شروین وکیلی
چنین مینماید که دو نوع رابطهی انسان و خداوند در ادیان کهن وجود داشته باشد. در یکی که با انقلاب زرتشتی برای نخستینبار پدیدار شد، همان برداشتِ کهن و طبیعتگرایانهای که انسان را نیرویی در میان نیروهای متکثر و مقدس طبیعی میدید، پیرایش شد و صیقل خورد و به بینشی در مورد جهان منتهی شد که در آن، مرکزی مقدس و نیک با مرکزی پلید و بدکار در نبرد بود و بنابراین انسان نه تنها دوست، تحت حمایت، پیرو و دوستدار یا متحدِ مقطعی یک ایزد که یاور و متحد همیشگی او محسوب میشد و در تاریخِ هستی، نقشی برجسته را ایفا میکرد. این همان روندی بود که به مفهومِ پریستاری انجامید و انسان را پرستنده، نگهدارنده و نگهبانِ ایزدان دانست.
رویکرد دیگر، احتمالاً یکی دو قرن زودتر از زرتشت در مصر باستان پدیدار شد و از مجرای قوم یهود به سوریه راه یافت و از آنجا در کل جهان کهن پراکنده شد. این برداشت، انسان را بنده و خدمتگزارِ خدایان میدانست و نیز در رویکرد تمدنهای کهنسالِ کشاورزی ریشه داشت که انسان را پیکری گلی میدانستند که خدایان آن را برای خدمتکردن و همچون برده آفریدهاند. این برداشت نیز در زمینهی مصری با تلقیِ یکتاپرستانهی آخِناتون پرداخته شد و به تصویری از انسان انجامید که در جهانی به همان اندازه قطبیشده و مرکزدار میزیست، اما این بار در نبرد نیروهای غولآسای اهریمنی و اهورایی نقش زیادی بر عهده نداشت و بیشتر بندهای ناچیز و خُرد بود تا متحدی نیرومند و دلاور.
———————————————–
بخش نخست
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
———————————————–
این دو روایتِ متفاوت از انسان، به گمانم در دو پیکربندیِ متمایزِ تمدنهای کوچگرد در ایران شرقی و کشاورزِ بردهدار در مصر ریشه داشته است. به این شکل بود که دو انقلاب دینیِ بزرگ در مرزهای شرقی و غربی ایرانزمین، دو تصویرِ واژگونه از انسان را به دست داد. دو انقلابِ یادشده از بسیاری جهات شبیه به هم بودند:
هر دو از سوی یک شخصیت تاریخی تاثیرگذار (زرتشت و آخِناتون/موسی) تاسیس شدند؛
هر دو یکتاپرستیِ افراطی را تبلیغ میکردند؛
هر دو در دوران خودشان انقلابی اجتماعی را پدید آوردند؛
و هر دو نظامی فراگیر از اخلاقِ فردی را پی ریختند که در نهایت بر محور مناسکِ تطهیر سازماندهی شدند.
با وجود این، این دو جنبشِ دینی از برخی سویهها با هم متفاوت بود. یکی زادهی تمدنی کوچگرد و نوپا بود و پیامبری یکه و تنها، بی پشتوانهای سیاسی بنایش نهاد؛ زرتشت تازه سالها پس از آغاز تبلیغش بود که توانست پشتیبانیِ شاهی کوچک از دولتشهرهای ایران شرقی را به خود جلب کند.
دین یهود از هنگامی که به بابل تبعید شد تا دوران معاصر همواره در همزیستی و آمیختگی و حتی یگانگی با فرهنگ و تمدن ایرانی به بقای خود ادامه داده است. عناصر و منشهای مهم و بنیادینی مانند بقای روح، شیطان، رستاخیز، سنجش کردارها پس از مرگ، دوزخ و بهشت، ناجی آخرِ زمان، محوریت آیینهای تطهیر و قیامت در دین یهود، همه از زرتشتیگری وامگیری شده است. با وجود این، هستهی مرکزی دین یهود و موقعیت انسان در آن همچنان دستنخورده باقی ماند و حالتِ کهنسالترِ مصریاش را حفظ کرد.
این دین خصلتی جهانی داشت، در غیاب قوای فعال سیاسی توسعه یافت و برای مدتی بسیار طولانی -از قرن دوازدهمپ.م تا قرن دهم میلادی- به شکل دینی جهانی دوام آورد. پس از آن نیز تا به امروز ادامه یافته و به تعبیری کهنترین دین زندهی جهان است. دیگری، در جامعهای کهنسال و پیچیده با تمدن کشاورزیِ جاافتاده پدیدار شده بود؛ پشتیبان و پیامبرش فرعونی بود با قدرت خداگونه و از همان ابتدا همچون جریانی سیاسی جلوه کرد. این دین تنها به قدر عمر فرعونِ مبلغش دوام آورد و پس از مرگ او با انقلابی اجتماعی منقرض شد. با وجود این، شاخهای از آن، قبایل یهودیِ شورشی را به خود جلب کرد و یک تا دو قرن پس از مرگ فرعونِ یکتاپرست در قالب پیامبری تازه به نام موسی رستاخیزی را تجربه کرد و دینی را برساخت که تا امروز دوام آورده است.
دین یهود از هنگامی که به بابل تبعید شد تا دوران معاصر همواره در همزیستی و آمیختگی و حتی یگانگی با فرهنگ و تمدن ایرانی به بقای خود ادامه داده است. عناصر و منشهای مهم و بنیادینی مانند بقای روح، شیطان، رستاخیز، سنجش کردارها پس از مرگ، دوزخ و بهشت، ناجی آخرِ زمان، محوریت آیینهای تطهیر و قیامت در دین یهود، همه از زرتشتیگری وامگیری شده است. با وجود این، هستهی مرکزی دین یهود و موقعیت انسان در آن همچنان دستنخورده باقی ماند و حالتِ کهنسالترِ مصریاش را حفظ کرد. به این ترتیب، دو مسیر متمایز از پیکربندیِ مفهوم انسان در برابر خدایی یگانه پیموده شد. در یکی رابطهی سرباز-فرمانده و یاوری و دوستی و اتحاد، محوریت داشت و در دیگری رابطهی برده-ارباب، عبودیت و بندگی.
ستون فقرات تفسیر زرتشتی از این ارتباط را میتوان در مفهوم پیمان دید که در اصل از آیین جنگاورانهی مهر وامگیری شده، اما در دین زرتشت جایگاهی درخور و مرکزی یافته است. بر مبنای این تفسیر، انسان را با اهورامزدا پیمانی است تا هر دو در برابر نیروهای اهریمنی با هم متحد شوند و همچون دو جنگاورِ همسنگر با دشمن بجنگند. پیمان در دین زرتشتی تا جایی به انسان اصالت میدهد که با خواندن برخی از بندهای گاهان و اوستا درمییابیم که روانِ آدمیان (فَـرَوشیها) از ازل وجود داشتهاند و ورودشان به عرصهی گیتی و پیوندخوردنشان با مادهی استومند نه ناشی از جبر و تقدیری الاهی که برآمده از انتخابی شخصی است؛ چراکه اهورامزدا صحنهی نبرد میان دو نیرو را به روانِ آدمیان نمود و آدمیان پیوستن به نیروهای نیک را برگزیدند و به این ترتیب در جهان زاده شدند.
دو مسیر متمایز از پیکربندیِ مفهوم انسان در برابر خدایی یگانه پیموده شد. در یکی رابطهی سرباز-فرمانده و یاوری و دوستی و اتحاد، محوریت داشت و در دیگری رابطهی برده-ارباب، عبودیت و بندگی.
پیمان در واقع همین قبول ورود به عرصهی هستی و ایفای نقش در میدانی چنین گسترده است.
هر چند در دین یهود نیز مفهوم پیمان وامگیری شد، اما هرگز کاربرد انسانگرایانهی زرتشتیاش را نیافت و همچنان به صورت هبهکردنِ چیزی (مثلاً گوشت ناشی از ختنه) برای خدایی قدرقدرت و جبار باقی ماند.
در این زمینه از تفسیرهای واژگونه دربارهی انسان، میتوان درکی دقیقتر از مفهوم هوبریسِ یونانی به دست آورد. یونانیان در واقع تا زمان رخنهی مسیحیت در این قلمرو به یکتاپرستی روی نیاوردند و بنابراین مفهوم هوبریس را در زمینهای چندخدایی میفهمیدند. برای ایشان جهان، انباشته از خدایانی بود که پیکر و ظاهری همچون انسان داشتند و هیجانها و خواص روانیشان هم به انسان شبیه بود. دینِ ایشان در واقع بازماندهای از ادیان باستانیِ تمدنهای کشاورز نخستین بود که نمودهای طبیعی را در قالبی انسانی میپرستیدند.(۴۳) با وجود این، جامعهی یونانی، نظامی بردهدار با سلسله مراتبِ سست و ناپایدار بود که با خشونت (مثلاً در آتن) و جنگهای دایمی (مثلاً در اسپارت) تثبیت میشد. در این زمینه، مفهوم گناه به شکلِ یهودی یا زرتشتی نمیتوانست پیکربندی شود. پس تنها به صورت تخطی از حد و مرز مجازِ فرد، تبلور یافت و به هوبریس تبدیل شد.
مفهومِ هوبریس در ادبیات عصر زرین تمدن یونانی، گرانیگاهی است که تقریباً تمام آثار ادبی و فلسفی مهم را در مدار خود نگه میدارد. محور معنایی تمام تراژدیهای یونانی، هوبریس است و بخش مهمی از بحثها و جدلهای علمای اخلاق و فیلسوفان یونانی در مورد کردارِ درست و فضیلت بر این است. ناگفته پیداست که مفهوم هوبریس به دلیل استوارشدن بر نظامی بردهدار با دستگاه نظری یهودی-مصری همخوانیِ بیشتری دارد تا چارچوب زرتشتی. به همین دلیل هم وامگیری این مفهوم در دین زرتشتی جای بحث و تردید زیاد دارد، اما ردپای آن را به روشنی در ادبیات یهودی، مسیحی و اسلامی میتوان بازیافت.
در این چارچوب از مفاهیم و جبههبندیِ سنتهای دینی است که پویایی ایزدی مانند نریوسنگ اهمیت مییابد. نریوسنگ از آن رو ایزدی جالب توجه است که میتوان با توجه به خوانشهای متفاوتش در این فرهنگها، به ماهیت «من» در آنها پی برد. در ایرانزمین، نریوسنگ راه دراز و پر پیچ و خمی را طی کرد تا از ایزدِ آتشینِ برندهی قربانی به برندهی بانگِ نمازگزاران و بعدها به ایزدی بیدارکننده و زیبارو تبدیل شود. شاخهزایی در دو قرن پیش و پس از ظهور مسیحیت، خوشههایی از اساطیر و افسانهها را در سنتهای دینیِ باختری پدید آورد که هر یک بر گوشهای از ویژگیهای وی تاکید میکرد. در بستر یهودی-مسیحی، نریوسنگ به فرشتهای تبدیل شد که بسیاری از خواص قدیمی خود را همچنان حفظ کرده بود، اما پیوندش با انسان کاملاً گسست. در دین مانوی اما، این ایزد پیوند خود را با بدنِ مرد و اغواگریِ دیرینهای که در اصل به دیگران مربوط میشد، حفظ کرد.
نریوسنگ از آن رو ایزدی جالب توجه است که میتوان با توجه به خوانشهای متفاوتش در این فرهنگها، به ماهیت «من» در آنها پی برد. در ایرانزمین، نریوسنگ راه دراز و پر پیچ و خمی را طی کرد تا از ایزدِ آتشینِ برندهی قربانی به برندهی بانگِ نمازگزاران و بعدها به ایزدی بیدارکننده و زیبارو تبدیل شود. شاخهزایی در دو قرن پیش و پس از ظهور مسیحیت، خوشههایی از اساطیر و افسانهها را در سنتهای دینیِ باختری پدید آورد که هر یک بر گوشهای از ویژگیهای وی تاکید میکرد. در بستر یهودی-مسیحی، نریوسنگ به فرشتهای تبدیل شد که بسیاری از خواص قدیمی خود را همچنان حفظ کرده بود، اما پیوندش با انسان کاملاً گسست. در دین مانوی اما، این ایزد پیوند خود را با بدنِ مرد و اغواگریِ دیرینهای که در اصل به دیگران مربوط میشد، حفظ کرد.
در رومی که هنوز در زمان این وامگیری، مشرک و چندخداباور بود، این وامگیری شکلی غیرعادی به خود گرفت. در اینجا نریوسنگ، پیوند خود را با آسمان گسست و به انسانی عادی تبدیل شد که به گناه خودپرستی و هوبریس دچار آمد و به همین دلیل عقوبت شد. جالب آنکه همین بارِ اخلاقیِ اندکی هم که در دگردیسیهای اووید وجود داشت نیز در برداشت یونانی از بین رفت. در آنجا، هوبریس همچنان باقی ماند، اما نرگس به مردی زیبا تبدیل شد که چون عشق مردی دیگر را رد کرده بود، عقوبت شد. چنانکه نویسندگانِ بسیاری گوشزد کردهاند، داستان نرگس در ادبیات یونانی در واقع برای گوشزدکردنِ خطرهای غرورِ زیبارویان رواج یافته بود(۴۴) و اندرزِ اخلاقیاش به این معنا فروکاسته شده بود که مردان زیبارو نباید عشق مردان دیگر را خودستایانه رد کنند!
داستان نرسه کمی دیرتر در دوران اسلامی در ادبیات فارسی نیز وامگیری شد و نام نرگس به قلمروی شعر و ادب پارسی راه یافت. جالب آنکه در این وامگیری، بخشهای مربوط به همجنسگراییِ یونانی حذف شد و به ویژه رابطهی نرگسِ خودبین و گل نرگس بود که مورد تاکید بود. این رابطه به احتمال زیاد از دیرباز در ادبیات ایرانی وجود داشته است؛ چراکه تشبیه مفاهیم و شخصیتهای اساطیری به گیاهان و گلها و پرندگان در ادبیات فارسی پیشینهای بسیار طولانی دارد و به پشتوانهی این تاریخ دراز است که شاهکارهایی مانند منطقالطیر پدید آمده است.
پینوشت
(۴۳). Gantz,1993
(۴۴). Vinge,1967
کتابنامهی پارسی
اسماعیلپور، ابوالقاسم (۱۳۷۵)؛ اسطورهی آفرینش در آیین مانی؛ انتشارات فکر روز.
بهزادی، رقیه (۱۳۶۸)؛ ترجمهی بندهش هندی؛ موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی؛ ۱۳۶۸٫
جلالینایینی، سیدمحمدرضا (۱۳۷۲)؛ ترجمهی ریگ ودا؛ نشر نقره.
دوستخواه، جلیل (۱۳۷۴)؛ ترجمهی اوستا؛ مروارید.
راشدمحصل، محمدتقی (۱۳۷۰)؛ ترجمه و تصحیح زند بهمنیسن؛ موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
کریستنسن، آرتور امانوئل (۱۳۳۶)؛ کیانیان، ترجمهی ذبیحالله صفا.
وکیلی، شروین (۱۳۷۸)؛ «نوشتنِ تاریخِ اکنون»؛ مقالهی مربوط به سخنرانی «پرتابشدگیِ تاریخ به گذشته» در انجمن جامعهشناسی ایران.
کتابنامهی انگلیسی
Briggs, C. V. (1997); The Encyclopedia of Angels: An A-to-Z Guide with Nearly4,000 Entries, Plume Press.
Gantz, T. (1993); Early Greek Myth, Johns Hopkins University Press.
Pausanias (1984); Guide to Greece (2 vols.), Tr. by Peter Levi, Penguin.
Simpson, M. (2001); The Metamorphoses of Ovid, Amherst: University of Massachusetts Press.
Tarrant, R. J. (2004); Ouidi Nasonis Metamorphoses (Oxford Classical Texts), Oxford: Clarendon Press.
Vinge, L. (1967); The Narcissus Theme in Western Literature up to the Nineteenth Century.