ایرانشهر- در ادامه میزگرد نقد و بررسی کتاب تاریخ کوروش هخامنشی، اثر دکتر شروین وکیلی، بهرام روشنضمیر، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران باستان گفت: خیلی از نکات را منتقدان دیگر بیان کردند که از آنها صرفه نظر میکنم. در این کتاب بینندهی چندین تاریخ اشتباه هستیم؛ این اشتباهها گاه تایپی است و گاه در محاسبه است. برای نمونه چندین بار به حکومت ۲۳۰ سالهی ایرانیان بر بابل و میانرودان اشاره شدهاست؛ حال آنکه عدد ۲۳۰ به همهی دوره هخامنشی از آغاز کوروش تا مرگ داریوش سوم اشاره دارد و فرمانروایی بر بابل ۲۰ سال دیرتر آغاز شده است.
روشنضمیر سپس افزود: نویسنده در جایی به این نتیجه رسیدهاست که والتر هینتس به نادرستی، کوزههای گنج یافتشده در زیر خاک را به زمان کوروش نسبت دادهاست و این آثار به سده سوم پ.م برمیگردد. ولی بدبختانه نه تنها پاورقی برای ارجاع وجود ندارد، بلکه در خود متن هم کمترین اشارهای به اینکه این آزمایش را چه کسی و در کجا انجام داده، نشدهاست.
ایراد دیگری این کتاب، آسیبرساندن به یکپارچگی متون علمی فارسی است. تصور کنید اگر قرار باشد برخی کسنوفانس بنویسند و برخی گزنفون، خواننده معمولی از کجا باید درک کند که اینان یک تناند؟ و اصلا چه دلیلی دارد که خواننده معمولی همهی خوانشهای گوناگون از یک نام را بیاموزد؟ اکنون که سالهاست گزنفون جاافتاده، به گونهای که من به شخصه نزدیک به ۱۵ ترجمهی مختلف از کوروشنامه گزنفون به فارسی با عناوین مختلف دیدم که اکثرا گزنفون نوشتهاند. اکنون چه اصراری است که خوانش درست یونان باستانی را زنده کنیم؟ آیا انگلیسیزبانان و فرانسهزبانان که همخانوادگی بیشتری هم با یونان حس میکنند، خوانش انگلیسی یا فرانسوی خود را کنار گذاشته و خوانش درست یونانی را به کار میبرند؟ این به نفع زبان فارسی نیست.
او چنین ادامه داد: در صفحه ۴۰، دکتر وکیلی از نظریه تویینبی پشتیبانی میکند که بنا بر آن “کوروش و کمبوجیه نام دو قبیله پارسیاند که در دورانی دورتر در شرق ایرانزمین بر شهرها و رودها و … گذارده شدهاند” ولی خود او در بخش کارهای عمرانی کوروش، به شهرسازیهای کوروش با نام خودش و جای پای او در سرزمینهای گوناگون از جمله شرق ایرانزمین اشاره دارد.
——————————
بخش نخست
بخش دوم
——————————
در صفحه ۶۳، به اختراع زبان از سوی داریوش اشاره دارد که بیگمان منظور ایشان اختراع خط است که تازه من با آن هم مشکل دارم. ولی این اشتباه خیلی بزرگی است. همین جمله را در سایتها و وبلاگها مینویسند و به این کتاب استناد میکنند. خیلی باید تلاش کرد تا جلوی این اشتباهات را گرفت.
روشنضمیر سپس به بیان ایرادهای روششناختی (متدولوژیک) پرداخت که به گفتهی او شروین وکیلی بسیار به آن علاقهمند و مدعی آن است. به باور روشنضمیر، نویسنده در بخش نام کوروش، به خوبی نظریهي سراپا متعصبانهی یکی از یونانیپرستترین ایرانشناسان اخیر اروپا یعنی والتر هینتس را رد میکند. نویسنده پس از یک تازش همهجانبه به آرای هینتس درباره کوروش مینویسد: “نقد آرای هینتس را از این رو لازم دیدم که سبک و سیاق وی نمونهای برجسته از داستانسرایی و افسانهبافی بر مبنای شواهد اندک تاریخی است.” انتظار خواننده این است که در دیگر بخشهای کتاب نیز تئوریهای هینتس مورد ایراد نویسنده قرار گیرد یا دست کم اشاره دیگری به این نویسندهی “داستانسرا و افسانهباف” نشود، ولی شروین وکیلی در ناامیدکنندهترین بخش کتاب خود یعنی داستان اختراع خط میخی پارسی به دست داریوش و جعلیخواندن کتیبههای پارسی پیش از داریوش، دقیقا به همین هینتس و به همان کتاب او نه تنها ارجاع میدهد که تکیه میکند و تنها تکیهگاه او نیز همین هینتس است. روشنضمیر در این باره گفت: این بخش، از نگاه روششناختی درست نیست؛ چراکه اگر داوری و سنجش ما، نویسندهای را به طور کلی مورد ارزیابی قرار دادهاست و چندان خوب نمیشناسد (برای نمونه مانوئل کوک که وکیلی به شکل صریح به او اشاره داشتهاست و صریحا او را “یونانپرست” میخواند) دیگر نمیتوان به استدلال و منطق همو در همان موضوع استناد کرد. شاید بتوان در جایی دیگر و پژوهشی دیگر به کتابی دیگر از او اشاره داد.
موضوع کتیبهها، موضوعی استدلالی و مبتنی بر نیروی منطق و داوری پژوهشگر است؛ نه یک دادهی خام تاریخی. پس جا داشت که نویسنده در این بخش حساس و جنجالی، یعنی اصالت کتیبههای میخی پارسی پیشاداریوش به نویسنده دیگری تکیه میکرد که دستکم خودش آن را تایید کرده باشد. البته نادیدهگرفتن کسی چون هینتس، به دلیلی بزرگیاش، شدنی هم به نظر نمیرسد. ولی ایراد متدولوژیک بر نویسنده به این شکل وارد میشود که دقیقا همین استدلالی که او در بخش یافتن کوزهی گنج و نسبت آن با خوی خونریز کوروش داشته و نتیجهای که از اندیشه و پیشداشتهای هینتس و هینتسها ارائه داده را دقیقا میتوان در بخش اختراع خط میخی به دست داریوش، به خود نویسنده بازگو کرد. یعنی اگر نوعی یونانپرستی یا غربگرایی و نگاه منفی به تمدن و فرهنگ شرق را در نویسندهای تشخیص میدهیم، چرا نپذیریم که سخن او (در اینجا هینتس) درباره اختراع دیرهنگام خط در ایران و نتیجتا بیسوادی ایرانیان پیش از داریوش، هم منصفانه نبوده؟ نگاهی به فهرست منابع این کتاب روشن میکند که نویسنده روشنفکر ما هم بسیاری را نادیده گرفته و به دلیلی هیچ نامی از آنان در کتابش نبرده است. با اینحال استناد او به هینتس که در جای دیگری شدیدا زیر تیغ انتقاد او قرار گرفته، به جا نیست.
روشنضمیر چنین ادامه داد که بر من روشن نشد که نویسنده چگونه روز فتح بابل و نگاشتن استوانه بابلی کوروش (به قول نویسنده منشور حقوق بشر کوروش) را هفتم یا هشتم آبان دانسته است؟ تا آنجا که من میدانم ماجرای قرارگرفتن هفتم آبان به عنوان روز کوروش بیهیچ سند و مدرکی در اینترنت به فرنام یک سوتفاهم بزرگ مطرح شدهاست و سپس به دلیل خلاء پژوهشی، مورد پشتیبانی جوانان پرشور قرار گرفت و هنوز هیچ استاد برجستهی ایرانشناسی آن را تایید نکرده است.
او در پایان نقد خود بر این کتاب دین هخامنشیان را یکی از موضوعات جنجالی ایرانشناسی دانست؛ او تاکید کرد که خوشبختانه نویسنده کتاب بخشی مستقل را به “دین کوروش” اختصاص دادهاست و در آن هر چند به درستی بر زرتشتیبودن داریوش و فرزندانش تاکید کردهاست، ولی کوروش را نهتنها نازرتشتی که بیدین دانسته است. به باور روشنضمیر، تاکید نویسنده بر اینکه “رفتار کوروش نشاندهنده آن است که او یک دیندار متعصب نبوده است” کاملا بجاست. خواننده این بخش دیگر نمیتواند تردیدی داشته باشد که کوروش یک زرتشتی متعصب از جنس آنچه سپس در دوره ساسانی دیدیم، نبودهاست. ولی با توجه به اینکه شروین وکیلی داریوشیان را زرتشتی میخواند و خودش در جایی از همین کتاب تاکید دارد که داریوش نیز به خدایان همه فرهنگها احترام میگذاشت، پس کوروش و داریوش یکسان به نظر میآیند و با این روش، همهی تلاش نویسنده برای ناباوری کوروش به خدا و دینی ویژه (که از احترام کوروش به خدایان دیگر استنتاج شدهاست) بر داریوش و داریوشیان هم موثر میافتد. نویسنده تردید نمیکند که داریوش و جانشینانش زرتشتیاند. پس اگر میتوان زرتشتی بود و همزمان همچون داریوش به خدایان دیگر احترام نهاد، کوروش هم میتواند زرتشتی بوده باشد. مری بویسبه حق بر همین نکته تاکید دارد که جداکردن “کوروش و کمبوجیه” از “داریوش و فرزندانش” نابجاست و اگر دسته دوم را زرتشتی میدانیم، اصل بر زرتشتیبودن دسته نخست است و برای زرتشتی نشناختنشان به دلایل استوار نیازمندیم. بهویژه آنکه شروین وکیلی بهخوبی نشان میدهد که نظریههرتسفلد بر همزمانی زرتشت با داریوش، کاملا نادرست بوده و زرتشت خیلی کهنتر است
دکتر شروین وکیلی در پایان ضمن سپاسگزاری از نقدها گفت: درباره دین باید بگویم که من کلا به چیزی به نام تعصب زرتشتی معتقد نیستم. چه در دوره هخامنشی باشد و چه ساسانی. استثنایی به نام کرتیر خیلی نمونه ی نادری است. بنابراین من فکر میکنم دین زرتشتی در دورانی که سخنش میرود، دین رواداری است و پس از آن هم همینطور میماند. ولی اگر بخواهیم بسنجیم که شخصی به دینی پایبند است باید به منش آن نگاه کنیم. من گمان میکنم آن رمزگانی که میشناسیم به عنوان رمزگان و کلیدواژگانی که به مجموعه آن آیین زرتشتی میگوییم در دوران کوروش یا در شخص کوروش نیست. بلکه از دوران داریوش به بعد خیلی واضح است و گمان میکنم دعوا و جنگ داریوش با بردیای دروغین اصلا یک دعوای دینی است. ولی این بحث را در کتاب دیگری که نامش را گذاشتم داریوش دادگر آوردم. من در آنجا بیان کردم که داریوش بر ضد پسر کوروش کودتا کرد. ولی اتفاقا دادگر بود و ما در جایگاه داوری نیستیم ولی اگر بخواهم داوری کنم باید بگویم که داریوش کار خوبی کرد. چون بردیا یک آدم مذهبی متعصب بود و اگر بر سر کار میماند شاهنشاهی را بر باد میداد.
درباره بحث روششناسی که آقای روشنضمیر اشاره کرد من موافق ایشان نیستم. اینکه بر هینتس ایراداتی هست، شکی نیست ولی هینتس آدم مهمی است و خود من از او بسیار یاد گرفتم و به همین دلیل در بحث پیدایش خط در زمان داریوش، من با او موافقم. به نظر من هیچکس را نباید نادیده گرفت و در عین حال همه را هم باید نقد کرد. چه خود من باشم و چه دیگران. از جمله هرودوت که کلی ایراد و خطا دارد ولی باید از آن استفاده کرد و من هم بسیار به او ارجاع دادم.
راجع به بحث کوروش و کمبوجیه، به نظر ما دو قبیله داشتیم به نام کورو و کمبوجیا. اینها خیلی قدیمیتر از کوروشاند. مربوط به اوایل هزاره یکم پ.م. که ما بیشتر اینها را به نام رود و دشت میبینیم. کوروش به عنوان شاهی که کشاورزی را ترویج میکند، شهر میسازد که به نام کوروپولیس و شهر کوروش در آسیای میانه بوده و این ربطی به قبیلههای کورو و کمبوجیه ندارد.
درباره نامها هم به نظر من اگر بخواهیم نام خاص به کار ببریم، سلیقهای میشود. یک زمانی مردم به زبان فرانسه تسلط داشتند و گزنفون میخواندند. انگلیسیها میگویند زنوفون. ما باید یک قاعده داشته باشیم. ولی اگر اصل نام یونانی را حفظ کنیم بهتر است. تاکید بیشتر را باید بر روی نامهای ایرانی داشته باشیم مثل بغبخش که به اشتباه میگوییم مگابیز.
اینکه چرا برای حکومت پارسیان بر بابل عدد ۲۳۰ سال استفاده شده، اتفاقا برخلاف آنچه گمان میکنیم، پس از داریوش سوم، همچنان فرماندار بابل تا مدتها پارسی است. حتی خود اسکندر هم در این الواح به عنوان شاه هخامنشی آمده. این عدد را به این دلیل آوردم. ولی در کتاب توضیحی ندادم و به این اشاره نکردم و این ایراد را میپذیرم.
همچنین اگر نوشتم که زبان پارسی باستان اختراع داریوش است، اشتباه بوده است و حتما باید اصلاح شود.