دکتر شروین وکیلی
نریوسنگ، گذشته از اساطیر ایرانی در روایتهای تمدنهای همسایهی ایران نیز دیده میشود و در این بافتِ معنایی، بیهیچ تردیدی از تمدن ایرانی وامگیری شده است؛ چراکه غنا و پیچیدگیِ نخستینِ خود در روایات ایرانی را ندارد و در زمانهایی دیرتر در تمدنهای یادشده پدیدار شده است.
آشناترین نمودِ این وامگیری برای ایرانیان، فرشتهای سامی است که در متون کهنترِ عبری، گبراییل یا گابریل (גַּבְרִיאֵל) نامیده میشود، اما در متون عربی/فارسی به اسم جبرائیل یا جبرئیل مشهور است. جبرئیل، وامگیری دقیقی از نریوسنگ است، چنانکه حتی نام او نیز ترجمهی عبری این ایزد ایرانی است. به احتمال زیاد این عنصر دینی از مجرای آیینهای فنیقیهی باستان و زبان آرامی به دین یهود وارد شده است؛ چون در زبان آرامی گابر/گَبر دقیقاً به معنای مرد/نرینه است و ترجمهی «نیریو»ی اوستایی محسوب میشود. در عبری، همین واژه، سرور/آقا/مرد معنا میدهد که شکلی محترمانهتر از همان نیمهی نخست نام نرسه است. بخش دوم (ایل) در عبری «خدا» معنا میدهد و شکل دیگری از همان واژهای است که در عربی به شکل اله وجود دارد. تمام فرشتگان مقرب عبری/عربی (جبرئیل، میکاییل، عزرائیل و اسرافیل) با پسوندی این چنین مشخص میشوند. بنابراین میتوان دریافت که سنگههی اوستایی که خروشِ مقدس و خواندنِ قدسی معنا میدهد، اینجا به شکل «ایل» ساده و تصریح شده است.
———————————————–
بخش نخست
بخش دوم
———————————————–
جبرئیل در متون توراتی و عبریِ اولیه، ساختاری شبیه به نریوسنگِ اوستایی دارد. کهنترین متن یهودی که در آن به این فرشته اشاره شده، کتاب دانیال است. این متن بخشی از عهد قدیم (تاناخ) و انجیلِ رسمی مسیحیان را تشکیل میدهد و از زبان پیامبری یهودی به نام دانیال روایت شده که در زمان حکومت نبوکدنصر و تبعید یهودیان در بابل میزیسته است. نگرش سنتی مسیحیان و یهودیان آن است که به راستی مردی به این نام در دوران یادشده وجود داشته و این کتاب را نوشته است. اگر چنین باشد، کتاب یادشده را میتوان به نخستین دورانِ تاثیرپذیری و بازسازیِ دین یهود زیر تاثیر آیین زرتشت مربوط دانست که در همان زمانِ یادشده و در هنگام تبعید یهودیان به بابل آغاز شد.
با این وجود، تحلیل زبانشناختی و تاریخیِ کتاب دانیال نشان میدهد که این متن به احتمال زیاد در قرن دوم پ.م در میانرودان یا خوزستان نوشته شده است و بنابراین به دورانی متاخرتر از این اندرکنش مربوط است. این حدس بیشتر از اینرو تقویت میشود که مقبرهی دانیال نیز در شهر شوش قرار دارد که پایتخت باستانی ایلام در خوزستان بوده است. در دوران یادشده، آیینهای ایرانی تاثیری همهجانبه و استوار بر ادیان سوریه و میانرودان گذاشتند؛ چندانکه دین مهمی مانند ماندایی که بعدها مسیحیت و مانویت از دلِ آن زاده شد، پیامبر بزرگ و بنیانگذار خود را یک شاهزادهی اشکانی میداند.
کتاب دانیال از شش فصل تشکیل شده است که عناصر ایرانی به ویژه آیینهای مربوط به داوریِ الاهی (وَر) در آن برجستگی دارد. این کتاب با چهار پینوشت ادامه مییابد که کاملاً متاثر از اساطیر آخرِ زمانیِ ایرانی است و به شرح رخدادهای دوران قیامت اختصاص یافته است. تاثیر نمایانِ اساطیر و عناصر فرهنگیِ ایرانی در ارجاعهای فراوان به شاهانی مانند داریوش مادی و کوروش بزرگ دیده میشود و ساختار مکاشفات آخرالزمانی دانیال نیز چنین است.
آشناترین نمودِ این وامگیری برای ایرانیان، فرشتهای سامی است که در متون کهنترِ عبری، گبراییل یا گابریل (גַּבְרִיאֵל) نامیده میشود، اما در متون عربی/فارسی به اسم جبرائیل یا جبرئیل مشهور است. جبرئیل، وامگیری دقیقی از نریوسنگ است، چنانکه حتی نام او نیز ترجمهی عبری این ایزد ایرانی است.
در کتاب دانیال، جبرئیل نقشی مهم، اما یکبعدی دارد. او همان پیکی است که از سوی یهوه به سوی دانیال گسیل میشود تا معنای مکاشفات آخرِ زمانیاش را شرح دهد و او را به فرارسیدن قیامت آگاه کند.(۲۴) به این شکل، جبرئیل شکلی سادهشده از نریوسنگِ اوستاییِ متاخر است که در قالب فرشتهای مستقل و تشخصیافته و شبیه به انسان ظاهر میشود و نمایندهی یکی از نیروهای روانیِ آدمیان نیست. کتاب دانیال کهنترین متنی است که به این تصویر از نریوسنگ اشاره میکند و بر اساس ساختار آن میتوان دریافت که خروج او از چارچوب انسانمدارانهی زرتشتی و تبدیلشدنش به یکی از خدا-فرشتههای آشناتر در آیینهای میانرودان و سوریه در حدود آغاز دوران پارتیان در همین ناحیه آغاز شده بود. جبرئیل البته از غنای تصویری و نمادپردازی پیچیدهی نریوسنگ بیبهره بود. او تنها از سوی یهوه پیام میبرد و کارکرد قدیمی خود به عنوان نمایندهی سخن جادویی و به ویژه بانگِ مقدسِ آدمیان را کاملاً از دست داده بود. در ضمن، در رخدادهای آخرِ زمانی نقشی فعال بر عهده نداشت و به خویشکاریاش در مقام حافظِ روانِ پرهیزگاران یا فرهی شاهان نیز اشارهای نشده است.
دومین متن سامی که به جبرئیل اشاره کرده است، تلمود است و به حدود سال ۷۰ م. مربوط میشود. در تلمود، جبرئیل نقشی برجستهتر بر عهده دارد. او فرشتهای است که با داسی بلند که از آغاز خلقت برای این کار آماده شده بود، با سناخریب -شاه خونخوار آشور- رویارو میشود و او را میزند.(۲۵) او همان کسی است که نمیگذارد ملکه وَشتی در برابر شاه ماد و مهمانانش برهنه ظاهر شود. جبرئیل در تلمود هدایت یوسف و تدفین موسی را نیز بر عهده دارد. او همان صدایی است که از درونِ درخت آتشین با موسی سخن میگوید. نوح از زبان او میشنود که باید جانوران را در کشتیاش گرد آورد و ابراهیم را او امر به قربانیِ اسحاق میکند.
این نقشهای اخیر همه در همان چارچوب پیک میگنجد و به شخصیتپردازی کتاب دانیال شباهت دارد. با این وجود، شکلگیری شخصیتِ جنگاورِ جبرئیل که با نریوسنگِ چالاک و برزومند شباهت دارد برای نخستینبار با این کتاب به متون سامی راه مییابد.
در بندی جالبِ توجه از تلمود(۲۶) میبینیم که از سقوط جبرئیل سخن گفته میشود. بر اساس این بندها، معلوم میشود که جبرئیل به دلیل درست انجامندادنِ ماموریتی که بر عهده داشته است، از بارگاه خداوند طرد میشود و به مدت ۲۱ روز همچون فرشتهای نفرینشده و سقوطکرده روزگار میگذراند. چنین داستانی را در اساطیر ایرانی نداریم و تنها عنصر مشابه با این را میتوان در قالب شاه-پهلوانانِ گناهکاری مانند جمشید و کیکاووس یافت که فرهی خود را به خاطر سرکشی در برابر خدا از دست میدهند. به احتمال زیاد این تصویر از اساطیر فنیقی و بابلی در مورد ایزدِ گناهکار و سقوطِ ستارهی صبحگاهی، برآمده است. داستانی که نسخهی دیگرش را در ماجرای سقوط شیطان و دگردیسیاش از یک فرشتهی برگزیده به موجودی اهریمنی میتوان بازیافت. به هر صورت چنین مینماید که داستان سقوط جبرئیل ارتباطی با روایتهای ایرانی هم داشته باشد؛ چون در زمان شرح این داستان، اشارهها به ایران زیاد است و در زمان غیبت جبرئیل هم فرشتهی نگهبان پارس -دوبیل- است که وظایف او را بر عهده میگیرد.
جبرئیل، انعکاسی بود از نریوسنگ در میان اقوام سامیِ ساکن جنوب غربی ایرانزمین؛ یعنی عبریان، فنیقیان، سوریان، کلدانیان و در نهایت مسیحیان. جبرئیل عناصر اصلی نریوسنگ را در خود حفظ کرد. او فرشتهای تشخصیافته و مستقل از آدمیان بود که وظیفهی خبررسانی برای خدای بزرگ را بر عهده داشت، در وقایع آخرِ زمانی نقش ایفا میکرد و با بانگش مردگان برمیخاستند. عناصری جنگاورانه و مرتبط با مرگ که پیش از این در بندهایی کهن از یشتها سابقه داشت، در این زمینه به تصویری خونین از فرشتهای انتقامجو و مرگبار تبدیل شد و تصویری به نسبت هراسناک از جبرئیل را در برخی از روایتهای مسیحی پدید آورد.
جبرئیلِ تلمودی، نسخهای تشخصیافته و فرشتهآسا از نریوسنگ است که آشکارا با روایتها و عناصر گوناگون ایرانی و سوری درآمیخته است. چنین مینماید که برخی از این عناصر به واسطهی زمینهای آرامی-کلدانی به دین یهود منتقل شده باشد. گذشته از اسمِ جبرئیل که ترجمهی آرامیِ نریوسنگ است، این نکته از آنجا معلوم میشود که مثلاً در تلمود، جبرئیل تنها فرشتهای دانسته شده است که میتواند به زبان کلدانی و سریانی حرف بزند.
متن عبری دیگری که انباشته از اشارههای فراوان به جبرئیل است، کتاب انوخ است. در این کتاب، جبرئیل برخلاف میکائیل یکی از فرشتگان مقرب دانسته نشده، اما در میان فرشتگانی است که یهوه را در تمام سفرهایش همراهی میکند(۲۷) و به همین دلیل هم نقشهایی بسیار گوناگون را بر عهده دارد. او یکی از فرشتگانی است که فریادِ زاریِ مردم را در نِفیتیم میشنود و این خبر را برای یهوه میبرد و به این ترتیب انوخ برای هدایت مردم برگزیده میشود.(۲۸) او همچنین کسی است که از سوی خداوند فرستاده میشود تا گروهی از ناظران را بر ضد یکدیگر برانگیزد و ایشان را به کشتار یکدیگر وادارد.(۲۹) به این شکل، او یکی از نقشهای ویژهی خود را در آیین یهود به دست میآورد. این کارکردِ فتنهافکنی در روایت ایرانی وجود ندارد و همان است که بعدها در مسیحیت او را به فرشتهی مرگ تبدیل کرد.
در متون مسیحی، کمابیش همین تصویر از جبرئیل حفظ شده است. مسیحیانِ اولیه او را یکی از چهار فرشتهی مقرب خداوند میدانستند و او این نقش را در میان سه فرشتهی بزرگ کاتولیکها و هفت ملائکهی مقرب ارتدوکسها حفظ کرده است. کهنترین متن مسیحی که به او اشاره کرده، انجیل لوقاست که در آن جبرئیل همان فرشتهای است که مژدهی زادهشدن یحیای تعمیددهنده را به فریسیان و زاخاریا و الیصابات میدهد(۳۰) و بعد دخترعمویش مریم بشارت میدهد که عیسیمسیح را خواهد زاد.(۳۱
صحنهی رویارویی جبرئیل و مریم، صحنهای مهم در اساطیر مسیحی است و همان است که با نام مراسم بشارت در روز بیست و پنجم ماه مارس جشن گرفته میشود. در کتاب مکاشفات یوحنا به فرشتهای اشاره شده است که در روز قیامت شیپوری را به صدا در میآورد و به این ترتیب رستاخیز مردگان را آغاز میکند.(۳۲) در تفسیرهای متاخرترِ مسیحی؛ این فرشته، جبرئیل دانسته شده است و به این ترتیب میبینیم که خویشکاریِ کهن نریوسنگ که برانگیختن خفتگان در روز قیامت بود، به شکلی تعمیمیافته در اساطیر مسیحی احیا میشود.
نقش ناخوشایند جبرئیل در زدن و کشتنِ دشمنان خداوند، باعث شد که در مسیحیت او را همچون فرشتهی مرگ در نظر بگیرند و موقعیتی هراسانگیز را به او نسبت دهند. این تصویر منفی از جبرئیل در روایتهای جدیدی هم که از او ساخته شده است به روشنی دیده میشود. در فرهنگ عامیانه و نقاشیهای عادی، جبرئیل را به صورت مرد بلندقامت و لاغری با اندام استخوانی و چهرهی اسکلتگونه نشان میدهند که ردای سیاهِ پارهپارهای در بر دارد و داس بلندی را برای دروکردنِ زندگیِ آدمیان در دست میفشارد. در فیلمهای هالیوودی، جبرئیل آشکارا چهرهای منفی است؛ چنانکه در فیلم مشهور «کنساتنتین (constantine)»به نیروهای شیطانی میپیوندد و در سهگانهی کمترمشهورِ «پیشگویی (Prophecy) » فرشتهای یاغی است که به دلیل حسد به آدمیان، سایر فرشتگان را برمیانگیزد تا آدمیان را از بین ببرند.
در اسلام، جبرئیل چنین تصویر ترسناکی ندارد. خویشکاریِ او در اسلام به رساندنِ پیامِ خداوند به بندگان برگزیدهاش، محدود میشود. او همان فرشتهای است که بشارت زادهشدنِ مسیح را به مریم داد.(۳۳) چنانکه در روایات و احادیث آمده، شکل ظاهری او با آنچه که در ایران کهن تصویر میشده است، همخوانی دارد و همواره همچون مردی جوان و بسیار زیبا نموده میشده است. در اسلام، جبرئیل ارتباطی با مرگ ندارد و فرشتهی مرگ، عزرائیل است. از این رو چنین مینماید که پیوندیافتنِ این فرشته با مرگ ابداعی باشد که در زمینهای یهودی-مسیحی انجام پذیرفته و شاید از تشدید و اغراق در نقش آخرِ زمانی او ناشی شده باشد.
چنانکه از مرور تمام این سخنان بر میآید، نریوسنگ در استانهای غربی ایرانزمین، توسط اقوام سامی وامگیری شد و تصویری خاص و ویژه را به دست آورد. نخستین اقوامی که او را همچون فرشته-ایزدی پذیرفتند، به گمان من، آرامیان و کلدانیانِ بابلی بودند که رد پای خود را در واژهبندی و شخصیتپردازیِ او به جا گذاشتند. این وامگیری احتمالاً در قرون پنجم و چهارم پ.م و در زمان حاکمیت استوارِ هخامنشیان انجام پذیرفته است. آنگاه در آشوبی که به دنبال هجوم مقدونیان برخاست، زمینه برای واگراشدنِ روایتهای مربوط به این ایزد در اقوامِ تجزیهشدهی منطقه فراهم آمد. روایت کتاب دانیال را میتوان نخستین بقایای بازمانده از نسخهی عبرانیِ نریوسنگ دانست که به اصلِ ایرانیاش بسیار نزدیک است. این روایت، قطعاً در داد و ستد با ادیان کلدانی و فنیقیِ تاثیرگذاری که امروز به دلیل منقرضشدن شهرت کمتری دارد، داستانهای پرداختهترِ تلمود و کتاب انوخ را پدید آورد و جبرئیل را به صورت یکی از فرشتگان بزرگ دین یهود تثبیت کرد. این تثبیت و شاخهزاییِ مجدد آن باید در دورانی نزدیک به عصر مسیح تکمیل شده باشد و راه را برای وامگیری این شخصیت در اساطیر مسیحی گشوده باشد.
برای جمعبندی میتوان گفت که جبرئیل، انعکاسی بود از نریوسنگ در میان اقوام سامیِ ساکن جنوب غربی ایرانزمین؛ یعنی عبریان، فنیقیان، سوریان، کلدانیان و در نهایت مسیحیان. جبرئیل عناصر اصلی نریوسنگ را در خود حفظ کرد. او فرشتهای تشخصیافته و مستقل از آدمیان بود که وظیفهی خبررسانی برای خدای بزرگ را بر عهده داشت، در وقایع آخرِ زمانی نقش ایفا میکرد و با بانگش مردگان برمیخاستند. عناصری جنگاورانه و مرتبط با مرگ که پیش از این در بندهایی کهن از یشتها سابقه داشت، در این زمینه به تصویری خونین از فرشتهای انتقامجو و مرگبار تبدیل شد و تصویری به نسبت هراسناک از جبرئیل را در برخی از روایتهای مسیحی پدید آورد.
ادامه دارد…
پینوشت
۲۴٫ کتاب دانیال، بخش ۸، بندهای ۱۵-۱۷٫
۲۵٫ سناخریب، ۹۵-ب.
۲۶٫ تلمود، یوما، ۷۷- آ.
۲۷٫ کتاب انوخ، ۷۱، ۱۳٫
۲۸٫ کتاب انوخ، بخش ۹، بندهای ۱و ۲٫
۲۹٫ کتاب انوخ، بخش ۱۰، بند ۱۳٫
۳۰٫ لوقا، ۱، ۵-۲۰٫
۳۱٫ لوقا، ۱، ۲۶-۳۸٫
۳۲٫ مکاشفات یوحنا، ۱۱، ۱۵٫
۳۳٫ قرآن مجید، ۱۹، ۱۷٫