بود که خط آرامی نخست نویسهی خروشتی را پدید آورده و براهمی بعدتر از خروشتی منشعب شده است.[6]
تردیدی نیست که فرضیهی دیرآیند بودن خط خروشتی نامحتمل و نادرست است.[7] اصولا خط نو چیزی نیست که ناگهان ابداع شود و به سرعت رواج پیدا کند. زمان زایش خطهای باستانی دست کم دو سه قرن بر زمان نگاشته شدن متون مهم سیاسی و دینی به آن زبانها تقدم زمانی دارد و تنها استثنایی که در این مورد میشناسیم خط پارسی باستان و آرامی است که ناگهان بر صحنه پدیدار میشود، و دیدیم که روند شکلگیری و انتشارش مشخص است. دربارهی این دو نویسه که وضعیتی استثنایی دارند، پیوندشان با یک جریان سیاسی منحصر به فرد و جهانگیر یعنی تاسیس دولت یکپارچهی ایران بوده که رواج و ثبات این دو خط الفبایی نوساخته را ممکن کرده است.
دربارهی خط براهمی و خروشتی اما چنین شرایطی در کار نیست و بنابراین آنها را نیز مانند سایر خطها باید مشمول روندی تکاملی دانست. روندی که به چند قرن زمان نیاز دارد تا از ابداع حروفی تازه به رواجی گسترده و از آنجا به تدوین متونی رسمی ارتقا پیدا کند.
فالک طی سالهای اخیر کوشیده نظریهی خود را بازسازی و اصلاح کند، اما چون وفاداریهای ایدئولوژیکش به آیین یونانمداری پابرجاست، در این زمینه چندان موفق نبوده است. او در این شکل بازبینی شدهاش میگوید خط براهمی از برگزیدن عناصری از خط خروشتی و یونانی برساخته شده و «یونانیمآب» است، چون با حروف راست و متقارن از چپ به راست نوشته میشده است.[8]
اما جهت نوشته شدن خط اهمیت چندانی ندارد و در گذر تاریخ به نسبت ساده تغییر میکند. اگر این جهت را بخواهیم معیار بگیریم، در این حالت نویسههای هانکول کرهای و ژاپنی را هم باید یونانیمآب قلمداد کرد که آشکارا چرند است. اشکال کار فالک و همفکرانش در آن است که هنوز در باور کردن این حقیقت اشکال دارند که یونانیان خود مبدع خط نبودند و نویسهشان وامگیریای حاشیهای از خط فنیقی و در پیوسته با سیر تحول خط الفبایی ایرانی بوده است. موقعیت خط یونانی در این بافت شلوغ و پیچیدهی نویسایی تقریبا همتای خروشتی و براهمی است و دلیلی ندارد اینها که در دو گوشهی مقابل دولت هخامنشی جای داشتهاند، نیای هم بوده باشند. به ویژه در شرایطی که نیای همهشان یعنی خط فنیقی- آرامی روشن و آشکار پیشارویمان قرار دارد.
الفبای خروشتی
به هر روی حقیقت آن است که دربارهی تاریخ ظهور نویسهی خروشتی نیز مانند برهمایی اطلاعاتی اندک داریم. این خط نیز از اوایل دوران اشکانی (قرن ۳۱/ ق ۳ پ.م) رواج پیدا میکند و به ويژه برای نوشتن متون بودایی به کار گرفته میشود. با این حال مثل براهمی از همان ابتدای ظهور نویسهای پخته و کامل است و شواهدی هست که نشان میدهد شکلگیریاش قبل از براهمی بوده است. اگر زمان زایش خط براهمی را میانه تا اواخر دوران هخامنشی بدانیم، خط خروشتی را باید به میانهی این دوران و عصر داریوش بزرگ تا اردشیر اول مربوط بدانیم.
نمونهی خط خروشتی، یافته شده در لولان ترکستان
اغلب متون خروشتی که امروز در دست داریم در فاصلهی اوایل عصر اشکانی تا میانهی ساسانی (قرن ۳۱ تا ۳۸ تاریخی/ ق ۳ پ.م- ۴م.) نوشته شدهاند و مرکز رواجشان در بلوچستان و سیستان و قندهار بوده است. یعنی در شمال پاکستان و شرق افغانستان امروزین ریشه داشته است. این منطقه در دوران هخامنشی استان گنداره نام داشته و مرکز فرهنگی بسیار مهمی بوده که ردپایش بر هنر و دین بودایی تا هزار سال بعد ماندگار باقی میماند.با این حال دایرهی کاربرد این نویسه بسیار پهناورتر از این مرکز اولیه بوده و در بلخ و سغد و شمال هند نیز کاربرد داشته و در راه ابریشم تا ترکستان نیز پیشروی کرده است.
عددنویسی و نقطهگذاری در خط خروشتی
خط خروشتی شباهتهای ریختی فراوانی با خط آرامی دارد و تردیدی نیست که فرزند آن بوده است. خط خروشتی و براهمی البته با هم تفاوت دارند و احتمالا خروشتی نیای براهمی نبوده،[9] اما به خاطر داشتن نیای مشترک یعنی آرامی شباهتی با هم دارند. به احتمال زیاد هردوی این خطها در قرون ۲۹-۳۰ (پنجم و چهارم پ.م) در مناطقی که زیر فرمان دیوانسالاری هخامنشی بوده، پدید آمدهاند. پیشتر گفتیم که این برداشت مرسوم که براهمی آفریدهی دستگاه دیوانسالاری آشوکا بوده، نادرست است و تاریخ ظهور آن را بیش از حد دیرآیند در نظر میگیرد.[10] همین گزاره دربارهی خروشتی نیز مصداق دارد. به ویژه که انگار خروشتی پیش از براهمی وجود داشته و شکل بیرونی برخی از حروف براهمی ادامهی سیر تحولی را نشان میدهند که با خروشتی آغاز شده بود.
لوح دوتایی لولادار به زبان گنداری و خط خروشتی، اواخر عصر اشکانی و اوایل دوران ساسانی، قرن ۳۶-۳۸ (ق ۲-۴ م.)
ساختار خاص بازنمایی واکهها در نویسهی خروشتی و براهمی احتمالا از تداخل زبانهای بومی آریایی با نظام الفبایی ناشی شده است. چون در الفبای آرامی واکههای کوتاه نوشته نمیشوند و برای بازنمایی آن ترکیبشان با همخوانها مورد استفاده قرار گرفته و این همان است که خروشتی و براهمی را به نوعی هجانگار تبدیل کرده که در سیر تحول خط به نوعی عقبگرد شباهت دارد.[11]
در مقابل براهمی که بیشتر با هندیها و شمال شبهقاره پیوند خورده، خط خروشتی پیوند نزدیکتری با اندرون فلات ایران دارد و به ویژه با کوشانها و امیران سکای مستقر در ایران شرقی پیوند خورده است. یکی از نمودهای پیوند خط خروشتی با سیاست ایرانشهری و فرهنگ ایرانی، نام آن است. «خروشتی» به احتمال زیاد شکلی کوتاه شده از «خْشَثْرَه پیشْتْرَه» است که در پارسی باستان یعنی «نویسهی سلطنتی».[12] برای این کلمه البته خاستگاهی عبرانی هم پیشنهاد شده و آن را با ««خَروشِث» عبری به معنای «نوشتن» مربوط دانستهاند.[13] اما جدای از آن که اصولا در آن دوران ارتباطی میان زبان عبری و زبانهای ایران شرقی وجود نداشته، این کلمه هم ساختگی به نظر میرسد. چنین کلمهای با واج «خ» در عبری نداریم، اما کلمهی مشابه «حَرُوشِث» ( ) هست که آن هم به معنای نوشتن نیست و «آهنگری، فلزکاری» معنی میدهد. این کلمه در ضمن در عبری قدیم نادر هم بوده و در کتاب داوران تورات به صورت جاینام در عبارت «حَروشِث هَگُّوییم» ( : آهنگری اقوام) آمده است.[14] بنابراین پیشنهاد خاستگاه عبرانی برای این نام احتمالا از نادانی نویسنده دربارهی زبان عبری باستان سرچشمه میگیرد.
نمونهی متون بودایی به خط خروشتی، اوایل قرن ۳۵ (ق ۱ م.)
خط خروشتی در ایران شرقی بسیار رایج و مهم بوده و کهنترین متون بودایی که در دست داریم، به این خط نوشته شدهاند. این متون در سال ۵۳۷۳ (۱۳۷۳خ/ ۱۹۹۴م.) در شهر هَدا در گردنهی خیبر کشف شدهاند. این متون در فاصلهی قرن ۳۳ تا ۳۵ (ق ۱ پ.م- ق ۱ م.) نوشته شدهاند. خط خروشتی در قرن ۳۷ (ق ۳ م.) به تدریج رو به افول نهاد.[15] این بدان معناست که کاربردش با دولت اشکانی-کوشانی پیوند داشته و پس از فرو افتادن خاندان اشکانی از قدرت به همراه سنن درباریشان رو به زوال رفته است. با این حال کاربرد آن در ترکستان و مناطق دوردست همچنان تا زمان ظهور اسلام تداوم یافت.
خط خروشتی از این نظر اهمیت دارد که گذار از لوح به کاغذ را نمایان میسازد. در میان اسناد خروشتی نمونههای زیادی داریم که بر لوحی چوبی و نازک نوشته شده است. این لوحها از نظر ریخت تقلیدی از لوحهای گِلی کهن ایلامی و میانرودانی هستند، اما از قطعات چوب تراشیده شدهاند و به خاطر باریکی قطرشان و نوشته شدن متن با جوهر بر رویشان، میتوان آنها را قدیمیترین نمونههای نوشتن بر کاغذ در ایران شرقی دانست. چنین مینماید که این سبک از نوشتن خاستگاهی بومی و متمایز با پاپیروسهای مصری داشته باشد. چون در زمان ظهور این لوحهای چوبی خط مصری و نوشتن بر پاپیروس منسوخ شده بود، و ایران شرقی بود که در همین حدود زمانی به قطب صنعت کاغذ جهان باستان بدل گشت.
لوحهای چوبی با متن گنداری به خط خروشتی، شهر نیا، ترکستان، قرن ۳۷ (ق ۳ م.)
نقشبرجستهی هشتنگار با متن خروشتی، که معلوم نیست چرا در متون فرنگی برچسب «یونانی» را هم به آن چسباندهاند، یافته شده در راجار، استان ساسانی گنداره- کوشان، سال ۳۷۶۴ (۳۸۴م.)
سنگهای حلقهی چاه با دعای بودایی به خط خروشتی، لویانگ، ترکستان، حدود سال ۳۶۰۰ (۲۲۰م.)
فرمان آشوکا به خط خروشتی،کتیبهی شهبازگَره،منطقهی مردان،گردنهی خیبر،قرن سی و یکم(ق ۳ پ.م)
الفبای خروشتی کتیبهای
- Gnanadesikan, 2009: 173–174. ↑
- Salomon, 1995: 271–278. ↑
- Falk, 1993: 104. ↑
- Salomon, 1998: 22. ↑
- Salomon, 1998: 23. ↑
- Falk, 1993: 109–167. ↑
- Salomon, 1995: 271–278. ↑
- Falk, 2018: 43-66. ↑
- Salomon 1998: 46–54. ↑
- Trigger, 2004: 60–61. ↑
- Justeson and Stephens, 1993: 2–46. ↑
- Bailey, 1972: 99–110. ↑
- Dias and Miriyagalla, 2007: 91–108. ↑
- کتاب داوران، باب چهارم. ↑
- Salomon 1998: 46–54. ↑
ادامه مطلب: گفتار پانزدهم: خط پارتی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب